پرش به محتوا

قصیده میمیه فرزدق: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۸۴: خط ۸۴:
۱ یَا سَائلِی: أیْنَ حَلَّ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ *** عِنْدِی بَیَانٌ إذَا طُلَّابُهُ قَدِمُوا
۱ یَا سَائلِی: أیْنَ حَلَّ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ *** عِنْدِی بَیَانٌ إذَا طُلَّابُهُ قَدِمُوا
|
|
ای کنجکاو پرسندۀ از من که جود و کرم در کدام آستان بار خود را فرود آورده است، در نزد من است بیان این رمز اگر خواستاران آن به سوی من روی آورده و گردآیند!
ای کنجکاو پرسند از من که جود و کرم در کدام آستان، بار خود را فرود آورده است، در نزد من است بیان این رمز، اگر خواستاران آن به سوی من روی آورده و گرد آیند.
|
|
۲ هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأتَهُ *** وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
۲ هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأتَهُ *** وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
|
|
این مردی که تو او را نمی‌شناسی، شخصیّتی است که سرزمین بَطْحَاء (مسیل و رَمْل‌زار اطراف مکه تا سرزمین مِنَی) جای یکایک گامها و قدمهای او را می‌شناسد، و بیت الله الحرام او را می‌شناسد. و حِلّ و حرم (تمام نقاط خارج از حرم مکّه و داخل آن) همگی او را می‌شناسند.
این مردی که تو او را نمی‌شناسی، شخصیّتی است که سرزمین بَطْحَاء (مسیل و رَمْل‌زار اطراف مکه تا سرزمین مِنا) جای یکایک گام‌ها و قدم‌های او را می‌شناسد، و بیت‌الله الحرام او را می‌شناسد. و حِلّ و حرم (تمام نقاط خارج از حرم مکّه و داخل آن) همگی او را می‌شناسند.
|
|
۳ هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللهِ کُلِّهِمُ *** هَذَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
۳ هَذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللهِ کُلِّهِمُ *** هَذَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ الطَّاهِرُ الْعَلَمُ
خط ۹۶: خط ۹۶:
۴ هَذَا الَّذِی أحْمَدُ الْمُخْتَارُ وَالِدُهُ *** صَلَّی عَلَیْهِ إلَهِی مَا جَرَی الْقَلَمُ
۴ هَذَا الَّذِی أحْمَدُ الْمُخْتَارُ وَالِدُهُ *** صَلَّی عَلَیْهِ إلَهِی مَا جَرَی الْقَلَمُ
|
|
این است آن کس که احمد مختار برگزیده عالمیان پدر اوست، آن که خدای من، تا هنگامی که قلم کتابت بر روی لوح آفرینش به حرکت درآید، مدام و پیوسته بر او درود و تحیّت و صلوات می‌فرستد.
این است آن‌کس که احمد مختار، برگزیدهٔ عالمیان، پدر اوست؛ آن‌که خدای من، تا هنگامی که قلم کتابت بر روی لوح آفرینش به حرکت درآید، مدام و پیوسته بر او درود و تحیّت و صلوات می‌فرستد.
|
|
۵  لَوْ یَعْلَمُ الرُّکْنُ مَنْ قَدْ جَاءَ یَلْثِمُهُ *** لَخَرَّ یَلْثِمُ مِنْهُ مَا وَطَی الْقَدَمُ
۵  لَوْ یَعْلَمُ الرُّکْنُ مَنْ قَدْ جَاءَ یَلْثِمُهُ *** لَخَرَّ یَلْثِمُ مِنْهُ مَا وَطَی الْقَدَمُ
|
|
اگر رکن کعبه (که در آن حجرالاسود واقع است) بداند چه کسی برای بوسیدنش آمده است، تحقیقاً از روی تواضع بر زمین می‌افتد، تا جای پای وی را که بر زمین قدم نهاده است، بوسه زند.
اگر رکن کعبه (که در آن حجرالاسود واقع است) بداند چه‌کسی برای بوسیدنش آمده، تحقیقاً از روی تواضع بر زمین می‌افتد تا جای پای وی را که بر زمین قدم نهاده است، بوسه زند.
|
|
۶ هَذَا عَلِیٌّ رَسُولُ اللهِ وَالِدُهُ *** أمْسَتْ بِنُورِ هُدَاهُ تَهْتَدِی الامَمُ
۶ هَذَا عَلِیٌّ رَسُولُ اللهِ وَالِدُهُ *** أمْسَتْ بِنُورِ هُدَاهُ تَهْتَدِی الامَمُ
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
۷ هَذَا الَّذِی عَمُّهُ الطَّیَّارُ جَعْفَرٌ *** وَ الْمَقْتُولُ حَمْزَةُ لَیْثٌ حُبُّهُ قَسَمُ
۷ هَذَا الَّذِی عَمُّهُ الطَّیَّارُ جَعْفَرٌ *** وَ الْمَقْتُولُ حَمْزَةُ لَیْثٌ حُبُّهُ قَسَمُ
|
|
این است آن که عموی او [[جعفر بن ابی‌طالب|جعفر طیار]]، و [[حمزة بن عبدالمطلب|حمزه]] مقتول (سیّدالشّهداء) است؛ حمزه شیر بیشه شجاعت و هژبر اژدر افکنی است که محبت و مودّت با او چون شیر و شکر با جان مومنین آمیخته، و [[سوگند]] غیر قابل نقض و شکست با ارواح و نفوسشان برقرار نموده است.
این است آن که عموی او [[جعفر بن ابی‌طالب|جعفر طیار]]، و [[حمزة بن عبدالمطلب|حمزه]] مقتول (سیّدالشّهداء) است. حمزه شیر بیشه شجاعت و هژبر اژدرافکنی است که محبت و مودّت با او چون شیر و شکر با جان مؤمنین آمیخته، و [[سوگند]] غیرقابل‌نقض و شکست با ارواح و نفوسشان برقرار نموده است.
|
|
۸ هَذَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسْوَانِ فَاطِمَةِ *** وَ ابْنُ الْوَصِیِّ الَّذِی فِی سَیْفِهِ نِقَمُ
۸ هَذَا ابْنُ سَیِّدَةِ النِّسْوَانِ فَاطِمَةِ *** وَ ابْنُ الْوَصِیِّ الَّذِی فِی سَیْفِهِ نِقَمُ
|
|
این است پسر بزرگ بانوان جهان: فاطمه و پسر وصیّ رسول خدا که آتش خشم و غضب انتقام خداوندی از برق شمشیر او می‌درخشید.
این است پسر بزرگ بانوان جهان، فاطمه و پسر وصیّ رسول خدا که آتش خشم و غضب انتقام خداوندی از برق شمشیر او می‌درخشید.
|
|
۹ إذَا رَأتْهُ قُرَیْشٌ قَالَ قَائلُهَا *** إلَی مَکَارِمِ هَذَا یَنْتَهِی الْکَرَمُ
۹ إذَا رَأتْهُ قُرَیْشٌ قَالَ قَائلُهَا *** إلَی مَکَارِمِ هَذَا یَنْتَهِی الْکَرَمُ
|
|
چون [[قبیله قریش]] به او بنگرد، گوینده آن بدون اختیار از زبانش این سخن می‌تراود که: مَکرمت و مَجْد و کَرَم و جود و احسان در قبیله قریش به این سرور ارجمند منتهی می‌گردد، و همه باید کاروان نیاز خود را در این آستانه پر رحمت و سنگین بار فرود آورند، و از کرم او متمتّع گردند!
چون [[قبیله قریش]] به او بنگرد، گوینده آن بدون اختیار از زبانش این سخن می‌تراود که مَکرمت و مَجْد و کَرَم و جود و احسان در قبیله قریش به این سرور ارجمند منتهی می‌گردد، و همه باید کاروان نیاز خود را در این آستانه پررحمت و سنگین‌بار فرود آورند، و از کرم او متمتّع گردند.
|
|
۱۰ یَکَادُ یُمْسِکُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ *** رُکْنُ الْحَطِیمِ إذَا مَا جَاءَ یَسْتَلِمُ
۱۰ یَکَادُ یُمْسِکُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ *** رُکْنُ الْحَطِیمِ إذَا مَا جَاءَ یَسْتَلِمُ
|
|
به جهت شناختِ دستِ پر عطا و کرم او، نزدیک است که رکنِ حطیم در وقتی که او می‌آید تا بدان دست بیاساید و استلام نماید، او را برای رفع نیازها و بهره وری و انتفاع خود، نزد خود نگه دارد.
به جهت شناختِ دستِ پرعطا و کرم او، نزدیک است که رکنِ حطیم در وقتی که او می‌آید تا بدان دست بیاساید و استلام نماید، او را برای رفع نیازها و بهره‌وری و انتفاع خود، نزد خود نگه دارد.
|
|
۱۱ وَ لَیْسَ قَوْلُکَ: مَنْ هَذَا؟ بِضَائِرِهِ *** الْعُرْبُ تَعْرِفُ مَنْ أنْکَرْتَ وَ الْعَجَمُ
۱۱ وَ لَیْسَ قَوْلُکَ: مَنْ هَذَا؟ بِضَائِرِهِ *** الْعُرْبُ تَعْرِفُ مَنْ أنْکَرْتَ وَ الْعَجَمُ
|
|
و این گفتارت که گفتی: کیست او؟ و تجاهل نمودی، ضرری به وی نمی‌رساند چرا که تمام عرب و تمام عجم می‌شناسند این مردی را که تو او را ناشناس دانستی!.
و این گفتارت که گفتی: کیست او؟ و تجاهل نمودی، ضرری به وی نمی‌رساند؛ چراکه تمام عرب و تمام عجم می‌شناسند این مردی را که تو او را ناشناس دانستی.
|
|
۱۲ یُنْمَی إلَی ذُرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِی قَصُرَتْ *** عَنْ نَیْلِهَا عَرَبُ الإسْلَامِ وَ الْعَجَمُ
۱۲ یُنْمَی إلَی ذُرْوَةِ الْعِزِّ الَّتِی قَصُرَتْ *** عَنْ نَیْلِهَا عَرَبُ الإسْلَامِ وَ الْعَجَمُ
|
|
او منسوب است به أعلا نقطه قُلّه عزّت و شرافتی که از نیل بدان جمیع عالم اسلام از عرب آن، و از عجم آن کوتاه و قاصر آمده‌اند.
او منسوب است به أعلا نقطه قُلّه عزّت و شرافتی که از نیل بدان جمیع عالم اسلام از عرب آن و از عجم آن کوتاه و قاصر آمده‌اند.
|
|
۱۳ یُغْضِی حَیَاءً وَ یُغْضَی مِنْ مَهَابَتِهِ *** فَمَا یُکَلَّمُ إلَّا حِینَ یَبْتَسِمُ
۱۳ یُغْضِی حَیَاءً وَ یُغْضَی مِنْ مَهَابَتِهِ *** فَمَا یُکَلَّمُ إلَّا حِینَ یَبْتَسِمُ
|
|
او از فرط حیا و آزرم چشم فرو می‌نهد، و از فرط مَهَابت و اُبَّهتِ او چشم‌ها در برابر او فرو نهاده می‌گردند و بنابراین کسی با وی سخن نمی‌گوید مگر هنگامی که تبسّمِ ملیح بر سیمایش هویدا می‌شود.
او از فرط حیا و آزرم چشم فرومی‌نهد، و از فرط مَهَابت و اُبَّهتِ او، چشم‌ها در برابر او فرونهاده می‌گردند و بنابراین کسی با وی سخن نمی‌گوید، مگر هنگامی که تبسّمِ ملیح بر سیمایش هویدا می‌شود.
|
|
۱۴ یَنْجَابُ نُورُ الدُّجَی عَنْ نُورِ غُرَّتِهِ *** کَالشَّمْسِ یَنْجَابُ عَنْ إشْرَاقِهَا الظُّلَمُ
۱۴ یَنْجَابُ نُورُ الدُّجَی عَنْ نُورِ غُرَّتِهِ *** کَالشَّمْسِ یَنْجَابُ عَنْ إشْرَاقِهَا الظُّلَمُ
|
|
چنان از درخشش و لَمَعان نور پیشانی او پرده‌های تاریکی و ظلمت شکافته می‌شود، همچنانکه از إشراق و طلوع خورشید جهان افروز، پرده‌های مِه و تاریکی شکافته می‌گردد.
چنان از درخشش و لَمَعان نور پیشانی او، پرده‌های تاریکی و ظلمت شکافته می‌شود، همچنان‌که از إشراق و طلوع خورشید جهان‌افروز، پرده‌های مِه و تاریکی شکافته می‌گردد.
|
|
۱۵  بِکَفِّهِ خَیْزُرَانٌ رِیحُهُ عَبِقٌ *** مِنْ کَفِّ أرْوَعَ فِی عِرْنِینِهِ شَمَمُ
۱۵  بِکَفِّهِ خَیْزُرَانٌ رِیحُهُ عَبِقٌ *** مِنْ کَفِّ أرْوَعَ فِی عِرْنِینِهِ شَمَمُ
|
|
در دست او خیزرانی است که بوی آن، همه جا مشام جان را عطرآگین می‌نماید، از دست مرد شجاع و بافراستی که محاسن او شگفت آور است و بالای استخوان بینی او قدری برآمده و در کمال زیبایی و اعتدال می‌باشد
در دست او خیزرانی است که بوی آن، همه‌جا مشام جان را عطرآگین می‌نماید، از دست مرد شجاع و بافراستی که محاسن او شگفت‌آور است و بالای استخوان بینی او قدری برآمده و در کمال زیبایی و اعتدال می‌باشد.
|
|
۱۶  مَا قَالَ: لَا، قَطُّ إلَّا فِی تَشَهُّدِهِ *** لَوْلَا التَّشَهُّدُ کَانَتْ لَاؤهُ نَعَمُ
۱۶  مَا قَالَ: لَا، قَطُّ إلَّا فِی تَشَهُّدِهِ *** لَوْلَا التَّشَهُّدُ کَانَتْ لَاؤهُ نَعَمُ
|
|
او هیچگاه در جواب تقاضای خلایق لفظ لا’ (نه) بر زبان نگذرانید مگر فقط در تشهّدش که لَا إلَهَ إلَّا الله می‌گفت. و اگر هم أحیاناْ تشهّدی در میان نبود لای او نَعَم بود (نهِ او، آری بود).
او هیچ‌گاه در جواب تقاضای خلایق لفظ لا’ (نه) بر زبان نگذرانید، مگر فقط در تشهّدش که لَا إلَهَ إلَّا الله می‌گفت. و اگر هم أحیاناْ تشهّدی در میان نبود، لای او نَعَم بود (نهٔ او، آری بود).
|
|
۱۷ مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللهِ نَبْعَتُهُ *** طَابَتْ عَنَاصِرُهُ وَ الْخِیمُ وَ الشِّیَمُ
۱۷ مُشْتَقَّةٌ مِنْ رَسُولِ اللهِ نَبْعَتُهُ *** طَابَتْ عَنَاصِرُهُ وَ الْخِیمُ وَ الشِّیَمُ
|
|
شاخه وجودی او از اصل و تبار استوار رسول خدا جدا گردیده است. بنابراین عناصر غرائز و اخلاق و سجایا و صفات او، همه حمیده و پاک و طیِّب است
شاخه وجودی او از اصل و تبار استوار رسول خدا جدا گردیده است. بنابراین عناصر غرایز و اخلاق و سجایا و صفات او، همه حمیده و پاک و طیِّب است.
|
|
۱۸ حَمَّالُ أثْقَالِ أقْوَامٍ إذَا فُدِحُوا *** حُلْوُ الشَّمَائلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نَعَمُ
۱۸ حَمَّالُ أثْقَالِ أقْوَامٍ إذَا فُدِحُوا *** حُلْوُ الشَّمَائلِ تَحْلُو عِنْدَهُ نَعَمُ
|
|
او بارکش بارهای اقوامی است که از شدّت تحمّل آن به زانو درآمده‌اند. و در برخورد با مستمندان شمایلی نیکو و سیمائی خوش ارائه می‌دهد و جواب او به نَعَم (آری) دادن به نیازمندان برای وی شیرین است.
او بارکشِ بارهای اقوامی است که از شدّت تحمّل آن به زانو درآمده‌اند. و در برخورد با مستمندان شمایلی نیکو و سیمایی خوش ارائه می‌دهد و جواب او به نَعَم (آری) دادن به نیازمندان برای وی شیرین است.
|
|
۱۹ إنْ قَالَ قَالَ بِمَا یَهْوَی جَمِیعُهُمُ *** وَ إنْ تَکَلَّمَ یَوْماً زَانَهُ الْکَلِمُ
۱۹ إنْ قَالَ قَالَ بِمَا یَهْوَی جَمِیعُهُمُ *** وَ إنْ تَکَلَّمَ یَوْماً زَانَهُ الْکَلِمُ
|
|
اگر به سخن درآید، گفتاری را ابراز می‌کند که جمیع ایشان آن را می‌پسندند، و اگر روزی کلامی بگوید آن کلام موجب زینت و محْمدت او محسوب می‌گردد.
اگر به سخن درآید، گفتاری را ابراز می‌کند که جمیع ایشان آن را می‌پسندند، و اگر روزی کلامی بگوید، آن کلام موجب زینت و محْمدت او محسوب می‌گردد.
|
|
۲۰ هَذَا ابْنُ فَاطِمَةٍ إنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ *** بِجَدِّهِ أنْبِیَاءُ اللهِ قَدْ خُتِمُوا
۲۰ هَذَا ابْنُ فَاطِمَةٍ إنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ *** بِجَدِّهِ أنْبِیَاءُ اللهِ قَدْ خُتِمُوا
|
|
این پسر فاطمه است اگر در نَسَب او جاهل می‌باشی! و در حَسَب، او کسی است که رسالت نامه پیامبران خدائی آسمانی به جدِّ أمْجَدَش مختوم گردیده، مهر شده و خاتمه یافته است!.
این پسر فاطمه است، اگر در نَسَب او جاهل هستی! و در حَسَب، او کسی است که رسالت نامه پیامبران خدایی آسمانی به جدِّ أمْجَدَش مختوم گردیده، مهر شده و خاتمه یافته است!
|
|
۲۱ اللهُ فَضَّلَهُ قِدْماً وَ شَرَّفَهُ *** جَرَى بِذَاكَ لَهُ فِى لَوْحِهِ الْقَلَمُ
۲۱ اللهُ فَضَّلَهُ قِدْماً وَ شَرَّفَهُ *** جَرَى بِذَاكَ لَهُ فِى لَوْحِهِ الْقَلَمُ
|
|
از عهد قديم، خداوند او را فضيلت بخشيده و شرافت داده است، و از أزل، قلم قضا بر لوح تقدير وی اين گونه جاری شده است.
از عهد قديم، خداوند او را فضيلت بخشيده و شرافت داده است، و از ازل، قلم قضا بر لوح تقدير وی اين‌گونه جاری شده است.
|
|
۲۲ مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الانْبِيَاءِ لَهُ * وَ فَضْلُ امَّتِهِ دَانَتْ لَهَا الامَمُ
۲۲ مَنْ جَدُّهُ دَانَ فَضْلُ الانْبِيَاءِ لَهُ * وَ فَضْلُ امَّتِهِ دَانَتْ لَهَا الامَمُ
Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۳٬۳۲۷

ویرایش