آیه سحر: تفاوت میان نسخهها
←محتوای آیه
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
آنان دانش خود در زمینه سحر را از طرق مختلفی کسب کرده بودند از جمله این که خداوند دو فرشته را به نام [[هاروت و ماروت]] به صورت انسان در شهر «بابل» در میان مردم قرار داد که روش ابطال و خنثی سازی سحر و جادو را به آنان بیاموزند. امّا برای اینکار لازم بود ابتدا آنان را با سحر آشنا سازند. بنابراین ابتدا به شاگردان خود طریق سحر و سپس طریقه ابطال آن را میآموختند و قبل از آموزش با شاگردان خود شرط میکردند که از آن سوء استفاده نکنند و میگفتند: این کار مایۀ فتنه و آزمایش است، مبادا در مسیر خلاف بکار گیرید. امّا یهود از آن آموزش سوء استفاده نموده، از آن برای مقاصد ناشایست بهره بردند و حتّی برای جدایی میان مرد و همسرش بکار گرفتند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش، ج۱ ،ص۳۷۲-۳۷۳.</ref> | آنان دانش خود در زمینه سحر را از طرق مختلفی کسب کرده بودند از جمله این که خداوند دو فرشته را به نام [[هاروت و ماروت]] به صورت انسان در شهر «بابل» در میان مردم قرار داد که روش ابطال و خنثی سازی سحر و جادو را به آنان بیاموزند. امّا برای اینکار لازم بود ابتدا آنان را با سحر آشنا سازند. بنابراین ابتدا به شاگردان خود طریق سحر و سپس طریقه ابطال آن را میآموختند و قبل از آموزش با شاگردان خود شرط میکردند که از آن سوء استفاده نکنند و میگفتند: این کار مایۀ فتنه و آزمایش است، مبادا در مسیر خلاف بکار گیرید. امّا یهود از آن آموزش سوء استفاده نموده، از آن برای مقاصد ناشایست بهره بردند و حتّی برای جدایی میان مرد و همسرش بکار گرفتند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش، ج۱ ،ص۳۷۲-۳۷۳.</ref> | ||
[[حضرت سلیمان]] وقتی به قدرت رسید ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﻤﺎم ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎ ﻭ ﺍﻭﺭﺍﻕ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﻤﻊﺁﻭﺭﻯ و ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﻣﺨﺼﻮﺻﻰ ﻧﮕﻪﺩﺍﺭﻯ شوند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۶۲ش، ج ۱،ص۴۲۶.</ref> (ﺍﻳﻦ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻯ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﻔﻴﺪﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻓﻊ ﺳﺤﺮ ﺳﺎﺣﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ) ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ [[حضرت سلیمان]] ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩه، ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺍﺷﺎﻋﻪ ﻭ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺳﺤﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩه ﻛﺮﺩه، ﮔﻔﺘﻨﺪ: «ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺻﻠﺎ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻧﺒﻮﺩ؛ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻪ کمک ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺤﺮ ﻭ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮیها ﺑﺮ ﻛﺸﻮﺭﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩه ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰﺩﺍﺩ!»<ref>صدوق، عیون أخبار الرضا،۱۴۰۴ق، ج۲، ص۲۴۱.</ref> ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺒﻌﻴﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﻯ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻮﺭﺍﺕ، ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۳۷۱.</ref> | [[حضرت سلیمان]] وقتی به قدرت رسید ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺗﻤﺎم ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎ ﻭ ﺍﻭﺭﺍﻕ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﻤﻊﺁﻭﺭﻯ و ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﻣﺨﺼﻮﺻﻰ ﻧﮕﻪﺩﺍﺭﻯ شوند.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۶۲ش، ج ۱،ص۴۲۶.</ref> (ﺍﻳﻦ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻯ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﻛﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﻔﻴﺪﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻓﻊ ﺳﺤﺮ ﺳﺎﺣﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ) ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ [[حضرت سلیمان]] ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩه، ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺍﺷﺎﻋﻪ ﻭ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺳﺤﺮ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩه ﻛﺮﺩه، ﮔﻔﺘﻨﺪ: «ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺻﻠﺎ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻧﺒﻮﺩ؛ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻪ کمک ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺤﺮ ﻭ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮیها ﺑﺮ ﻛﺸﻮﺭﺵ ﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩه ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰﺩﺍﺩ!»<ref>صدوق، عیون أخبار الرضا،۱۴۰۴ق، ج۲، ص۲۴۱.</ref>{{یادداشت|اتبعوا ما تتلو كفرة الشياطين من السحر والنيرنجات على ملك سليمان الذين يزعمون ان سليمان به ملك... وقالوا: كان سليمان كافراً ساحراً ماهراً بسحره ملك ما ملك وقدر ما قدر. [[عیون اخبار الرضا (کتاب)|عیون اخبارالرضا]]، ج۲، ص۲۴۱}} ﮔﺮﻭﻫﻰ ﺍﺯ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﺒﻌﻴﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﻯ ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻮﺭﺍﺕ، ﻧﻴﺰ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻨﺪ.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۳۷۱.</ref> | ||
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ [[پیامبر (ص)]] ﻇﻬﻮﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺿﻤﻦ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﻋﻠﺎم ﻧﻤﻮﺩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺍﺣﺒﺎﺭ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﻯ ﻳﻬﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻰﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ، ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺳﺎﺣﺮ ﺑﻮﺩه است؟ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻳﻬﻮﺩ ﻋﻠﺎﻭه ﺑﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺗﻬﻤﺖ ﻭ ﺍﻓﺘﺮﺍﻯ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﻰﺷﺪ ﻟﺎﺯمهاﺵ ﺗﻜﻔﻴﺮ [[حضرت سلیمان]] ﺑﻮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﻃﺒﻖ ﮔﻔﺘﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺳﺎﺣﺮﻯ ﺑﻮﺩه ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺧﻮﺍﻧﺪه است.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش، ج۱ ،ص۳۷۱.</ref> | ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ [[پیامبر (ص)]] ﻇﻬﻮﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺿﻤﻦ ﺁﻳﺎﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﻋﻠﺎم ﻧﻤﻮﺩ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺍﺣﺒﺎﺭ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﻯ ﻳﻬﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﺯ ﻣﺤﻤﺪ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻰﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ، ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺳﺎﺣﺮ ﺑﻮﺩه است؟ ﺍﻳﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻳﻬﻮﺩ ﻋﻠﺎﻭه ﺑﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺗﻬﻤﺖ ﻭ ﺍﻓﺘﺮﺍﻯ ﺑﺰﺭﮔﻰ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﻰﺷﺪ ﻟﺎﺯمهاﺵ ﺗﻜﻔﻴﺮ [[حضرت سلیمان]] ﺑﻮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﻃﺒﻖ ﮔﻔﺘﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺳﺎﺣﺮﻯ ﺑﻮﺩه ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺧﻮﺍﻧﺪه است.<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش، ج۱ ،ص۳۷۱.</ref> |