پرش به محتوا

لیلة المبیت: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۱۶
imported>Naimi
imported>Naimi
خط ۱۳: خط ۱۳:
پیامبر(ص) در شب اول ماه [[ربیع الاول]]، به [[امام علی(ع)|علی(ع)]] فرمود: "مشرکان می‌خواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در جای من می‌خوابی تا من به [[غار ثور]] بروم؟" امام علی(ع) گفت: "در این صورت شما سالم می‌مانید؟" پیامبر(ص) فرمود: "آری." علی(ع) تبسمی کرد و [[سجده شکر|سجدۀ شکر]] به جای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: "آنچه را که مأمور شده‌ای انجام ده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد! به هر چه می‌خواهی فرمانم بده که همانند دستیار شما هستم، همان گونه که مقصود شماست در آن وارد می‌شوم و موفقیتم تنها از ناحیه خداست."<ref>مجلسی، ج۱۹، ص۶۰</ref> سپس پیامبر(ص)، علی(ع) را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند.<ref>طوسی، ص۴۶۶</ref>
پیامبر(ص) در شب اول ماه [[ربیع الاول]]، به [[امام علی(ع)|علی(ع)]] فرمود: "مشرکان می‌خواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در جای من می‌خوابی تا من به [[غار ثور]] بروم؟" امام علی(ع) گفت: "در این صورت شما سالم می‌مانید؟" پیامبر(ص) فرمود: "آری." علی(ع) تبسمی کرد و [[سجده شکر|سجدۀ شکر]] به جای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: "آنچه را که مأمور شده‌ای انجام ده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد! به هر چه می‌خواهی فرمانم بده که همانند دستیار شما هستم، همان گونه که مقصود شماست در آن وارد می‌شوم و موفقیتم تنها از ناحیه خداست."<ref>مجلسی، ج۱۹، ص۶۰</ref> سپس پیامبر(ص)، علی(ع) را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند.<ref>طوسی، ص۴۶۶</ref>


وقتی علی(ع) در بستر پیامبر(ص) خوابیده بود، [[جبرئیل]] در بالای سر او و [[میکائیل]] پایین پای علی(ع) آمدند و جبرئیل گفت: "خوشا به حال کسانی چون تو‌ای فرزند [[ابو طالب]]! که خدا در برابر [[فرشتگان]] به تو مباهات می‌کند."<ref>صدوق، ۴۶۹؛ فخر رازی، ج۵، ص۱۷۴؛ حاکم حسکانی، ج۱، ص۱۲۳</ref>
وقتی علی(ع) در بستر پیامبر(ص) خوابیده بود، [[جبرئیل]] در بالای سر او و [[میکائیل]] پایین پای علی(ع) آمدند و جبرئیل گفت: "خوشا به حال کسانی چون تو‌ ای فرزند [[ابو طالب]]! که خدا در برابر [[فرشتگان]] به تو مباهات می‌کند."<ref>صدوق، ۴۶۹؛ فخر رازی، ج۵، ص۱۷۴؛ حاکم حسکانی، ج۱، ص۱۲۳</ref>


مشرکان از ابتدای شب، خانه پیامبر(ص) را محاصره کردند و قرار بود حمله در نیمه شب صورت گیرد، اما [[ابولهب]] گفت: در این وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند و بعدها عرب درباره ما می‌گویند حرمت فرزندان عموی خویش را شکستند.<ref>حلبی، ج۲، ص۳۲</ref>
مشرکان از ابتدای شب، خانه پیامبر(ص) را محاصره کردند و قرار بود حمله در نیمه شب صورت گیرد، اما [[ابولهب]] گفت: در این وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند و بعدها عرب درباره ما می‌گویند حرمت فرزندان عموی خویش را شکستند.<ref>حلبی، ج۲، ص۳۲</ref>
خط ۲۱: خط ۲۱:
در این هنگام به سوی علی(ع) یورش بردند و او را آزردند و سپس از خانه بیرون کشیده و کتک زدند. ساعتی هم در [[مسجدالحرام]] زندانی کرده و آزادش کردند.<ref>مجلسی، ج۱۹، ص۹۲</ref> سپس در جهت [[مدینه]] به تعقیب پیامبر(ص) پرداختند در حالیکه [[غار ثور]] در سمت دیگر قرار داشت.<ref>مفید، ص۳۰</ref>
در این هنگام به سوی علی(ع) یورش بردند و او را آزردند و سپس از خانه بیرون کشیده و کتک زدند. ساعتی هم در [[مسجدالحرام]] زندانی کرده و آزادش کردند.<ref>مجلسی، ج۱۹، ص۹۲</ref> سپس در جهت [[مدینه]] به تعقیب پیامبر(ص) پرداختند در حالیکه [[غار ثور]] در سمت دیگر قرار داشت.<ref>مفید، ص۳۰</ref>


همچنین برخی دیگر نقل کرده‌اند که وقتی گروه قریش به سوی علی(ع) رفتند، شکی نداشتند که او رسول الله(ص) است، با سنگ به سر و روی او می‌زدند تا این که هنگامه طلوع فجر فرا رسید و آنها ترسیدند که رسوا شوند. برای همین به صورت دسته جمعی بر وی حمله‌ور شدند. در آن زمان خانه‌های مکه دارای در ورودی نبود و تنها پارچه‌ای بر ورودی آن آویزان بود. علی(ع) وقتی آنها را مشاهده کرد که شمشیرهای‌شان را کشیده‌اند و به سوی وی می‌آیند و در پیشاپیش آنها [[خالد بن ولید]] بن مغیره قرار دارد، شجاعت به خرج داد و با ترفندی شمشیر خالد را از دستش گرفت و در این حال خالد به خود می‌پیچید و شتروار نعره می‌کشید. بقیه افراد هنوز بر پله‌های خانه بودند که علی علیه‌السلام با شمشیر خالد به سراغ آنها رفت و آنها همانند گله گوسفند از مقابلش گریختند و به پشت بام فرار کردند. هنگامی که با دقت به وی نگاه کردند، فهمیدند که او علی(ع) است.
همچنین برخی دیگر نقل کرده‌اند که وقتی گروه قریش به سوی علی(ع) رفتند، شکی نداشتند که او رسول الله(ص) است، با سنگ به سر و روی او می‌زدند تا این که هنگامه طلوع فجر فرا رسید و آن‌ها ترسیدند که رسوا شوند. برای همین به صورت دسته جمعی بر وی حمله‌ور شدند. در آن زمان خانه‌های مکه دارای در ورودی نبود و تنها پارچه‌ای بر ورودی آن آویزان بود. علی(ع) وقتی آن‌ها را مشاهده کرد که شمشیرهایشان را کشیده‌اند و به سوی وی می‌آیند و در پیشاپیش آن‌ها [[خالد بن ولید]] بن مغیره قرار دارد، شجاعت به خرج داد و با ترفندی شمشیر خالد را از دستش گرفت و در این حال خالد به خود می‌پیچید و شتروار نعره می‌کشید. بقیه افراد هنوز بر پله‌های خانه بودند که علی علیه‌السلام با شمشیر خالد به سراغ آن‌ها رفت و آن‌ها همانند گله گوسفند از مقابلش گریختند و به پشت بام فرار کردند. هنگامی که با دقت به وی نگاه کردند، فهمیدند که او علی(ع) است.


گفتند: تو علی هستی؟ فرمود: بله، من علی هستم. گفتند: ما با تو کاری نداریم، ولی بگو که محمد(ص) کجاست؟ فرمود: من اطلاعی از وی ندارم. پس قریشیان با دقت و با چشم‌های تیزبین سوار مرکب‌های خود شدند و به جست و جوی رسول الله صلّی اللّه علیه و آله پرداختند.<ref>امالی شیخ طوسی، ص۴۶۶- ۴۶۷، حدیث ۳۵ و از او در بحار الانوار، ج۱۹، ۵۸- ۶۳ و حلیة الابرار، ص۸۳- ۹۰.</ref>
گفتند: تو علی هستی؟ فرمود: بله، من علی هستم. گفتند: ما با تو کاری نداریم، ولی بگو که محمد(ص) کجاست؟ فرمود: من اطلاعی از وی ندارم. پس قریشیان با دقت و با چشم‌های تیزبین سوار مرکب‌های خود شدند و به جست و جوی رسول الله صلّی اللّه علیه و آله پرداختند.<ref>امالی شیخ طوسی، ص۴۶۶- ۴۶۷، حدیث ۳۵ و از او در بحار الانوار، ج۱۹، ۵۸- ۶۳ و حلیة الابرار، ص۸۳- ۹۰.</ref>
کاربر ناشناس