۱۷٬۰۷۶
ویرایش
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (←بررسیهای سندی: تمیزکاری) |
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (حذف جزیی) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
=== نقلهای متفاوت=== | === نقلهای متفاوت=== | ||
حدیث ولایت با عبارتهای مختلفی در منابع شیعه و اهلسنت نقل شده است. از جمله: «علی ولی کل مؤمن بعدی»؛<ref>ابن شیبه، المصنف، ۱۴۰۹ق، ج۸، ص۵۰۴، ح۵۸؛ نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۲؛ هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۳، ص۱۴۲.</ref> «هو ولی کل مؤمن بعدی»؛<ref>طیالسی، مسند ابیداود، دارالمعرفه، ص۱۱۱؛ ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۴، ص۴۳۷؛ ابویعلی موصلی، مسند ابییعلی، ۱۴۰۴ق، ص۲۹۳.</ref> «انت ولی کل مؤمن بعدی»؛<ref>طیالسی، مسند ابیداود، دارالمعرفه، ص۳۶۰؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ۱۳۸۳ش، ص۹۸.</ref> أنت ولی کل مؤمن بعدی و مؤمنه<ref> ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۶۸۴، ح۱۱۶۸؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۳۴؛ امینی، الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج۱، ص۵۱؛ اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۷.</ref> «انت ولیی فی کل مؤمن بعدی»؛<ref> ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۱، ص۳۳۰.</ref> «فانه ولیکم بعدی»؛<ref> ابن حجر، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۸۸.</ref> «ان علیا ولیکم بعدی»؛<ref> ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۳۴۵؛ هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۱، ص۶۱۲، ح۳۲۹۶۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۴۲، ص۱۹۱.</ref> «هذا ولیکم بعدی»؛<ref>نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۳.</ref> «انک ولی المؤمنین من بعدی»؛<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، دارالکتب العلمیه، ج۴، ص۳۳۸.</ref> «انت ولیی فی کل مؤمن بعدی»؛<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۱، ص۳۳۰.</ref> «و انت خیلفتی فی کل مؤمن من بعدی»؛<ref>ابن ابیعاصم، السنه، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۵۵۰؛ طبرانی، المعجم الکبیر، داراحیاء التراث العربی، ج۱۲، ص۷۸.</ref> «و فهو اولی الناس بکم بعدی».<ref> طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۴ق، ج۲۲، ص۱۳۵.</ref> | |||
== محتوا== | == محتوا== | ||
به باور شیعیان محتوای | به باور شیعیان محتوای حدیث ولایت، مسأله [[امامت]] و [[ولایت]] حضرت علی(ع) است.<ref>میلانی، تشیید المراجعات، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۱۶۴. </ref> آنان واژه ولی را به معنای سرپرست، [[امام]]، رهبر و [[خلیفه]] میدانند.<ref>رحیمی اصفهانی، ولایت و رهبری، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۱.</ref> اما اهلسنت بر این باورند که این حدیث دلالتی بر مسأله جانشینی علی بن ابیطالب ندارد زیرا مدعیاند واژه ولی در لغت به معنای دوستی و یاری دادن است.<ref>ایجی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۶۵-۳۶۵.</ref> شیعیان برای اثبات مدعای خود میگویند: واژه ولی در لغت به معنای سرپرست، رهبر، خلیفه، صاحب اختیار و امام است و در صدر [[اسلام]] و پس از آن نیز این واژه به معنای خلیفه و سرپرست به کار میرفته است. آنان همچنین به کاربرد واژه ولی توسط [[خلیفه اول]]،<ref>مسلم، صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر باب حکم الفی ء: ج۳، ص۱۳۷۸، ح۱۷۵۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۹۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۱۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۴۸.</ref> [[خلیفه دوم]]،<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۳۶۳؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۴، ص۶۵، ۲۱۴؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۷۹.</ref> [[صحابه]]،<ref>ابن بیشیبه المصنف، ۱۴۰۹ق، ج۸، ص۵۷۴؛ ابن تیمیه، منهاج السنه، ۱۴۰۶ق، ج۷، ص۴۶۱.</ref> [[تابعین]]<ref>مسعودی، مروج الذهب، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۲۲.</ref> و برخی از علمای اهلسنت<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۵، ص۲۴۵.</ref> در معنای خلیفه و سرپرست استناد میکنند.{{یادداشت|بر پایه روایتی که از خلیفه دوم در صحیح مسلم نقل شده، ابوبکر و عمر خود را ولی و خلیفه پیامبر میدانستند. (مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، کتاب الجهاد و السیر باب حکم الفیء، ص۱۵۲.) در خطبههایی که ابوبکر برای صحابه ایراد میکرد، خود را به عنوان ولی و ولی امر مسلمین معرفی مینمود.(بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۹۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۱۱؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۴۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۵۹؛ ابن جوزی، المنتظم، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۶۸.) | ||
همچنین ابوبکر برای انتصاب خلیفه دوم از لفظ ولی استفاده کرد. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافیة الدینیة، ج۵، ص۱۶۸. صحابه نیز در اعتراضی که به انتصاب خلیفه دوم از سوی ابوبکر داشتند دو واژه ولی و خلَف را در کنار هم قرار دادند.(ابن بیشیبه، المصنف، ۱۴۰۹، ج۸، ص۵۷۴.) | همچنین ابوبکر برای انتصاب خلیفه دوم از لفظ ولی استفاده کرد. مقدسی، البدء و التاریخ، مکتبة الثقافیة الدینیة، ج۵، ص۱۶۸. صحابه نیز در اعتراضی که به انتصاب خلیفه دوم از سوی ابوبکر داشتند دو واژه ولی و خلَف را در کنار هم قرار دادند.(ابن بیشیبه، المصنف، ۱۴۰۹، ج۸، ص۵۷۴.) | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
== اعتبار== | == اعتبار== | ||
عبدالقادر بغدادی و ابن حجر عسقلانی گفتهاند | عبدالقادر بغدادی و ابن حجر عسقلانی گفتهاند حدیث ولایت را [[ترمذی]] با سندی قوی از عمران بن حصین نقل کرده است.<ref>بغدادی، خزانه الادب، ۱۹۹۸م، ج۶، ص۶۹؛ ابن حجر، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۶۸.</ref> متقی هندی نیز آن را صحیح دانسته است.<ref> هندی، کنزالعمال، ۱۴۱۹ق، ج۱۱، ص۲۷۹، ح۳۲۹۴۱.</ref> [[حاکم نیشابوری]] آن را حدیث صحیح السندی دانسته که مسلم و بخاری آن را در [[صحیحین]] نیاوردهاند.<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۳۴.</ref> همچنین شمس الدین ذهبی و ناصرالدین البانی این حدیث را صحیح دانستهاند.<ref> المستدرک بتعلیق ذهبی، کتاب معرفة الصحابه قسم ذکر اسلام امیرالمؤمنین علی، ج۳، ص۱۴۳، ح۴۶۵۲؛ البانی، السلسلة الصحیحه، ج۵، ص۲۶۳.</ref> | ||
== منابع== | == منابع== | ||
حدیث ولایت در کتابهایی همچون [[صحیح ترمذی]]، مسند احمد بن حنبل؛<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۴، ص۴۳۷.</ref> جامع الاحادیث سُیوطی؛<ref>سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۶، ص۲۵۶، ح۷۸۶۶ و ج۲۷ ص۷۲.</ref> کنزالعمال؛<ref>هندی، کنزالعمال، ۱۴۰۹ق، ج۱۳، ص۱۴۲.</ref> مُسنَد ابیداود؛<ref> طیالسی، مسند ابیداود، دارالمعرفه، ص۳۶۰.</ref> [[فضائل الصحابه]]؛<ref>ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ۶۰۵، ۶۲۰، ۶۴۹.</ref> الآحاد و المَثانی؛<ref> ابوبکر شیبانی، الآحاد و المثانی، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۲۷۹، ح۲۲۹۸.</ref>[[سنن نسائی|سُنَن نَسائی]]؛<ref>نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۲.</ref> مسند ابویَعلی؛<ref>ابویعلی موصلی، مسند ابییعلی، ۱۴۰۴ق، ص۲۹۳.</ref> صحیح اِبن حَبّان؛<ref>ابن حبان، صحیح ابن حبان، ۱۴۱۴ق، ج۱۵، ص۳۷۳.</ref> المعجم الکبیر طَبَرانی؛<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، داراحیاء التراث العربی، ج۱۲، ص۷۸.</ref> تاریخ مدینه دمشق؛<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۱۰۰.</ref>البدایه و النهایه؛<ref> ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۳۴۵.</ref> الاصابه؛<ref>ابن حجر، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۴۸۸.</ref> الجوهره فی نسب الامام علی و آله؛<ref> تلمسانی، الجوهره، انصاریان، ج۱، ص۶۵.</ref> خزانةُ الادب و لُبُّ لُباب لِسان العرب؛<ref> بغدادی، خزانه الادب، ۱۹۹۸م، ج۶، ص۶۸.</ref>[[الغدیر]]؛<ref>امینی، الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج۱، ص۵۱.</ref> الاِستیعاب؛<ref> ابن عبدالبر، استیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۰۹۱.</ref> و [[کشف الغمه|کَشفُ الغُمَّه]]<ref> اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۷.</ref> آمده است. | |||
== بررسیهای سندی== | == بررسیهای سندی== | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
البانی گفته است که این حدیث در منابع اهلسنت با سندهای دیگری نقل شده که در سلسله سند آن راوی شیعی وجود ندارد.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۶۳.</ref> سید علی میلانی گفته است که این حدیث از ۱۲ تن از [[صحابه]] <ref>[http://www.al-milani.com/farsi/library/lib-pg.php?booid=2&mid=2&pgid=40 سایت سید علی میلانی، متن حدیث ولایت و تصحیح اسناد آن، بازبینی: ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ش.]</ref> از جمله [[امام علی(ع)]]، [[امام حسن(ع)]]، [[ابوذر]]، [[ابوسعید خدری]] و [[براء بن عازب]] روایت شده<ref>میلانی، تشیید المراجعات، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۲۳۸.</ref> که بیشتر نقلهای آن به عمران بن حصین، ابن عباس و بریده بن حصیب منتهی میشود. <ref>[http://www.al-milani.com/farsi/library/lib-pg.php?booid=2&mid=2&pgid=40 سایت سید علی میلانی، متن حدیث ولایت و تصحیح اسناد آن، بازبینی: ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ش.]</ref> | البانی گفته است که این حدیث در منابع اهلسنت با سندهای دیگری نقل شده که در سلسله سند آن راوی شیعی وجود ندارد.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۶۳.</ref> سید علی میلانی گفته است که این حدیث از ۱۲ تن از [[صحابه]] <ref>[http://www.al-milani.com/farsi/library/lib-pg.php?booid=2&mid=2&pgid=40 سایت سید علی میلانی، متن حدیث ولایت و تصحیح اسناد آن، بازبینی: ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ش.]</ref> از جمله [[امام علی(ع)]]، [[امام حسن(ع)]]، [[ابوذر]]، [[ابوسعید خدری]] و [[براء بن عازب]] روایت شده<ref>میلانی، تشیید المراجعات، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۲۳۸.</ref> که بیشتر نقلهای آن به عمران بن حصین، ابن عباس و بریده بن حصیب منتهی میشود. <ref>[http://www.al-milani.com/farsi/library/lib-pg.php?booid=2&mid=2&pgid=40 سایت سید علی میلانی، متن حدیث ولایت و تصحیح اسناد آن، بازبینی: ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ش.]</ref> | ||
همچنین جعفر بن سلیمان، از راویان [[صحیح مسلم]] است<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۱۳ق، ج۸، ص۲۰۰؛ برای نمونه نیشابوری، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۱، ص۷۷، ۸۳، ۱۵۳.</ref> ذهبی از او با تعبیر امام یاد نموده<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۶۳۱. </ref>و از یحیی بن معین نقل کرده که او را [[ثقه]] میدانسته است.<ref> ذهبی سیر اعلام النبلاء ۱۴۱۳ق، ج۸ ص۱۹۸.</ref> اَلبانی جعفر را از راویان مورد اعتماد و صاحب روایات متقن و قوی میداند که مایل به [[اهل بیت]] بوده و به مذهب خود دعوت نمیکرده است. او میگوید اختلافی نزد پیشوایان ما در این نیست که اگر [[صداقت|راستگویی]] از اهل بدعت باشد ولی به مذهبش دعوت نکند تمسک به حدیث او [[حدیث صحیح|صحیح]] است.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۶۳.</ref> | همچنین جعفر بن سلیمان، از راویان [[صحیح مسلم]] است<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۱۳ق، ج۸، ص۲۰۰؛ برای نمونه نیشابوری، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۱، ص۷۷، ۸۳، ۱۵۳.</ref> ذهبی از او با تعبیر امام یاد نموده<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج۳، ص۶۳۱. </ref>و از یحیی بن معین نقل کرده که او را [[ثقه]] میدانسته است.<ref> ذهبی سیر اعلام النبلاء ۱۴۱۳ق، ج۸ ص۱۹۸.</ref> اَلبانی جعفر را از راویان مورد اعتماد و صاحب روایات متقن و قوی میداند که مایل به [[اهل بیت]] بوده و به مذهب خود دعوت نمیکرده است. او میگوید اختلافی نزد پیشوایان ما در این نیست که اگر [[صداقت|راستگویی]] از اهل بدعت باشد ولی به مذهبش دعوت نکند تمسک به حدیث او [[حدیث صحیح|صحیح]] است.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۶۳.</ref> |
ویرایش