کاربر ناشناس
حدیث قاروره: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Emadmohseny جزبدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Emadmohseny جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
==معنای قاروره== | ==معنای قاروره== | ||
==اصل حدیث== | ==اصل حدیث== | ||
پیامبر، مقداری از [[خاک کربلا]] را بهام سلمه داده بود و او نیز آنرا در شیشهای نگهداری میکرد. حضرت فرموده بود هرگاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم امام حسین(ع) کشته به شهادت رسیده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهرهای غمگین و لباسی خاک آلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا میآیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین(ع) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایهها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد.<ref>بحار، ج۴۵، ص۸۹، ۲۲۷ و ۲۳۲، ج۴۴، ص۲۲۵، ۲۳۱، ۲۳۶ و ۲۳۹، اثبات الهداة، ج۵، ص۱۹۲، امالی صدوق، ص۱۲۰.</ref> این ماجرا در روایات، به «[[حدیث قاروره]]» معروف است. | پیامبر، مقداری از [[خاک کربلا]] را بهام سلمه داده بود و او نیز آنرا در شیشهای نگهداری میکرد. حضرت فرموده بود هرگاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد، بدان که فرزندم امام حسین(ع) کشته به شهادت رسیده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهرهای غمگین و لباسی خاک آلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا میآیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین(ع) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایهها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد.<ref>بحار، ج۴۵، ص۸۹، ۲۲۷ و ۲۳۲، ج۴۴، ص۲۲۵، ۲۳۱، ۲۳۶ و ۲۳۹، اثبات الهداة، ج۵، ص۱۹۲، امالی صدوق، ص۱۲۰.</ref> همه صدای همسایه به شیون و غوغا برخواست به طوری که گریه و زاری شهر مدینه چنان در بر گرفت که تا آن زمان دیده نشده بود.<ref>تاريخ اليعقوبى،ج2،ص:246</ref>این ماجرا در روایات، به «[[حدیث قاروره]]» معروف است. | ||
==منابع اهل سنت== | |||
در منابع [[اهل سنت]] نیز این روایت نقل شده است، به نقل از برخی منابع اهل سنت، [[عبدالله بن عباس|ابن عباس]] میگوید:روزی پیامبر(ص)هنگام ظهر خوابید ناگهان بیدار شد در حالی که ناراحت و پریشان بود و در دستش ظرفی از خون بود، وقتی علت را جویا شدم فرمود: این خوب حسین است.<ref>الاستيعاب،ج1،ص:396 </ref> <ref>أسدالغابة،ج1،ص:500</ref><ref>الإصابة،ج2،ص:71</ref> برخی نیز قول ام سلمه نقل کرده اند که امام حسین(ع) بر پیامبر(ص) وارد من در این هنگام کنار درب وردی بودم، ناگاه در دست پیامبر(ص) شیئی دیدم که می بوسد در حالیکه امام حسین(ع) بر روزی زانوی پیامبر(ص) در خواب بود، پرسیدم این چیست که می بوسی واشکست سرازیر است. پیامبر(ص) فرمود: [[جبرئیل]] خاکی آورد که در آن خاک فرزندم به دست امتم به [[شهادت]] می رسد.<ref>إمتاع الأسماع،ج12،ص:238</ref> سپس آن خاک را به دست من داد و فرمود: ای ام سلمه اگر دیدی این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم به شهادت رسیده است، ام سلمه آن را در ظرفی«قاروره» قرار داد و هر روز به آن نگاه می کرد ام سلمه می گوید: در روزی بزرگ آن خاک به خون تبدیل شد.<ref>إمتاع الأسماع،ج12،ص:238</ref> دراین حدث حتی پیامبر(ص) به نام سرزمین [[کربلا]] نیز اشاره می کند.<ref>إمتاع الأسماع،ج14،ص:146</ref> | در منابع [[اهل سنت]] نیز این روایت نقل شده است، به نقل از برخی منابع اهل سنت، [[عبدالله بن عباس|ابن عباس]] میگوید:روزی پیامبر(ص)هنگام ظهر خوابید ناگهان بیدار شد در حالی که ناراحت و پریشان بود و در دستش ظرفی از خون بود، وقتی علت را جویا شدم فرمود: این خوب حسین است.<ref>الاستيعاب،ج1،ص:396 </ref> <ref>أسدالغابة،ج1،ص:500</ref><ref>الإصابة،ج2،ص:71</ref> برخی نیز قول ام سلمه نقل کرده اند که امام حسین(ع) بر پیامبر(ص) وارد من در این هنگام کنار درب وردی بودم، ناگاه در دست پیامبر(ص) شیئی دیدم که می بوسد در حالیکه امام حسین(ع) بر روزی زانوی پیامبر(ص) در خواب بود، پرسیدم این چیست که می بوسی واشکست سرازیر است. پیامبر(ص) فرمود: [[جبرئیل]] خاکی آورد که در آن خاک فرزندم به دست امتم به [[شهادت]] می رسد.<ref>إمتاع الأسماع،ج12،ص:238</ref> سپس آن خاک را به دست من داد و فرمود: ای ام سلمه اگر دیدی این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم به شهادت رسیده است، ام سلمه آن را در ظرفی«قاروره» قرار داد و هر روز به آن نگاه می کرد ام سلمه می گوید: در روزی بزرگ آن خاک به خون تبدیل شد.<ref>إمتاع الأسماع،ج12،ص:238</ref> دراین حدث حتی پیامبر(ص) به نام سرزمین [[کربلا]] نیز اشاره می کند.<ref>إمتاع الأسماع،ج14،ص:146</ref> | ||