Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۴٬۰۷۲
ویرایش
imported>S.J.Mosavi جز (درج لینک زبانها) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{خلافت بنی امیه}} | {{خلافت بنی امیه}} | ||
'''مُعاویة بْن یزید بْن معاویه'''، معروف به '''معاویه دوم''' (درگذشت [[سال ۶۴ هجری قمری|۶۴ق]]) سومین خلیفه [[امویان|اموی]] که پس از مرگ [[یزید]] | '''مُعاویة بْن یزید بْن معاویه'''، معروف به '''معاویه دوم''' (درگذشت [[سال ۶۴ هجری قمری|۶۴ق]]) سومین خلیفه [[امویان|اموی]] است که پس از مرگ [[یزید]] در سال [[سال ۶۴ هجری قمری|۶۴ ق]] به [[خلافت]] رسید و بعد از مدت کوتاهی کناره گرفت و وفات یافت. مورخان درباره علت کنارهگیری او از خلافت اختلافنظر دارند، اما بیشتر تمایل او به خاندان [[امام علی(ع)]] را دلیل این امر شمردهاند. پس از کنارهگیری معاویه دوم از خلافت، [[مروان بن حکم]] به خلافت رسید و تا پایان کار امویان، فرزندان مروان عهدهدار خلافت بودند. معاویه بن یزید در هنگام مرگ بنابر قولی ۱۸ ساله بود و در [[دمشق]] دفن شد. | ||
==دوران خلافت== | ==دوران خلافت== | ||
خط ۶: | خط ۶: | ||
===کنارهگیری از خلافت=== | ===کنارهگیری از خلافت=== | ||
دوران خلافت معاویه بن یزید بسیار کوتاه بود و برخی از منابع آن را چهل روز دانستهاند. به اتفاق همه روایات تاریخی، او برعهده گرفتن خلافت را خوش نداشت و از آن | دوران خلافت معاویه بن یزید بسیار کوتاه بود و برخی از منابع آن را چهل روز دانستهاند. به اتفاق همه روایات تاریخی، او برعهده گرفتن خلافت را خوش نداشت و از آن بیزار بود. درباره علت این موضوع گزارشهای تاریخی اختلاف دارند. | ||
در برخی گزارشها، | در برخی گزارشها، بیزاری از رویه پدرانش ([[معاویه]] و [[یزید]]) و سایر [[امویان]] علت اصلی کنارهگیری او از خلافت دانسته شده و به گرایش او به [[اهل بیت]](ع) تصریح شده است. بنابر گزارشِ [[تاریخ یعقوبی]]، او خطبهای خواند و در آن از بر عهده گرفتن امر خلافت بیزاری جست و از پدر و پدر بزرگش انتقاد کرد. او در این خطبه جنگ معاویه بن ابی سفیان با [[امام علی]](ع) و نیز اعمال ناشایست پدرش یزید و به خصوص به شهادت رساندن [[امام حسین]](ع) و خاندان [[پیامبر(ص)]] را گناهانی بزرگ اعلام کرد.<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۴</ref> به او پیشنهاد کردند مانند [[عمر بن خطاب]] شورایی را برای انتخاب خلیفه تشکیل دهد؛ اما او گفت افرادی مانند افراد آن شورا در این زمان وجود ندارد.<ref>یعقوبی،تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۴؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۷۳</ref> | ||
گزارش دیگری حاکی از آن است که او در سخنانی گفت توان بر عهده گرفتن خلافت را ندارد و اشاره کرد که در میان شما مردم کسانی هستند که از من به خلافت شایستهتراند و به امویان گفت یا بگذارید من کسی را به خلافت انتخاب کنم یا خود کسی را به خلافت برگزینید. عدهای از بنی امیه نزد او آمدند و از او خواستند مدتی به ایشان مهلت دهد و بعد از مدتی او را زخمی کرده و به قتل رساندند.<ref>دینوری، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۷</ref> | گزارش دیگری حاکی از آن است که او در سخنانی گفت توان بر عهده گرفتن خلافت را ندارد و اشاره کرد که در میان شما مردم کسانی هستند که از من به خلافت شایستهتراند و به امویان گفت یا بگذارید من کسی را به خلافت انتخاب کنم یا خود کسی را به خلافت برگزینید. عدهای از بنی امیه نزد او آمدند و از او خواستند مدتی به ایشان مهلت دهد و بعد از مدتی او را زخمی کرده و به قتل رساندند.<ref>دینوری، الامامه و السیاسه، ج۲، ص۱۷</ref> | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
==وفات== | ==وفات== | ||
معاویة بن یزید در سال ۶۴ هجری درگذشت و در دمشق دفن شد. علت مرگش معلوم نیست. برخی از تاریخنگاران احتمال کشته شدن او را مطرح کردهاند و از خوراندن سم به او خبر دادهاند و برخی مرگش را با ضربه دانستهاند.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۷۳</ref> چنان که ذکر شد برخی از روایات تاریخی نیز علت مرگ او را مرگ طبیعی و به علت بیماری دانستهآند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص۳۵۶</ref> درباره سن معاویه بن یزید هنگام مرگ اختلاف است. ابن قتیبه سن وی را هنگام مرگ ۱۸ سال دانسته است.<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۹۹۰م، ج۲، ص۱۷</ref> (۱۹، ۲۰ و ۲۱ سال نیز نقل شده است.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۵، ص۳۵۶ و ۳۵۷</ref>) | معاویة بن یزید در سال ۶۴ هجری درگذشت و در [[دمشق]] دفن شد. علت مرگش معلوم نیست. برخی از تاریخنگاران احتمال کشته شدن او را مطرح کردهاند و از خوراندن سم به او خبر دادهاند و برخی مرگش را با ضربه دانستهاند.<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۷۳</ref> چنان که ذکر شد برخی از روایات تاریخی نیز علت مرگ او را مرگ طبیعی و به علت بیماری دانستهآند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج ۵، ص۳۵۶</ref> درباره سن معاویه بن یزید هنگام مرگ اختلاف است. ابن قتیبه سن وی را هنگام مرگ ۱۸ سال دانسته است.<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ۱۹۹۰م، ج۲، ص۱۷</ref> (۱۹، ۲۰ و ۲۱ سال نیز نقل شده است.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۵، ص۳۵۶ و ۳۵۷</ref>) | ||
{{جعبه نقل قول | {{جعبه نقل قول | ||
|عنوان= خطبه معاویه بن یزید به گزارش یعقوبی | |عنوان= خطبه معاویه بن یزید به گزارش یعقوبی | ||
|نقلقول=«پس از حمد و ثنای خداوند،ای مردم، ما بهوسیله شما امتحان شدیم و شما بهوسیله ما، و از آنکه ما را خوش ندارید و از ما بدگویی میکنید بیخبر نیستیم. همانا نیای من معاویة بن ابو سفیان با کسی در امر خلافت به نزاع پرداخت که در خویشاوندی با پیامبر خدا از او سزاوارتر و در اسلام از او شایستهتر بود، کسی که پیشرو مسلمانان بود و اول مؤمنان و پسر عموی پیامبر پروردگار جهانیان و پدر فرزندان خاتم پیمبران، جد من نسبت به شما گناهانی مرتکب شد که میدانید و شما هم با او چنان رفتار کردید که انکار ندارید، تا مرگش فرارسید و در گرو عمل خویش گرفتار آمد. | |نقلقول=«پس از حمد و ثنای خداوند،ای مردم، ما بهوسیله شما امتحان شدیم و شما بهوسیله ما، و از آنکه ما را خوش ندارید و از ما بدگویی میکنید بیخبر نیستیم. همانا نیای من معاویة بن ابو سفیان با کسی در امر خلافت به نزاع پرداخت که در خویشاوندی با پیامبر خدا از او سزاوارتر و در اسلام از او شایستهتر بود، کسی که پیشرو مسلمانان بود و اول [[مؤمنان]] و پسر عموی پیامبر پروردگار جهانیان و پدر فرزندان خاتم پیمبران، جد من نسبت به شما گناهانی مرتکب شد که میدانید و شما هم با او چنان رفتار کردید که انکار ندارید، تا مرگش فرارسید و در گرو عمل خویش گرفتار آمد. | ||
سپس پدرم را عهدهدار حکومت ساخت با اینکه از او امید خیر نمیرفت، پس بر مرکب هوس نشست و گناه خود را نیکو شمرد و امیدش بسیار شد. لیکن آرزو به دستش نیامد و اجل دست او را کوتاه ساخت، نیرومندی او به انجام رسید و مدت او سر آمد و در گورش گرو گناه و اسیر بزهکاری خویش گردید. | سپس پدرم را عهدهدار حکومت ساخت با اینکه از او امید خیر نمیرفت، پس بر مرکب هوس نشست و گناه خود را نیکو شمرد و امیدش بسیار شد. لیکن آرزو به دستش نیامد و اجل دست او را کوتاه ساخت، نیرومندی او به انجام رسید و مدت او سر آمد و در گورش گرو گناه و اسیر بزهکاری خویش گردید. | ||
سپس گریه کرد و گفت: ناگوارترین چیزها بر ما آن است که بدمردن و برسوایی بازگشتن او را میدانیم، چه او عترت پیامبر را کشت و حرمت را از میان | سپس گریه کرد و گفت: ناگوارترین چیزها بر ما آن است که بدمردن و برسوایی بازگشتن او را میدانیم، چه او عترت پیامبر را کشت و حرمت را از میان برد و [[کعبه]] را سوزانید و من آن نیستم که امر شما را به عهده گیرم و مسئولیتهای شما را تحمل کنم، اکنون خود دانید و خلافت خود، به خدا قسم اگر دنیا غنیمت است، ما بهرهای از آن بردیم، و اگر هم خسارت است آل ابو سفیان را هم انچه از آن بدست آوردهاند، بس است» | ||
|منبع= تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۴ | |منبع= تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۴ | ||
|تراز=وسط | |تراز=وسط |