۵٬۳۴۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
==ماجرای آغاز رسالت پیامبر== | ==ماجرای آغاز رسالت پیامبر== | ||
{{جعبه نقل قول| عنوان = | نقلقول = [[عبدالحسین زرینکوب]]:{{-}}'''«در پایان روزگار ساسانیان که ایران و بیزانس دو دولت بزرگ آن روز جهان، آخرین رمق خود را ... از دست داده بودند ... در سرزمین حجاز که تقریبا فراموش عالمی بود نیروی تازهیی پدید آمد که بزودی بالید و بر کشید و دیری نپایید که طومار قدرتهای بزرگ جهان را درهم نوشت.»'''<ref>زرینکوب، بامداد اسلام، ۱۳۶۹ش، ۹.</ref>|تاریخ بایگانی| منبع = | تراز = | {{جعبه نقل قول| عنوان = | نقلقول = [[عبدالحسین زرینکوب]]:{{-}}'''«در پایان روزگار ساسانیان که ایران و بیزانس دو دولت بزرگ آن روز جهان، آخرین رمق خود را ... از دست داده بودند ... در سرزمین حجاز که تقریبا فراموش عالمی بود نیروی تازهیی پدید آمد که بزودی بالید و بر کشید و دیری نپایید که طومار قدرتهای بزرگ جهان را درهم نوشت.»'''<ref>زرینکوب، بامداد اسلام، ۱۳۶۹ش، ۹.</ref>|تاریخ بایگانی| منبع = | تراز = راست| عرض = ۲۳۰px| اندازه خط = 14px|رنگ پسزمینه =#FFF9E7| گیومه نقلقول =| تراز منبع = چپ}} | ||
پیامبر وقتی که در [[غار حرا]] به تفکر و [[عبادت]] مشغول بود، با نزول نخستین آیات [[سوره علق]]، بعثتش آغاز شد و با نخستین آیات [[سوره مدثر]] ادامه یافت.<ref>ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۸</ref> پیامبر(ص) ابتدا همسرش [[خدیجه]](س) و پسر عمویش [[علی(ع)]] را در جریان [[نبوت]] خویش قرار داد. سه سال بعد با نزول آیه {{متن قرآن|{{قلم رنگ۱|سیاه|وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ}} ﴿۲۱۴﴾|ترجمه=و خویشان نزدیکت را هشدار ده.|سوره=[[سوره شعراء|شعراء]]|آیه=۲۱۴}} آشنایانش را از نبوت خود آگاه کرد و در همان سال با نزول آیه {{متن قرآن|{{قلم رنگ۱|سیاه|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ}} ﴿۹۴﴾|ترجمه=پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب|سوره=[[سوره حجر|حجر]]|آیه=۹۴}} نبوتش را علنی کرد. پیامبر(ص) نخستین بار در [[بازار عکاظ|بازار عُکاظ]] ،{{یاد| عُکاظ نام بازاری بزرگ در منطقه مکه بود.( نزدیک عرفات و فاصلهاش تا مکه، سه روز، و تا طائف، یک روز، راه بود) وجه تسمیه اش به عکاظ فخرفروشی مردم در این محل به یکدیگر بوده است.<ref>حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲.</ref> مردم، روز نخست اول ذیالقعده، به بازار عکاظ میرفتند و بیست شب در آنجا اقامت میکردند.این بازار در این ایام پر از شلوغی و هیجان بود و داد و ستد فراوان در آنجا صورت میگرفت و شعرا اشعار میخواندند و قبایل عرب و شیوخ و رؤسای آنان در آنجا جمع شده به یکدیگر فخر و مباهات میکردند و گاهی به عیش و نوش میپرداختند.این بازار در ده میلی طائف و در یکی از مراحل صنعا قرار داشت وچون همه شروط یک بازار مورد قبول فرهنگ جاهلی را دارا بود از اینرو بهعنوان بزرگترین بازار جاهلی شهرت داشت.<ref>ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ج۷، ص۴۴۸.</ref> }}جایی که مردم برای تجارت در آن جمع بودند و عدهای نیز در بلندیهای آن به بیان اشعار تازه و داستانهای گوناگون مشغول بودند، دعوت خویش را آشکار کرد.{{یاد| د ر پاره ای از منابع گزارش هایی مبنی برحضور پیامبر همراه برخی از یارانش در عکاظ وجود دارد اما تصریحی به تبلیغ و دعوت در عکاظ نشده است. <ref>ابن سعد، طبقات، ج۴، ص ۲۱۵.</ref> }} [[ابولهب]] و عدهای به پیروی از او پیامبر(ص) را آزار رساندند؛ اما [[ابوطالب]] در حمایت از پیامبر(ص) آنان را تنبیه کرد.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷-۱۸.</ref> | پیامبر وقتی که در [[غار حرا]] به تفکر و [[عبادت]] مشغول بود، با نزول نخستین آیات [[سوره علق]]، بعثتش آغاز شد و با نخستین آیات [[سوره مدثر]] ادامه یافت.<ref>ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۳۶-۲۳۷؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۸</ref> پیامبر(ص) ابتدا همسرش [[خدیجه]](س) و پسر عمویش [[علی(ع)]] را در جریان [[نبوت]] خویش قرار داد. سه سال بعد با نزول آیه {{متن قرآن|{{قلم رنگ۱|سیاه|وَأَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ}} ﴿۲۱۴﴾|ترجمه=و خویشان نزدیکت را هشدار ده.|سوره=[[سوره شعراء|شعراء]]|آیه=۲۱۴}} آشنایانش را از نبوت خود آگاه کرد و در همان سال با نزول آیه {{متن قرآن|{{قلم رنگ۱|سیاه|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ}} ﴿۹۴﴾|ترجمه=پس آنچه را بدان مأموری آشکار کن و از مشرکان روی برتاب|سوره=[[سوره حجر|حجر]]|آیه=۹۴}} نبوتش را علنی کرد. پیامبر(ص) نخستین بار در [[بازار عکاظ|بازار عُکاظ]] ،{{یاد| عُکاظ نام بازاری بزرگ در منطقه مکه بود.( نزدیک عرفات و فاصلهاش تا مکه، سه روز، و تا طائف، یک روز، راه بود) وجه تسمیه اش به عکاظ فخرفروشی مردم در این محل به یکدیگر بوده است.<ref>حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۲.</ref> مردم، روز نخست اول ذیالقعده، به بازار عکاظ میرفتند و بیست شب در آنجا اقامت میکردند.این بازار در این ایام پر از شلوغی و هیجان بود و داد و ستد فراوان در آنجا صورت میگرفت و شعرا اشعار میخواندند و قبایل عرب و شیوخ و رؤسای آنان در آنجا جمع شده به یکدیگر فخر و مباهات میکردند و گاهی به عیش و نوش میپرداختند.این بازار در ده میلی طائف و در یکی از مراحل صنعا قرار داشت وچون همه شروط یک بازار مورد قبول فرهنگ جاهلی را دارا بود از اینرو بهعنوان بزرگترین بازار جاهلی شهرت داشت.<ref>ابن منظور، لسان العرب، ۱۴۱۴ق، ج۷، ص۴۴۸.</ref> }}جایی که مردم برای تجارت در آن جمع بودند و عدهای نیز در بلندیهای آن به بیان اشعار تازه و داستانهای گوناگون مشغول بودند، دعوت خویش را آشکار کرد.{{یاد| د ر پاره ای از منابع گزارش هایی مبنی برحضور پیامبر همراه برخی از یارانش در عکاظ وجود دارد اما تصریحی به تبلیغ و دعوت در عکاظ نشده است. <ref>ابن سعد، طبقات، ج۴، ص ۲۱۵.</ref> }} [[ابولهب]] و عدهای به پیروی از او پیامبر(ص) را آزار رساندند؛ اما [[ابوطالب]] در حمایت از پیامبر(ص) آنان را تنبیه کرد.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷-۱۸.</ref> | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
{{جعبه نقل قول| عنوان = | نقلقول = [[ابوالقاسم پاینده]]:{{-}}'''« در سن چهل سالگى بر ضدّ بتپرستى، و پستى و بیدادگرى كه در آن روزگار، در میان مردمش سخت رواج داشت، قد برافراشت و مردم عرب را که دائما چون درّندگان با یک دیگر در جدال و ستیز بودند،به يگانگى خواند و گفت باید از پرستش بتان چشم بپوشند و خداى یگانه و بىشریک را كه نزائیده و زائیده نشده و کسى همتاى او نیست بپرستند و با يک ديگر برادر و برابر باشند و هیچ كس را جز به وسیلۀ پرهیزگارى امتیازى ندهند...»'''<ref> پاینده، نهج الفصاحه، نشر | {{جعبه نقل قول| عنوان = | نقلقول = [[ابوالقاسم پاینده]]:{{-}}'''« در سن چهل سالگى بر ضدّ بتپرستى، و پستى و بیدادگرى كه در آن روزگار، در میان مردمش سخت رواج داشت، قد برافراشت و مردم عرب را که دائما چون درّندگان با یک دیگر در جدال و ستیز بودند،به يگانگى خواند و گفت باید از پرستش بتان چشم بپوشند و خداى یگانه و بىشریک را كه نزائیده و زائیده نشده و کسى همتاى او نیست بپرستند و با يک ديگر برادر و برابر باشند و هیچ كس را جز به وسیلۀ پرهیزگارى امتیازى ندهند...»'''<ref> پاینده، نهج الفصاحه، نشر | ||
دنیای دانش، مقدمه، ص۶.</ref>|تاریخ بایگانی| منبع = | تراز = | دنیای دانش، مقدمه، ص۶.</ref>|تاریخ بایگانی| منبع = | تراز = راست| عرض = ۲۳۰px| اندازه خط = 14px|رنگ پسزمینه =#FFF9E7| گیومه نقلقول =| تراز منبع = چپ}} | ||
اولین [[وحی]]، همراه با هیبت و احساس سنگینی بار عظیم رسالت توسط [[جبرئیل]] بر پیامبر(ص) نازل شد. پیامبر در کودکی به واسطه پاکی درونی که داشت و نیز بیزاری از محیط فاسد آن زمان مکه، میل به تنهایی و گوشهگیری از شهر و دیار خود را داشت. به همین جهت، عزلتهای یک ماهه در کوههای اطراف مکه و بعد بازگشت به شهر، خوابهایی که حال و هوای جهان غیب داشت، شنیدن صدای فرشته وحی پیش از بعثت و ارتباط سه ساله [[اسرافیل]] و ۲۰ ساله [[جبرئیل]] با ایشان<ref> یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۶؛ نیز ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۶-۵۰.</ref> آمادگیهایی بوده که ایشان را برای ابلاغ پیامبری مهیا میساخته است. | اولین [[وحی]]، همراه با هیبت و احساس سنگینی بار عظیم رسالت توسط [[جبرئیل]] بر پیامبر(ص) نازل شد. پیامبر در کودکی به واسطه پاکی درونی که داشت و نیز بیزاری از محیط فاسد آن زمان مکه، میل به تنهایی و گوشهگیری از شهر و دیار خود را داشت. به همین جهت، عزلتهای یک ماهه در کوههای اطراف مکه و بعد بازگشت به شهر، خوابهایی که حال و هوای جهان غیب داشت، شنیدن صدای فرشته وحی پیش از بعثت و ارتباط سه ساله [[اسرافیل]] و ۲۰ ساله [[جبرئیل]] با ایشان<ref> یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۶؛ نیز ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۴۶-۵۰.</ref> آمادگیهایی بوده که ایشان را برای ابلاغ پیامبری مهیا میساخته است. | ||
البته روایات دیگری وجود دارد که پیامبر(ص) را ناآشنا به فضای [[وحی]] و ارتباط با فرشتگان معرفی میکند: نگاه ناباورانه پیامبر(ص) به حادثه [[وحی]] و ترس از پریشان خاطری یا [[جن]] زدگی، مشورت با [[خدیجه]] و تأییدگرفتن از [[ورقة بن نوفل]] به عنوان شاهد پیامبری او و آرام شدن حضرت با دلداری وی، مضامین این دسته از روایات است<ref>ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۳۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۹</ref> این دسته از روایات با سیر رشد و فضای تربیتی حاکم بر پیامبر(ص) و بصیرت و بینش او نسبت به وظیفه سنگین رسالت، ناسازگار دانسته شده است.<ref>مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۹۸-۳۰۲؛ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۳-۲۲۵.</ref> | البته روایات دیگری وجود دارد که پیامبر(ص) را ناآشنا به فضای [[وحی]] و ارتباط با فرشتگان معرفی میکند: نگاه ناباورانه پیامبر(ص) به حادثه [[وحی]] و ترس از پریشان خاطری یا [[جن]] زدگی، مشورت با [[خدیجه]] و تأییدگرفتن از [[ورقة بن نوفل]] به عنوان شاهد پیامبری او و آرام شدن حضرت با دلداری وی، مضامین این دسته از روایات است<ref>ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۳۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۷؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۹۹</ref> این دسته از روایات با سیر رشد و فضای تربیتی حاکم بر پیامبر(ص) و بصیرت و بینش او نسبت به وظیفه سنگین رسالت، ناسازگار دانسته شده است.<ref>مرتضی عاملی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۲، ص۲۹۸-۳۰۲؛ سبحانی، فروغ ابدیت، ۱۳۸۵ش، ص۲۲۳-۲۲۵.</ref> |