کاربر ناشناس
نزاریان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Kmhoseini بدون خلاصۀ ویرایش |
imported>Kmhoseini بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش ۲|ماه=مرداد|روز= | {{در دست ویرایش ۲|ماه=مرداد|روز=۳۱|سال=۱۳۹۴|چند = ۲}} | ||
'''نزاریان''' شاخهای است از فرقه [[اسماعیلیان|اسماعیلیه]] که در پی اختلاف بر سر خلافت بین مستعلی و نزار فرزندان مستنصر ( | '''نزاریان''' شاخهای است از فرقه [[اسماعیلیان|اسماعیلیه]] که در پی اختلاف بر سر خلافت بین مستعلی و نزار فرزندان مستنصر (۴۲۷-۴۸۸)[[فاطمیان|خلیفه فاطمی]] به وجود آمدند و چون به امامت نزار متعقد بودند به نزاریان مشهورند. نخستین رهبر این فرقه [[حسن صباح]] بود که در ایران داعی بزرگ اسماعیلیان بود و بعد از طرفداری از حق خلافت نزار، ارتباط خود را با خلافت [[فاطمیان]] [[مصر]] قطع کرد. نزاریان، حسن صباح و جانشینان او را نماینده امامان نزاری میدانستند که بنابر عقیده آنان در حالت ستر و پنهانی زندگی میکردند. نزاریان بعدها مدعی شدند که یکی از فرزندان نزار که امامت در نسل او ادامه یافته به [[الموت]] سفر کرده است و نسل جانشینیان حسن صباح به او میرسد. | ||
با اینکه طرفداران نزار در خود مصر نیز تا مدتی باقی مانند اما مرکز مذهب نزاری به ایران و قلعه [[الموت]] که محل زندگی حسن صباح و جانشینانش بود،انتقال یافت. بعد از مدتی نزاریان در [[شام]] نیز پایگاههایی به دست آورده و به قدرت مهمی در این منطقه تبدیل شدند. عمده فعالیت نزاریان در دوران سلجوقیان بود و بین این حکومت با آنان که در مناطق مختلف ایران سر به شورش برداشته و قلعههای نظامی را به تصرف خود در میآوردند نزاع و جنگ دائم برقرار بود. با وجود مبارزه سرسختانه سلجوقیان با نزاریان، آنان قدرت پراکنده خود را حفظ کردند و تنها با یورش مغول به ایران و به دست هلاکوخان به طور کامل از میان رفتند. | با اینکه طرفداران نزار در خود مصر نیز تا مدتی باقی مانند اما مرکز مذهب نزاری به ایران و قلعه [[الموت]] که محل زندگی حسن صباح و جانشینانش بود،انتقال یافت. بعد از مدتی نزاریان در [[شام]] نیز پایگاههایی به دست آورده و به قدرت مهمی در این منطقه تبدیل شدند. عمده فعالیت نزاریان در دوران سلجوقیان بود و بین این حکومت با آنان که در مناطق مختلف ایران سر به شورش برداشته و قلعههای نظامی را به تصرف خود در میآوردند نزاع و جنگ دائم برقرار بود. با وجود مبارزه سرسختانه سلجوقیان با نزاریان، آنان قدرت پراکنده خود را حفظ کردند و تنها با یورش مغول به ایران و به دست هلاکوخان به طور کامل از میان رفتند. | ||
==پیدایش== | ==پیدایش== | ||
در سال ۴۸۸ با مرگ مستنصر هشتمین خلیفه فاطمیان مصر، بر سر جانشینی او اختلافی در [[قاهره]] روی داد. گروهی از درباریان به رهبری افضل پسر بدر جمالی وزیر مقتدر فاطمیان، اعلام کردند که مستنصر، پسرش مستعلی را برای خلافت بعد از خود انتخاب کرده است، در حالی که نزار فرزند بزرگتر مستنصر پیشتر از سوی او به عنوان جانشن انتخاب شده بود و خلافت را حق خود میدانست. افضل که در آن دوران قدرت اصلی دربار فاطمیان بود، مستعلی را بر تخت خلافت نشاند. نزار از قاهره گریخت و سعی کرد قیامی را از [[اسکندریه]] برای بازگشت به خلافت ساماندهی کند اما شکست خورد و دستگیر و زندانی شد.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲۳۷-۲۳۸</ref> | |||
در سال | |||
این واقعه به انشقاق بزرگی در میان فاطمیان و طرفداران آنان در سراسر جهان اسلام انجامید. با اینکه مردم شمال [[افریقا]] و مصر به خلافت مستعلی گردن نهادند و او را خلیفه بر حق دانستند، اسماعیلیه ایران، نزار را امام میدانستند و امامت مستعلی را نمیپذیرفتند. در پی این ماجرا اسماعیلیه ایران که در آن زمان تحت رهبری داعی بزرگ اسماعیلی، [[حسن صباح]] بودند با [[فاطمیان]] [[مصر]] قطع رابطه کرده و مستقل شدند و از آنجا که به امامت نزار معتقد بودند به نزاریان مشهور شدند. | این واقعه به انشقاق بزرگی در میان فاطمیان و طرفداران آنان در سراسر جهان اسلام انجامید. با اینکه مردم شمال [[افریقا]] و مصر به خلافت مستعلی گردن نهادند و او را خلیفه بر حق دانستند، اسماعیلیه ایران، نزار را امام میدانستند و امامت مستعلی را نمیپذیرفتند. در پی این ماجرا اسماعیلیه ایران که در آن زمان تحت رهبری داعی بزرگ اسماعیلی، [[حسن صباح]] بودند با [[فاطمیان]] [[مصر]] قطع رابطه کرده و مستقل شدند و از آنجا که به امامت نزار معتقد بودند به نزاریان مشهور شدند. | ||
==نزاریان در ایران== | ==نزاریان در ایران== | ||
[[پرونده:قلعههای اسلماعلیلیان در ایران.gif|thumb|350px|نقشه قلعههای مهم اسلماعیلیان در ایران]] | |||
هنوز اختلاف نزاریان با مستعلیان ایجاد نشده بود که حسن صباح به عنوان نماینده فاطمیان در ایران و یکی از داعیان اسماعیلی، به ساماندهی اسماعیلیه در ایران پرداخت و دامنه نفوذ خود و قدرت اسماعیلیان را بالا برد. او دعوت اسماعیلیه را به سرزمین دیلم کشاند و در این سرزمین پایگاه مردمی مستحکمی به دست آورد. | هنوز اختلاف نزاریان با مستعلیان ایجاد نشده بود که حسن صباح به عنوان نماینده فاطمیان در ایران و یکی از داعیان اسماعیلی، به ساماندهی اسماعیلیه در ایران پرداخت و دامنه نفوذ خود و قدرت اسماعیلیان را بالا برد. او دعوت اسماعیلیه را به سرزمین دیلم کشاند و در این سرزمین پایگاه مردمی مستحکمی به دست آورد. | ||
اسماعیلیان تحت امر حسن صباح توانستند قلعه الموت را تصرف کنند و از آنجا به هدایت دعوت اسماعیلی در سراسر ایران بپردازند. بعد از مدتی آنان بر قلعههای دیگری مانند قلعه لمسر، منطقه قهستان و شهر طبس و قلعه ارجان در خوزستان دست یافتند. | اسماعیلیان تحت امر حسن صباح توانستند قلعه الموت را تصرف کنند و از آنجا به هدایت دعوت اسماعیلی در سراسر ایران بپردازند. بعد از مدتی آنان بر قلعههای دیگری مانند قلعه لمسر، منطقه قهستان و شهر طبس و قلعه ارجان در خوزستان دست یافتند. | ||
بعد از اینکه اختلاف نزاری و مستعلوی در پی مرگ مستنصر به سال | بعد از اینکه اختلاف نزاری و مستعلوی در پی مرگ مستنصر به سال ۴۸۷ روی داد، حسن صباح خود را نماینده امام نزاری معرفی کرد و دعوت جدید را پی ریزی کرد. او به عنوان حجت اعظم شناخته شد. بر اساس شواهدی که از متون تاریخی به دست میآید، به نظر میرسد نزار یا فرزندانش ارتباطی با اسماعیلیه ایران و الموت نداشتهاند، با این حال درباره سرنوشت امامان بعد از نزار داستانهای مختلفی در منابع ساخته و پرداخته شد.<ref>نک: هاجسن، فرقه اسماعلیله، ص۸۷-۸۸</ref> بر اساس یکی از روایات، فرزندی از آن نزار به الموت آمده و در آنجا مخفی بود. بعدها جانشینیان حسن صباح، خود را از فرزندان نزار دانستند. | ||
===کشمکش با سلجوقیان=== | ===کشمکش با سلجوقیان=== | ||
اسماعیلیان در قلمرو سلجوقیان که در آن زمان از خراسان تا شام را در برمیگرفت، حکم شورشیان مسلحی را داشتند که دامنه نفوذشان را روز به روز بیشتر میکردند. از این رو طبیعی است که روابط سلجوقیان و نزاریان، در بیشتر اوقات روابطی خصمانه بود. با این حال این روابط خصمانه در زمانهای مختلف شدت و ضعف داشت. بخصوص زمانی که سلجوقیان به دلیل اختلافات داخلی فرصت توجه به نزاریان را نداشتند، آنان به بسط و تقویت قدرت خود میپرداختند. برخی از سلاطین سلجوقی نیز در دورههایی از زندگی خود با اسماعیلیان مدارا میکردند و حتی با آنان اتحادی موقتی داشتند.<ref>فضل الله، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۱۹، ۱۲۲؛ هاجسن، ص۱۳۱ </ref> | |||
نزاریان در جلب مردم برخی از نقاط ایران، توفیق فراوانی یافته بودند. از جمله این مردم دیلمیان بودند که قلعه اصلی نزاریان یعنی الموت در میان آنان بود و شورش نزاریان حتی در برخی از سایر نقاط ایران نیز به آنان وابسته بود. پژوهشگران به آمادگی دیلمیان در شورش علیه دولت سلجوقی اشاره کرده و نارضایتی مردم از حکومت سلجوقی را از عوامل پذیرش دعوت نزاریان دانستهاند. سابقه استقلال دیلیمان از خلافت عباسی و پیشینه رواج تشیع در این دیار از عوامل جذابیت دعوت نزاریان بین آنان بود.<ref>هاجسن، فرقه اسماعلیلیه، ص ۹۵-۹۷</ref>برخی از نویسندگان حتی به نقش رویارویی نژادهای دیلم و ترک در استقبال دیلمیان از نزاریان اشاره کردهاند. | |||
به هر تقدیر، دستگاه فعال تبلیغ و دعوت نزاریان در ایران، موفقیتهای زیادی در جذب گروههای مختلف نظامی و سیاسی داشت و نزاریان گاه میتوانستند امرای شهرها و یا فرماندهان نظامی را به کیش اسماعیلیه درآوردند. | |||
فعالیت حسن صباح زمانی آغاز شد که سلجوقیان در اوج قدرت خود بودند. کمی بعد هنگامی که اختلافات داخلی سلجوقیان با اختلاف سلطان برکیارق و برادرش محمد تپر آغاز شد، نزاریان قدرت بیشتری یافتند. در سال ۴۹۴ اسماعیلیان به رهبری احمد بن عبدالملک بن عطاش بر قلعه شاهدژ اصفهان استیلا یافت. آنان مدتی بعد خان لنجان یکی دیگر از قلاع نزدیک اصفهان را تصرف کردند. در دامغان مظفر که یکی از حاکمان دست نشانده سلجوقیان بود، اسماعیلی شد و قلعه گردکوه را در اختیار خود گرفت.<ref>فضل الله، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص۱۱۷</ref> | |||
فعالیت حسن صباح زمانی آغاز شد که سلجوقیان در اوج قدرت خود بودند. کمی بعد هنگامی که اختلافات داخلی سلجوقیان با اختلاف سلطان برکیارق و برادرش محمد تپر آغاز شد، نزاریان قدرت بیشتری یافتند. در سال | |||
نزاریان با وجود قدرتی که در قلعههای خود داشتند، از حملات سلجوقیان و شکست از آنان در امان نبودند. | نزاریان با وجود قدرتی که در قلعههای خود داشتند، از حملات سلجوقیان و شکست از آنان در امان نبودند. | ||
نیروهای سلطان سنجر سلجوقی چند نوبت در قهستان و طبس، اسماعیلیه نزاری را گرفتار کرد. برکریاق نیز در سال | نیروهای سلطان سنجر سلجوقی چند نوبت در قهستان و طبس، اسماعیلیه نزاری را گرفتار کرد. برکریاق نیز در سال ۴۹۵ جهادی بزرگ بر ضد اسماعیلیه اصفهان ترتیب داد و قتل عامی از ایشان در این شهر صورت گرفت.<ref>هاجسن، ص ۱۱۴-۱۱۵</ref> در دوران محمد تپر (۴۴۹-۵۰۱) قلعه شاهدژ به تسخیر سلجوقیان در آمد و قلاع اطراف ارجان نیز تصر ف شد.<ref>فضل الله همدانی، بخش اسماعیلیان، ص ۱۲۱؛ هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص ۱۲۳-۱۲۴ </ref> قلعه الموت نیز در زمان سلطان محمد مدتی محاصره شد اما تصرف آن به دلیل مرگ سلطان ناتمام ماند. | ||
===قتل مخالفان=== | ===قتل مخالفان=== | ||
[[پرونده:تصویر قتل خواجه نظام الملک.jpg|thumb|نقاشی صحنه قتل خواجه نظام الملک به دست اسماعیلیان]] | [[پرونده:تصویر قتل خواجه نظام الملک.jpg|thumb|نقاشی صحنه قتل خواجه نظام الملک به دست اسماعیلیان]] | ||
در دوره سلجوقیان، تعداد زیادی از مخالفان سیاسی و نظامی و نیز علمایی که به طعن اسماعیلیه میپرداختند از سوی آنان به قتل رسیدند. روش قتل این افراد معمولا چنین بود که فرد یا افرادی از اسماعیلیان که مامور چنین قتلهایی بودند و بعدها با نام فدائیان شناخته شدند، در لباس و هویت مبدل به شخص مورد نظر نزدیک میشدند و در فرصت مناصب او را به قتل میرساندند. | در دوره سلجوقیان، تعداد زیادی از مخالفان سیاسی و نظامی و نیز علمایی که به طعن اسماعیلیه میپرداختند از سوی آنان به قتل رسیدند. روش قتل این افراد معمولا چنین بود که فرد یا افرادی از اسماعیلیان که مامور چنین قتلهایی بودند و بعدها با نام فدائیان شناخته شدند، در لباس و هویت مبدل به شخص مورد نظر نزدیک میشدند و در فرصت مناصب او را به قتل میرساندند. منابع تاریخی فهرست افرادی را که در دوره هر یک از رهبران الموت کشته شدهاند آوردهاند.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۳۲</ref> | ||
در فهرست اسامی کسانی که به دست نزاریان کشته شدند افراد سرشناسی مانند خلیفه مسترشد عباسی (در سال | در فهرست اسامی کسانی که به دست نزاریان کشته شدند افراد سرشناسی مانند خلیفه مسترشد عباسی (در سال ۵۳۰) و خلیفه راشد عباسی (در سال ۵۳۳) و خواجه نظام الملک طوسی وزیر سنی مذهب سلجوقیان، دیده میشود.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشا، ج۳، ص۲۲۱, ج ۲، ص ۴۵</ref> این شیوه را نزاریان شام در برابر صلیبیان نیز به کار بستند و برخی از فرماندهان اروپایی را به قتل رساندند. همین برخورد، نویسندگان اروپایی را در قرون وسطی و حتی دوران جدید، به ساخت افسانههای هولانگیز عامیانه درباره زندگی مخفی اسماعیلیان در قلعههایشان و روشهای آموزشی فدائیان برای انجام قتلها، برانگیخت. از جمله این افسانهها مصرف مواد مخدر (حشیش) از سوی فدائیان است که بنابر چنین روایاتی آنان را آماده اقدامات هول انگیزشان میکرده است. بنابر این نظر، عنوان Assassins که منابع اروپایی معمولا اسماعیلیه را به آن میخواندند، برگرفته از کلمه عربی حشیش و حشیشی است که در موارد اندکی در منابع تاریخی اسلامی برای اشاره به نزاریان به کار رفته است.<ref>دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص ۲۲-۲۴</ref> | ||
==نزاریان بعد از حسن صباح== | ==نزاریان بعد از حسن صباح== | ||
[[پرونده:Httpmohammadvalinejad.persianblog.irpost114.jpg|thumb|باقی مانده قلعه لمسر در قزوین]] | [[پرونده:Httpmohammadvalinejad.persianblog.irpost114.jpg|thumb|باقی مانده قلعه لمسر در قزوین]] | ||
[[پرونده:قلعه نزاریان در قهستان.jpg|thumb|یکی از قلعههای نزاریان در منطقه قهستان]] | [[پرونده:قلعه نزاریان در قهستان.jpg|thumb|یکی از قلعههای نزاریان در منطقه قهستان]] | ||
{| class="infobox" align="left" width="25%" style="border:1px solid #ddd; margin:0 1em 1em 0; background:#FDF5E6; padding:0 ۱em ۱em 0; vertical-align:left; font-size:85%;" | |||
!colspan="2" align="center"|<big>سلسله امامان نزاری قاسمشاهی و تاریخ امامت آنان<ref> برگرفته از:غالب، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، جدول شماره ۴</ref></big> | |||
{| class="infobox" align="left" width="25%" style="border:1px solid #ddd; margin:0 1em 1em 0; background:#FDF5E6; padding:0 | |||
!colspan="2" align="center"|<big>سلسله امامان نزاری قاسمشاهی و تاریخ امامت آنان<ref> برگرفته از:غالب، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، جدول شماره | |||
|- | |- | ||
|colspan=" | |colspan="۲" align="center"|<small> | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۴۸۷ق. | ||
|نزار بن المستنصر بالله | |نزار بن المستنصر بالله | ||
خط ۸۵: | خط ۴۸: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۴۹۰ق. | ||
|علی بن نزار بن المستنصر | |علی بن نزار بن المستنصر | ||
خط ۹۱: | خط ۵۴: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۵۳۰ق. | ||
|محمد بن علی بن نزار | |محمد بن علی بن نزار | ||
خط ۹۷: | خط ۶۰: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۵۵۲ق. | ||
|حسن بن محمد بن علی | |حسن بن محمد بن علی | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۵۵۷ق. | ||
|حسن بن حسن بن محمد(معروف به حسن دوم؛ چهارمین رهبر الموت که ادعا شده از نسل نزار است) | |حسن بن حسن بن محمد(معروف به حسن دوم؛ چهارمین رهبر الموت که ادعا شده از نسل نزار است) | ||
خط ۱۰۸: | خط ۷۱: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۵۶۱ق. | ||
|محمد بن حسن | |محمد بن حسن | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۶۰۷ق. | ||
|حسن بن محمد (جلالالدین حسن) | |حسن بن محمد (جلالالدین حسن) | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۶۱۸ق. | ||
|علاء الدین محمد | |علاء الدین محمد | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۶۵۳ق. | ||
|رکن الدین خورشاه | |رکن الدین خورشاه | ||
خط ۱۲۹: | خط ۹۲: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۶۵۴ق. | ||
|شمسالدین بن رکنالدین | |شمسالدین بن رکنالدین | ||
خط ۱۳۵: | خط ۹۸: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۷۱۰ق. | ||
|قاسم شاه بن شمسالدین (برادر وی مومن شاه نیز ادعای امامت داشت و پیروانش مومنشاهی نامگرفتند) | |قاسم شاه بن شمسالدین (برادر وی مومن شاه نیز ادعای امامت داشت و پیروانش مومنشاهی نامگرفتند) | ||
خط ۱۴۱: | خط ۱۰۴: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۷۷۱ق. | ||
|اسلام شاه بن قاسم شاه | |اسلام شاه بن قاسم شاه | ||
خط ۱۴۷: | خط ۱۱۰: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۸۲۷ق. | ||
|محمد بن اسلام شاه | |محمد بن اسلام شاه | ||
خط ۱۵۳: | خط ۱۱۶: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۸۶۸ق. | ||
|المستنصر بالله الثانی | |المستنصر بالله الثانی | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۸۸۰ق. | ||
|عبد السلام شاه | |عبد السلام شاه | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۸۹۹ق. | ||
|غریب میرزا | |غریب میرزا | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۹۰۲ق. | ||
|ابوذر علی | |ابوذر علی | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۹۱۵ق. | ||
|مراد میرزا | |مراد میرزا | ||
خط ۱۷۷: | خط ۱۴۰: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۹۲۰ق. | ||
|ذوالفقار علی | |ذوالفقار علی | ||
خط ۱۸۳: | خط ۱۴۶: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۹۲۲ق. | ||
|نورالدین علی | |نورالدین علی | ||
خط ۱۸۹: | خط ۱۵۲: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۹۵۷ق. | ||
|خلیل الله | |خلیل الله | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۹۳۳ق. | ||
|نزار ثانی | |نزار ثانی | ||
خط ۲۰۰: | خط ۱۶۳: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۱۰۳۸ق. | ||
|سید علی بن نزار | |سید علی بن نزار | ||
خط ۲۰۶: | خط ۱۶۹: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۱۰۷۱ق. | ||
|حسن علی | |حسن علی | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۱۱۰۶ق. | ||
|قاسم علی | |قاسم علی | ||
خط ۲۱۷: | خط ۱۸۰: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۱۱۴۳ق. | ||
|ابوالحسن علی | |ابوالحسن علی | ||
خط ۲۲۳: | خط ۱۸۶: | ||
|- | |- | ||
|align="left"> | | |align="left">| ۱۱۹۴ق. | ||
|خلیل الله علی | |خلیل الله علی | ||
خط ۲۲۹: | خط ۱۹۲: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۱۲۳۳ق. | ||
|حسن علی شاه (آقاخان اول) | |حسن علی شاه (آقاخان اول) | ||
خط ۲۳۵: | خط ۱۹۸: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۱۲۹۸ق. | ||
|علی شاه (آقاخان دوم) | |علی شاه (آقاخان دوم) | ||
خط ۲۴۱: | خط ۲۰۴: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۱۲۰۲ق. | ||
|سلطان محمد (آقاخان سوم) | |سلطان محمد (آقاخان سوم) | ||
خط ۲۴۷: | خط ۲۱۰: | ||
|- | |- | ||
|align="left">| | |align="left">|۱۳۷۴ق. | ||
|کریم شاه (آقاخان چهار) | |کریم شاه (آقاخان چهار) | ||
خط ۲۵۴: | خط ۲۱۷: | ||
|} | |} | ||
<noinclude> | <noinclude> | ||
بعد از تصرف الموت با اینکه بسیاری از اسماعیلیان کشته شدند، همچنان عدهای از آنان با رعایت تقیه به زندگی خود ادامه دادند. از این رو اخبار زیادی درباره جوامع نزاری در دو قرن بعد از حمله مغول در دست نیست. با این حال منابع متاخر سلسله امامان نزاری را ثبت کردهاند و نسب آنان را تا امروز رساندهاند. بعد از قتل خورشاه، امامت نزاریان به پسرش شمس الدین محمد رسید و به تبریز رفت. یعد از او اختلافی بر سر جانشینی او روی داد. عدهای طرفدار امامت برادرش مومن شاه شدند و گروه بیشتری امامت فرزند محمد، قاسم شاه را پذیرفتند و به این ترتیب انشقاق مومن شاهی – قاسم شاهی بین اسماعیله ایجاد شد. طرفداران مومن شاه، تا سال | بعد از حسن صباح کیا بزرگ امید و بعد از او محمد بن کیا بزرگ به ریاست الموت و نزاریان ایران رسیدند. در دوران این دو جانشین حسن صباح تغییر چندانی در وضعیت اسماعیلیان ایجاد نشد. آنان همچنان به فعالیتهای خود در نقاط مختلف ادامه میدادند و کما کان با سلجوقیان در دشمنی و کشمکش بودند.<ref>نک: فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۳۶-۱۵۶</ref> | ||
===حسن دوم و آغاز دور قیامت=== | |||
حسن پسر محمد بن بزرگ امید، از جوانی به واسطه علم و دانش و تواناییاش در سخنوری و خطابه، طرفدارانی داشت و گویا از همان دوران پدرش، گروهی او را امام میدانستند. او بعد از مرگ پدرش به سال ۵۵۷، به رهبری نزاریان رسید. به گزارش منابع تاریخی، در روز ۲۱ رمضان سال ۵۵۹ او نزاریان الموت و نمایندگانی از دیگر قلاع را جمع کرد و در حضور مردم فرارسیدن قیامت را اعلام کرد. در مراسمی که در این روز برگزار شد، حسن ابتدا نامهای را که از امام مستور دریافت کرده بود خواند که در آن مردم را به اطلاعت از خلیفه خود یعنی حسن دوم سفارش کرده بود. حسن اعلام کرد که امام، شریعت را از دوش مومنان برداشته است و دور قیامت آغاز شده است. بعد از آن سفرهای انداخته و افطار کردند و عید قیامت را جنش گرفتند.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، ص ۱۶۰-۱۶۱</ref> | |||
منظور از قیامت در آموزهای که حسن دوم مطرح کرد، ظهور مرحله تازهای از حیات روحانی جامعه اسماعیلی بود. در دور قیامت مومنان میتوانستند به باطن احکام دست یابند و این بهشتی معنوی بود که پیروان امام به آن وارد میشدند و زندگی روحانی را آغاز میکردند و از جهان مادی جدا میشدند.<ref>دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص ۴۴۳</ref> به تعبیر جوینی، در دور قیامت مردمان باید از همه جهات و به کل الوجوه به خداوند رو کنند و رسوم و شرایع معمول را رها کنند. همچنان که در دور شریعت، عمل به قواعد باطنی و روحانی و کنارگذاشتن شریعت گناه است و مجازات دارد، در دور قیامت نیز عمل به شریعت گناه و شایسته مجازات است.<ref>تاریخ جهانگشا، ج۳، ص ۲۳۸ </ref> بدین ترتیب با انکار شریعت، نزاریان از جامعه مسلمانان جدا شدند و با عنوان ملحد شناخته شدند. | |||
با اعلام دور قیامت، حسن که بعدها او را در جامعه نزاری با عنوان «حسن علی ذکره السلام» میخوانند مقامی والا یافت چرا که او قائم قیامت بود.<ref>هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص ۲۰۴</ref> در خطبهای که خودش از زبان امام برای مردم خواند، امام او را با عنوان خلیفه خوانده که مقامی بالاتر از داعی بود. بدین ترتیب حسن به ادعای امامت خویش نزدیک میشد. بعد از او نزاریان این عقیده را مطرح کردند که حسن دوم از نسل یکی از امامان نزاری بود که به شکل مخفیانه وارد الموت شده و در آنجا زندگی میکرد. عقیده به امام بودن حسن در زمان زندگی خود وی مطرح شد و بنابر شواهدی او خود، پنهانی به تبلیغ این عقیده میپرداخت، اما درباره اینکه آیا به صراحت امامت خود را اعلام کرده یا نه اطلاعات کافی در دست نیست.<ref>هاجسن، ص ۲۰۲</ref> | |||
اندیشه فرارسیدن دور قیامت، در اندیشه اسماعیلیه، سابقه داشت با این حال به نظر میرسد، واکنش جامعه نزاریان به اعلام قیامت از سوی حسن دوم، یکسان نبوده است. بر اساس گزارش منابع تاریخی، گروهی از مخالفان این موضوع از قلاع اسماعیلیه خارج شدند و گروهی دیگر در جامعه اسماعیلی ماندند و در خفا شریعت را برپا داشتند. یکی از مخالفان دعوت جدید حسن، برادر زنش حسن بن ناماور بود که از نسل آل بویه بود و حسن دوم را یک سال و نیم بعد از اعلام قیام در سال ۵۶۱ به قتل رساند.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشا، ج۳، ص ۲۳۹؛ دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۴۴۶</ref> | |||
نورالدین محمد دوم پسر حسن که در سال ۵۶۲ به امامت نزاریان رسید، اندیشههای پدر را پروراند و با نگارش تالیفاتی به تثبیت عقاید جدید پدرش دست زد.<ref>فضل الله، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۶۷</ref> از جمله، اندیشه امام بودن حسن در زمان محمد دوم به کمال رسید و او خود و پدرش را امامانی از نسل نزار معرفی کرد. علی رغم مدت طولانی حکومت محمد دوم، این دوران از نظر اتفاقات سیاسی و نظامی چندان پر حادثه نبود.<ref>هاجسن، فرقه اسماعیلیه، ص ۲۴۱</ref> | |||
===حسن سوم و بازگشت به مذهب تسنن=== | |||
با روی کار آمدن حسن سوم معروف به جلالالدین حسن به تاریخ ۶۰۷، نزاریان بار دیگر تغییری اساسی را تجربه کردند. این بار رهبر جدید الموت، از مذهب و رفتار پدر و پدربزرگش تبری جست و به مذهب اهل سنت درآمد و پیروان خود را به بازگشت به شریعت دعوت کرد. او نامههایی به خلیفه و سلاطین نوشت و اعلام مسلمانی و پیروی از مذهب تسنن کرد. وی همچنین مادرش را همراه با عدهای از اهل الموت به سفر حج فرستاد. در قلاع زیر فرمان خود دستور بازسازی و مساجد را داد و حتی تعدادی از بزرگان دینی قزوین را دعوت کرد تا به کتابخانه الموت آمدند و کتابهایی را که مضمون الحادی داشت سوزاندند.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیه، ص ۱۷۱-۱۷۳</ref> | |||
جلالالدین حسن با خلیفه عباسی ناصر لدین الله (۵۷۵-۶۲۲)ارتباط نزدیکی داشت و از حمایتهای او برخوردار بود. در عوض در اتحاد با او در مقابل خوارزمشاهیان(۴۹۰-۶۲۸) قرار گرفت. یکبار نیز در اتحاد با نیروهای خلیفه با منکلی سپهسالار آذربایجان که بر مناطق داخلی ایران غلبه یافته بود و اعلام استقلال میکرد، جنگید. در پی پیروزی در این نبرد، ابهر و زنجان و توابع آنها زیر سلطه حسن درآمد و خلیفه نیز آن شهرها را رسما به او واگذار کرد.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۷۴</ref> | |||
بعد از حسن، طریقه او در زمان پسرش علاءالدین محمد (محمد سوم) ادامه یافت و او همچنان اظهار تسنن میکرد. علاء الدین محمد کودک بود که به رهبری الموت رسید. در بزرگسالی نیز به دلیل بیماری، چندان سلطهای بر کارها نداشت و برخی از مشکلات داخلی و نارضایتیها در دوره او به وجود آمد.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشا، ج۳، ص۲۵۰؛ فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۷۸</ref> پسرش رکنالدین خورشاه که جانشین او بود با پدر سر ناسازگاری داشت و حتی محمد تلاش کرد او را از جانشینی خود عزل کند اما پیروانش نپذیرفتند.<ref>جوینی، جهانگشا، ج۳، ص ۳، ص۲۵۳</ref> علاءالدین محمد در سال ۶۵۳ به دست یکی از خواصش به نام حسن مازندرانی کشته شد و گفته شده که در این کار از حمایت رکن الدین خورشاه نیز برخوردار بود.<ref>فضل الله همدانی، جامع التواریخ، بخش اسماعیلیان، ص ۱۷۹-۱۸۰</ref> | |||
===مغول و تصرف الموت=== | |||
هلاکو خان به دستور منگو، خان بزرگ مغول ها، در سال ۶۵۰ رهسپار ایران شد و یکی از اهداف نظامیاش از میان بردن اسماعیلیان بود. هر چند اسماعیلیان در مقابل سپاه پیش قراولان مغول مقاومت کردند اما با رسیدن مغول مقاومت نزاریان شکسته شد و قلعه هایشان به تصرف هلاکو درآمد. در نهایت به سال ۶۵۴ رکن الدین خورشاه که در میمون دژ حضور داشت تسلیم مغولها شد<ref>جوینی، تاریخ جهانگشای، ج۳، ص ۲۶۷</ref> و به پیروی از او دیگر قلاع نیز تسلیم شدند هر چند برخی از قلعهها مانند گردکوه و لمبسر تا مدتی بینتیجه مقاومت کردند. بسیاری از اسماعیلیان قتل عام شدند و قلعه هایشان ویران شد. کتابخانهها به آتش کشیده شد و زنان و کودکان به اسارت رفتند. رکن الدین خورشاه خود به مغولستان فرستاده شد تا به خدمت خان مغول در آید اما خان از پذیرش او خودداری کرد و به او فرمان بازگشت داد. رکن الدین در راه بازگشت به ایران بود که به دست مغولان کشته شد.<ref>جوینی، تاریخ جهانگشای، ج۳، ص ۲۷۷</ref> | |||
==نزاریان شام== | |||
[[پرونده:نقشه قلعههای اسماعیلیان در شام.gif|thumb|250px|نقشه قلعههای اسماعیلیان در شام]] | |||
از دوران حسن صباح، گروهی از داعیان نزاری برای تاسیس پایگاههایی به شام رفتند. جغرافیای کوهستانی سرزمین شام و ضعف دولت سلجوقی در این سرزمین که به تشکیل حکومتهای نیمه مستقل کوچک در نواحی مختلف انجامیده بود، شرایط مساعدی برای فعالیت نزاریان فراهم میکرد. کشمکش شاهزادگان و امرای سلجوقی که برای بهره گیری از نیروی نظامی نزاریان از آنان حمایت میکردند، به قدرت یابی آنان در شام سرعت داد؛ با این حال رابطه نزاریان با حاکمان سلجوقی شام یکسان نبود. آنان در ابتدا مورد حمایت رضوان، حاکم حلب بودند و بعدها نیز از حمایت حاکم دمشق طغتکین بهره بردند اما مجبور به تحمل حملات برخی از دیگر امرای سلجوقی شدند. حکیم منجم،ابوطاهر صائع و بهرام از نخستین فرماندهان نزاری بودند. اسماعیلیان در آغاز در اطراف حلب مستقر شدند و بعدها در ناحیه جبل بهرا قلاعی را تصرف کردند. | |||
===راشد الدین سنان=== | |||
مشهورترین رهبر نزاری شام راشد الدین سنان معروف به شیخ الجبل بود. سنان همزمان با حسن علی ذکره سلام بر شام غلبه داشت و دوران قیامت را در شام به پیروی از حسن اعلام کرد. راشد الدین از رهبران قدرتمند نزاریان بود. دوره او با زمان قدرت یابی صلاح الدین ایوبی همزمان است که به دشمنی با اسماعیلیه پرداخت و به قلاع آنان حمله برد. بنابر برخی از گزارشها راشد الدین سنان در دوره رهبری خود از تبعیت الموت دست کشیده بود و به استقلال در شام حکم میراند. این وضعیت بعد از مرگ سنان (در سال ۵۸۸) ادامه نیافت و جانشینانش به پیروی از الموت ادامه دادند و هنگامی که جلال الدین حسن سوم به آیین اهل سنت بازگشت، انان نیز در شام با خلیفه بغداد نزدیک شدند. | |||
نزاریان شام به واسطه کشتن تعدادی از فرماندهان صلیبی مسیحی نیز شهرتی به دست آوردند و بخصوص نزد اروپاییان شناخته شدند. از جمله مهمترین این افراد مارکی کنراد مونتفراتی بود که در زمان سنان کشته شد. | |||
قدرت نزاریان شام با رسیدن مغولان به این سرزمین و قدرت یابی مملوکیان از میان رفت. نزاریان در آغاز بر ضد مغولان با بیبرس سلطان مملوکی مصر متحد شدند اما بعد از مدتی مجبور به پذیرش قدرت ممالیک شدند و قلعههای خود را از دست دادند. | |||
==نزاریان پس از فروپاشی الموت== | |||
[[پرونده:قلعه مصیاف.jpg|thumb|300px|قلعه مصیاف از قلعههای تاریخی نزاریان در سوریه]] | |||
بعد از تصرف الموت با اینکه بسیاری از اسماعیلیان کشته شدند، همچنان عدهای از آنان با رعایت تقیه به زندگی خود ادامه دادند. از این رو اخبار زیادی درباره جوامع نزاری در دو قرن بعد از حمله مغول در دست نیست. با این حال منابع متاخر سلسله امامان نزاری را ثبت کردهاند و نسب آنان را تا امروز رساندهاند. بعد از قتل خورشاه، امامت نزاریان به پسرش شمس الدین محمد رسید و به تبریز رفت. یعد از او اختلافی بر سر جانشینی او روی داد. عدهای طرفدار امامت برادرش مومن شاه شدند و گروه بیشتری امامت فرزند محمد، قاسم شاه را پذیرفتند و به این ترتیب انشقاق مومن شاهی – قاسم شاهی بین اسماعیله ایجاد شد. طرفداران مومن شاه، تا سال ۹۵۰ به حیات خود ادامه دادند و امام آخرشان، طاهر شاه بود که فرزندی نداشت و آنان بعد از وفات او یا به قاسم شاهیان پیوستند و بر اساس برخی روایات هنوز عدهای از آنان به حیات خود ادامه میدهند.<ref>فرقانی، اسماعیلیان قهستان، ص ۴۰۹؛ غالب، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، ص ۲۸۱</ref> | |||
===بازسازی دعوت در انجدان=== | ===بازسازی دعوت در انجدان=== | ||
چند نسل از امامان نزاری از نسل قاسم شاه، در شهر بابک کرمان زندگی میکردند و در اواخر قرن نهم هجری به انجدان، شهری در نزدیکی محلات منتقل شدند. در دوره حضور امامان نزاری در انجدان، آنان به فعالیتهای خود جنبه | چند نسل از امامان نزاری از نسل قاسم شاه، در شهر بابک کرمان زندگی میکردند و در اواخر قرن نهم هجری به انجدان، شهری در نزدیکی محلات منتقل شدند. در دوره حضور امامان نزاری در انجدان، آنان به فعالیتهای خود جنبه علنی بیشتری دادند و فعالیتهای تازهای را برای نفوذ در گروههای اسماعیلی در مناطق دیگر جهان اسلام آغاز کردند<ref>دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص ۵۰۰</ref> و داعیانی به شهرهای مختلف ارسال کردند.<ref>قرائتی، بازخوانی شکلگیری فرقه آقاخانیه، ص۱۰۷</ref> آنان همچنین در این دوران با شاهان و سلاطین ارتباط نزدیکی پیدا کردند و از این طریق به قدرت اجتماعی و سیاسی خود افزودند. از جمله امامان نزاری با شاهان صفوی ارتباط خوبی داشتند و بعدها به افشاریه و زندیه و قاجار نیز نزدیک بودند و پیوندهای خانوادگی با شاهان برقرار کردند و از سوی آنان به امارت رسیدند.<ref>فرقانی، تاریخ اسماعیلیان قهستان، ص ۴۲۱؛ قرائتی، بازخوانی شکلگیری فرقه آقاخانیه، ص ۱۰۷</ref> | ||
===آقاخانیان=== | ===آقاخانیان=== | ||
{{اصلی|آقاخانیه}} | {{اصلی|آقاخانیه}} | ||
پس از مدتی یکی از امامان به نام نزار بار دیگر مقر خود را به کرمان و شهر بابک انتقال داد. ابو الحسن علی امام وقت نزاریان از سوی کریم خان زند حاکم کرمان شد. حسن علی شاه امام چهل و ششم نزاریان با قاجاریان روابطی حسنه داشت و دختر فتحتعلی شاه را به همسری خود داشت و از شاه قاجار لقب آقاخان گرفت و حاکم کرمان شد اما پس از مدتی از کار برکنار شد و پس از شکست در شورش بر قاجاریه به افغانستان گریخت و تحت حمایت دولت انگلستان قرار گرفت و به بمبئی رفت و در آنجا زندگی کرد و به سال | پس از مدتی یکی از امامان به نام نزار بار دیگر مقر خود را به کرمان و شهر بابک انتقال داد. ابو الحسن علی امام وقت نزاریان از سوی کریم خان زند حاکم کرمان شد. حسن علی شاه امام چهل و ششم نزاریان با قاجاریان روابطی حسنه داشت و دختر فتحتعلی شاه را به همسری خود داشت و از شاه قاجار لقب آقاخان گرفت و حاکم کرمان شد اما پس از مدتی از کار برکنار شد و پس از شکست در شورش بر قاجاریه به افغانستان گریخت و تحت حمایت دولت انگلستان قرار گرفت و به بمبئی رفت و در آنجا زندگی کرد و به سال ۱۲۹۸ قمری وفات یافت.<ref>شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص ۱۳۶-۱۳۹؛ فرقانی، تاریخ اسماعیلیان قهستان، ص ۴۲۳-۴۲۵</ref> | ||
از این پس امامان نزاری لقب [[آقاخانیه|آقاخان]] گرفتند. بعد از آقاخان اول پسرش علی شاه با لقب آقاخان دوم به امامت رسید. محمد شاه، با لقب آقاخان سوم در سال | از این پس امامان نزاری لقب [[آقاخانیه|آقاخان]] گرفتند. بعد از آقاخان اول پسرش علی شاه با لقب آقاخان دوم به امامت رسید. محمد شاه، با لقب آقاخان سوم در سال ۱۳۰۳قمری به امامت رسید. او فعالیتهای سیاسی در هند فعالیت داشت و مسئولیتهایی را در مسلم لیگ بر عهده داشت. او در صحنه جهانی نیز فرد شناخته شدهای بود و در سال ۱۹۳۷ قمری به ریاست مجمع عمومی جامعه ملل انتخاب شد. او در جنگ جهانی دوم به حمایت از دولت انگلیس پرداخت. آقا خان سوم در سالهای نخست سده بیستم میلادی محل زندگی خود را به اروپا منتقل کرد و در سال ۱۹۵۷ میلادی درگذشت.<ref>فراهانی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج۱، ص ۴۱۷؛ قرائتی، بازخوانی شکلگیری فرقه آقاخانیه، ص ۱۲۲-۱۲۳</ref> | ||
پس از آقاخان سوم، نوهاش کریم با لقب آقا خان چهارم در سال | پس از آقاخان سوم، نوهاش کریم با لقب آقا خان چهارم در سال ۱۹۵۷قمری امام نزاریان شد و امروزه نیز رهبری آقاخانیان در جهان را بر عهده دارد.<ref>قرائتی، بازخوانی شکلگیری فرقه آقاخانیه، ص ۱۳۴</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس| | {{پانویس|۲}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، تهران، دنیای کتاب، | * جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۸۵ | ||
* دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز، | * دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز، ۱۳۸۶ | ||
* غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بیروت، دارالاندلس، بیتا | * غالب، مصطفی، تاریخ الدعوه الاسماعیلیه، بیروت، دارالاندلس، بیتا | ||
* فرقانی، محمد فاروق، تاریخ اسماعیلیان قهستان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، | * فرقانی، محمد فاروق، تاریخ اسماعیلیان قهستان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، ۱۳۸۵ | ||
* فراهانی، حسن، روزشمار تاریخ معاصر ایران، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، | * فراهانی، حسن، روزشمار تاریخ معاصر ایران، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۵ | ||
* فضل الله همدانی، رشید الدین، جامع التواریخ بخش اسماعیلیان، تصحیح محمد روشن، تهران، میراث مکتوب، | * فضل الله همدانی، رشید الدین، جامع التواریخ بخش اسماعیلیان، تصحیح محمد روشن، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۷ | ||
* هاجسن، مارشال گ.س.، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، | * هاجسن، مارشال گ.س.، فرقه اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷ | ||
* شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، بهزاد، | * شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، بهزاد، ۱۳۸۷ | ||
{{الگو: | {{الگو:فرقههای شیعه}} |