پرش به محتوا

عالم ذر: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ اوت ۲۰۱۵
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Hrezaei
imported>Hrezaei
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:




پيمان نخستين و عالم ذر
==پيمان نخستين و عالم ذر==
آيات فوق در حقيقت اشاره‏اى به" توحيد فطرى" و وجود ايمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همين جهت بحثهايى را كه در آيات گذشته اين سوره در زمينه" توحيد استدلالى" بوده است تكميل مى‏كند.
آيات فوق در حقيقت اشاره‏اى به" توحيد فطرى" و وجود ايمان به خدا در اعماق روح آدمى است و به همين جهت بحثهايى را كه در آيات گذشته اين سوره در زمينه" توحيد استدلالى" بوده است تكميل مى‏كند.
گرچه در تفسير اين آيه بحثها و گفتگوهاى فراوان و داغى در ميان مفسران به راه افتاده و احاديث گوناگونى در اين باره وارد شده ولى ما سعى مى‏كنيم نخست تفسير اجمالى آيه و بعد مهمترين بحثهاى مفسران و سپس انتخاب خودمان را به طور فشرده و مستدل در اينجا بياوريم.
گرچه در تفسير اين آيه بحثها و گفتگوهاى فراوان و داغى در ميان مفسران به راه افتاده و احاديث گوناگونى در اين باره وارد شده ولى ما سعى مى‏كنيم نخست تفسير اجمالى آيه و بعد مهمترين بحثهاى مفسران و سپس انتخاب خودمان را به طور فشرده و مستدل در اينجا بياوريم.
خداوند روى سخن را در اين آيه به پيامبر كرده، نخست چنين مى‏ گويد:
خداوند روى سخن را در اين آيه به پيامبر كرده، نخست چنين مى‏ گويد:
" به خاطر بياور موقعى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنها را بر گرفت و آشكار ساخت و آنها را گواه بر خويشتن نمود و از آنها پرسيد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ آنها همگى گفتند آرى گواهى مى‏دهيم". (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا).
" به خاطر بياور موقعى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنها را بر گرفت و آشكار ساخت و آنها را گواه بر خويشتن نمود و از آنها پرسيد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ آنها همگى گفتند آرى گواهى مى‏دهيم". (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا).
" ذرية" چنان كه دانشمندان لغت گفته‏اند در اصل به معنى" فرزندان كوچك و كم سن و سال" است، ولى غالبا به همه فرزندان گفته مى‏شود، گاهى به معنى مفرد و گاهى به معنى جمع استعمال مى‏گردد اما در اصل معنى جمعى دارد.
" ذرية" چنان كه دانشمندان لغت گفته‏اند در اصل به معنى" فرزندان كوچك و كم سن و سال" است، ولى غالبا به همه فرزندان گفته مى‏شود، گاهى به معنى مفرد و گاهى به معنى جمع استعمال مى‏گردد اما در اصل معنى جمعى دارد.
در باره ريشه اصلى اين لغت احتمالات متعددى داده شده است بعضى آن را از" ذرء" (بر وزن زرع) به معنى آفرينش مى‏دانند بنا بر اين مفهوم اصلى" ذريه" با مفهوم مخلوق و آفريده شده برابر است.
در باره ريشه اصلى اين لغت احتمالات متعددى داده شده است بعضى آن را از" ذرء" (بر وزن زرع) به معنى آفرينش مى‏دانند بنا بر اين مفهوم اصلى" ذريه" با مفهوم مخلوق و آفريده شده برابر است.
و بعضى آن را از" ذر" (بر وزن شر) كه به معنى موجودات بسيار كوچك‏ همانند ذرات غبار و مورچه‏هاى بسيار ريز مى‏باشد دانسته‏اند، از اين نظر كه فرزندان انسان نيز در ابتداء از نطفه بسيار كوچكى آغاز حيات مى‏كنند.
و بعضى آن را از" ذر" (بر وزن شر) كه به معنى موجودات بسيار كوچك‏ همانند ذرات غبار و مورچه‏هاى بسيار ريز مى‏باشد دانسته‏اند، از اين نظر كه فرزندان انسان نيز در ابتداء از نطفه بسيار كوچكى آغاز حيات مى‏كنند.
سومين احتمال كه در باره آن داده شده اين است كه از ماده" ذرو" (بر وزن مرو) به معنى پراكنده ساختن گرفته شده و اينكه فرزندان انسان را ذريه گفته‏اند به خاطر آن است كه آنها پس از تكثير مثل به هر سو در روى زمين پراكنده مى‏شوند.
سومين احتمال كه در باره آن داده شده اين است كه از ماده" ذرو" (بر وزن مرو) به معنى پراكنده ساختن گرفته شده و اينكه فرزندان انسان را ذريه گفته‏اند به خاطر آن است كه آنها پس از تكثير مثل به هر سو در روى زمين پراكنده مى‏شوند.
سپس اشاره به هدف نهايى اين سؤال و جواب و گرفتن پيمان از فرزندان آدم در مسئله توحيد نموده مى‏فرمايد:" اين كار را خداوند به اين جهت انجام داد كه در روز قيامت نگوئيد ما از اين موضوع (توحيد و شناسايى خدا) غافل بوديم" (أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ)*** در آيه بعد اشاره به هدف ديگر اين پيمان كرده، و مى‏گويد:" اين پيمان را به خاطر آن گرفتيم كه نگوئيد: پدران ما پيش از ما بت‏پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم و چاره‏اى جز تبعيت از آنها نداشتيم آيا ما را به گناه افراد بيهوده كار مجازات مى‏كنى" (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).
سپس اشاره به هدف نهايى اين سؤال و جواب و گرفتن پيمان از فرزندان آدم در مسئله توحيد نموده مى‏فرمايد:" اين كار را خداوند به اين جهت انجام داد كه در روز قيامت نگوئيد ما از اين موضوع (توحيد و شناسايى خدا) غافل بوديم" (أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ)*** در آيه بعد اشاره به هدف ديگر اين پيمان كرده، و مى‏گويد:" اين پيمان را به خاطر آن گرفتيم كه نگوئيد: پدران ما پيش از ما بت‏پرست بودند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بوديم و چاره‏اى جز تبعيت از آنها نداشتيم آيا ما را به گناه افراد بيهوده كار مجازات مى‏كنى" (أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ).
*** آرى" اينگونه ما آيات را توضيح مى‏دهيم و روشن مى‏سازيم تا بدانند نور توحيد از آغاز در روح آنها بوده شايد با توجه به اين حقايق به سوى حق باز گردند" (وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
*** آرى" اينگونه ما آيات را توضيح مى‏دهيم و روشن مى‏سازيم تا بدانند نور توحيد از آغاز در روح آنها بوده شايد با توجه به اين حقايق به سوى حق باز گردند" (وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ وَ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
توضيح و داورى در باره عالم ذر
توضيح و داورى در باره عالم ذر
همان گونه كه ديديم آيات فوق سخن از پيمانى به ميان مى‏آورد كه به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده، اما اينكه اين پيمان چگونه بوده است.
همان گونه كه ديديم آيات فوق سخن از پيمانى به ميان مى‏آورد كه به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده، اما اينكه اين پيمان چگونه بوده است.
توضيحى در باره جزئيات آن در متن آيه نيامده، ولى مفسران به اتكاء روايات فراوان و گوناگونى كه در ذيل اين آيات در منابع اسلامى نقل شده است نظراتى دارند كه از همه مهمتر دو نظر زير است:
توضيحى در باره جزئيات آن در متن آيه نيامده، ولى مفسران به اتكاء روايات فراوان و گوناگونى كه در ذيل اين آيات در منابع اسلامى نقل شده است نظراتى دارند كه از همه مهمتر دو نظر زير است:
1- هنگامى كه آدم آفريده شد فرزندان آينده او تا آخرين فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بيرون آمدند (و طبق بعضى از روايات اين ذرات از گل آدم بيرون آمدند) آنها داراى عقل و شعور كافى براى شنيدن سخن و پاسخ گفتن بودند، در اين هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد" أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ":" آيا پروردگار شما نيستم"؟! همگى در پاسخ گفتند:" بَلى‏ شَهِدْنا" آرى بر اين حقيقت همگى گواهيم.
1- هنگامى كه آدم آفريده شد فرزندان آينده او تا آخرين فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بيرون آمدند (و طبق بعضى از روايات اين ذرات از گل آدم بيرون آمدند) آنها داراى عقل و شعور كافى براى شنيدن سخن و پاسخ گفتن بودند، در اين هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد" أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ":" آيا پروردگار شما نيستم"؟! همگى در پاسخ گفتند:" بَلى‏ شَهِدْنا" آرى بر اين حقيقت همگى گواهيم.
سپس همه اين ذرات به صلب آدم (يا به گل آدم) باز گشتند و به همين جهت اين عالم را" عالم ذر" و اين پيمان را" پيمان الست" مى‏نامند.
سپس همه اين ذرات به صلب آدم (يا به گل آدم) باز گشتند و به همين جهت اين عالم را" عالم ذر" و اين پيمان را" پيمان الست" مى‏نامند.
بنا بر اين پيمان مزبور يك" پيمان تشريعى" و قرارداد خود آگاه در ميان انسانها و پروردگارشان بوده است.
بنا بر اين پيمان مزبور يك" پيمان تشريعى" و قرارداد خود آگاه در ميان انسانها و پروردگارشان بوده است.
2- منظور از اين عالم و اين پيمان همان" عالم استعدادها" و" پيمان فطرت" و تكوين و آفرينش است، به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت" نطفه" از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقيقت توحيد به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان اين سر الهى به صورت يك حس درون ذاتى به وديعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خودآگاه!.
2- منظور از اين عالم و اين پيمان همان" عالم استعدادها" و" پيمان فطرت" و تكوين و آفرينش است، به اين ترتيب كه به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت" نطفه" از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقيقت توحيد به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان اين سر الهى به صورت يك حس درون ذاتى به وديعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خودآگاه!.
بنا بر اين همه افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها داده‏اند نيز به همين زبان است.
بنا بر اين همه افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها داده‏اند نيز به همين زبان است.


اينگونه تعبيرها در گفتگوهاى روزانه نيز كم نيست مثلا مى‏گوئيم:" رنگ رخساره خبر مى‏دهد از سر درون" يا مى‏گوئيم:" چشمان به هم ريخته او مى‏گويد ديشب به خواب نرفته است"، از يكى از ادبا و خطباى عرب نقل مى‏كنند كه در سخنان خود چنين مى‏گفته است:" سل الارض من شق انهارك و غرس اشجارك و اينع ثمارك فان لم تجبك حوارا اجابتك اعتبارا":" از اين زمين بپرس چه كسى راه نهرهاى تو را گشوده؟ و درختانت را غرس كرده و ميوه‏هايت را رسانيده؟ اگر زمين با زبان معمولى به تو پاسخ نگويد به زبان حال جواب خواهد گفت".
اينگونه تعبيرها در گفتگوهاى روزانه نيز كم نيست مثلا مى‏گوئيم:" رنگ رخساره خبر مى‏دهد از سر درون" يا مى‏گوئيم:" چشمان به هم ريخته او مى‏گويد ديشب به خواب نرفته است"، از يكى از ادبا و خطباى عرب نقل مى‏كنند كه در سخنان خود چنين مى‏گفته است:" سل الارض من شق انهارك و غرس اشجارك و اينع ثمارك فان لم تجبك حوارا اجابتك اعتبارا":" از اين زمين بپرس چه كسى راه نهرهاى تو را گشوده؟ و درختانت را غرس كرده و ميوه‏هايت را رسانيده؟ اگر زمين با زبان معمولى به تو پاسخ نگويد به زبان حال جواب خواهد گفت".
در قرآن مجيد نيز تعبير سخن گفتن در زمينه زبان حال در بعضى از آيات آمده است، مانند" فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ" (فصلت- 11):" خداوند به آسمان و زمين فرمود:" با ميل يا از روى اجبار بيائيد و سر بر فرمان نهيد آنها گفتند: ما از روى ميل آمديم و سر بر فرمان نهاديم".
در قرآن مجيد نيز تعبير سخن گفتن در زمينه زبان حال در بعضى از آيات آمده است، مانند" فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ" (فصلت- 11):" خداوند به آسمان و زمين فرمود:" با ميل يا از روى اجبار بيائيد و سر بر فرمان نهيد آنها گفتند: ما از روى ميل آمديم و سر بر فرمان نهاديم".
اين بود خلاصه دو نظر معروف در تفسير آيات فوق.
اين بود خلاصه دو نظر معروف در تفسير آيات فوق.
*** ولى تفسير اول داراى اشكالاتى است كه ذيلا بيان مى‏شود:
*** ولى تفسير اول داراى اشكالاتى است كه ذيلا بيان مى‏شود:
1- در متن آيات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است نه خود آدم (مِنْ بَنِي آدَمَ- مِنْ ظُهُورِهِمْ- ذُرِّيَّتَهُمْ) در حالى كه تفسير اول از خود آدم يا از گل آدم سخن مى‏گويد.
1- در متن آيات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است نه خود آدم (مِنْ بَنِي آدَمَ- مِنْ ظُهُورِهِمْ- ذُرِّيَّتَهُمْ) در حالى كه تفسير اول از خود آدم يا از گل آدم سخن مى‏گويد.
2- اگر اين پيمان با خود آگاهى كافى و عقل و شعور گرفته شده چگونه همگان آن را فراموش كرده‏اند و هيچكس آن را به خاطر نمى‏آورد؟ در حالى كه فاصله آن نسبت به زمان ما بيش از فاصله اين جهان با جهان ديگر و رستاخيز نيست با اينكه در آيات متعددى از قرآن مى‏خوانيم كه افراد انسان (اعم از بهشتيان و دوزخيان) در قيامت سرگذشتهاى دنيا را فراموش نكرده و به خوبى ياد دارند، اين نسيان عمومى در مورد عالم ذر به هيچوجه قابل توجيه نيست.
2- اگر اين پيمان با خود آگاهى كافى و عقل و شعور گرفته شده چگونه همگان آن را فراموش كرده‏اند و هيچكس آن را به خاطر نمى‏آورد؟ در حالى كه فاصله آن نسبت به زمان ما بيش از فاصله اين جهان با جهان ديگر و رستاخيز نيست با اينكه در آيات متعددى از قرآن مى‏خوانيم كه افراد انسان (اعم از بهشتيان و دوزخيان) در قيامت سرگذشتهاى دنيا را فراموش نكرده و به خوبى ياد دارند، اين نسيان عمومى در مورد عالم ذر به هيچوجه قابل توجيه نيست.
3- هدف از چنين پيمانى چه بوده است؟ اگر هدف اين بوده كه پيمان با يادآورى چنين پيمانى در راه حق گام نهند و جز راه خداشناسى نپويند بايد گفت چنين هدفى به هيچوجه از اين پيمان به دست نمى‏آيد زيرا همه آن را فراموش كرده و به اصطلاح به بستر" لا" خفته ‏اند.
3- هدف از چنين پيمانى چه بوده است؟ اگر هدف اين بوده كه پيمان با يادآورى چنين پيمانى در راه حق گام نهند و جز راه خداشناسى نپويند بايد گفت چنين هدفى به هيچوجه از اين پيمان به دست نمى‏آيد زيرا همه آن را فراموش كرده و به اصطلاح به بستر" لا" خفته ‏اند.
و بدون چنين هدفى اين پيمان لغو و بيهوده به نظر مى‏رسد.
و بدون چنين هدفى اين پيمان لغو و بيهوده به نظر مى‏رسد.
4- اعتقاد به وجود چنين جهانى در واقع مستلزم قبول يك نوع تناسخ است زيرا مطابق اين تفسير بايد پذيرفت كه روح انسان قبل از تولد فعلى او يك بار ديگر در اين جهان گام گذارده است. و پس از طى دورانى كوتاه يا طولانى از اين جهان باز گشته است، و به اين ترتيب بسيارى از اشكالات تناسخ متوجه آن خواهد شد.
4- اعتقاد به وجود چنين جهانى در واقع مستلزم قبول يك نوع تناسخ است زيرا مطابق اين تفسير بايد پذيرفت كه روح انسان قبل از تولد فعلى او يك بار ديگر در اين جهان گام گذارده است. و پس از طى دورانى كوتاه يا طولانى از اين جهان باز گشته است، و به اين ترتيب بسيارى از اشكالات تناسخ متوجه آن خواهد شد.
ولى اگر تفسير دوم را بپذيريم هيچيك از اين ايرادها متوجه نخواهد شد زيرا سؤال و جواب و پيمان مزبور يك پيمان فطرى بوده است كه الان هم هر كس در درون جان خود آثار آن را مى‏يابد و حتى طبق تحقيقات روانشناسان اخير" حس مذهبى" يكى از احساسات اصيل روان ناخودآگاه انسانى است، و همين حس است كه بشر را در طول تاريخ به سوى خداشناسى رهنمون بوده و با وجود اين فطرت هيچگاه نمى‏تواند به اين عذر كه پدران ما بت‏پرست بودند توسل جويد فطرة اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها (روم- 30) تنها ايراد مهمى كه به تفسير دوم متوجه مى‏شود اين است كه سؤال و جواب در آن جنبه كنايى به خود مى‏گيرد، ولى با توجه به آنچه در بالا اشاره كرديم كه اين گونه تعبيرات در زبان عرب و همه زبانها وجود دارد، ايراد ديگرى متوجه آن نمى‏شود از همه تفاسير نزديكتر به نظر مى‏رسد.
ولى اگر تفسير دوم را بپذيريم هيچيك از اين ايرادها متوجه نخواهد شد زيرا سؤال و جواب و پيمان مزبور يك پيمان فطرى بوده است كه الان هم هر كس در درون جان خود آثار آن را مى‏يابد و حتى طبق تحقيقات روانشناسان اخير" حس مذهبى" يكى از احساسات اصيل روان ناخودآگاه انسانى است، و همين حس است كه بشر را در طول تاريخ به سوى خداشناسى رهنمون بوده و با وجود اين فطرت هيچگاه نمى‏تواند به اين عذر كه پدران ما بت‏پرست بودند توسل جويد فطرة اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها (روم- 30) تنها ايراد مهمى كه به تفسير دوم متوجه مى‏شود اين است كه سؤال و جواب در آن جنبه كنايى به خود مى‏گيرد، ولى با توجه به آنچه در بالا اشاره كرديم كه اين گونه تعبيرات در زبان عرب و همه زبانها وجود دارد، ايراد ديگرى متوجه آن نمى‏شود از همه تفاسير نزديكتر به نظر مى‏رسد.
خط ۸۸: خط ۱۱۰:
شمار روايات عالم ميثاق، بسيار است؛ به گونه اي كه به آساني مي توان دربارة آنها ادعاي تواتر اجمالي يا استفاضه كرد (البته مرحوم علّامه تعبير تواتر معنوي را به كار برده است). گزارشي كه از روايات عالم ميثاق مي دهيم بر موضوعات مختلفي دلالت دارند كه ممكن است يك روايت شامل چندين موضوع شود:
شمار روايات عالم ميثاق، بسيار است؛ به گونه اي كه به آساني مي توان دربارة آنها ادعاي تواتر اجمالي يا استفاضه كرد (البته مرحوم علّامه تعبير تواتر معنوي را به كار برده است). گزارشي كه از روايات عالم ميثاق مي دهيم بر موضوعات مختلفي دلالت دارند كه ممكن است يك روايت شامل چندين موضوع شود:


برخي روايات دلالت بر درك قلبي بندگان در عالم ذر دارد و اينكه اگر چنين دركي نبود، كسي خالق و رازقش را نمي شناخت (عياشي، 1380ق، ج2، ص 39-40؛ برقي، 1371ق، ج1، ص241؛ صفار، 1404ق، ج1، ص71-72؛ صدوق، 1398ق، ص 330؛ همو، 1385، ج1، ص 118).  
برخي روايات دلالت بر درك قلبي بندگان در عالم ذر دارد و اينكه اگر چنين دركي نبود، كسي خالق و رازقش را نمي شناخت (عياشي، 1380ق، ج2، ص 39-40؛ برقي، 1371ق، ج1، ص241؛ صفار، 1404ق، ج1، ص71-72؛ صدوق، 1398ق، ص 330؛ همو، 1385، ج1، ص 118).


برخي ديگر خروج ذرية بني آدم از پشت آدم( عليه السلام ) در عالم ذر را بيان، و آنها را به ذره تشبيه مي كنند (كليني، 1407ق، ج2، ص 13؛ صفار، 1404ق، ج1، ص 70-71).  
برخي ديگر خروج ذرية بني آدم از پشت آدم( عليه السلام ) در عالم ذر را بيان، و آنها را به ذره تشبيه مي كنند (كليني، 1407ق، ج2، ص 13؛ صفار، 1404ق، ج1، ص 70-71).


گروهي بر فراموشي موقف ميثاق دلالت دارند و اينكه روزي همه آن موقف را به ياد مي آورند (صدوق، 1385، ج1، ص118؛ قمي، 1404ق، ج1، ص248).  
گروهي بر فراموشي موقف ميثاق دلالت دارند و اينكه روزي همه آن موقف را به ياد مي آورند (صدوق، 1385، ج1، ص118؛ قمي، 1404ق، ج1، ص248).


بعضي شهادت (شهدنا) را به ملائكه نسبت مي دهند (نه انسان ها) (صدوق، 1385، ج 1، ص 118).  
بعضي شهادت (شهدنا) را به ملائكه نسبت مي دهند (نه انسان ها) (صدوق، 1385، ج 1، ص 118).


شماري موطن تسمية حضرت علي( عليه السلام ) به اميرالمؤمنين را عالم ذر معرفي مي كنند (كليني، 1407ق، ج1، ص 412) و برخي نيز به ميثاق حجر الاسود و حمل ميثاق نامه توسط او تأكيد مي ورزند (طوسي، 1414ق، ص 477؛ عياشي، 1380ق، ج2، ص 38؛ صدوق، 1385، ج2، ص 425).  
شماري موطن تسمية حضرت علي( عليه السلام ) به اميرالمؤمنين را عالم ذر معرفي مي كنند (كليني، 1407ق، ج1، ص 412) و برخي نيز به ميثاق حجر الاسود و حمل ميثاق نامه توسط او تأكيد مي ورزند (طوسي، 1414ق، ص 477؛ عياشي، 1380ق، ج2، ص 38؛ صدوق، 1385، ج2، ص 425).


گروهي از روايات دال بر اخذ ميثاق از همة مخلوقات اند (نه فقط انسان ها) (برقي، 1371ق، ج1، ص 242؛ كليني، 1407ق، ج5، ص504).  
گروهي از روايات دال بر اخذ ميثاق از همة مخلوقات اند (نه فقط انسان ها) (برقي، 1371ق، ج1، ص 242؛ كليني، 1407ق، ج5، ص504).


رواياتي نيز دال بر يكي بودن ميثاق و فطرت هستند (صدوق، 1398ق، ص329؛ كليني، 1407ق، ج 2، ص12).  
رواياتي نيز دال بر يكي بودن ميثاق و فطرت هستند (صدوق، 1398ق، ص329؛ كليني، 1407ق، ج 2، ص12).


رواياتي هم بر يكي بودن عالم ميثاق و طينت دلالت دارند كه اين روايات بر وجود تكليف در عالم ذر نيز دلالت مي كنند. (مرحوم كليني نيز فصلي را به همين مضمون عنوان گذاري كرده است: بَابٌ آخَرُ مِنْهُ وَ فِيهِ زِيَادَةُ وُقُوعِ التَّكْلِيفِ الْأَوَّل (ر.ك. كليني، 1407ق، ج 2، ص6 و ص7؛ صفار، 1404ق، ج1، ص70و80-81).  
رواياتي هم بر يكي بودن عالم ميثاق و طينت دلالت دارند كه اين روايات بر وجود تكليف در عالم ذر نيز دلالت مي كنند. (مرحوم كليني نيز فصلي را به همين مضمون عنوان گذاري كرده است: بَابٌ آخَرُ مِنْهُ وَ فِيهِ زِيَادَةُ وُقُوعِ التَّكْلِيفِ الْأَوَّل (ر.ك. كليني، 1407ق، ج 2، ص6 و ص7؛ صفار، 1404ق، ج1، ص70و80-81).


همچنين رواياتي يكي بودن عالم ميثاق و عالم ظلال را مي رسانند (صدوق، 1385ق، ج1، ص 84-85 و 118؛ كليني، 1407ق، ج1، ص 236؛ صفار، 1404ق، ج1، ص 70 و 80-81).  
همچنين رواياتي يكي بودن عالم ميثاق و عالم ظلال را مي رسانند (صدوق، 1385ق، ج1، ص 84-85 و 118؛ كليني، 1407ق، ج1، ص 236؛ صفار، 1404ق، ج1، ص 70 و 80-81).


رواياتي نيز علاوه بر ربوبيت خدا بر رسالت پيامبر( صلي الله عليه و آله ) و ولايت اهل بيت( عليهم السلام ) دلالت مي كنند (كليني، 1407ق، ج1، ص133 و 412؛ قمي، 1404ق، ج 1، ص 246-247.  
رواياتي نيز علاوه بر ربوبيت خدا بر رسالت پيامبر( صلي الله عليه و آله ) و ولايت اهل بيت( عليهم السلام ) دلالت مي كنند (كليني، 1407ق، ج1، ص133 و 412؛ قمي، 1404ق، ج 1، ص 246-247.


برخي از اين منابع همچون كافي و بصائر بر ميثاق پيامبران اولوالعزم براي ياري كردن حضرت مهدي دلالت دارند) و برخي منابع هم سبقت داشتن ميثاق پيامبر و اهل بيت( عليهم السلام ) را مي رسانند (كليني، 1407ق، ج2، ص12؛ صدوق، 1385، ص 129؛ صفار، 1404ق، ج1، ص 83 و 86).
برخي از اين منابع همچون كافي و بصائر بر ميثاق پيامبران اولوالعزم براي ياري كردن حضرت مهدي دلالت دارند) و برخي منابع هم سبقت داشتن ميثاق پيامبر و اهل بيت( عليهم السلام ) را مي رسانند (كليني، 1407ق، ج2، ص12؛ صدوق، 1385، ص 129؛ صفار، 1404ق، ج1، ص 83 و 86).
کاربر ناشناس