پرش به محتوا

آیه ابتلای ابراهیم: تفاوت میان نسخه‌ها

تکمیل و تصحیح منابع.
imported>Mortezanazarzadeh
(تکمیل و تصحیح منابع.)
خط ۳۵: خط ۳۵:
هـ. مجاهد گفته است: مقصود از «کلمات» جمله: (قالَ إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً) و آیات پس از آن است. بر این اساس، [[امامت]] یکی از موارد امتحان ابراهیم بوده است، نه مقامی که پس از امتحان به وی عطا شده باشد.
هـ. مجاهد گفته است: مقصود از «کلمات» جمله: (قالَ إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً) و آیات پس از آن است. بر این اساس، [[امامت]] یکی از موارد امتحان ابراهیم بوده است، نه مقامی که پس از امتحان به وی عطا شده باشد.


[[امین الاسلام طبرسی]] پس از نقل اقوال یاد شده، گفته است: [[آیه]] همه این اقوال را برمی‌تابد.<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۰</ref>
[[امین الاسلام طبرسی]] پس از نقل اقوال یاد شده، گفته است: [[آیه]] همه این اقوال را برمی‌تابد.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۲۰۰.</ref>


=== نقد و ارزیابی ===
=== نقد و ارزیابی ===
[[علامه طباطبایی]] به دلیل این که در [[قرآن کریم]] استفاده از لفظ «کلمات» برای بخش‌هایی از کلام سابقه ندارد، دیدگاه مجاهد را در خور اعتنا ندانسته است.<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۰</ref>
[[علامه طباطبایی]] به دلیل این که در [[قرآن کریم]] استفاده از لفظ «کلمات» برای بخش‌هایی از کلام سابقه ندارد، دیدگاه مجاهد را در خور اعتنا ندانسته است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص.۲۷۰</ref>


[[محمد بن جریر بن یزید طبری|طبری]] پس از نقل این اقوال به جز قول اول گفته است: احتمال دارد همه موارد یاد شده مقصود باشد و یا برخی از آنها، زیرا در این باره [[روایت]] معتبری در دست نیست.<ref>جامع البیان، ج۱، ص۶۰۸</ref>
[[محمد بن جریر بن یزید طبری|طبری]] پس از نقل این اقوال به جز قول اول گفته است: احتمال دارد همه موارد یاد شده مقصود باشد و یا برخی از آنها، زیرا در این باره [[روایت]] معتبری در دست نیست.<ref>طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۶۰۸.</ref>


[[ابن کثیر]] نظریه مجاهد را مخالف سیاق دانسته و بقیه اقوال را احتمال داده است.<ref>تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۹۲</ref>
[[ابن کثیر]] نظریه مجاهد را مخالف سیاق دانسته و بقیه اقوال را احتمال داده است.<ref>ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۲۹۲.</ref>


قُرطُبی از ابواسحاق زَجّاج نقل کرده است که اقوال مختلف در تفسیر «کلمات» ناسازگار نیستند، زیرا ابراهیم با همه آنها مورد امتحان قرار گرفته است.<ref>الجامع لأحکام القرآن، ج۲، ص۹۵</ref>
قُرطُبی از ابواسحاق زَجّاج نقل کرده است که اقوال مختلف در تفسیر «کلمات» ناسازگار نیستند، زیرا ابراهیم با همه آنها مورد امتحان قرار گرفته است.<ref>قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۹۵.</ref>


هر چند در قرآن کریم مقصود از «کلمات» بیان نشده است، ولی از سیاق [[آیه]] به دست می‌آید که «کلمات» هر چه بوده، در اثبات و اظهار شایستگی [[حضرت ابراهیم]] برای رسیدن به مقام [[امامت]] تأثیر داشته است.<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۰</ref>
هر چند در قرآن کریم مقصود از «کلمات» بیان نشده است، ولی از سیاق [[آیه]] به دست می‌آید که «کلمات» هر چه بوده، در اثبات و اظهار شایستگی [[حضرت ابراهیم]] برای رسیدن به مقام [[امامت]] تأثیر داشته است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۲۷۰.</ref>


=== جمع بندی===
=== جمع بندی===
با توجه به احادیث [[اهل بیت]] (علیهم السلام)، خداوند مقام امامت را پس از [[مقام خلت|مقام خُلّت]] به ابراهیم عطا کرده است.<ref>البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۵۱ـ ۱۴۹</ref> مقام خُلَّت آن است که انسان غرق در محبت و دوستی خداوند شده به چیزی جز او دل نمی‌بندد<ref>النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج۲، ص۷۲</ref> در نتیجه در راه رضای خداوند از هیچ گونه فداکاری دریغ نمی‌ورزد.
با توجه به احادیث [[اهل بیت]] (علیهم السلام)، خداوند مقام امامت را پس از [[مقام خلت|مقام خُلّت]] به ابراهیم عطا کرده است.<ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۱۴۹-۱۵۱.</ref> مقام خُلَّت آن است که انسان غرق در محبت و دوستی خداوند شده به چیزی جز او دل نمی‌بندد<ref>ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ۱۳۶۱ش، ج۲، ص۷۲.</ref> در نتیجه در راه رضای خداوند از هیچ گونه فداکاری دریغ نمی‌ورزد.


بر این اساس، می‌توان گفت: امتحان‌هایی چون افکنده شدن در آتش توسط [[نمرود]]، [[هجرت]] از وطن و قرار دادن فرزند در سرزمین خشک و سوزان [[عربستان]] و ذبح فرزند از جمله کلمات و آزمون‌های مورد نظر در [[آیه]] می‌باشد.
بر این اساس، می‌توان گفت: امتحان‌هایی چون افکنده شدن در آتش توسط [[نمرود]]، [[هجرت]] از وطن و قرار دادن فرزند در سرزمین خشک و سوزان [[عربستان]] و ذبح فرزند از جمله کلمات و آزمون‌های مورد نظر در [[آیه]] می‌باشد.
خط ۵۹: خط ۵۹:


=== امامت جهانی ===
=== امامت جهانی ===
نظر نخست: پیشوایی حضرت ابراهیم از ویژگی‌های او به شمار می‌رود. پس از آزمون‌های مهم، به ابراهیم [[امامت]] مردم عصر خود و عصرهای دیگر، حتی [[پیامبران]] و پیروی آنان عطا گردید؛ یعنی همگان از سنت‌های [[توحید|توحیدی]] او پیروی می‌کنند.<ref>تفسیر طبری، ج۱، ص۶۱۰</ref>
نظر نخست: پیشوایی حضرت ابراهیم از ویژگی‌های او به شمار می‌رود. پس از آزمون‌های مهم، به ابراهیم [[امامت]] مردم عصر خود و عصرهای دیگر، حتی [[پیامبران]] و پیروی آنان عطا گردید؛ یعنی همگان از سنت‌های [[توحید|توحیدی]] او پیروی می‌کنند.<ref>طبری، تفسیر طبری، دار احیاء التراث العربی، ج۱، ص۶۱۰.</ref>


در تأیید این نظریه شواهدی از [[قرآن کریم]] آورده شده است؛ چنان که در رد ادعای [[یهود]] و [[مسیحیت|نصارا]] در عصر [[پیامبر اکرم]](ص) که هر یک از آنان آیین خود را به حضرت ابراهیم(ع) نسبت می‌دادند، یادآور شده است که شایسته‌ترین افراد در انتساب به ابراهیم(ع) پیامبر [[اسلام]] و پیروان او و کسانی‌اند که قبل از [[اسلام]] از او پیروی می‌کردند<ref>آل عمران:۶۸</ref> و در [[آیه]]‌ای، خداوند به پیامبر(ص) وحی کرد که از آیین ابراهیم پیروی کند<ref>نحل:۱۲۳</ref> و در آیه‌ای دیگر دین اسلام را همان آیین ابراهیم معرفی کرده است.<ref>حج:۷۸</ref>
در تأیید این نظریه شواهدی از [[قرآن کریم]] آورده شده است؛ چنان که در رد ادعای [[یهود]] و [[مسیحیت|نصارا]] در عصر [[پیامبر اکرم]](ص) که هر یک از آنان آیین خود را به حضرت ابراهیم(ع) نسبت می‌دادند، یادآور شده است که شایسته‌ترین افراد در انتساب به ابراهیم(ع) پیامبر [[اسلام]] و پیروان او و کسانی‌اند که قبل از [[اسلام]] از او پیروی می‌کردند<ref>آل عمران:۶۸.</ref> و در [[آیه]]‌ای، خداوند به پیامبر(ص) وحی کرد که از آیین ابراهیم پیروی کند<ref>نحل:۱۲۳.</ref> و در آیه‌ای دیگر دین اسلام را همان آیین ابراهیم معرفی کرده است.<ref>حج:۷۸.</ref>


این فرضیه به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:
این فرضیه به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:


==== نقد و ارزیابی ====
==== نقد و ارزیابی ====
أ. [[موسی]]، [[عیسی]] و [[پیامبر اسلام]] (علیهم السلام)، هر یک [[شریعت]] مستقلی داشته‌اند و با توجه به این که هر شریعتی ناسخ [[شریعت]] پیش از خود است، نمی‌توان گفت که این [[پیامبران]] پیرو شریعت ابراهیم بوده‌اند. بر این اساس، مقصود از آیات مزبور، روح و گوهر آیین ابراهیم یعنی [[توحید]] و تسلیم بودن در برابر اوامر و نواهی الهی است؛ چنان که فرموده است: {{عربی|إِنَّ الدِّین عِنْدَ اللّهِ الإِسْلام}}؛<ref>آل عمران:۱۹</ref> «دین در نزد خدا، اسلام [و تسلیم بودن در برابر حق] است».
أ. [[موسی]]، [[عیسی]] و [[پیامبر اسلام]] (علیهم السلام)، هر یک [[شریعت]] مستقلی داشته‌اند و با توجه به این که هر شریعتی ناسخ [[شریعت]] پیش از خود است، نمی‌توان گفت که این [[پیامبران]] پیرو شریعت ابراهیم بوده‌اند. بر این اساس، مقصود از آیات مزبور، روح و گوهر آیین ابراهیم یعنی [[توحید]] و تسلیم بودن در برابر اوامر و نواهی الهی است؛ چنان که فرموده است: {{عربی|إِنَّ الدِّین عِنْدَ اللّهِ الإِسْلام}}؛<ref>آل عمران:۱۹.</ref> «دین در نزد خدا، اسلام [و تسلیم بودن در برابر حق] است».


ب. [[قرآن کریم]] ابراهیم را [[شیعه]] [[نوح]] دانسته است<ref>صافات:۸۳</ref> و مقصود این نیست که ابراهیم پیرو [[شریعت]] و آیین [[نوح]] بوده است، بلکه منظور این است که ابراهیم در مسیر [[توحید]] و مبارزه با [[شرک]] و جاهلیت، روش نوح را برگزیده بود؛ پیروی [[پیامبران]] پس از ابراهیم از آیین او نیز به همین معناست.
ب. [[قرآن کریم]] ابراهیم را [[شیعه]] [[نوح]] دانسته است<ref>صافات:۸۳.</ref> و مقصود این نیست که ابراهیم پیرو [[شریعت]] و آیین [[نوح]] بوده است، بلکه منظور این است که ابراهیم در مسیر [[توحید]] و مبارزه با [[شرک]] و جاهلیت، روش نوح را برگزیده بود؛ پیروی [[پیامبران]] پس از ابراهیم از آیین او نیز به همین معناست.


ج. ابراهیم مقام [[امامت]] را برای ذریه خود درخواست کرد و خداوند امامت را به فرزندان پاک و [[معصوم]] وی عطا نمود؛ چنان که درباره ابراهیم، [[اسحاق]] و [[یعقوب]] (علیهم السلام) فرموده است: «ما آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند...».<ref>انبیاء:۷۳</ref>
ج. ابراهیم مقام [[امامت]] را برای ذریه خود درخواست کرد و خداوند امامت را به فرزندان پاک و [[معصوم]] وی عطا نمود؛ چنان که درباره ابراهیم، [[اسحاق]] و [[یعقوب]] (علیهم السلام) فرموده است: «ما آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‌کردند...».<ref>انبیاء:۷۳.</ref>


بنابراین نمی‌توان مقام امامت را از ویژگی‌های ابراهیم برشمرد.
بنابراین نمی‌توان مقام امامت را از ویژگی‌های ابراهیم برشمرد.
خط ۸۱: خط ۸۱:
ثانیاً، [[پیامبران]] اعم از صاحب [[شریعت]] و غیر آن دارای مقام [[امامت]] بوده‌اند، زیرا پیروی از آنان بر مردم واجب بوده است.
ثانیاً، [[پیامبران]] اعم از صاحب [[شریعت]] و غیر آن دارای مقام [[امامت]] بوده‌اند، زیرا پیروی از آنان بر مردم واجب بوده است.


ثالثاً، امامت در این آیه به عنوان امتنان الهی بر [[ابراهیم]] مطرح است، از این رو امامت، بزرگ‌ترین نعمت الهی یعنی [[نبوت]] است.<ref>مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۶</ref>
ثالثاً، امامت در این آیه به عنوان امتنان الهی بر [[ابراهیم]] مطرح است، از این رو امامت، بزرگ‌ترین نعمت الهی یعنی [[نبوت]] است.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، ج۴، ص۳۶.</ref>


==== نقد و ارزیابی ====
==== نقد و ارزیابی ====
خط ۹۲: خط ۹۲:
نکته دیگری که دیدگاه مزبور را رد می‌کند این است که [[ابراهیم]] وقتی مقام امامت را از جانب خداوند دریافت نمود، آن را برای فرزندان خویش نیز درخواست کرد، از این درخواست معلوم می‌شود که وی در آن زمان دارای فرزند بوده، یا لااقل به این که دارای فرزند خواهد شد اطمینان داشته است، زیرا درخواست او مشروط به این که اگر دارای فرزند شود، نبوده است.
نکته دیگری که دیدگاه مزبور را رد می‌کند این است که [[ابراهیم]] وقتی مقام امامت را از جانب خداوند دریافت نمود، آن را برای فرزندان خویش نیز درخواست کرد، از این درخواست معلوم می‌شود که وی در آن زمان دارای فرزند بوده، یا لااقل به این که دارای فرزند خواهد شد اطمینان داشته است، زیرا درخواست او مشروط به این که اگر دارای فرزند شود، نبوده است.


از طرفی ابراهیم تا زمان کهولت فرزندی نداشته، و از داشتن فرزند به لحاظ قوانین عادی ناامید بوده است، و وقتی [[فرشته|فرشتگان]] الهی به او مژده فرزند دادند، گفت: «آیا به من ـ با این که پیر شده‌ام ـ به چنین چیزی بشارت می‌دهید».<ref>حجر:۵۵</ref> بنابراین [[امامت]] در اواخر دوران [[نبوت]] ابراهیم و پس از بشارت او به فرزند، به وی عطا شده است.<ref>المیزان، ج۱، ص۲۶۷ـ ۲۶۸</ref>
از طرفی ابراهیم تا زمان کهولت فرزندی نداشته، و از داشتن فرزند به لحاظ قوانین عادی ناامید بوده است، و وقتی [[فرشته|فرشتگان]] الهی به او مژده فرزند دادند، گفت: «آیا به من ـ با این که پیر شده‌ام ـ به چنین چیزی بشارت می‌دهید».<ref>حجر:۵۵</ref> بنابراین [[امامت]] در اواخر دوران [[نبوت]] ابراهیم و پس از بشارت او به فرزند، به وی عطا شده است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۲۶۷-۲۶۸.</ref>


=== الگوی تمام عیار===
=== الگوی تمام عیار===
نظر سوم: مقصود از مقام امامت در [[آیه]]، الگو و اسوه بودن همه جانبه و تمام عیار ابراهیم است.
نظر سوم: مقصود از مقام امامت در [[آیه]]، الگو و اسوه بودن همه جانبه و تمام عیار ابراهیم است.


شرط رسیدن به این مقام آن است که فرد به درجه‌ای از کمال معنوی نایل شود که حتی [[ترک اولی]] ـ کارهایی که ترکش سزاوارتر است ـ نیز از او سر نزند. اگرچه [[پیامبران]] پیش از ابراهیم از مقام [[عصمت]] برخوردار بوده‌اند، ولی چنان که [[قرآن]] یادآور شده است گاهی، از آنان کارهایی سرزده که ترک آن سزاوارتر بوده است.<ref>طه:۱۱۵، قصص:۱۵</ref> این پیامبران از چنان مقام بلندی که به ابراهیم عطا گردید، برخوردار نبوده‌اند و نمی‌توان گفتار و رفتار آنان را به صورت کامل و همه جانبه اسوه و الگوی بشریت در همه اعصار دانست، ولی ابراهیم پس از انجام آزمون‌های سخت به مقامی رسید که اسوه والگوی تمام عیار همه انسان‌ها به شمار می‌رود.<ref>منشور جاوید، ج۵، ص۲۳۴ـ ۲۳۷</ref>
شرط رسیدن به این مقام آن است که فرد به درجه‌ای از کمال معنوی نایل شود که حتی [[ترک اولی]] ـ کارهایی که ترکش سزاوارتر است ـ نیز از او سر نزند. اگرچه [[پیامبران]] پیش از ابراهیم از مقام [[عصمت]] برخوردار بوده‌اند، ولی چنان که [[قرآن]] یادآور شده است گاهی، از آنان کارهایی سرزده که ترک آن سزاوارتر بوده است.<ref>طه:۱۱۵، قصص:۱۵</ref> این پیامبران از چنان مقام بلندی که به ابراهیم عطا گردید، برخوردار نبوده‌اند و نمی‌توان گفتار و رفتار آنان را به صورت کامل و همه جانبه اسوه و الگوی بشریت در همه اعصار دانست، ولی ابراهیم پس از انجام آزمون‌های سخت به مقامی رسید که اسوه والگوی تمام عیار همه انسان‌ها به شمار می‌رود.<ref>سبحانی، منشور جاوید، انتشارات توحید، ج۵، ص۲۳۴ـ ۲۳۷.</ref>


==== نقد و ارزیابی ====
==== نقد و ارزیابی ====
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
مبنای تفسیر مزبور آن است که ولایت و زعامت سیاسی از شئون [[نبوت]] و [[رسالت]] نبوده و نسبت آن با نبوت از قبیل عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی برخی از [[پیامبران]] علاوه بر مقام [[نبوت]]، [[ولایت]] و زعامت سیاسی نیز داشته و بسیاری از آنان فاقد چنین مقامی بوده‌اند؛ چنان که [[امامان]] (علیهم السلام) دارای مقام ولایت و زعامت سیاسی بوده، ولی [[نبوت]] ندارند.
مبنای تفسیر مزبور آن است که ولایت و زعامت سیاسی از شئون [[نبوت]] و [[رسالت]] نبوده و نسبت آن با نبوت از قبیل عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی برخی از [[پیامبران]] علاوه بر مقام [[نبوت]]، [[ولایت]] و زعامت سیاسی نیز داشته و بسیاری از آنان فاقد چنین مقامی بوده‌اند؛ چنان که [[امامان]] (علیهم السلام) دارای مقام ولایت و زعامت سیاسی بوده، ولی [[نبوت]] ندارند.


[[شیخ طوسی]] در [[تفسیر تبیان]]، به این نظریه اشاره کرده است.<ref>تبیان، ج۱، ص۴۴۹</ref> وی در رساله‌ای که در این مسئله تألیف کرده گفته است:
[[شیخ طوسی]] در [[تفسیر تبیان]]، به این نظریه اشاره کرده است.<ref>طوسی، تبیان، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۴۹</ref> وی در رساله‌ای که در این مسئله تألیف کرده گفته است:


امام دو کاربرد دارد؛ یکی کسی که در افعال و گفتارش مقتدای دیگران است، و دیگری کسی که به تدبیر امت و رهبری سیاسی آن قیام می‌کند.
امام دو کاربرد دارد؛ یکی کسی که در افعال و گفتارش مقتدای دیگران است، و دیگری کسی که به تدبیر امت و رهبری سیاسی آن قیام می‌کند.
خط ۱۱۹: خط ۱۱۹:
۲.[[هارون]] با [[موسی]] (علیهما السلام) در نبوت شریک بود، ولی مقام امامت به معنای تدبیر امور اجتماعی مردم را نداشت، به دلیل این که موسی وقتی می‌خواست به [[میقات]] برود او را جانشین خود کرد؛ اگر وی مقام امامت را داشت، به استخلاف نیاز نمی‌بود.
۲.[[هارون]] با [[موسی]] (علیهما السلام) در نبوت شریک بود، ولی مقام امامت به معنای تدبیر امور اجتماعی مردم را نداشت، به دلیل این که موسی وقتی می‌خواست به [[میقات]] برود او را جانشین خود کرد؛ اگر وی مقام امامت را داشت، به استخلاف نیاز نمی‌بود.


۳.خداوند مقام امامت را به ابراهیم پس از آن که دارای مقام نبوت و رسالت بود و پس از آن که از عهده آزمون‌های الهی به خوبی بیرون آمد عطا کرد، بنابراین، نبوت ابراهیم با امامت او ملازم نبوده است.<ref>الرسائل العشر، ص۱۱۱ـ ۱۱۳</ref> [[امین الاسلام طبرسی]] نیز این دیدگاه را برگزیده است.<ref>مجمع البیان، ج۱، ۲۰۱</ref>
۳.خداوند مقام امامت را به ابراهیم پس از آن که دارای مقام نبوت و رسالت بود و پس از آن که از عهده آزمون‌های الهی به خوبی بیرون آمد عطا کرد، بنابراین، نبوت ابراهیم با امامت او ملازم نبوده است.<ref>طوسی، الرسائل العشر، مؤسسة النشر الاسلامی، ص۱۱۱-۱۱۳.</ref> [[امین الاسلام طبرسی]] نیز این دیدگاه را برگزیده است.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۹ش، ج۱، ۲۰۱</ref>


==== نقد و ارزیابی ====
==== نقد و ارزیابی ====
[[قرآن کریم]] یکی از اهداف [[بعثت]] را داوری در اختلافات دانسته می‌فرماید: خداوند [[پیامبران]] را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‌کرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند.<ref>بقره:۲۱۳</ref>
[[قرآن کریم]] یکی از اهداف [[بعثت]] را داوری در اختلافات دانسته می‌فرماید: خداوند [[پیامبران]] را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‌کرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند.<ref>بقره:۲۱۳.</ref>


درست است که حکم کردن در اختلافات مردم به کتاب نسبت داده شده،ولی روشن است که کتاب تنها قانون و معیار داوری را بیان می‌کند و در کنار آن قاضی برای تشخیص مصداق‌ها و حاکم برای اجرای قانون لازم است تا غرض از نبوت وشریعت تحقق یابد، و داور و مجری [[شریعت]] افرادی مستقل و در عرض [[پیامبران]] نبوده‌اند. بنابراین، پیامبران الهی هر دو معنای [[امامت]] را دارا بودند. در [[آیه]]‌ای دیگر می‌فرماید: «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند...».<ref>حدید:۲۵</ref>
درست است که حکم کردن در اختلافات مردم به کتاب نسبت داده شده،ولی روشن است که کتاب تنها قانون و معیار داوری را بیان می‌کند و در کنار آن قاضی برای تشخیص مصداق‌ها و حاکم برای اجرای قانون لازم است تا غرض از نبوت وشریعت تحقق یابد، و داور و مجری [[شریعت]] افرادی مستقل و در عرض [[پیامبران]] نبوده‌اند. بنابراین، پیامبران الهی هر دو معنای [[امامت]] را دارا بودند. در [[آیه]]‌ای دیگر می‌فرماید: «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند...».<ref>حدید:۲۵.</ref>


وجوهی که [[شیخ الطائفه]] بر تفکیک نبوت از امامت بیان کرده است، مدعای وی را اثبات نمی‌کند.
وجوهی که [[شیخ الطائفه]] بر تفکیک نبوت از امامت بیان کرده است، مدعای وی را اثبات نمی‌کند.
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
#امر الهی همان جنبه ملکوتی اشیاست و هر موجودی از جنبه ملکوتی و باطنی وجود خود با خداوند ارتباط دارد. بنابراین [[امام]] باید از اصحاب یقین باشد؛ یعنی ملکوت عالم را مشاهده کند و در پرتو چنین معرفتی می‌تواند از طریق باطن [[قلب|قلب‌های]] مستعد، در آنان نفوذ کرده، به سوی خدا هدایت می‌کند.
#امر الهی همان جنبه ملکوتی اشیاست و هر موجودی از جنبه ملکوتی و باطنی وجود خود با خداوند ارتباط دارد. بنابراین [[امام]] باید از اصحاب یقین باشد؛ یعنی ملکوت عالم را مشاهده کند و در پرتو چنین معرفتی می‌تواند از طریق باطن [[قلب|قلب‌های]] مستعد، در آنان نفوذ کرده، به سوی خدا هدایت می‌کند.


بر این اساس، حرکت انسان‌ها به سوی خدا و وصول آنان به کمال مطلوب از راه تأثیر درونی و معنوی امام تحقق می‌یابد؛ چنان که در حیات ظاهری نیز [[امام]] راه سعادت را به بشر نشان می‌دهد. از این رو، هدایتگری امام دو جنبه ظاهری و باطنی دارد.<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۲ـ ۲۷۳</ref>
بر این اساس، حرکت انسان‌ها به سوی خدا و وصول آنان به کمال مطلوب از راه تأثیر درونی و معنوی امام تحقق می‌یابد؛ چنان که در حیات ظاهری نیز [[امام]] راه سعادت را به بشر نشان می‌دهد. از این رو، هدایتگری امام دو جنبه ظاهری و باطنی دارد.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۲۷۲ـ ۲۷۳</ref>


==== هدایت باطنی دارای مراتب است ====
==== هدایت باطنی دارای مراتب است ====
خط ۱۵۸: خط ۱۵۸:
== دلالت بر عصمت امام ==
== دلالت بر عصمت امام ==
=== استدلال فخر رازی ===
=== استدلال فخر رازی ===
[[فخر رازی]] از جمله: '''إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً'''؛ «من تو را امام و پیشوای مردم قرار می‌دهم»، بر [[عصمت]] [[ابراهیم]](ع) به عنوان [[امام]] چنین استدلال کرده که امام کسی است که به او اقتدا می‌شود، اگر از او [[گناه|گناهی]] سرزند، پیروی از او در آن [[گناه]] واجب می‌شود، ولی این باطل است، زیرا لازمه معصیت بودن فعل، حرمت آن است، و از طرفی چون پیروی از امام واجب است، انجام آن واجب خواهد شد، و جمع میان حرمت و وجوب در یک فعل و یک زمان محال است.<ref>مفاتیح الغیب، ج۴، ص۴۰</ref>
[[فخر رازی]] از جمله: '''إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً'''؛ «من تو را امام و پیشوای مردم قرار می‌دهم»، بر [[عصمت]] [[ابراهیم]](ع) به عنوان [[امام]] چنین استدلال کرده که امام کسی است که به او اقتدا می‌شود، اگر از او [[گناه|گناهی]] سرزند، پیروی از او در آن [[گناه]] واجب می‌شود، ولی این باطل است، زیرا لازمه معصیت بودن فعل، حرمت آن است، و از طرفی چون پیروی از امام واجب است، انجام آن واجب خواهد شد، و جمع میان حرمت و وجوب در یک فعل و یک زمان محال است.<ref>مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، ج۴، ص۳۶-۳۷.</ref>


=== استدلال امامیه ===
=== استدلال امامیه ===
[[متکلمان]] و [[مفسران]] [[امامیه]] با استناد به جمله: '''لاینالُ عَهدی الظالمین'''؛ «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد»، استدلالشان چنین است: کسی که مرتکب [[گناه]] شود، [[ظلم]] کرده است، زیرا [[حدود الهی]] را نقض نموده و به نص قرآن «... و هر کس از حدود الهی تجاوز کند، ستمکار است»<ref>بقره: ۲۲۹</ref> ظالم می‌باشد. و خداوند فرموده است: '''لاینالُ عَهدی الظالمین''' و مقصود از عهد، امامت است، زیرا پیش از آن، جمله: '''إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً''' آمده است، و ابراهیم(ع) مقام امامت را برای فرزندان خود درخواست کرد و خداوند در پاسخ فرمود: «عهد من به ظالمان نمی‌رسد». اگر مقصود از عهد، امامت نباشد، پاسخ با سؤال هم‌آهنگ نخواهد بود.<ref>اللوامع الالهیه، ص۳۳۲-۳۳۳؛ الشافی، ج۳، ص۱۴۱</ref>
[[متکلمان]] و [[مفسران]] [[امامیه]] با استناد به جمله: '''لاینالُ عَهدی الظالمین'''؛ «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد»، استدلالشان چنین است: کسی که مرتکب [[گناه]] شود، [[ظلم]] کرده است، زیرا [[حدود الهی]] را نقض نموده و به نص قرآن «... و هر کس از حدود الهی تجاوز کند، ستمکار است»<ref>بقره: ۲۲۹</ref> ظالم می‌باشد. و خداوند فرموده است: '''لاینالُ عَهدی الظالمین''' و مقصود از عهد، امامت است، زیرا پیش از آن، جمله: '''إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِماماً''' آمده است، و ابراهیم(ع) مقام امامت را برای فرزندان خود درخواست کرد و خداوند در پاسخ فرمود: «عهد من به ظالمان نمی‌رسد». اگر مقصود از عهد، امامت نباشد، پاسخ با سؤال هم‌آهنگ نخواهد بود.<ref>فاضل مقداد، اللوامع الالهیه، ۱۴۰۵ق، ص۳۳۲-۳۳۳؛ سید مرتضی،الشافی فی الامامة، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۱۴۱</ref>


==== اشکال و جواب ====
==== اشکال و جواب ====
گفته شده ظالم کسی است که اوّلاً، مرتکب [[گناه کبیره]] شود و ثانیاً، از [[گناه]] خود توبه نکند، اما بر گناهکاری که [[توبه]] نماید، عنوان [[ظالم]] صدق نمی‌کند.<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱؛ المغنی، ج۲۰، ص۱۹۴؛ مفاتیح الغیب، ج۴، ص۴۲؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۳</ref>
گفته شده ظالم کسی است که اوّلاً، مرتکب [[گناه کبیره]] شود و ثانیاً، از [[گناه]] خود توبه نکند، اما بر گناهکاری که [[توبه]] نماید، عنوان [[ظالم]] صدق نمی‌کند.<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۱۴۱۲ق، ج۸، ص۳۵۱؛ مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، ج۴، ص۴۲.</ref>


پاسخ این است که نفی در [[آیه]] '''لاینالُ عَهدی الظالمین''' اطلاق دارد، و مفادش این است که بر هر کس در لحظه‌ای از زندگی خود عنوان [[ظالم]] منطبق گردد، از عهد [[امامت]] بهره‌ای نخواهد داشت، و تقیید این اطلاق به دلیل دیگری نیاز دارد که چنین دلیلی در دست نیست.<ref>التبیان، ج۱، ص۴۴۹؛ الشافی، ج۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲</ref>
پاسخ این است که نفی در [[آیه]] '''لاینالُ عَهدی الظالمین''' اطلاق دارد، و مفادش این است که بر هر کس در لحظه‌ای از زندگی خود عنوان [[ظالم]] منطبق گردد، از عهد [[امامت]] بهره‌ای نخواهد داشت، و تقیید این اطلاق به دلیل دیگری نیاز دارد که چنین دلیلی در دست نیست.<ref>طوسی، التبیان، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۴۴۹؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۲۰۲.</ref>


'''پاسخ دوم ''': در این جا به دلیل وجود قرینه‌ای قطعی، کسانی که مرتکب [[گناه]] گردند و سپس [[توبه]] کنند از عهد امامت بهره‌ای نخواهند داشت. فرزندان [[حضرت ابراهیم]](ع) را در یک تقسیم بندی کلی به چهار دسته می‌توان تقسیم کرد:
'''پاسخ دوم ''': در این جا به دلیل وجود قرینه‌ای قطعی، کسانی که مرتکب [[گناه]] گردند و سپس [[توبه]] کنند از عهد امامت بهره‌ای نخواهند داشت. فرزندان [[حضرت ابراهیم]](ع) را در یک تقسیم بندی کلی به چهار دسته می‌توان تقسیم کرد:
خط ۱۷۵: خط ۱۷۵:
#کسانی که هیچ گاه مصداق ظالم واقع نمی‌شوند.
#کسانی که هیچ گاه مصداق ظالم واقع نمی‌شوند.


بدون شک، [[حضرت ابراهیم]](ع) برای دسته دوم و سوم از ذریه خود از خداوند درخواست [[امامت]] نکرده است، آنچه مورد سؤال او قرار گرفته باشد دسته اول و چهارم است، از سوی دیگر، جمله '''لاینالُ عَهدی الظالمین''' بیانگر آن است که گروه نخست از عهد [[امامت]] بهره‌ای ندارند. بنابراین، تنها گروه چهارم بهره‌مند از امامت می‌باشند؛ یعنی کسانی که هیچ گاه مرتکب کاری نمی‌شوند که مصداق ظالم باشند.<ref>المیزان، ج۱، ص۲۷۴</ref>
بدون شک، [[حضرت ابراهیم]](ع) برای دسته دوم و سوم از ذریه خود از خداوند درخواست [[امامت]] نکرده است، آنچه مورد سؤال او قرار گرفته باشد دسته اول و چهارم است، از سوی دیگر، جمله '''لاینالُ عَهدی الظالمین''' بیانگر آن است که گروه نخست از عهد [[امامت]] بهره‌ای ندارند. بنابراین، تنها گروه چهارم بهره‌مند از امامت می‌باشند؛ یعنی کسانی که هیچ گاه مرتکب کاری نمی‌شوند که مصداق ظالم باشند.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۲۷۴.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:
{{منابع}}
{{منابع}}
*قرآن کریم
*قرآن کریم
*البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، سید هاشم، دارالکتب العلمیه، قم، ۱۳۹۳ق.
*ابن الأثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب والاثر، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ۱۳۶۱ش.
*التبیان فی تفسیر القرآن، طوسی، محمد بن حسن، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۴۰۹ق.
*ابن کثیر الدمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
*تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۹ق.
*بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، دارالکتب العلمیه، ۱۳۹۳ق.
*التفسیر الکبیر، رازی، فخرالدین، داراحیاءالتراث العربی، بیروت.
*جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۴۱۲ق.
*تفسیر طبری، طبری محمد بن جریر، ضبط و تعلیق: محمود شاکر، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
*سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، انتشارات توحید، بی تا.
*جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، ابوجعفر محمد بن جریر،‌دار المعرفة، بیروت، ۱۴۱۲ق.
*سید مرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الامامة، تهران، مؤسسة الصادق،  ۱۴۰۷ق.
*الجامع لأحکام القرآن (تفسیر قرطبی، قرطبی، محمد بن احمد، تحقیق عبدالرزاق المهدی، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۲۳ق.
*طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الأعلمی، ۱۳۹۳ق.
*الرسائل العشر، طوسی، محمد بن حسن، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، بی‌تا.
*طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن(تفسیر الطبری)،‌ بیروت، دار المعرفة، ۱۴۱۲ق.
*الشافی فی الامامة، سید مرتضی، علی بن حسین، مؤسسة الصادق، تهران، ۱۴۰۷ق.
*طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۳۷۹ش.
*شرح العقاید النسفیه، تفتازانی، سعدالدین، مطبعه مولوی، محمد عارف، ۱۳۶۴ش.
*طوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۹ق.
*شرح المقاصد، تفتازانی، سعدالدین، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۰۹ق.
*طوسی، محمد بن الحسن، الرسائل العشر، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بی‌تا.
*شرح المواقف، جرجانی، میرسید شریف، منشورات الشریف الرضی، قم، ۱۴۱۲ق
*فاضل المقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، اللوامع الالهیه، قم، مکتبة المرعشی، ۱۴۰۵ق.
*اللوامع الالهیه، الفاضل المقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵ق.
*فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (التفسر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
*مجمع البیان، طبرسی، فضل بن حسن، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۳۷۹ش
*قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر قرطبی،  تحقیق عبدالرزاق المهدی، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۲۳ق.
*المغنی فی ابواب التوحید والعدل، همدانی، عبدالجبار، تحقیق الدکتور محمود محمد قاسم، دارالکتب، بیروت، ۱۳۸۲ق.
*منشور جاوید، سبحانی،جعفر، انتشارات توحید، قم.
*المیزان، طباطبایی، محمدحسین، مؤسسة الأعلمی، بیروت، ۱۳۹۳ق.
*النهایة فی غریب والاثر، ابن الأثیر، مبارک بن محمد، مؤسسه اسماعیلیان، قم، ۱۳۶۱ش.
{{پایان}}
{{پایان}}
== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
کاربر ناشناس