ماجرای فدک: تفاوت میان نسخهها
اصلاح پانویس
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) |
Ahmadnazem (بحث | مشارکتها) (اصلاح پانویس) |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
==مصادره فدک و دادخواهی فاطمه== | ==مصادره فدک و دادخواهی فاطمه== | ||
[[فدک]] تا زمان وفات [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] در دست حضرت فاطمه(س) بود و افرادی به عنوان وکیل، کارگزار و کارگر در آن کار میکردند.<ref> طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۱، | [[فدک]] تا زمان وفات [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] در دست حضرت فاطمه(س) بود و افرادی به عنوان وکیل، کارگزار و کارگر در آن کار میکردند.<ref> طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۹۰؛ سید جعفر مرتضی، الصحیح، ۱۴۲۶ق، ج۱۸، ص۲۴۱.</ref> پس از به خلافت رسیدن [[ابوبکر بن ابیقحافه|ابوبکر]]، او اعلام کرد فدک ملک کسی نیست؛ ازاینرو آن را به نفع [[خلافت]] مصادره کرد.<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۵۴۳؛ شیخ مفید، المقنعة، ۱۴۱۰ق، ص۲۸۹ و ۲۹۰.</ref> مالکیت فدک در دوران [[عمر بن خطاب]]<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۵۶م، ج۱، ص۳۶.</ref> و [[عثمان بن عفان|عثمان]]<ref> نگاه کنید به ابنقتیبه، المعارف، ص۱۹۵.</ref> نیز به خاندان پیامبر(ص) بازنگشت. | ||
===دادخواهی فاطمه=== | ===دادخواهی فاطمه=== | ||
پس از تصرف فدک، [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه(س)]] از ابوبکر ان را مطالبه کرد. ابوبکر گفت: از پیامبر(ص) شنیده است که اموالش پس از او به [[اسلام|مسلمانان]] میرسد و از او میراثی نمیماند<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۵۶م، ص۳۵-۳۶.</ref> فاطمه(س) پاسخ داد: «پدرم این ملک را به من بخشیده است.» ابوبکر از فاطمه(س) برای اثبات ادعایش شاهد خواست. به نقل برخی منابع [[امام علی علیهالسلام|حضرت علی(ع)]] و [[ام ایمن|امایمن]] شهادت دادند<ref>حلبی، السیرة الحلبیة، ۱۹۷۱م، ج۳، ص۵۱۲.</ref> و بنابر برخی دیگر، امایمن و یکی از موالی پیامبر(ص)<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۴۲۰ق، ج۲۹، ص۵۰۶.</ref> و بنابر برخی دیگر امام علی(ع)، [[ام ایمن|امایمن]] و [[حسنین]]<ref>ایجی، المواقف، ۱۹۹۷م، ج۳، ص۶۰۸.</ref> گواه شدند. ابوبکر پذیرفت و کاغذی نوشت تا کسی به فدک دستدرازی نکند. هنگامی که فاطمه(س) از مجلس بیرون رفت، عمر بن خطاب نوشته را گرفت و پاره کرد.<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۵۴۳؛ نگاه کنید به حلبی، السیرة الحلبیة، ۱۹۷۱م، ج۳، ص۵۱۲.</ref> البته بنابر برخی منابع [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] ابوبکر شاهدان فاطمه را نپذیرفت و دو مرد را برای شهادت طلبید.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۵۶م، ج۱، ص۳۵.</ref> [[ابنابیالحدید|ابنابیالحدید معتزلی]] میگوید: «از ابنفارقی مدرس مدرسه غربی [[بغداد]] پرسیدم آیا فاطمه راست میگفت؟ ابنفارقی گفت آری. پرسیدم پس چرا ابوبکر فدک را به او نداد؟ گفت اگر چنین میکرد فردا خلافت را برای شوهرش ادعا میکرد و ابوبکر نمیتوانست سخنش را نپذیرد؛ چرا که درباره فدک حرف او را بدون شاهد پذیرفته بود». ابنابیالحدید در ادامه مینویسد: «ابنفارقی اگرچه به شوخی این سخن را گفت، حرفش صحیح بود».<ref>ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱۶، ص۲۸۴.</ref> | پس از تصرف فدک، [[حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها|فاطمه(س)]] از ابوبکر ان را مطالبه کرد. ابوبکر گفت: از پیامبر(ص) شنیده است که اموالش پس از او به [[اسلام|مسلمانان]] میرسد و از او میراثی نمیماند<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۵۶م، ص۳۵-۳۶.</ref> فاطمه(س) پاسخ داد: «پدرم این ملک را به من بخشیده است.» ابوبکر از فاطمه(س) برای اثبات ادعایش شاهد خواست. به نقل برخی منابع [[امام علی علیهالسلام|حضرت علی(ع)]] و [[ام ایمن|امایمن]] شهادت دادند<ref>حلبی، السیرة الحلبیة، ۱۹۷۱م، ج۳، ص۵۱۲.</ref> و بنابر برخی دیگر، امایمن و یکی از موالی پیامبر(ص)<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۴۲۰ق، ج۲۹، ص۵۰۶.</ref> و بنابر برخی دیگر امام علی(ع)، [[ام ایمن|امایمن]] و [[حسنین]]<ref>ایجی، المواقف، ۱۹۹۷م، ج۳، ص۶۰۸.</ref> گواه شدند. ابوبکر پذیرفت و کاغذی نوشت تا کسی به فدک دستدرازی نکند. هنگامی که فاطمه(س) از مجلس بیرون رفت، عمر بن خطاب نوشته را گرفت و پاره کرد.<ref>کلینی، الکافی، ۱۳۶۳ش، ج۱، ص۵۴۳؛ نگاه کنید به حلبی، السیرة الحلبیة، ۱۹۷۱م، ج۳، ص۵۱۲.</ref> البته بنابر برخی منابع [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] ابوبکر شاهدان فاطمه را نپذیرفت و دو مرد را برای شهادت طلبید.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ۱۹۵۶م، ج۱، ص۳۵.</ref> [[ابنابیالحدید|ابنابیالحدید معتزلی]] میگوید: «از ابنفارقی مدرس مدرسه غربی [[بغداد]] پرسیدم آیا فاطمه راست میگفت؟ ابنفارقی گفت آری. پرسیدم پس چرا ابوبکر فدک را به او نداد؟ گفت اگر چنین میکرد فردا خلافت را برای شوهرش ادعا میکرد و ابوبکر نمیتوانست سخنش را نپذیرد؛ چرا که درباره فدک حرف او را بدون شاهد پذیرفته بود». ابنابیالحدید در ادامه مینویسد: «ابنفارقی اگرچه به شوخی این سخن را گفت، حرفش صحیح بود».<ref>ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱۶، ص۲۸۴.</ref> |