پرش به محتوا

عبدالله بن عمر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۲: خط ۳۲:
منابع اهل سنت او را شخصیتی ضعیف<ref>ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۳.</ref> و در امور سیاسی گوشه‌گیر معرفی کردند<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج ۴، ص۶.</ref> که از درگیری مردم با حکومت فراری بود و حتی اعتراض علیه حاکم فاجر را جایز نمی‌دانست.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری،۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۴.</ref> و می‌گفت من در فتنه جنگ نمی‌کنم و پشت سر هر کس که پیروز شود [[نماز]] می‌خوانم.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری،۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۳۳.</ref>
منابع اهل سنت او را شخصیتی ضعیف<ref>ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۳.</ref> و در امور سیاسی گوشه‌گیر معرفی کردند<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج ۴، ص۶.</ref> که از درگیری مردم با حکومت فراری بود و حتی اعتراض علیه حاکم فاجر را جایز نمی‌دانست.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری،۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۴.</ref> و می‌گفت من در فتنه جنگ نمی‌کنم و پشت سر هر کس که پیروز شود [[نماز]] می‌خوانم.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری،۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۳۳.</ref>


گفته‌اند در قضیه [[حکمیت]]، [[ابوموسی اشعری]] خلافت عبدالله بن عمر را مطرح کرد ولی [[عمرو عاص]] گفت او صلاحیت حکومت را ندارد.<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ص۵۴۲.</ref>
گفته‌اند در قضیه [[حکمیت]]، [[ابوموسی اشعری]] خلافت عبدالله بن عمر را مطرح کرد ولی [[عمرو عاص]] گفت او صلاحیت حکومت را ندارد.<ref>نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ۱۴۰۴ق، ص۵۴۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۶، ص۵۸.</ref>


==دوره پیامبر==
==دوره پیامبر==
خط ۴۷: خط ۴۷:


==دوره خلافت امام علی(ع)==
==دوره خلافت امام علی(ع)==
هنگامی‌که امام به خلافت رسید، [[عمار یاسر]] از حضرت اجازه خواست تا برای بیعت، با عبدالله صحبت کند. عبدالله سخنان بسیاری در تعریف حضرت بیان کرد، اما با [[علی(ع)]] بیعت نکرد.<ref> ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۳.</ref> عبدالله بیشتر به‌دنبال [[عبادات]] فردی بود و در خود توانایی ورود در مسائل اجتماعی را نمی‌دید و به‌همین دلیل، علی(ع) به عمار فرمود: عبدالله را رها کن، او شخص ضعیفی است.<ref> ابن قتیبة دینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۳.</ref> همچنین، امام(ع) در جواب شخصی که گفت من هم ‌مانند عبدالله بن عمر کنار می‌روم، فرمود عبداللّه نه حق را یاری و نه باطل را نابود کرد.<ref>شریف رضی، نهج البلاغة، ۱۴۱۴ق، ص۵۲۱.</ref>
هنگامی‌که امام به خلافت رسید، [[عمار یاسر]] از حضرت اجازه خواست تا برای بیعت، با عبدالله صحبت کند. عبدالله سخنان بسیاری در تعریف حضرت بیان کرد؛ اما با [[علی(ع)]] بیعت نکرد.<ref> ابن قتیبة الدینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۳.</ref> عبدالله بیشتر به‌دنبال [[عبادات]] فردی بود و در خود توانایی ورود در مسائل اجتماعی را نمی‌دید و به‌همین دلیل، علی(ع) به عمار فرمود: عبدالله را رها کن، او شخص ضعیفی است.<ref> ابن قتیبة دینوری، الإمامةوالسیاسة، ۱۴۱۰ق، ج ۱، ص۷۳.</ref> امام(ع) در جواب شخصی که گفت من هم ‌مانند عبدالله بن عمر کنار می‌روم، فرمود عبداللّه نه حق را یاری و نه باطل را نابود کرد.<ref>شریف رضی، نهج البلاغة، ۱۴۱۴ق، ص۵۲۱.</ref>


ابن عمر با وجود بیعت نکردنش در صف مخالفان حضرت قرار نگرفت و از مخالفان امام حمایت نکرد.<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص ۵۲۹.</ref> برخی منابع [[اهل سنت]] آوردند عبدالله در اواخر عمرش از این‌که از علی(ع) حمایت نکرد، پشیمان و ناراحت بود و می‌گفت:
ابن عمر با وجود بیعت نکردنش در صف مخالفان حضرت قرار نگرفت و از مخالفان امام حمایت نکرد.<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص ۵۲۹.</ref> برخی منابع [[اهل سنت]] آوردند عبدالله در اواخر عمرش از این‌که از علی(ع) حمایت نکرد، پشیمان و ناراحت بود و می‌گفت:
خط ۵۸: خط ۵۸:
عبدالله در نامه‌ای به [[معاویه]] می‌گوید:
عبدالله در نامه‌ای به [[معاویه]] می‌گوید:
::: «تو گمان کردی حال که من [[علی]] و [[مهاجران]] را رها کرده‌ام، همراه تو می‌شوم؛ و اینکه گفتی من با علی بیعت نکردم به این دلیل بود که من در ایمان و هجرت و جایگاه نزد پیامبر (ص) و غلبه بر مشرکین مانند علی نبوده ام و اینکه درباره این واقعه توصیه‌هایی از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] به‌خاطر نداشتم پس به ناچار، بی‌طرفی را برگزیدم و با خود گفتم اگر این راه هدایت باشد، حداکثر آن است که ثوابی نبردم و اگر راه گمراهی باشد، با بی‌طرفی از شرّی خلاصی یافته‌ام. لذا دیگر به‌دنبال من نباش.»<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص ۵۲۹.</ref>
::: «تو گمان کردی حال که من [[علی]] و [[مهاجران]] را رها کرده‌ام، همراه تو می‌شوم؛ و اینکه گفتی من با علی بیعت نکردم به این دلیل بود که من در ایمان و هجرت و جایگاه نزد پیامبر (ص) و غلبه بر مشرکین مانند علی نبوده ام و اینکه درباره این واقعه توصیه‌هایی از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] به‌خاطر نداشتم پس به ناچار، بی‌طرفی را برگزیدم و با خود گفتم اگر این راه هدایت باشد، حداکثر آن است که ثوابی نبردم و اگر راه گمراهی باشد، با بی‌طرفی از شرّی خلاصی یافته‌ام. لذا دیگر به‌دنبال من نباش.»<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۲، ص ۵۲۹.</ref>
طبری نقل می‌کند از [[ابوموسی اشعری]] سوال کردند شخصی را برای سرپرستی امت معلوم کند. او عبدالله بن عمر را معرفی کرد و عبدالله نپذیرفت و گفت من معاویه را برای سرپرستی مردم انتخاب می‌کنم.<ref>الطبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج ۵،ص ۵۸.</ref>


همچنین معاویه درباره [[خلافت]]، به پسرش یزید گفت من از چند نفر ترس دارم که خلافت را بگیرند از جمله آنها عبدالله بن عمر است و در ادامه می‌گوید، عبدالله عبادت و پارسایی را پیشه خود کرده است و اگر همه مردم با تو بیعت کردند بعد از همه، او نیز با تو بیعت خواهد کرد.<ref> ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۴، ص۶.</ref>
==بیعت با یزید==
معاویه قبل از مرگش درباره [[خلافت]]، به پسرش یزید گفت من از چند نفر ترس دارم که خلافت را بگیرند از جمله آنها عبدالله بن عمر است و در ادامه می‌گوید، عبدالله [[عبادت]] و پارسایی را پیشه خود کرده است و اگر همه مردم با تو بیعت کردند بعد از همه، او نیز با تو بیعت خواهد کرد.<ref> ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۴، ص۶.</ref>


==بیعت با یزید==
پس از مرگ [[معاویه]]، [[ولید بن عتبه]] حاکم مدینه، از عبدالله خواست تا با یزید بیعت کند، عبدالله گفت خواهان اختلاف نیست؛ اما هرگاه همه مردم بیعت کردند، او هم بیعت می‌کند و چون احتمال شورش نداشت او را رها کردند.<ref>الطبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج ۵، ص ۳۴۲.</ref>
پس از مرگ [[معاویه]]، [[ولید بن عتبه]] حاکم مدینه، از عبدالله خواست تا با یزید بیعت کند، عبدالله گفت خواهان اختلاف نیست؛ اما هرگاه همه مردم بیعت کردند، او هم بیعت می‌کند و چون احتمال شورش نداشت او را رها کردند.<ref>الطبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ق، ج ۵، ص ۳۴۲.</ref>
واقدی می‌گوید:
واقدی می‌گوید:
خط ۷۱: خط ۷۰:
بعدها درباره بیعت عبدالله بن عمر با [[حجاج بن یوسف ثقفی|حجاج]] آوردند او شبانه برای اینکه مردم او را نبینند به خانه حجاج برای بیعت می‌رود و حجاج هم به همین دلیل پایش را از زیر تشک بیرون می‌آورد و به او می‌گوید که با پایش بیعت کند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۴۴۷.</ref>
بعدها درباره بیعت عبدالله بن عمر با [[حجاج بن یوسف ثقفی|حجاج]] آوردند او شبانه برای اینکه مردم او را نبینند به خانه حجاج برای بیعت می‌رود و حجاج هم به همین دلیل پایش را از زیر تشک بیرون می‌آورد و به او می‌گوید که با پایش بیعت کند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۴۴۷.</ref>


==قول علمای اهل سنت==
== جایگاه نزد اهل سنت==
شخصیت ابن عمر، مانند پدرش در تفکر دینی و سیاسی اهل سنت از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. او علاوه بر آنکه [[صحابه|صحابی]] پیامبر بوده، فرزند خلیفه دوم نیز به‌شمار می‌آمد.<ref>جعفریان، «تأثیر موضع‌گیری‌های شخصی در فقه سیاسی اهل سنت»، ص۵۴.</ref> صرفنظر از این دو نکته، اهل سنت او را روایت‌گر [[حدیث|احادیث]] زیادی از پیامبر(ص)،‌ [[ابوبکر]] و [[عمر]] می‌دانند که با توجه به فرزندی وی نسبت به خلیفه، مورد توجه خاص قرار گرفته است.<ref>ابن حجر،‌ الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۱۵۶.</ref> ابن‌اثیر نیز فضایلی را برای عبدالله نقل کرده‌ است و او را از بزرگان اهل سنت دانسته‌ که شصت سال پس از پیامبر (ص) فتوا داده است.<ref>ابن اثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۳۸.</ref>
شخصیت ابن عمر، مانند پدرش در تفکر دینی و سیاسی اهل سنت از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. او علاوه بر آنکه [[صحابه|صحابی]] پیامبر بوده، فرزند خلیفه دوم نیز به‌شمار می‌آمد.<ref>جعفریان، «تأثیر موضع‌گیری‌های شخصی در فقه سیاسی اهل سنت»، ص۵۴.</ref> صرفنظر از این دو نکته، اهل سنت او را روایت‌گر [[حدیث|احادیث]] زیادی از پیامبر(ص)،‌ [[ابوبکر]] و [[عمر]] می‌دانند که با توجه به فرزندی وی نسبت به خلیفه، مورد توجه خاص قرار گرفته است.<ref>ابن حجر،‌ الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۱۵۶.</ref> ابن‌اثیر نیز فضایلی را برای عبدالله نقل کرده‌ است و او را از بزرگان اهل سنت دانسته‌ که شصت سال پس از پیامبر (ص) فتوا داده است.<ref>ابن اثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۳۸.</ref>


خط ۸۰: خط ۷۹:


===زهد و عبادت===
===زهد و عبادت===
به گزارش منابع [[اهل سنت]]، عبدالله سعی می‌کرد تمام عبادت‌های را که از پیامبر(ص) دیده و شنیده است، انجام دهد. تا آنجاکه به همان مکان‌هایی که پیامبر(ص) در آن استراحت می‌کرد و [[نماز]] می‌خواند، سفر می‌کرد تا در همان مکان‌ها نماز بخواند.<ref>ابن اثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۳۷.</ref>
به گزارش منابع [[اهل سنت]]، عبدالله سعی می‌کرد تمام عبادت‌های را که از [[پیامبر(ص)]] دیده و شنیده است، انجام دهد. تا آنجاکه به همان مکان‌هایی که پیامبر(ص) در آن استراحت می‌کرد و [[نماز]] می‌خواند، سفر می‌کرد تا در همان مکان‌ها نماز بخواند.<ref>ابن اثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۳۷.</ref>
درباره [[زهد|زهدش]] گفتند از کسی تقاضای پول نداشت، با این حال هدیه هیچ حاکمی را نیز رد نمی‌کرد و تمام هدایا را می‌پذیرفت.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۴، ص۱۱۲.</ref>
درباره [[زهد|زهدش]] گفتند از کسی تقاضای پول نداشت، با این حال هدیه هیچ حاکمی را نیز رد نمی‌کرد و تمام هدایا را می‌پذیرفت.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۴، ص۱۱۲.</ref> در مورد او گفته شده بی‌رغبت به دنیا بود و بسیار [[حج]] می‌گذارد و [[صدقه]] می‌داد.<ref>ابن اثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۳۸.</ref>
و همچنین بی‌رغبت به دنیا بود و بسیار [[حج]] می‌گذارد و [[صدقه]] می‌داد.<ref>ابن اثیر، اسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۲۳۸.</ref>
[[پرونده:قبر ابن عمر.jpg|250px|بندانگشتی|[[مکه]]، منطقه فخ،‌ محوطه محل دفن عبدالله بن عمر]]
[[پرونده:قبر ابن عمر.jpg|250px|بندانگشتی|[[مکه]]، منطقه فخ،‌ محوطه محل دفن عبدالله بن عمر]]


خط ۸۸: خط ۸۶:
سالم از پدرش عبدالله بن عمر نقل می‌کند سرنیزه یکی از یاران [[حجاج بن یوسف ثقفی|حَجاج]] به پای پدرش خورد و همین زخم باعث بیماری عبدالله شد. روزی حَجاج برای عیادتش آمد عبدالله به او گفت تو مرا کشتی و دستور دادی عده‌ای در [[کعبه|حرم خدا]] با خود اسلحه بیاورند. او سرانجام در سال ۷۳هجری و در سن ۸۴ سالگی درگذشت.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری،۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۸.</ref>  
سالم از پدرش عبدالله بن عمر نقل می‌کند سرنیزه یکی از یاران [[حجاج بن یوسف ثقفی|حَجاج]] به پای پدرش خورد و همین زخم باعث بیماری عبدالله شد. روزی حَجاج برای عیادتش آمد عبدالله به او گفت تو مرا کشتی و دستور دادی عده‌ای در [[کعبه|حرم خدا]] با خود اسلحه بیاورند. او سرانجام در سال ۷۳هجری و در سن ۸۴ سالگی درگذشت.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری،۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۸.</ref>  


ابن عمر هنگام [[مرگ]]، وصیت کرد او را بیرون از منطقه حرم دفن کنند، ولی این کار عملی نشد. حَجاج بر پیکرش [[نماز]] خواند و او را در [[منطقه فخّ]]، کنار قبر [[مهاجران]] دفن کردند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری،۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۹.</ref>
ابن عمر هنگام [[مرگ]] وصیت کرد او را بیرون از منطقه حرم دفن کنند، ولی این کار عملی نشد. حَجاج بر پیکرش [[نماز]] خواند و او را در [[منطقه فخّ]]، کنار قبر [[مهاجران]] دفن کردند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری،۱۴۱۰ق، ج ۴، ص۱۶۹.</ref>


==پانویس==
==پانویس==
Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۴٬۰۶۱

ویرایش