Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۲٬۰۰۵
ویرایش
جز (←فرار از نیشابور به گرگان: ویرایش جزیی) |
جز (←سفر به هرات: لینک دهی) |
||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
از رسائل ابوبکر برمیآید که او سفری نیز به [[هرات]] داشته است. ظاهراً هنگام سفر به هرات چندی در [[گرجستان|غرجستان]] اقامت گزیده و گویا در آنجا به زندان افتاده است. ابوبکر نیز در اشعاری گزنده [[طاهر بن شار]] حاکم غرجستان را هجو گفت و خود را چون بازی خواند که در قفس اسیر شده است.<ref>نک : ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۶-۲۰۷؛ سیوطی، ج۱، ص۱۲۵؛ EI2، ذیل «الخوارزمی »</ref> | از رسائل ابوبکر برمیآید که او سفری نیز به [[هرات]] داشته است. ظاهراً هنگام سفر به هرات چندی در [[گرجستان|غرجستان]] اقامت گزیده و گویا در آنجا به زندان افتاده است. ابوبکر نیز در اشعاری گزنده [[طاهر بن شار]] حاکم غرجستان را هجو گفت و خود را چون بازی خواند که در قفس اسیر شده است.<ref>نک : ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۰۶-۲۰۷؛ سیوطی، ج۱، ص۱۲۵؛ EI2، ذیل «الخوارزمی »</ref> | ||
در آن روزگار، [[ایران]] دچار آشوبها و کشمکشهای نسبتاً گستردهای بود و این پریشانی در درجۀ نخست زاییدۀ رقابت میان دیلمیان و سامانیان بود<ref>نک : ابن اسفندیار، ج۲، ص۲ به بعد</ref> در این میان ابوبکر نیز، هم به سبب گرایشهای مذهبی دیلمیان و هم به سبب صله هایی که به وی میپرداختند، جانب آنان را میگرفت، در مقابل، نیشابور تحت سلطۀ سنی مذهبانی بود<ref>نک : مقدسی، ص۳۲۳</ref> که غالباً سعی در آشفته کردن افکار عمومی بر ضد وی داشتند،<ref>ابوبکر، ۱۶</ref> چندانکه حتی بدیع الزمان نسبت به شدت این تحریکات زبان به اعتراض میگشاید.<ref>ص ۱۸۶-۱۸۷</ref> با اینهمه، از رسائل وی برمیآید که او با امیران و حاکمان مناطق مختلف به خصوص آنان که زمانی میزبانش بودهاند، پیوسته مراسله و مکاتبه داشته است. اگرچه گزارش دقیقی از چگونگی ارتباط و زندگانی او در دربار ایشان در دست نیست، اما قصاید مبالغه آمیزی که وی در مدح امیران و بزرگان سروده، بر این امر دلالت تمام دارد.<ref>نک : جرفادقانی، ص۶۴، ۶۸-۶۹</ref> بااینحال گویی او بهاندک بهانه، زبان به هجو ممدوحان میگشود و عاقبت همگان را از خویشتن میرنجانید و به همین سبب محنتها و رنجهای فراوان دید،<ref>ابوبکر، ص۱۶، جاهای مختلف</ref> بارها به زندان افتاد و اموالش مصادره شد. نتیجۀ این رفتار آن شد که ابوبکر، با آنکه در نیشابور املاک و مستغلات فراوان داشت و همه ساله از دربار عضدالدوله در شیراز برایش مستمری میرسید، باز غالباً در تنگدستی میزیست.<ref>ابوبکر، ص۴۲-۴۳؛ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۲</ref> حتی یک بار برای روزی فرزندی که هنوز زاده نشده بود، دل نگرانی داشت.<ref>ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۲</ref> | در آن روزگار، [[ایران]] دچار آشوبها و کشمکشهای نسبتاً گستردهای بود و این پریشانی در درجۀ نخست زاییدۀ رقابت میان [[دیلمیان]] و [[سامانیان]] بود<ref>نک : ابن اسفندیار، ج۲، ص۲ به بعد</ref> در این میان ابوبکر نیز، هم به سبب گرایشهای مذهبی دیلمیان و هم به سبب صله هایی که به وی میپرداختند، جانب آنان را میگرفت، در مقابل، نیشابور تحت سلطۀ سنی مذهبانی بود<ref>نک : مقدسی، ص۳۲۳</ref> که غالباً سعی در آشفته کردن افکار عمومی بر ضد وی داشتند،<ref>ابوبکر، ۱۶</ref> چندانکه حتی بدیع الزمان نسبت به شدت این تحریکات زبان به اعتراض میگشاید.<ref>ص ۱۸۶-۱۸۷</ref> با اینهمه، از رسائل وی برمیآید که او با امیران و حاکمان مناطق مختلف به خصوص آنان که زمانی میزبانش بودهاند، پیوسته مراسله و مکاتبه داشته است. اگرچه گزارش دقیقی از چگونگی ارتباط و زندگانی او در دربار ایشان در دست نیست، اما قصاید مبالغه آمیزی که وی در مدح امیران و بزرگان سروده، بر این امر دلالت تمام دارد.<ref>نک : جرفادقانی، ص۶۴، ۶۸-۶۹</ref> بااینحال گویی او بهاندک بهانه، زبان به هجو ممدوحان میگشود و عاقبت همگان را از خویشتن میرنجانید و به همین سبب محنتها و رنجهای فراوان دید،<ref>ابوبکر، ص۱۶، جاهای مختلف</ref> بارها به زندان افتاد و اموالش مصادره شد. نتیجۀ این رفتار آن شد که ابوبکر، با آنکه در نیشابور املاک و مستغلات فراوان داشت و همه ساله از دربار عضدالدوله در شیراز برایش مستمری میرسید، باز غالباً در تنگدستی میزیست.<ref>ابوبکر، ص۴۲-۴۳؛ ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۲</ref> حتی یک بار برای روزی فرزندی که هنوز زاده نشده بود، دل نگرانی داشت.<ref>ثعالبی، یتیمه، ج۴، ص۲۲۲</ref> | ||
این عوامل همه موجب آن شده بود که ابوبکر پیوسته روحیهای ناامید و بدبین داشته باشد و از دست دوستان، یا از کثرت دشمنان ناله سر دهد<ref>برای نمونه، نک : ص۱۶، ۱۳۵</ref> و یا در برخی سرودهها و نوشتهها زبان به نکوهش روزگار گشاید.<ref>نک : ابوبکر، ص ۱۲۲، ۱۳۸-۱۳۹ ؛ ثعالبی، یتیمه،ج۴ ص۲۳۴-۲۴۰، التمثیل، ص۱۲۵؛ نسوی، ۱۲۴؛ شیخ بهائی، ص۴۵۵، ۴۵۶؛ صفدی، تمام المتون، ص۳۱۱</ref> | این عوامل همه موجب آن شده بود که ابوبکر پیوسته روحیهای ناامید و بدبین داشته باشد و از دست دوستان، یا از کثرت دشمنان ناله سر دهد<ref>برای نمونه، نک : ص۱۶، ۱۳۵</ref> و یا در برخی سرودهها و نوشتهها زبان به نکوهش روزگار گشاید.<ref>نک : ابوبکر، ص ۱۲۲، ۱۳۸-۱۳۹ ؛ ثعالبی، یتیمه،ج۴ ص۲۳۴-۲۴۰، التمثیل، ص۱۲۵؛ نسوی، ۱۲۴؛ شیخ بهائی، ص۴۵۵، ۴۵۶؛ صفدی، تمام المتون، ص۳۱۱</ref> | ||