پرش به محتوا

سنان بن انس نخعی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:


==روز عاشورا==
==روز عاشورا==
در واپسین لحظات حیات امام حسین، آنگاه که در [[گودال قتلگاه]] افتاده بود و کسی از سپاه [[عمر سعد]] جرأت تمام کردن کار را نداشت؛ سنان بن انس بر بالای گودال رفته و با نیزه بر پشت و سینه ایشان زد و آن حضرت را به شهادت رساند. سپس [[خولی بن یزید اصبحی]] خواست که سر امام(ع) را از تن جدا کند؛ اما لرزشی بر اندامش افتاد و سنان به شماتت به او گفت: خدا بازوهایت را بشکند و دستانت را جدا کند. پس خود از اسب به زیر آمد و سر امام(ع) را از بدن جدا کرد. سپس راهی خیمه [[عمر سعد]] شد و با صدای بلند گفت:
در واپسین لحظات حیات امام حسین، آنگاه که در [[گودال قتلگاه]] افتاده بود و کسی از سپاه [[عمر سعد]] جرأت تمام کردن کار را نداشت؛ سنان بن انس بر بالای گودال رفته و با نیزه بر پشت و سینه ایشان زد و آن حضرت را به شهادت رساند. سپس [[خولی بن یزید اصبحی]] خواست که سر امام(ع) را از تن جدا کند؛ اما لرزشی بر اندامش افتاد و سنان به شماتت به او گفت: خدا بازوهایت را بشکند و دستانت را جدا کند. پس خود از اسب به زیر آمد و سر امام(ع) را از بدن جدا کرد. سپس راهی خیمه عمر سعد شد و با صدای بلند گفت:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|أوقر رکابی فضّة و ذهبا|فقد قتلت سید المحجبا}}
{{ب|أوقر رکابی فضّة و ذهبا|فقد قتلت سید المحجبا}}
خط ۱۲: خط ۱۲:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{{وسطچین}}<small>رکابم را از طلا و نقره سنگین کن که من آقای والامقامی را کشتهام{{سخ}}من بهترین مردم را از نظر مادر و پدر و بهترین همه مردم را از حیث دودمان و نسب به قتل رساندهام!</small>{{پایان}}
{{وسطچین}}<small>رکابم را از طلا و نقره سنگین کن که من آقای والامقامی را کشتهام{{سخ}}من بهترین مردم را از نظر مادر و پدر و بهترین همه مردم را از حیث دودمان و نسب به قتل رساندهام!</small>{{پایان}}
نقل است که عمر سعد سر حسین(ع) را به خولی بن یزید سپرد تا زودتر از سپاه، به کوفه و نزد [[عبیدالله]] برود و خبر کشته شدن حسین(ع) را برساند.
نقل است که عمر سعد سر حسین(ع) را به خولی بن یزید سپرد تا زودتر از سپاه، به کوفه و نزد [[عبیدالله بن زیاد]] برود و خبر کشته شدن حسین(ع) را برساند.


==پس از عاشورا==
==پس از عاشورا==
۱۳۶

ویرایش