کاربر ناشناس
مزار شریف: تفاوت میان نسخهها
جز
←تاریخچه
imported>Fayaz جز (←تاریخچه) |
imported>Fayaz جز (←تاریخچه) |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
بنابر برخی روایات که به لحاظ تاریخی در محل تردید جدی قرار دارند، پیکر [[امام علی(ع)]] به دستور [[امام صادق(ع)]] و توسط ابومسلم خراسانی از نجف به محل فعلی مقبره منسوب، منتقل شده است. سلطان حسین تابنده در سفری که در اواخر دهه چهل خورشیدی به افغانستان داشته، ماجرا و باورهای مردم افغانستان را درباره این موضوع به تفصیل نوشته است:<br /> | بنابر برخی روایات که به لحاظ تاریخی در محل تردید جدی قرار دارند، پیکر [[امام علی(ع)]] به دستور [[امام صادق(ع)]] و توسط ابومسلم خراسانی از نجف به محل فعلی مقبره منسوب، منتقل شده است. سلطان حسین تابنده در سفری که در اواخر دهه چهل خورشیدی به افغانستان داشته، ماجرا و باورهای مردم افغانستان را درباره این موضوع به تفصیل نوشته است:<br /> | ||
چون ابومسلم مروزی خراسانی در سال ۱۲۹ ق. از قریه سفیدج مرو، قیام کرد و با بنیامیه جنگید، به امام صادق(ع)نامه نوشت که اگر ایشان مایل به خلافت است، او و سپاهیانش در خدمت آن حضرت خواهند بود. امام نپذیرفت و در جواب از او خواست پیکر امام علی(ع) را که همراه یک تابوت در نجف دفن شده، برای در امان ماندن از دستبرد [[بنی امیه]] به بلخ ببرد تا پس از فرونشستن جنگ و فتنه به مدینه منتقل شود. ابومسلم افراد کارآزموده خود را فرستاد و آنها تابوت حاوی پیکر امام علی(ع) را پنهانی از نجف با شتر به مرو شاهجهان بردند و در محلی موسوم به کوه نور گذاشتند و از آنجا بعداً وارد بلخ کردند و در قریه خواجه خیران مخفیانه مدفون ساختند و لوحی نیز بر روی آن گذاشتند. به سبب درگیری ابومسلم در جنگ و قلع و قمع بنیامیه و تشتت امور خلافتی در آغاز دولت [[بنیعباس]] و قتل نابههنگام ابومسلم موضوع انتقال جسد مطهر یا اظهار و اعلان موضوع دفن در [[بلخ]] میسر نشد و مدفن مطهر پنهان بود. در زمان [[هارون الرشید]] بر او معلوم شد که جسد امام(ع)در [[نجف]] [[دفن]] شده است. هارون بارگاهی در آنجا ساخت و از این رو ماجرای بلخ همچنان پنهان ماند و آن واقعه فراموش شد.<br /> | چون ابومسلم مروزی خراسانی در سال ۱۲۹ ق. از قریه سفیدج مرو، قیام کرد و با بنیامیه جنگید، به امام صادق(ع)نامه نوشت که اگر ایشان مایل به خلافت است، او و سپاهیانش در خدمت آن حضرت خواهند بود. امام نپذیرفت و در جواب از او خواست پیکر امام علی(ع) را که همراه یک تابوت در نجف دفن شده، برای در امان ماندن از دستبرد [[بنی امیه]] به بلخ ببرد تا پس از فرونشستن جنگ و فتنه به مدینه منتقل شود. ابومسلم افراد کارآزموده خود را فرستاد و آنها تابوت حاوی پیکر امام علی(ع) را پنهانی از نجف با شتر به مرو شاهجهان بردند و در محلی موسوم به کوه نور گذاشتند و از آنجا بعداً وارد بلخ کردند و در قریه خواجه خیران مخفیانه مدفون ساختند و لوحی نیز بر روی آن گذاشتند. به سبب درگیری ابومسلم در جنگ و قلع و قمع بنیامیه و تشتت امور خلافتی در آغاز دولت [[بنیعباس]] و قتل نابههنگام ابومسلم موضوع انتقال جسد مطهر یا اظهار و اعلان موضوع دفن در [[بلخ]] میسر نشد و مدفن مطهر پنهان بود. در زمان [[هارون الرشید]] بر او معلوم شد که جسد امام(ع)در [[نجف]] [[دفن]] شده است. هارون بارگاهی در آنجا ساخت و از این رو ماجرای بلخ همچنان پنهان ماند و آن واقعه فراموش شد.<br /> | ||
در زمان سلطان سنجر بن ملکشاه سلجوقی(در گذشتۀ ۵۵۲ق) در سال ۵۳۰ق در یادداشتهایی از ابومسلم، مطالبی از جمله موضوع نامه به امام صادق(ع) و جواب آن حضرت و انتقال جسد و دفن به قریه خواجه خیران، پیدا شد. گویند از طرفی دیگر چهارصد نفر از سادات و اکابر بلخ در یک شب حضرت را در نزدیکی قریه خیران خواب دیدند که بالای صفه آن ایستاده و به آنان دستور میدهد که محل دفنش را به سلطان خبر دهند. سلطان سنجر از مرو به امیر قماج- والی بلخ- دستور داد تا موضوع را پی گیرد. او با وجود مخالفت بعضی علمای بلخ و انکار وجود جسد در آنجا به قریه خیران آمد و بر تپهای که به نام تل علی معروف بود، شروع به حفاری کرد. پس از اندکی حفاری به گنبد کوچکی با دریچه فولادین با قفل نقره برخوردند. همراه گروهی از علما آن را باز کردند و داخل حجره شدند. صندوقی فولادین پیدا شد. روی آن قرآنی به خط کوفی روی پوست آهو با شمشیری بزرگ و سنگی دیدند که بر سنگ نوشته بود:«هذا قبر ولی الله علی اسدالله». صندوق را باز کردند و جسد مطهر راتر و تازه یافتند. | در زمان سلطان سنجر بن ملکشاه سلجوقی(در گذشتۀ ۵۵۲ق) در سال ۵۳۰ق در یادداشتهایی از ابومسلم، مطالبی از جمله موضوع نامه به امام صادق(ع) و جواب آن حضرت و انتقال جسد و دفن به قریه خواجه خیران، پیدا شد. گویند از طرفی دیگر چهارصد نفر از سادات و اکابر بلخ در یک شب حضرت را در نزدیکی قریه خیران خواب دیدند که بالای صفه آن ایستاده و به آنان دستور میدهد که محل دفنش را به سلطان خبر دهند. سلطان سنجر از مرو به امیر قماج- والی بلخ- دستور داد تا موضوع را پی گیرد. او با وجود مخالفت بعضی علمای بلخ و انکار وجود جسد در آنجا به قریه خیران آمد و بر تپهای که به نام تل علی معروف بود، شروع به حفاری کرد. پس از اندکی حفاری به گنبد کوچکی با دریچه فولادین با قفل نقره برخوردند. همراه گروهی از علما آن را باز کردند و داخل حجره شدند. صندوقی فولادین پیدا شد. روی آن قرآنی به خط کوفی روی پوست آهو با شمشیری بزرگ و سنگی دیدند که بر سنگ نوشته بود:«هذا قبر ولی الله علی اسدالله». صندوق را باز کردند و جسد مطهر راتر و تازه یافتند. | ||
چون خبر به سلطان سنجر رسید برای زیارت به آنجا رفت و پنجاه هزار دینار زر سرخ تقدیم کرد و خواست صندوق را با خود به مرو ببرد و در آنجا دفن کند و بارگاهی بسازد ولی علما و مردم مانع شده و تقاضا کردند در همانجا بماند و او از تصمیم خود منصرف شد و ساختمان کوچک خشتی بنا کرد. او تصمیم داشت بارگاه بسیار مجللی بسازد ولی به سبب گرفتاری به جنگ توفیق ساختن نیافت و در سال ۵۵۲ درگذشت. | چون خبر به سلطان سنجر رسید برای زیارت به آنجا رفت و پنجاه هزار دینار زر سرخ تقدیم کرد و خواست صندوق را با خود به مرو ببرد و در آنجا دفن کند و بارگاهی بسازد ولی علما و مردم مانع شده و تقاضا کردند در همانجا بماند و او از تصمیم خود منصرف شد و ساختمان کوچک خشتی بنا کرد. او تصمیم داشت بارگاه بسیار مجللی بسازد ولی به سبب گرفتاری به جنگ توفیق ساختن نیافت و در سال ۵۵۲ درگذشت. | ||
در زمان حمله چنگیز مغول به [[خراسان بزرگ]]، مردم از ترس حمله مغولان به بارگاه مزارشریف و حرمتشکنی آنان، بنای مزار را ویران کردند و اثری از آن بر جای نگذاشتند. سالها گذشت و باز قبر امام علی(ع)گمنام شد. | |||
[[پرونده:Sardare rawze sakhi.jpg|بندانگشتی|یکی از سر دروازه های روضه سخی]] | |||
{{گفتاورد|گویند که مرتضی علی در نجف است | |||
در بلخ بیا ببین چه بیت الشرف است | |||
جامی نه عدن گوی و نه بین الجبلین | |||
خورشید یکی و نور او هر طرف است|عبدالرحمن جامی|}} | |||
شمسالدین محمد از احفاد بایزید بسطامی در سال ۸۸۵ قمری در زمان سلطنت سلطان حسین بایقرا، برادر امیر بایقرا حاکم بلخ، از کتابخانه ملتان هند منبعی تاریخی به دست آورد که در زمان سلطان سنجر نوشته شده و قضیه مدفن حضرت را نیز شرح داده بود. شمس الدین محمد آن را به میرزا بایقرا ارائه داد و او بزرگان را جمع کرد و با حضور آنها شروع به کاوش کرد و قبر باری دیگر پیدا شد. میرزا بایقرا پیکی به سوی سلطان حسین فرستاد. سلطان نیز وزیر خود امیر علیشیر را برای تحقیق گسیل کرد و او پس از زیارت آنجا موضوع را تایید نمود و سلطان حسین نیز به زیارت رفت و گویند اشعاری در آنجا تقدیم بارگاه کرد از جمله «بر درت آمد گدای بینوا سلطان حسین/ رحم کن بر حال این مشتاق ای شاه کرام». | شمسالدین محمد از احفاد بایزید بسطامی در سال ۸۸۵ قمری در زمان سلطنت سلطان حسین بایقرا، برادر امیر بایقرا حاکم بلخ، از کتابخانه ملتان هند منبعی تاریخی به دست آورد که در زمان سلطان سنجر نوشته شده و قضیه مدفن حضرت را نیز شرح داده بود. شمس الدین محمد آن را به میرزا بایقرا ارائه داد و او بزرگان را جمع کرد و با حضور آنها شروع به کاوش کرد و قبر باری دیگر پیدا شد. میرزا بایقرا پیکی به سوی سلطان حسین فرستاد. سلطان نیز وزیر خود امیر علیشیر را برای تحقیق گسیل کرد و او پس از زیارت آنجا موضوع را تایید نمود و سلطان حسین نیز به زیارت رفت و گویند اشعاری در آنجا تقدیم بارگاه کرد از جمله «بر درت آمد گدای بینوا سلطان حسین/ رحم کن بر حال این مشتاق ای شاه کرام». | ||