پرش به محتوا

حضرت محمد صلی الله علیه و آله: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:
| طول عمر = ۶۳ سال
| طول عمر = ۶۳ سال
}}
}}
'''مُحمد بن عبدالله بن عبدالمطّلِب بن هاشم''' ([[عام‌الفیل]]–[[سال ۱۱ هجری قمری|۱۱ق]]) پیامبر اسلام، از [[اولو العزم|پیامبران اولوالعزم]] و آخرین پیامبر الهی. [[معجزه]] اصلی او [[قرآن]] است.
'''مُحمد بن عبدالله بن عبدالمطّلِب بن هاشم''' ([[عام الفیل|عام‌الفیل]]–[[سال ۱۱ هجری قمری|۱۱ق]]) پیامبر اسلام، از [[اولو العزم|پیامبران اولوالعزم]] و آخرین پیامبر الهی. [[معجزه]] اصلی او [[قرآن]] است.


حضرت محمد(ص) در جامعه [[شرک|مُشرک]] [[جزیرة العرب]] به دنیا آمد، اما از بت‌پرستی پرهیز می‌کرد. در [[چهل]] سالگی به [[نبوت|پیامبری]] رسید و مهم‌ترین پیامش دعوت به [[توحید]] بود. هدف از [[بعثت|بعثتش]] را تکمیل فضایل اخلاقی معرفی کرد. مشرکان [[مکه]] سال‌ها او و پیروانش را آزردند، ولی آنان از اسلام دست برنداشتند. حضرت محمد(ص) ۱۳ سال در مکه، مردم را به اسلام دعوت می‌کرد سپس به [[مدینه]] هجرت کرد و این [[هجرت به مدینه|هجرت]]، مبدأ تاریخ اسلامی شد.
حضرت محمد(ص) در جامعه مُشرک [[جزیرة العرب]] به دنیا آمد، اما از بت‌پرستی پرهیز می‌کرد. در چهل‌سالگی به [[نبوت|پیامبری]] رسید و مهم‌ترین پیامش دعوت به [[توحید]] بود. هدف از [[بعثت|بعثتش]] را تکمیل فضایل اخلاقی معرفی کرد. مشرکان [[مکه]] سال‌ها او و پیروانش را آزردند، ولی آنان از [[اسلام]] دست برنداشتند. حضرت محمد ۱۳ سال در مکه، مردم را به اسلام دعوت می‌کرد سپس به [[مدینه]] هجرت کرد و این [[هجرت به مدینه|هجرت]]، مبدأ تاریخ اسلامی شد.


با کوشش پیامبر(ص) تقریبا تمام شبه‌جزیره عربستان در زمان حیات او به [[اسلام]] گروید. در دوره‌های بعد، گسترش اسلام ادامه یافت و به تدریج اسلام دینی جهانی شد.
با کوشش پیامبر(ص) تقریبا تمام شبه‌جزیره عربستان در زمان حیات او به اسلام گروید. در دوره‌های بعد، گسترش اسلام ادامه یافت و به تدریج اسلام دینی جهانی شد.


براساس [[حدیث ثقلین]]، پیامبر(ص) به مسلمانان سفارش کرد که پس از وی به [[قرآن]] و [[اهل‌البیت علیهم‌السلام|عترت]] او پناه ببرند و از آن دو جدا نشوند و در مناسبت‌های گوناگون، از جمله در [[واقعه غدیر]]، [[امام علی علیه‌السلام|امام علی(ع)]] را جانشین خویش معرفی کرد.
براساس [[حدیث ثقلین]]، پیامبر(ص) به مسلمانان سفارش کرد که پس از وی به [[قرآن]] و [[اهل‌بیت(ع)|عترت]] او پناه ببرند و از آن دو جدا نشوند و در مناسبت‌های گوناگون، از جمله در [[واقعه غدیر]]، [[امام علی علیه‌السلام|امام علی(ع)]] را جانشین خویش معرفی کرد.


پیامبر در ۲۵ سالگی با [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|
پیامبر در ۲۵ سالگی با [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|
خدیجه]] ازدواج کرد و حدود ۲۵ سال با او زندگی کرد. پس از وفات خدیجه، پیامبر با [[همسران پیامبر(ص) |همسران دیگری]] ازدواج کرد. فرزندان پیامبر(ص) از خدیجه و [[ ماریه دختر شمعون |ماریه]] بودند و همه آنها جز [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|
خدیجه]] ازدواج کرد و حدود ۲۵ سال با او زندگی کرد. پس از وفات خدیجه، پیامبر با [[همسران پیامبر(ص) |همسران دیگری]] ازدواج کرد. فرزندان پیامبر(ص) از خدیجه و [[ ماریه دختر شمعون |ماریه]] بودند و همه آنها جز [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه(س)]] در زمان حیات او از دنیا رفتند.
فاطمه(س)]] در زمان حیات او از دنیا رفتند.


== نسب، کنیه‌ها و القاب ==
== نسب، کنیه‌ها و القاب ==
حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَی بن کلاب بود.<ref name="Aat42">آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۴۲.</ref> مادرش، [[آمنه بنت وهب]] است. به گفته [[محمدباقر مجلسی| علامه مجلسی]]، [[امامیه]] بر [[ایمان]] و [[اسلام]] پدر، مادر و اجداد رسول خدا تا [[آدم (پیامبر)|آدم(ع)]] [[اجماع]] دارند.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۱۱۷.</ref>سلسله نسب پیامبر (ص) با ۴۸واسطه به حضرت آدم (ع) می‌رسد در این سلسله پیامبرانی قرار دارند، مانند: [[اسماعیل پیامبر) |اسماعیل]] جد بیست و هشتم پیامبر و [[ابراهیم (پیامبر)| ابراهیم]] خلیل الله جد بیست و نهم پیامبر، حضرت [[نوح(ع)]] جد سی و نهم پیامبر و [[ ادریس (پیامبر)|ادریس]] جدّ چهل و دوم پیامبر و حضرت [[آدم پیامبر(ع)| آدم]] که جد چهل و هشتم پیامبر(ص) است. سلسله نیاکان پیامبر (ص) تا «عدنان» مورد اتفاق نسب شناسان است، ولی پس از او تا آدم (ع) اختلاف بسیار دیده می‌شود، طبق روایتی پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که سلسله نسب من به عدنان رسید توقف کنید. <ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۱۰۷.</ref>مناقب نقل کرده که پیامبر(ص) با ۴۹ پدر نسبش به آدم می‌رسد.«يقال إنه ينسب إلى آدم بتسعة و أربعين أباً».  <ref>ابن شهر آشوب، مناقب،۱۳۷۹ق، ج۱، ص۱۵۵.</ref>
حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَی بن کلاب بود.<ref name="Aat42">آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۴۲.</ref> مادرش، [[آمنه بنت وهب]] است. به گفته [[محمدباقر مجلسی| علامه مجلسی]]، [[امامیه]] بر [[ایمان]] و [[اسلام]] پدر، مادر و اجداد رسول خدا تا آدم(ع)، [[اجماع]] دارند.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۱۱۷.</ref>نسب پیامبر (ص) با ۴۸ واسطه به [[آدم (پیامبر)|حضرت آدم(ع)]] می‌رسد.<ref>ابن شهر آشوب، مناقب،۱۳۷۹ق، ج۱، ص۱۵۵.</ref> در این سلسله پیامبرانی قرار دارند، مانند [[اسماعیل (پیامبر)|اسماعیل]]،[[ابراهیم (پیامبر)| ابراهیم]]، [[نوح (پیامبر)|نوح]]، [[ ادریس (پیامبر)|ادریس]]. سلسله نیاکان پیامبر(ص) تا «عدنان» مورد اتفاق نسب‌شناسان است، ولی پس از او تا آدم(ع) نظرات مختلفی وجود دارد، طبق روایتی پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که سلسله نسب من به عدنان رسید توقف کنید.<ref>مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۵، ص۱۰۷.</ref>
<div style="display: block;overflow-y: auto;">{{شجره‌نامه پیامبر اسلام}}</div>
<div style="display: block;overflow-y: auto;">{{شجره‌نامه پیامبر اسلام}}</div>
<div style="display: block;overflow-y: auto;">{{خاندان پیامبر}}</div>
<div style="display: block;overflow-y: auto;">{{خاندان پیامبر}}</div>
خط ۳۸: خط ۳۷:
===کنیه‌ها و القاب===
===کنیه‌ها و القاب===
{{اصلی|فهرست کنیه‌ها و لقب‌های پیامبر(ص)}}
{{اصلی|فهرست کنیه‌ها و لقب‌های پیامبر(ص)}}
[[کنیه]]‌ حضرت محمد (ص)، [[ابو القاسم (لقب)|ابو القاسم]] و ابو ابراهیم است.<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۳.</ref> برخی از القاب او عبارتند از: مصطفی، حبیب‌الله، صفی‌الله، نعمة‌الله، خیرة خلق‌الله، سید المرسلین، [[خاتم النبیین (لقب)|خاتم النبیین]]، رحمة للعالمین، نبی امّی.<ref>مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ۱۳۹۱ش، ص۹۱.</ref>
[[کنیه]]‌ حضرت محمد (ص)، [[ابوالقاسم (لقب)|ابوالقاسم]] و ابو ابراهیم است.<ref>طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۴۳.</ref> برخی از القاب او عبارتند از: مصطفی، حبیب‌الله، صفی‌الله، نعمة‌الله، خیرة خلق‌الله، سید المرسلین، [[خاتم النبیین (لقب)|خاتم النبیین]]، رحمة للعالمین، نبی امّی.<ref>مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ۱۳۹۱ش، ص۹۱.</ref>


== ولادت ==
== ولادت ==
خط ۵۳: خط ۵۲:


===مکان ولادت===
===مکان ولادت===
پیامبر اسلام(ص) در [[شعب ابی‌طالب]]<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶؛ فیض کاشانی، الوافی، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۷۲۲.</ref> و در خانه‌ای که بعدها به [[عقیل بن ابی‌طالب]] تعلق یافت، به دنیا آمد. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر [[حجاج بن یوسف ثقفی| حجاج بن یوسف]]، فروختند<ref>سبکی، الدین الخالص أو إرشاد الخلق، ۱۹۷۷م، ج۵، ص۶۴.</ref> او آنجا را به قصری تبدیل کرد. در [[بنی‌عباس|حکومت بنی‌عباس]]، خیزران، مادر [[ هارون عباسی |هارون‌الرشید]] [[فهرست خلفای بنی‌عباس|خلیفه عباسی]]، این خانه را خرید و آن‌را به [[مسجد]] تبدیل کرد.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> [[ محمدباقر مجلسی |علامه مجلسی]]، [[محدث]] قرن یازدهم، نقل می‌کند در زمان او مکانی به این نام در [[مکه]] وجود داشته و مردم آن‌را [[زیارت]] می‌کردند.<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۱۷۴.</ref> این بنا تا زمان حکومت [[آل‌سعود]] بر [[حجاز]]، باقی بود. آن‌ها به جهت اعتقادات مذهب [[وهابیت]] و ممنوعیت [[تبرک]] به آثار [[پیامبران]]، آن‌جا را تخریب کردند.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref>
پیامبر اسلام(ص) در [[شعب ابی‌طالب]]<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۶؛ فیض کاشانی، الوافی، ۱۴۰۶ق، ج۳، ص۷۲۲.</ref> و در خانه‌ای که بعدها به [[عقیل بن ابی‌طالب]] تعلق یافت، به دنیا آمد. فرزندان عقیل، این خانه را به محمد بن یوسف، برادر [[حجاج بن یوسف ثقفی| حجاج بن یوسف]]، فروختند<ref>سبکی، الدین الخالص أو إرشاد الخلق، ۱۹۷۷م، ج۵، ص۶۴.</ref> او آنجا را به قصری تبدیل کرد. در [[بنی‌عباس|حکومت بنی‌عباس]]، خیزران، مادر [[ هارون عباسی |هارون‌الرشید]] [[فهرست خلفای بنی‌عباس|خلیفه عباسی]]، این خانه را خرید و آن‌را به [[مسجد]] تبدیل کرد.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> [[ محمدباقر مجلسی |علامه مجلسی]]، [[محدث]] قرن یازدهم، نقل می‌کند در زمان او مکانی به این نام در [[مکه]] وجود داشته و مردم آن‌را [[زیارت]] می‌کردند.<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۱۷۴.</ref> این بنا تا زمان حکومت [[آل‌سعود]] بر [[حجاز]]، باقی بود. آن‌ها به جهت اعتقادات [[وهابیت]] و ممنوعیت [[تبرک]] به آثار [[پیامبران]]، آن‌جا را تخریب کردند.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref>


=== وقایع شب میلاد===
=== وقایع شب میلاد===
منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر اسلام(ص) نقل کرده‌اند که به [[ارهاص|اِرهاصات]] مشهور شده است.<ref>رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۴۵و۱۴۶.</ref> برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن [[طاق کسری]] و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در [[آتشکده آذرفرنبغ| آتشکده فارس]] پس از هزار سال، خشکیدن [[دریاچه ساوه]] و همچنین خواب عجیب موبَدان و پادشاه ساسانی.<ref>ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۳۹، ح۸۲؛ بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۲۶و۱۲۷.</ref>
منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر(ص) نقل کرده‌اند که به [[ارهاص|اِرهاصات]] مشهور شده است.<ref>رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۱۴۵و۱۴۶.</ref> برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن [[طاق کسری]] و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در[[آتشکده آذرفرنبغ| آتشکده فارس]] پس از هزار سال، خشکیدن [[دریاچه ساوه]] و همچنین خواب عجیب موبَدان و پادشاه ساسانی.<ref>ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوة، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۳۹، ح۸۲؛ بیهقی، دلائل النبوة، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۱۲۶و۱۲۷.</ref>


== پیش از بعثت==
== پیش از بعثت==
[[عبدالله بن عبدالمطلب]]، پدر حضرت محمد(ص)، چند ماه پس از [[ازدواج]] با [[ آمنه بنت وهب |آمنه دختر وهب]]، به سفری تجاری به [[شام]] رفت و هنگام بازگشت، در [[مدینه|یثرب]] درگذشت. برخی سیره‌نویسان، درگذشت او را چند ماه پس از ولادت محمد (ص) نوشته‌اند. محمد (ص)، دوران شیرخوارگی و بخشی از کودکی را نزد [[حلیمه سعدیه|حلیمه]]، زنی از [[قبیله بنی‌سعد]] گذراند. وقتی شش سال و سه ماه (و به قولی چهار سال) داشت، مادرش او را برای دیدار با اقوام (از طرف مادر [[عبدالمطلب]] از طایفه بنی‌عَدِی بن نجّار)، به یثرب برد. در بازگشت به مکه، آمنه در [[ابواء]] درگذشت و همانجا [[دفن]] شد.<ref name="Aat42"/> پس از وفات آمنه، [[عبدالمطلب]]، پدربزرگ پدری حضرت محمد(ص)، سرپرست او شد. حضرت محمد هشت ساله بود که جناب عبدالمطلب درگذشت و عمویش [[ابوطالب]] سرپرستی او را عهده‌دار شد.<ref> شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۷-۳۸.</ref>
[[عبدالله بن عبدالمطلب]]، پدر حضرت محمد(ص)، چند ماه پس از [[ازدواج]] با [[ آمنه بنت وهب |آمنه دختر وهب]]، به سفری تجاری به [[شام]] رفت و هنگام بازگشت، در [[مدینه|یثرب]] درگذشت. برخی سیره‌نویسان، درگذشت او را چند ماه پس از ولادت محمد(ص) نوشته‌اند. محمد(ص)، دوران شیرخوارگی و بخشی از کودکی را نزد [[حلیمه سعدیه|حلیمه]]، زنی از [[قبیله بنی‌سعد]] گذراند. وقتی شش سال و سه ماه (و به قولی چهار سال) داشت، مادرش او را برای دیدار با اقوام (از طرف مادرِ [[عبدالمطلب]] از طایفه بنی‌عَدِی بن نجّار)، به یثرب برد. در بازگشت به مکه، آمنه در [[ابواء]] درگذشت و همانجا [[دفن]] شد.<ref name="Aat42"/> پس از وفات آمنه، [[عبدالمطلب]]، پدربزرگ پدری حضرت محمد(ص)، سرپرست او شد. حضرت محمد هشت‌ساله بود که عبدالمطلب درگذشت و عمویش [[ابوطالب]] سرپرستی او را عهده‌دار شد.<ref> شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۷-۳۸.</ref>
درباره زندگانی حضرت محمد (ص)، گزارش‌های فراوانی در متون تاریخی آمده و حوادث و رویدادهای زندگی او، در مقایسه با دیگر [[پیامبران]]، کامل‌تر ثبت شده است.<ref>مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۳۹؛ مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۱۶، ص۴۴.</ref> با این حال، همچنان برخی از جزئیات زندگی او روشن نیست.{{مدرک}}
درباره زندگانی حضرت محمد (ص)، گزارش‌های فراوانی در متون تاریخی آمده و حوادث و رویدادهای زندگی او، در مقایسه با دیگر [[پیامبران]]، کامل‌تر ثبت شده است.<ref>مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۳۹؛ مجموعه آثار، ۱۳۸۹ش، ج۱۶، ص۴۴.</ref> با این حال، همچنان برخی از جزئیات زندگی او روشن نیست.{{مدرک}}


===سفر اول به شام و پیشگویی راهب نصرانی===
===سفر اول به شام و پیشگویی راهب نصرانی===
حضرت محمد (ص) در کودکی، در یکی از سفرهای [[ابوطالب|عمویش]] به [[شام]]، همراه وی بود در این سفر [[بحیرا|بَحیرا]] راهبی مسیحی نشانه‌های [[نبوت| پیغمبری]] را در او دید و به ابوطالب توصیه کرد که او را از آسیب [[یهودیت|یهودیان]] که دشمن وی هستند، محافظت کند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۸.</ref>
حضرت محمد(ص) در کودکی، در یکی از سفرهای [[ابوطالب|عمویش]] به [[شام]]، همراه وی بود در این سفر [[بحیرا|بَحیرا]] راهبی مسیحی نشانه‌های [[نبوت| پیغمبری]] را در او دید و به ابوطالب توصیه کرد که او را از آسیب [[یهودیت|یهودیان]] که دشمن وی هستند، محافظت کند.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۸.</ref>


===سفر دوم به شام===
===سفر دوم به شام===
خط ۷۱: خط ۷۰:
=== حِلْفُ الْفُضول ===
=== حِلْفُ الْفُضول ===
{{اصلی|حلف الفضول}}
{{اصلی|حلف الفضول}}
پیامبر (ص) پیش از [[ازدواج]] در پیمان حلف‌الفضول شرکت کرد. در حلف‌الفضول جمعی از اهالی [[مکه]] هم‌پیمان شدند تا از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌التراث العربی، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲.</ref>
پیامبر(ص) پیش از [[ازدواج]] در پیمان حلف‌الفضول شرکت کرد. در حلف‌الفضول جمعی از اهالی [[مکه]] هم‌پیمان شدند تا از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌التراث العربی، ج۱، ص۱۴۱-۱۴۲.</ref>
=== ازدواج ===
=== ازدواج ===
{{اصلی|همسران پیامبر(ص)}}
{{اصلی|همسران پیامبر(ص)}}
پیامبر اکرم(ص) در ۲۵ سالگی با خدیجه [[ازدواج]] کرد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۹-۴۰.</ref> خدیجه اولین همسر پیامبر(ص)‌ بود<ref>ابن‌اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۲۴۵.</ref> و حدود ۲۵ سال با پیامبر زندگی کرد او در [[سال ۱۰ بعثت]] درگذشت. پس از درگذشت خدیجه، پیامبر با [[سوده دختر زمعة بن قیس]] ازدواج کرد. همسران بعدی پیامبر(ص) عبارتند از [[عایشه]] دختر [[ابوبکر بن ابی‌قحافه|ابوبکر]]، [[حفصه دختر عمر بن خطاب|حفصة]]، [[زینب دختر خزیمه|زینب دختر خزیمة بن حارث]]، [[ام‌حبیبه| ام حبیبه]] دختر [[ابوسفیان]]، [[ام‌سلمه (همسر پیامبر)|ام سلمه]]، [[زینب دختر جحش]]، [[ جویریه دختر حارث|
پیامبر اکرم(ص) در ۲۵ سالگی با خدیجه [[ازدواج]] کرد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۳۹-۴۰.</ref> خدیجه اولین همسر پیامبر(ص)‌ بود<ref>ابن‌اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۲۴۵.</ref> و حدود ۲۵ سال با پیامبر زندگی کرد او در [[سال ۱۰ بعثت]] درگذشت. پس از درگذشت خدیجه، پیامبر با [[سوده دختر زمعة بن قیس]] ازدواج کرد. همسران بعدی پیامبر(ص) عبارتند از [[عایشه]] دختر [[ابوبکر بن ابی‌قحافه|ابوبکر]]، [[حفصه دختر عمر بن خطاب|حفصة]]، [[زینب دختر خزیمه|زینب دختر خزیمة بن حارث]]،[[ام‌حبیبه| ام حبیبه]] دختر [[ابوسفیان]]، [[ام‌سلمه (همسر پیامبر)|ام سلمه]]، [[زینب دختر جحش]]، [[ جویریه دختر حارث|جویریة دختر حارث]]، [[صفیه دختر حیی بن اخطب]]، [[میمونه دختر حارث بن حزن]] و [[ماریه دختر شمعون]].<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۵۶-۶۰.</ref>
جویریة دختر حارث]]، [[صفیه دختر حیی بن اخطب]]، [[میمونه دختر حارث بن حزن]] و [[ماریه دختر شمعون]].<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۵۶-۶۰.</ref>


=== فرزندان ===
=== فرزندان ===
{{اسلام-عمودی}}
{{اسلام-عمودی}}
{{اصلی|فرزندان پیامبر اسلام}}
{{اصلی|فرزندان پیامبر اسلام}}
مادر فرزندان پیامبر به جز [[ابراهیم پسر رسول خدا|ابراهیم]]، [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] بود. مادر ابراهیم [[ ماریه دختر شمعون |ماریه قبطیه]] بود. فرزندان رسول خدا(ص)، به جز [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت فاطمه(س)]]، همگی در زمان حیات پیامبر درگذشتند و نسل پیامبر(ص) تنها از طریق فاطمه (س) ادامه یافت. محمد (ص) سه پسر و چهار دختر داشت:
مادر فرزندان پیامبر به جز [[ابراهیم پسر رسول خدا|ابراهیم]]، [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] بود. مادر ابراهیم [[ ماریه دختر شمعون |ماریه قبطیه]] بود. فرزندان رسول خدا(ص)، به جز [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|حضرت فاطمه(س)]]، همگی در زمان حیات پیامبر درگذشتند و نسل پیامبر(ص) تنها از طریق فاطمه (س) ادامه یافت. محمد(ص) سه پسر و چهار دختر داشت:
# [[قاسم فرزند پیامبر|قاسم]]، نخستین پسر که در کودکی در [[مکه]] درگذشت.
# [[قاسم پسر رسول خدا|قاسم]]، نخستین پسر که در کودکی در [[مکه]] درگذشت.
# [[زینب دختر پیامبر|زینب]]، در [[سال ۸ هجری قمری|۸ق]] در [[مدینه]] درگذشت.
# [[زینب دختر پیامبر(ص)|زینب]]، در [[سال ۸ هجری قمری|۸ق]] در [[مدینه]] درگذشت.
# [[رقیه دختر رسول خدا|رقیه]]، در [[سال ۲ هجری قمری|۲ق]] در مدینه درگذشت.
# [[رقیه دختر پیامبر(ص)|رقیه]]، در [[سال ۲ هجری قمری|۲ق]] در مدینه درگذشت.
# [[ام کلثوم دختر پیامبر(ص)|ام کلثوم]]، در [[سال ۹ هجری قمری|۹ق]] در مدینه درگذشت.
# [[ام‌کلثوم دختر پیامبر(ص)|ام کلثوم]]، در [[سال ۹ هجری قمری|۹ق]] در مدینه درگذشت.
# [[حضرت فاطمه(س)]] در [[سال ۱۱ هجری]]، در مدینه [[شهید]] شد و نسل رسول خدا (ص) تنها از وی باقی ماند.
# حضرت فاطمه(س) در [[سال ۱۱ هجری قمری|سال ۱۱ق]]، به [[شهادت]] رسید و نسل رسول خدا(ص) تنها از وی باقی ماند.
# [[عبدالله فرزند رسول خدا|عبدالله]]، پس از [[بعثت]] در [[مکه]] زاده شد و همان جا درگذشت.
# [[عبدالله پسر رسول خدا|عبدالله]]، پس از [[بعثت]] در [[مکه]] زاده شد و همان‌جا درگذشت.
# [[ابراهیم فرزند رسول خدا|ابراهیم]]، در [[سال ۱۰ هجری]] در مدینه درگذشت.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۲۴۵؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۶۰-۶۱.</ref>
# [[ابراهیم پسر رسول خدا|ابراهیم]]، در [[سال ۱۰ هجری قمری|سال ۱۰ق]] در مدینه درگذشت.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۲۴۵؛ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۶۰-۶۱.</ref>
[[ابوالقاسم کوفی]]، عالم شیعه قرن چهارم و [[سید جعفر مرتضی عاملی]]، از محققان شیعه قرن پانزدهم قمری، بر این باورند که زینب، رقیه و ام‌کلثوم فرزندان رسول خدا(ص) و خدیجه نبوده‌اند؛ بلکه [[دخترخوانده|دخترخوانده‌های]] آن دو بوده‌اند.<ref> عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۲۱۸؛ عاملی، بنات النبی اَم ربائبه؟، ۱۴۱۳ق، ص۷۷-۷۹؛ کوفی الاستغاثه، ج۱، ص۶۸.</ref>
[[ابوالقاسم کوفی]]، عالم شیعه قرن چهارم و [[سید جعفر مرتضی عاملی]]، از محققان شیعه قرن پانزدهم قمری، بر این باورند که زینب، رقیه و ام‌کلثوم فرزندان رسول خدا(ص) و خدیجه نبوده‌اند؛ بلکه [[فرزندخوانده|دخترخوانده‌های]] آن دو بوده‌اند.<ref> عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۳۸۵ش، ج۲، ص۲۱۸؛ عاملی، بنات النبی اَم ربائبه؟، ۱۴۱۳ق، ص۷۷-۷۹؛ کوفی الاستغاثه، ج۱، ص۶۸.</ref>


=== ماجرای نصب حجر الاسود ===
=== ماجرای نصب حجرالاسود ===
در [[دوره جاهلیت]] سیل به درون [[کعبه]] راه یافت و دیوارهای آن را شکست. [[قریش]] دیوارها را بالا بردند اما وقتی می‌خواستند [[حجر الاسود]] را نصب کنند، بین سران قبیله‌ها اختلاف شد. رئیس هر قبیله می‌خواست این افتخار را نصیب خود کند. بزرگان قبیله طشتی پر از خون آوردند و دست خود را در آن فرو بردند و این کار مانند سوگندی بود که به موجب آن باید بجنگند تا پیروز شوند.  
در [[جاهلیت|دوره جاهلیت]] سیل به درون [[کعبه]] راه یافت و دیوارهای آن را شکست. [[قبیله قریش|قریش]] دیوارها را بالا بردند اما وقتی می‌خواستند [[حجرالاسود]] را نصب کنند، بین سران قبیله‌ها اختلاف شد. رئیس هر قبیله می‌خواست این افتخار را نصیب خود کند. بزرگان قبیله طشتی پر از خون آوردند و دست خود را در آن فرو بردند و این کار مانند سوگندی بود که به موجب آن باید بجنگند تا پیروز شوند. آنها پذیرفتند، نخستین کسی را که از در بنی‌شیبه داخل [[مسجد]] شود به داوری بپذیرند و هر چه او گفت انجام دهند. نخستین کسی که داخل شد محمد(ص) بود. آنان داوری پیامبر را پذیرفتند و به دستور پیامبر(ص) حجرالاسود را میان پارچه‌ای گذاشتند و رئیس هر قبیله یک گوشه از پارچه را بلند کرد، چون پارچه را بالا بردند، پیامبر، حجرالاسود را برداشت و بر جای آن نهاد.<ref> شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۰.</ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی]] در [[فروغ ابدیت (کتاب)|فروغ ابدیت]] یادآور شده که  پیامبر (۵ سال پیش از [[بعثت]]) با این کارش به مشاجرات [[قبیله قریش|قریش]]- که چیزی نمانده بود حوادث خونینی به وجود آورد- پایان داد. <ref>سبحانی، فروغ ابدیت،۱۳۸۵ش،  ج۱، ص۲۰۳.</ref>
آنها پذیرفتند، نخستین کسی را که از در بنی‌شیبه داخل [[مسجد]] شود به داوری بپذیرند و هر چه او گفت انجام دهند. نخستین کسی که داخل شد محمد (ص) بود. آنان داوری پیامبر را پذیرفتند و به دستور پیامبر (ص) حجر الاسود را میان پارچه‌ای گذاشتند و رئیس هر قبیله یک گوشه از پارچه را بلند کرد، چون پارچه را بالا بردند، پیامبر، حجر الاسود را برداشت و بر جای آن نهاد.<ref> شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۰.</ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی]] در [[فروغ ابدیت (کتاب)|فروغ ابدیت]] یادآور شده که  پیامبر(۵ سال پیش از [[بعثت]]) با این کارش به مشاجرات [[قبیله قریش|قریش]]- که چیزی نمانده بود حوادث خونینی به وجود آورد- پایان داد. <ref>سبحانی، فروغ ابدیت،۱۳۸۵ش،  ج۱، ص۲۰۳.</ref>


==بعثت==
==بعثت==
{{اصلی|بعثت}}
{{اصلی|بعثت}}
مشهور [[امامیه]]، بعثت پیامبر(ص) را [[۲۷ رجب]] دانسته‌اند.<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۶۷.</ref> او در حِراء به پیامبری مبعوث شد. محمد(ص) در سال‌های نزدیک به [[بعثت]] هر سال یک ماه از مردم کناره می‌گرفت و در کوه [[حراء|حِرٰاء]] به عبادت خدا مشغول می‌شد.<ref name="shahi41">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۱.</ref> او در این باره گفته است: [[جبرئیل]] نزد من آمد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی‌دانم. دوباره گفت: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: «اقْرَ‌أْ بِاسْمِ رَ‌بِّک الَّذِی خَلَقَ؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید».<ref>سوره علق، آیه۱.</ref> چنانکه مشهور است، او در [[چهل]] سالگی به پیامبری رسید.<ref name="shahi41"/> پیامبر(ص) دعوت به [[توحید]] را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اولین کسی که از زنان به او ایمان آورد، خدیجه و از مردان، علی بن‌ابی‌طالب(ع) بود.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۳۲، ۱۳۸ و۱۳۹؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌ التراث العربی، ج۱، ص۲۶۲.</ref> در برخی منابع، از برخی دیگر همچون [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] و [[زید بن حارثه]] به عنوان نخستین گروندگان به [[اسلام]] نام برده شده است.<ref> ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌ التراث العربی، ج۱، ص۲۶۴ و ۲۶۶.</ref>
مشهور [[امامیه]]، بعثت پیامبر(ص) را [[۲۷ رجب]] دانسته‌اند.<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۶۷.</ref> او در حِراء به پیامبری مبعوث شد. محمد(ص) در سال‌های نزدیک به [[بعثت]] هر سال یک ماه از مردم کناره می‌گرفت و در [[کوه نور|کوه حراء]] به عبادت خدا مشغول می‌شد.<ref name="shahi41">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۱.</ref> او در این باره گفته است: [[جبرئیل]] نزد من آمد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی‌دانم. دوباره گفت: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: «اقْرَ‌أْ بِاسْمِ رَ‌بِّک الَّذِی خَلَقَ؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید».<ref>سوره علق، آیه۱.</ref> چنانکه مشهور است، او در چهل‌سالگی به پیامبری رسید.<ref name="shahi41"/> پیامبر(ص) دعوت به [[توحید]] را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اولین کسی که از زنان به او ایمان آورد، [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] و از مردان، [[امام علی علیه‌السلام|علی بن‌ابی‌طالب(ع)]] بود.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۳۲، ۱۳۸ و۱۳۹؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌ التراث العربی، ج۱، ص۲۶۲.</ref> در برخی منابع، از برخی دیگر همچون [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] و [[زید بن حارثه]] به عنوان نخستین گروندگان به [[اسلام]] نام برده شده است.<ref> ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌ التراث العربی، ج۱، ص۲۶۴ و ۲۶۶.</ref>


هر چند دعوت آغازین پیامبر(ص) محدود بود ولی شمار مسلمانان رو به فزونی گذاشت و پس از چندی، اسلام‌آورندگان به اطراف [[مکه]] می‌رفتند و با پیامبر(ص) [[نماز]] می‌گزاردند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌التراث العربی، ج۱، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>
هر چند دعوت آغازین پیامبر(ص) محدود بود ولی شمار مسلمانان رو به فزونی گذاشت و پس از چندی، اسلام‌آورندگان به اطراف [[مکه]] می‌رفتند و با پیامبر(ص) [[نماز]] می‌گزاردند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌التراث العربی، ج۱، ص۲۸۱ و ۲۸۲.</ref>
خط ۱۰۲: خط ۹۹:
== دعوت علنی ==
== دعوت علنی ==
پس از آنکه پیامبر(ص) به [[نبوت|پیامبری]] رسید، سه سال پنهانی به دعوت مردم پرداخت. پیامبر(ص) در آغاز، مردم را به ترک پرستش بت‌ها و پرستیدن [[خدا]] دعوت می‌کرد. مسلمانان هنگام نماز و پرستش خدا، از مردم پنهان می‌شدند و در جاهای دور از رفت‌و‌آمد نماز می‌گزاردند.<ref> شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۴-۴۱.</ref>
پس از آنکه پیامبر(ص) به [[نبوت|پیامبری]] رسید، سه سال پنهانی به دعوت مردم پرداخت. پیامبر(ص) در آغاز، مردم را به ترک پرستش بت‌ها و پرستیدن [[خدا]] دعوت می‌کرد. مسلمانان هنگام نماز و پرستش خدا، از مردم پنهان می‌شدند و در جاهای دور از رفت‌و‌آمد نماز می‌گزاردند.<ref> شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۴-۴۱.</ref>
چنانکه مشهور است، وقتی سه سال از بعثت پیامبر(ص) گذشت، او مأمور شد دعوت خود را علنی کند. [[ابن اسحاق]] نوشته است که چون [[آیه انذار]] («وَأَنذِرْ‌ عَشِیرَ‌تَک الْأَقْرَ‌بِینَ ..؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده.»<ref>سوره شعراء، آیه ۲۱۴-۲۱۶.</ref>) نازل شد، پیامبر مهمانی برگزار کرد و در آن حدود چهل تن از فرزندان [[عبدالمطلب]] حاضر شدند همین که رسول خدا خواست سخنان خود را آغاز کند، [[ابولهب]] پیامبر را ساحر خواند و مجلس را به هم زد. پیامبر(ص) روزی دیگر آنان را خواند و دعوتش را به آنان رساند.<ref> ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۴۵ و ۱۴۶.</ref> به گزارش طبری رسول خدا در ضمن سخنانی دعوت خود را به خویشاوندان رساند و گفت که من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده‌ام و خداوند فرمان داده که شما به آن فرا‌‌‌‌ بخوانم و افزود: کدام یک از شما مرا در این کار یاری می‌کند تا برادر، [[وصی]] و [[خلافت|خلیفه]] من در میان شما باشد؟ همه ساکت شدند و [[امام علی علیه‌السلام |علی(ع)]] گفت:‌ ای رسول خدا! من هستم. پیامبر فرمود: «این وصی و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.» در این هنگام مهمانان برخاستند و باخنده به ابوطالب می‌گفتند محمد دستور داد که از پسرت فرمان ببری و مطیع او باشی.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۱۷۲.</ref>
چنانکه مشهور است، وقتی سه سال از بعثت پیامبر(ص) گذشت، او مأمور شد دعوت خود را علنی کند. ابن‌اسحاق سیره‌نگار نوشته است که چون [[آیه انذار]] («وَأَنذِرْ‌ عَشِیرَ‌تَک الْأَقْرَ‌بِینَ ..؛ و خویشان نزدیکت را هشدار ده.»<ref>سوره شعراء، آیه ۲۱۴-۲۱۶.</ref>) نازل شد، پیامبر مهمانی برگزار کرد و در آن حدود چهل تن از فرزندان [[عبدالمطلب]] حاضر شدند همین که رسول خدا خواست سخنان خود را آغاز کند، [[ابولهب]]، پیامبر را ساحر خواند و مجلس را به هم زد. پیامبر(ص) روزی دیگر آنان را خواند و دعوتش را به آنان رساند.<ref> ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۴۵ و ۱۴۶.</ref> به گزارش [[تاریخ طبری (کتاب)|تاریخ طبری]] رسول خدا در ضمن سخنانی دعوت خود را به خویشاوندان رساند و گفت که من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده‌ام و خداوند فرمان داده که شما به آن فرا‌‌‌‌ بخوانم و افزود: کدام یک از شما مرا در این کار یاری می‌کند تا برادر، وصی و [[خلافت|خلیفه]] من در میان شما باشد؟ همه ساکت شدند و [[امام علی علیه‌السلام |علی(ع)]] گفت:‌ ای رسول خدا! من هستم. پیامبر فرمود: «این وصی و خلیفه من در میان شماست، سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.» در این هنگام مهمانان برخاستند و باخنده به ابوطالب می‌گفتند محمد دستور داد که از پسرت فرمان ببری و مطیع او باشی.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۱۷۲.</ref>


==دشمنی قریش و پیامدهای آن==
==دشمنی قریش و پیامدهای آن==
[[قریش|قریشیان]] به موجب پیمان‌های قبیله‌ای، نمی‌توانستند به پیغمبر(ص) آسیب جانی برسانند؛ زیرا در این صورت با [[بنی‌هاشم]] درگیر می‌شدند و ممکن بود تیره‌های دیگر هم وارد کارزار شوند. به همین دلیل مخالفت آنان با پیامبر(ص)، از حدّ بدگویی و آسیب رساندن‌های جزئی بیشتر نبود، اما به نومسلمانان بی‌پناه، تا آنجا که می‌توانستند آسیب می‌رساندند.<ref name="shahi49">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۹.</ref>
[[قبیله قریش|قریشیان]] به موجب پیمان‌های قبیله‌ای، نمی‌توانستند به پیغمبر(ص) آسیب جانی برسانند؛ زیرا در این صورت با [[بنی‌هاشم]] درگیر می‌شدند و ممکن بود تیره‌های دیگر هم وارد کارزار شوند. به همین دلیل مخالفت آنان با پیامبر(ص)، از حدّ بدگویی و آسیب رساندن‌های جزئی بیشتر نبود، اما به نومسلمانان بی‌پناه، تا آنجا که می‌توانستند آسیب می‌رساندند.<ref name="shahi49">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۴۹.</ref>


وقتی بزرگان قریش از افزایش شمار [[اسلام|مسلمانان]] نگران شدند، نزد [[ابوطالب]]، عموی پیامبر(ص)، رفتند و از وی خواستند برادرزاده‌اش را از دعوتی که آغاز کرده، بازدارد. روزی از وی خواستند محمد(ص) را به آنان بسپارد تا او را بکشند و در عوض [[عمارة بن ولید]] را که جوانی زیبا و به اعتقاد آنان خردمند بود، بگیرد. ابوطالب نپذیرفت.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌التراث العربی، ج۱، ص۲۸۵.</ref>
وقتی بزرگان قریش از افزایش شمار [[اسلام|مسلمانان]] نگران شدند، نزد [[ابوطالب]]، عموی پیامبر(ص)، رفتند و از وی خواستند برادرزاده‌اش را از دعوتی که آغاز کرده، بازدارد. آنان از وی خواستند محمد(ص) را به آنان بسپارد تا او را بکشند و در عوض عمارة بن ولید را که جوانی زیبا و به اعتقاد آنان خردمند بود، بگیرد. ابوطالب نپذیرفت.<ref>ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۵۲؛ ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌التراث العربی، ج۱، ص۲۸۵.</ref>


همچنین نقل شده است قریشیان از ابوطالب خواستند تا برادرزاده خود را از راهی که در پیش گرفته، بازدارد. ابوطالب سخنان آنان را با پیامبر(ص) در میان نهاد و پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، از دعوت خود دست برنمی‌دارم تا این که خداوند مرا در این امر پیروز گرداند یا جانم را در این راه از دست دهم».<ref> ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌التراث العربی، ج۱، ص۲۸۴ و ۲۸۵.</ref>
همچنین نقل شده است قریشیان از ابوطالب خواستند تا برادرزاده خود را از راهی که در پیش گرفته، بازدارد. ابوطالب سخنان آنان را با پیامبر(ص) در میان نهاد و پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، از دعوت خود دست برنمی‌دارم تا این که خداوند مرا در این امر پیروز گرداند یا جانم را در این راه از دست دهم».<ref> ابن هشام، السیرة النبویة، دار احیاء‌التراث العربی، ج۱، ص۲۸۴ و ۲۸۵.</ref>
خط ۱۱۳: خط ۱۱۰:
{{اصلی|هجرت به حبشه}}
{{اصلی|هجرت به حبشه}}
{{گاهشمار پیامبر در مکه}}
{{گاهشمار پیامبر در مکه}}
با شدت گرفتن دشمنی قریش با پیامبر(ص) ‌و سخت‌گیری و آزار پیروان او، پیامبر(ص) ناچار به نومسلمانان دستور داد به [[حبشه]] هجرت کنند وقتی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، [[عمرو بن عاص]] و [[عبدالله بن ابی‌ربیعه]] را نزد [[نجاشی (پادشاه حبشه)|نجاشی]] پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند اما نجاشی از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۱-۵۲.</ref>
با شدت گرفتن دشمنی قریش با پیامبر(ص) ‌و سخت‌گیری و آزار پیروان او، پیامبر(ص) ناچار به نومسلمانان دستور داد به [[حبشه]] هجرت کنند وقتی قریش از هجرت مسلمانان به حبشه آگاه شدند، [[عمرو بن عاص سهمی|عمرو بن عاص]] و عبدالله بن ابی‌ربیعه را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا آنان را بازگردانند اما نجاشی از سپردن آنان به نمایندگان قریش امتناع کرد.<ref>شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۱-۵۲.</ref>


===محاصره بنی‌هاشم===
===محاصره بنی‌هاشم===
خط ۱۱۹: خط ۱۱۶:
پس از پیشرفت اسلام در مکه و مخالفت نجاشی با بازگرداندن نومسلمانان، قریشیان، محمد(ص) و [[بنی‌هاشم]] را در فشار و تحریم اقتصادی و اجتماعی قرار دادند. آنها عهدنامه‌ای نوشتند و متعهد شدند که به فرزندان [[هاشم بن عبدمناف|هاشم]] و [[عبدالمطلب]]، زن ندهند یا از آنان زنی نخواهند، چیزی به آنان نفروشند و چیزی از آنان نخرند. آنان عهدنامه را در خانه [[کعبه]] آویختند. پس از آن، بنی‌هاشم در شعب(دَرّه) ابی‌یوسف که بعدها [[شعب ابی‌طالب]] خوانده شد، ساکن شدند.<ref name="shahi53">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref>
پس از پیشرفت اسلام در مکه و مخالفت نجاشی با بازگرداندن نومسلمانان، قریشیان، محمد(ص) و [[بنی‌هاشم]] را در فشار و تحریم اقتصادی و اجتماعی قرار دادند. آنها عهدنامه‌ای نوشتند و متعهد شدند که به فرزندان [[هاشم بن عبدمناف|هاشم]] و [[عبدالمطلب]]، زن ندهند یا از آنان زنی نخواهند، چیزی به آنان نفروشند و چیزی از آنان نخرند. آنان عهدنامه را در خانه [[کعبه]] آویختند. پس از آن، بنی‌هاشم در شعب(دَرّه) ابی‌یوسف که بعدها [[شعب ابی‌طالب]] خوانده شد، ساکن شدند.<ref name="shahi53">شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref>


انزوای بنی‌هاشم دو یا سه سال طول کشید. در این مدت که آنان در سختی به سر می‌بردند، چند تن از خویشاوندان، شبانه برای آنها گندم می‌بردند. شبی [[ابوجهل]] که با بنی‌هاشم دشمنی می‌کرد، از این ماجرا آگاه شد و مانع شد که [[حکیم بن حزام]] برای [[خدیجه]] بار گندم ببرد. همین سبب شد گروهی پشیمان شده و به حمایت از بنی‌هاشم برخاستند. آنها می‌گفتند چرا [[بنی‌مخزوم]] در نعمت به سر ببرند و پسران هاشم و عبدالمطلب در سختی بمانند. سرانجام گفتند این عهدنامه باید باطل شود. جمعی از شرکت‌کنندگان در پیمان، تصمیم گرفتند آن را پاره کنند. به روایت [[ابن اسحاق]] ([[سال ۸۰ هجری قمری|۸۰]]-[[سال ۱۵۱ هجری قمری|۱۵۱ق]])، نخستین سیره‌نویس درباره پیامبر اسلام(ص)، وقتی سراغ پیمان‌نامه رفتند، دیدند موریانه آن را خورده و تنها جمله «باسمک اللهم» از آن باقی مانده است.<ref> ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۶۶ و ۱۶۷؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref>
انزوای بنی‌هاشم دو یا سه سال طول کشید. در این مدت که آنان در سختی به سر می‌بردند، چند تن از خویشاوندان، شبانه برای آنها گندم می‌بردند. شبی [[ابوجهل]] که با بنی‌هاشم دشمنی می‌کرد، از این ماجرا آگاه شد و مانع شد که [[حکیم بن حزام]] برای [[حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها|خدیجه]] بار گندم ببرد. همین سبب شد گروهی پشیمان شده و به حمایت از بنی‌هاشم برخاستند. آنها می‌گفتند چرا [[بنی‌مخزوم]] در نعمت به سر ببرند و پسران هاشم و عبدالمطلب در سختی بمانند. سرانجام گفتند این عهدنامه باید باطل شود. جمعی از شرکت‌کنندگان در پیمان، تصمیم گرفتند آن را پاره کنند. به روایت ابن‌اسحاق ([[سال ۸۰ هجری قمری|۸۰]]-[[سال ۱۵۱ هجری قمری|۱۵۱ق]])، نخستین سیره‌نویس درباره پیامبر(ص)، وقتی سراغ پیمان‌نامه رفتند، دیدند موریانه آن را خورده و تنها جمله «باسمک اللهم» از آن باقی مانده است.<ref> ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ۱۳۹۸ق، ص۱۶۶ و ۱۶۷؛ شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ۱۳۹۰ش، ص۵۳.</ref>


به گزارش [[ابن هشام]] (درگذشت۲۱۳ یا ۲۱۸ق)، محدث و مورخ قرن دوم قمری ابوطالب به انجمن قریش رفت و گفت: برادرزاده‌ام می‌گوید موریانه پیمان‌نامه‌ای را که نوشته‌اید خورده و تنها نام [[خدا]] را باقی گذاشته است. ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ می‌گوید او را به شما خواهم سپرد. چون به سروقت نامه رفتند، دیدند موریانه همه آن را جز نام خدا خورده است. بدین ترتیب پیمان محاصره بنی‌هاشم شکسته شد.»<ref name="shahi53"/>
به گزارش [[ابن هشام]] (درگذشت۲۱۳ یا ۲۱۸ق)، محدث و مورخ قرن دوم قمری ابوطالب به انجمن قریش رفت و گفت: برادرزاده‌ام می‌گوید موریانه پیمان‌نامه‌ای را که نوشته‌اید خورده و تنها نام [[خدا]] را باقی گذاشته است. ببینید اگر سخن او راست است محاصره ما را بشکنید و اگر دروغ می‌گوید او را به شما خواهم سپرد. چون به سروقت نامه رفتند، دیدند موریانه همه آن را جز نام خدا خورده است. بدین ترتیب پیمان محاصره بنی‌هاشم شکسته شد.»<ref name="shahi53"/>