پرش به محتوا

شاه اسماعیل دوم: تفاوت میان نسخه‌ها

۹٬۸۲۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳۱ اکتبر ۲۰۱۵
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Hasaninasab
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} اسماعیل دوم، فرزند تهماسب در سال 944 قمری به دنیا آمد.<ref>تاریخ سلا...» ایجاد کرد)
 
imported>Hasaninasab
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش ۲|ماه=اکتبر|روز=۲۷|سال=۲۰۱۵|چند = 2}}
{{در دست ویرایش ۲|ماه=اکتبر|روز=۲۷|سال=۲۰۱۵|چند = 2}}
{{حکومت صفویان}}
==تولد و کودکی==
اسماعیل دوم، فرزند تهماسب در سال ۹۴۴ قمری به دنیا آمد.<ref>تاریخ سلاطین صفویه، ص ۱۶</ref> او در دربار رشد کرد و به تحصیل فنون نظامی پرداخت.
<ref>شسی</ref>
اسماعیل چهارده ساله بود که پس از پناهندگی برادرش القاص به سلطان عثمانی، از سوی پدر عهده دار ولایت شیروان شد<ref>تاریخ جهان آرا، ص ۲۹۶</ref> و به همراهی جنگجویانش در نبرد و مقابله با تهاجم‌های پی‌درپی سلیمان و القاص شرکت جست.<ref>احسن التواریخ، ص ۴۲۲ – ۴۳۵</ref> او همچنین در قفقاز به پیروزی‌هایی دست یافت. از آن هنگام، وی در دیده قزلباشان، حکم قهرمان ملی یافت.<ref>شاه اسماعیل دوم صفوی، ص ۲۸</ref>
اسماعیل از صلح میان دو دولت عثمانی و ایرانی ناخرسند بود. ازاین‌رو، شاه تهماسب زمامداری و ولایت خراسان را به او داد تا نه‌تنها او را از صحنه جنگ و صلح دور نگه‌دارد، بلکه روحیه قزلباشی او را تنزل دهد. با این همه، اسماعیل طرفدار حمله قزلباشان به عثمانی و تصرف بغداد بود.<ref>شاه اسماعیل دوم صفوی، ص ۲۸ و ۳۴</ref> سرانجام شاه تهماسب او را از خراسان فراخواند و در قلعه قهقهه حبس کرد و یارانش را تار و مار ساخت.<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۱۶ و خلاصه التواریخ، ج۱، ص ۳۸۵</ref>
اسماعیل ۲۱ سال در قهقهه زندانی بود، تا آنکه پدرش در سال ۹۸۴ قمری درگذشت و زمینه حضور سیاسی او فراهم آمد.


اسماعیل دوم، فرزند تهماسب در سال 944 قمری به دنیا آمد.<ref>تاریخ سلاطین صفویه، ص 16</ref> او در دربار رشد کرد و به تحصیل فنون نظامی پرداخت.
==فرمانروایی شهرها==
اسماعیل چهارده ساله بود که پس از پناهندگی برادرش القاص به سلطان عثمانی، از سوی پدر عهده دار ولایت شیروان شد<ref>تاریخ جهان آرا، ص 296</ref> و به همراهی جنگجویانش در نبرد و مقابله با تهاجم های پی‌درپی سلیمان و القاص شرکت جست.<ref>احسن التواریخ، ص 422 – 435</ref> او همچنین در قفقاز به پیروزی هایی دست یافت. از آن هنگام، وی در دیده قزلباشان، حکم قهرمان ملی یافت.<ref>شاه اسماعیل دوم صفوی، ص 28</ref>
اسماعیل از صلح میان دو دولت عثمانی و ایرانی ناخرسند بود. ازاین‌رو، شاه تهماسب زمامداری و ولایت خراسان را به او داد تا نه‌تنها او را از صحنه جنگ و صلح دور نگه‌دارد، بلکه روحیه قزلباشی او را تنزل دهد. با این همه، اسماعیل طرفدار حمله قزلباشان به عثمانی و تصرف بغداد بود.<ref>شاه اسماعیل دوم صفوی، ص 28 و 34</ref> سرانجام شاه تهماسب او را از خراسان فراخواند و در قلعه قهقهه حبس کرد و یارانش را تار و مار ساخت.<ref>عالم آرای عباسی، ج1، ص 216 و خلاصه التواریخ، ج1، ص 385</ref>
اسماعیل 21 سال در قهقهه زندانی بود، تا آنکه پدرش در سال 984 قمری درگذشت و زمینه حضور سیاسی او فراهم آمد.
==حکومت==
==حکومت==
با فوت شاه تهماسب، طایفه استاجلو و شماری از صاحب‌منصبان صفوی، حیدرمیرزا، فرزند تهماسب را به عنوان شاه جدید خواندند.<ref>نقاوة الآثار، ص 19 و 20؛ احسن التواریخ، ص 465</ref> اما مخالفان و سایر طوایف قزلباش همچون شاملو، رولو، افشار و قاجار با راهنمایی پری خانم، دختر تهماسب، به اعتراض برخاسته، حیدر را به قتل رسانیدند و سلطنت را به نام اسماعیل کردند و او را در قزوین بر تخت شاهی نشاندند.<ref>عالم آرای عباسی، ج1، ص 296؛ احسن التواریخ، ص 666 672</ref>
با فوت شاه تهماسب، طایفه استاجلو و شماری از صاحب‌منصبان صفوی، حیدرمیرزا، فرزند تهماسب را به عنوان شاه جدید خواندند.<ref>نقاوة الآثار، ص ۱۹ و ۲۰؛ احسن التواریخ، ص ۴۶۵</ref> اما مخالفان و سایر طوایف قزلباش همچون شاملو، رولو، افشار و قاجار با راهنمایی پری خانم، دختر تهماسب، به اعتراض برخاسته، حیدر را به قتل رسانیدند و سلطنت را به نام اسماعیل کردند و او را در قزوین بر تخت شاهی نشاندند.<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۹۶؛ احسن التواریخ، ص ۶۶۶ ۶۷۲</ref>
اسماعیل دوم در ماه های آغازین سلطنت، به نابودی هر مدعی احتمالی پادشاهی برآمد<ref>خلد برین، ص 518؛ احسن التواریخ، ص 482</ref> و نخست دستِ خواهر خود، پری خانم را از مداخله در کار حکومت کوتاه کرد. سپس دستور قتل سران استاجلو را به بهانه آنکه طرفدار سلطنت حیدرمیرزا بودند، صادر کرد و آنگاه بسیاری از برادران و برادرزادگان خود را از بیم آنکه مبادا با او درگیر شوند، از بین برد.
 
او هفت تن از هشت برادر خود را کشت و بر برادرزادگان خردسال نیز رحم نکرد و بر آن بود که برادر مهتر خود، خدابنده را نیز به قتل برساند که اجل به او مهلت نداد.<ref>عالم آرای عباسی، ج1، ص 306 327؛ قصص الخاقانی، ص 100؛ تاریخ ادبیات ایران، ج5، ص 18</ref>
اسماعیل دوم در ماه‌های آغازین سلطنت، به نابودی هر مدعی احتمالی پادشاهی برآمد<ref>خلد برین، ص ۵۱۸؛ احسن التواریخ، ص ۴۸۲</ref> و نخست دستِ خواهر خود، پری خانم را از مداخله در کار حکومت کوتاه کرد. سپس دستور قتل سران استاجلو را به بهانه آنکه طرفدار سلطنت حیدرمیرزا بودند، صادر کرد و آنگاه بسیاری از برادران و برادرزادگان خود را از بیم آنکه مبادا با او درگیر شوند، از بین برد.
مردم و برخی از سران قزلباش پس از سلطنت پنجاه ساله تهماسب، در پی تحول و نوآوری بودند و به اسماعیل دلخوش داشتند؛ اما خشونت و قتل های پی‌درپی، آنان را پریشان و ناامید ساخت.<ref>خلد برین، ص 394</ref>
 
او هفت تن از هشت برادر خود را کشت و بر برادرزادگان خردسال نیز رحم نکرد و بر آن بود که برادر مهتر خود، خدابنده را نیز به قتل برساند که اجل به او مهلت نداد.<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۰۶ ۳۲۷؛ قصص الخاقانی، ص ۱۰۰؛ تاریخ ادبیات ایران، ج۵، ص ۱۸</ref>
 
مردم و برخی از سران قزلباش پس از سلطنت پنجاه ساله تهماسب، در پی تحول و نوآوری بودند و به اسماعیل دلخوش داشتند؛ اما خشونت و قتل‌های پی‌درپی، آنان را پریشان و ناامید ساخت.<ref>خلد برین، ص ۳۹۴</ref>
 
به رغم پریشانی و اضطراب‌های داخلی، به طور کلی آرامش بر قلمرو صفویه حکمفرما بود و در این دوره عثمانیان نیز تعدی و تجاوزی به مرزهای ایران نداشتند.<ref>خلاصة التواریخ، ج۲، ص ۶۴۹؛ نقاوة الآثار، ص ۵۶</ref>
 
==رویکرد مذهبی==
اسماعیل دوم، به مذهب شیعه پایبند نبود. عملکردهای ناشایست، به نوعی از او چهره‌ای مذهب‌گریز ساخت. این شیوه رفتار شاه، واکنش‌ها و پیامدهای تندی را در جامعه داشت که گذرا از آن یاد می‌کنیم.
 
===سستی در تشیع===
شاه برخلاف روش پیشینیان خود، در اعتقاد به تشیع سست گردید و به شیعیان بی‌مهری نشان داد. او به موازات گریز از تشیع، نسبت به اهل تسنن مماشات کرد و حتی به نوعی به ایشان گرایش نشان داد و عرصه فرهنگ و سیاست را برای سران فکری سنّیان فراهم ساخت.
 
اسکندربیک در این‌باره چنین یاد می‌کند:
 
::::از اطوار اسماعیل میرزا و سخنانی که در عقاید شیعه در پرده می‌گفت، مردمان او را در تشیع سست‌اعتقاد یافته، گمان به تسنن به او بردند.<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۱۳</ref>
 
برخی ریشه دشمنی اسماعیل با اهل تشیع را در مربی دوران کودکی او جست‌وجو می‌کنند.<ref>صفویه از ظهور تا زوال</ref> گروهی نیز آن را بیشتر در حکم دهن‌کجی کودکی دبستانی می‌دانند، تا خط مشی شهریار دوراندیش و سیاست‌مداری که بخواهد خود را با آیین کهن دراندازد و یا کیشی را که از هر لحاظ رواجش غیرممکن بود، از نو متداول سازد.<ref>تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ج۱، ص ۲۵۰</ref>
 
تعدادی از مورخان درباره علت این تغییر سیاست، از اثرگذاری شخصی به نام میرمخدوم شریفی یاد می‌کنند. وی گرایشی سنی داشت، خود را شیعی نشان می‌داد و در مسجد حیدریه قزوین در کنار خانه خود به وعظ اشتغال داشت و جمعیتی عظیم در پای منبر وعظ او گرد می‌آمدند.<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۳۶</ref> او در عهد شاه تهماسب، به دلیل متهم‌بودن به تسنن مورد توجه و التفات شاه نبود؛ اما هنگام ورود شاه اسماعیل به قزوین، از نزدیکان شاه جدید به شمار آمد و نصف صدارت به او تفویض یافت.<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۲۹</ref> اسکندربیک ضمن اشاره به اثر تربیتی میرمخدوم در شخصیت شاه اسماعیل دوم، مدعی است که سرانجام اسماعیل «از پرده بیرون آمده، در تقویت مذهب اهل سنت و جماعت و رفع طعن خلفای ثلاث با علما مباحثات و مناظرات می‌نمود و علما اکثر اوقات اغماض نموده، کمتر طرف بحث او می‌شدند.»<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۲۹</ref>
 
به گفته تاریخ‌نویسان، اسماعیل دوم تحت تأثیر میرمخدوم، نه‌تنها کوشید تا رسم تبرایی را از قزوین براندازد، که کوشید تا سنیانی را که هنوز بر مذهب باقی مانده بودند، پیدا کرده، به آنان کمک کند. میرمخدوم، مسئول یافتن این قبیل افراد و رسیدگی به ادعای آنان شد و فهرستی از آنان را فراهم کرد و پولی میان آنها تقسیم نمود.<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۲۰ و ۳۲۱؛ شاه اسماعیل دوم، ص ۱۱۸</ref>
 
درباره نفوذ میرمخدوم نوشته‌اند که او از اینکه شیعیان با اظهار لعن، او را ریشخند می‌کردند، به اسماعیل دوم شکایت کرد. او هم قورچیان را فرستاد و وقتی در ضمن صحبت مخدوم، پیری چنین گفت:
 
{{شعر2
|سبک نگارش=ساده
|عرض=100
|تراز=وسط
|رنگ بالا=
|رنگ پایین=
|شکل بندی اشعار=
|شکل بندی خط اول=
|شکل بندی ترجمه=
|دشمنان علی را مدام لعنت باد|علی و آل علی را زجان و دل صلوات
|ترجمه=
}}
 
قورچیان بر سر آن پیر ریختند و سر و صورتش را زخمی کردند.<ref>شاه اسماعیل دوم، ص ۱۱۹</ref>
 
==خروش عالمان دین==
اسماعیل دوم از حضور مقتدرانه عالمان شیعه ناخشنود بود و در نتیجه، با رفتاری نامناسب و همراه با تحقیر، با ایشان برخورد می‌کرد. او با عزل آنان از مناصبشان، فضای جدیدی را در کشور ایجاد نمود. وی با تجدید نظر در روش دینی شاهان پیشین، علما را رنجاند و آنان نیز با توجه به سنی‌گرایی او و همچنین اصرار وی بر محو مظاهر شیعی، رأی بر ضعف عقیده شاه به تشیع و تمایلش به تسنن دادند و از وی روی برگرداندند.<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۱۴؛ خلاصة التواریخ، ج۲، ص ۶۴۸</ref>
 
عالمان شیعی همچنین با پیش‌گرفتن سیاست تبری و بیزاری از دشمنان اهل بیت، حمایت و پشتیبانی خود را از تبراییان ادامه دادند. سید حسین کرکی، شیخ الاسلام عهد تهماسب، از کسانی بود که تبراییان را زیر چتر حمایتی خود قرار داد و به هشدارهای اسماعیل دوم وقعی ننهاد.
 
علما در واکنشی دیگر، از حذف نام امامان (ع) از روی سکه جلوگیری کردند. در این میان، سیدحسین کرکی در برابر این اقدام اسماعیل دوم ایستاد. بالاخره شاه پذیرفت تا این بیت خودساخته ذیل را روی سکه‌ها ضرب کنند:
 
{{شعر2
|سبک نگارش=ساده
|عرض=100
|تراز=وسط
|رنگ بالا=
|رنگ پایین=
|شکل بندی اشعار=
|شکل بندی خط اول=
|شکل بندی ترجمه=
|زمشرق تا به مغرب گر امام است|علی و آل او ما را تمام است<ref>عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ صفویه از ظهور تا زوال، ص ۱۴۸</ref>
|ترجمه=
}}
 
رفتار شاه اسماعیل دوم، احساسات عمومی و به‌شدت مذهبی ایرانیان را برانگیخت و افکار عمومی با رهبری روحانیت شیعه، در اعتراض به اقدامات ضدشیعی شاه به خروش آمد. اسکندربیک می‌نویسد:
 
:::گمان مردم درباره اسماعیل میرزا بیشتر از پیشتر شد و این گفت‌وگو در میان خلایق افتاد، باطنا زبان تشنیع دراز کردند.<ref> عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۳۳۱</ref>
 
دامنه اعتراضات به نیروهای قزلباش که سخت به مذهب تشیع تمایل داشتند، نیز کشیده شد. روملو می‌گوید:
 
::(اسماعیل دوم) اراده داشت که مردم را به مذهب شافعی درآرد. بنابر آن لشکر قزلباش از وی متنفر شدند.<ref>احسن التواریخ، ص ۶۴۷</ref>
 
سرانجام شاه اسماعیل در برابر هجوم عمومی مردم، مجبور به عقب‌نشینی شد و از اقدامات خود دست کشید. فشار شیعیان سبب شد تا میرمخدوم از دربار طرد شد و به کشور عثمانی رفت و در آنجا کتاب نواقض الروافض را بر ضد شیعه نوشت.
 
اسماعیل دوم در رمضان ۹۸۵ قمری در سن ۴۲ سالگی، پس از یک سال و شش ماه سلطنت درگذشت.<ref>تاریخ سلاطین صفویه، ص ۱۶</ref> او را که بر اثر مسمومیت و یا به نقلی در افراط استعمال افیون، در خانه حسن بیک مرده یافتند. برخی نوشته اند حسن بیک حلواچی اوغلی با دشمنانش هم‌داستان شد، مغز فیل به خوردش دادند و خفه‌اش کردند. نیز می‌گویند: «چون به افراط تریاق که معجونی افیون‌دار بود، می‌خورد، مسموم شد.»<ref>احسن التواریخ، ص ۳۹۵؛ عالم آرای عباسی، ج۱، ص ۲۱۸ و ۲۱۹</ref>


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس2}}
{{پانویس2}}
==منابع==
* منبع اصلی: کتاب صفویان نماد اقتدار ایران، دفتر اول، محمدباقر پورامینی، قم، پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، نشر نورالسجاد، چاپ اول، ۱۳۸۱ شمسی
{{منابع}}
{{پایان}}
{{الگو:شاهان ایران از صفویه تا پهلوی}}
[[رده:شاهان صفوی]]
کاربر ناشناس