کاربر ناشناس
خسف بیداء: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Maytham (←منابع) |
imported>Hasaninasab جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
:::«سفیانی گروهی را به مدینه روانه میکند و [[مهدی]] از آنجا به مکه میرود. خبر به فرمانده سپاه سفیانی میرسد که مهدی(عج) به سوی مکه رفته است. او لشکری به تعقیب امام میفرستد ولی او را نمییابند تا اینکه مهدی، با حالت ترس و نگرانی همانند [[موسی بن عمران]]، داخل مکه میشود. هنگامی که سپاه [[سفیانی]] وارد سرزمین [[بیداء]] میشوند منادی از آسمان ندا میکند: «ای دشت! آن قوم را نابود ساز»؛ سپس زمین لشکر سفیانی را فرو برده و همگی به جز سه نفر از بین میروند.»<ref> الغیبة نعمانی، ص۲۷۹، باب۱۴، ح۶۷</ref> | :::«سفیانی گروهی را به مدینه روانه میکند و [[مهدی]] از آنجا به مکه میرود. خبر به فرمانده سپاه سفیانی میرسد که مهدی(عج) به سوی مکه رفته است. او لشکری به تعقیب امام میفرستد ولی او را نمییابند تا اینکه مهدی، با حالت ترس و نگرانی همانند [[موسی بن عمران]]، داخل مکه میشود. هنگامی که سپاه [[سفیانی]] وارد سرزمین [[بیداء]] میشوند منادی از آسمان ندا میکند: «ای دشت! آن قوم را نابود ساز»؛ سپس زمین لشکر سفیانی را فرو برده و همگی به جز سه نفر از بین میروند.»<ref> الغیبة نعمانی، ص۲۷۹، باب۱۴، ح۶۷</ref> | ||
یکی از بازماندگان که در روایات با صفت «بشیر» معرفی شده است به طرف امام زمان رفته و در مکه هلاکت لشکریان سفیانی را به ایشان بشارت میدهد و شرحی از حادثه را نقل میکند.<ref group="یادداشت"> میگوید: من و برادرم در | یکی از بازماندگان که در روایات با صفت «بشیر» معرفی شده است به طرف امام زمان رفته و در مکه هلاکت لشکریان سفیانی را به ایشان بشارت میدهد و شرحی از حادثه را نقل میکند.<ref group="یادداشت"> میگوید: من و برادرم در لشکر سفیانی بودیم که شهرها را از دمشق تا زوراء و همچنین شهر کوفه را ویران کردیم. آنگاه به مدینه آمدیم و این شهر را نیز در هم کوبیدیم و نیز مسجد نبوی را خُرد کردیم و مرکبهای سواری خود را در روضه نبوی بستیم و مرکبها آنجا را آلوده کردند و سپس از مدینه با سپاهی مجهز به قصد خراب کردن خانه خدا و کشتار مردم حرکت کردیم. چون به سرزمین بیداء رسیدیم مقداری در آنجا توقف کردیم. ناگاه صدایی بلند شد و گفت:ای سرزمین بیداء! ستمگران را در کام خویش فرو ببر و هلاک کن. پس تمام سپاهیان در کام زمین فرو رفتند و فقط من و برادرم باقی ماندیم که ناگهان فرشتهای نمایان شد و به صورت من و برادرم آنچنان کوبید که صورت ما به عقب برگشت و به برادرم دستور داد به طرف سفیانی برود و خبر هلاکت لشکرش را به او بدهد و به من هم دستور داد به نزد شما بیایم و بشارت هلاکت لشکر سفیانی را به شما برسانم و بدست شما توبه کنم که خدا توبه من را خواهد پذیرفت. سپس حضرت توبه او را میپذیرد و دست مبارکشان را بر صورت وی میکشند و به حالت اول بازگردیده با حضرت بیعت میکند و همراه ایشان خواهد بود. - بحار الأنوار، ج۵۳، ص ۱۰</ref> | ||
==تعداد لشکریان== | ==تعداد لشکریان== |