پرش به محتوا

ملاقات با امام زمان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
imported>Salvand
جزبدون خلاصۀ ویرایش
imported>Salvand
خط ۴۲: خط ۴۲:
ابراهیم بن ادریس می‌گوید: امام(ع) را پس از درگذشت امام عسکری(ع) دیدم که جوانی بالغ و رشید شده بود و دست و سرش را بوسیدم.<ref>محمدی ری‌شهری، دانشنامه امام مهدی‌(ع)، ج۵، ص۲۹؛ کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۳۳۱، ح۸، شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص۲۶۸، ۱۴۱۱ق، ح۲۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۵۳؛ طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۲۰.</ref>
ابراهیم بن ادریس می‌گوید: امام(ع) را پس از درگذشت امام عسکری(ع) دیدم که جوانی بالغ و رشید شده بود و دست و سرش را بوسیدم.<ref>محمدی ری‌شهری، دانشنامه امام مهدی‌(ع)، ج۵، ص۲۹؛ کلینی، الکافی، ۱۳۸۹ق، ج۱، ص۳۳۱، ح۸، شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص۲۶۸، ۱۴۱۱ق، ح۲۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۵۳؛ طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۲۰.</ref>
*'''دیدار ابوالادیان'''
*'''دیدار ابوالادیان'''
ابوالادیان می‌گوید: من در خدمت امام عسکری بودم و نامه‌هایش را به شهرها می‌رساندم. در بیماری منجر به فوتش - که درود خدا بر او باد - بر او وارد شدم. ایشان نامه‌هایی را که نوشته بود، به من داد و فرمود: «آنها را به مدائن ببر و تو پانزده روز غایب می‌شوی و روز پانزدهم که به سامرا وارد می‌شوی، صدای عزاداری از خانه‌ام می‌شنوی و مرا در غسال‌خانه خواهی یافت». گفتم: سرور من چون این‌گونه شود، چه کسی [امام] است؟ فرمود:«هر کس پاسخ نامه‌هایم را از تو خواست، او قائم پس از من است». گفتم: از او بیشتر برایم بگو. فرمود: «هرکس بر من نماز بخواند، او قائم پس از من است». گفتم: برایم بیفزا. فرمود: «هر کس از آنچه در درون همیان خبر داد، او قائم پس از من است»... روز پانزدهم به سامرا وارد شدم. از خانه‌اش صدای عزاداری شنیدم و او را در غسال خانه و جعفر بن علی برادر امام عسکری را بر در خانه و شیعیان را بر گرد او دیدم که به او تسلیت [فوت برادر] و تبریک [امامت] می‌گفتند. با خود گفتم: اگر این امام باشد، امامت از میان رفت؛ زیرا او را می‌شناختم که نبیذ می‌نوشد و قماربازی می‌کند و تنبور می‌نوازد. من هم جلو رفتم و تسلیت و تبریک گفتم؛ اما چیزی از من نخواست.
ابوالادیان می‌گوید: من در خدمت [[امام عسکری]] بودم و نامه‌هایش را به شهرها می‌رساندم. در بیماری منجر به فوتش - که درود [[خدا]] بر او باد - بر او وارد شدم. ایشان نامه‌هایی را که نوشته بود، به من داد و فرمود: «آنها را به [[مدائن]] ببر و تو پانزده روز غایب می‌شوی و روز پانزدهم که به [[سامرا]] وارد می‌شوی، صدای عزاداری از خانه‌ام می‌شنوی و مرا در غسال‌خانه خواهی یافت». گفتم: سرور من چون این‌گونه شود، چه کسی [امام] است؟ فرمود:«هر کس پاسخ نامه‌هایم را از تو خواست، او [[قائم]] پس از من است». گفتم: از او بیشتر برایم بگو. فرمود: «هرکس بر من نماز بخواند، او قائم پس از من است». گفتم: برایم بیفزا. فرمود: «هر کس از آنچه در درون همیان خبر داد، او قائم پس از من است»... روز پانزدهم به سامرا وارد شدم. از خانه‌اش صدای عزاداری شنیدم و او را در غسال‌خانه و [[جعفر بن علی الهادی|جعفر بن علی]] برادر امام عسکری را بر در خانه و [[شیعیان]] را بر گرد او دیدم که به او تسلیت [فوت برادر] و تبریک [امامت] می‌گفتند. با خود گفتم: اگر این [[امام]] باشد، [[امامت]] از میان رفت؛ زیرا او را می‌شناختم که نبیذ (شراب) می‌نوشد و [[قمار|قماربازی]] می‌کند و تنبور می‌نوازد. من هم جلو رفتم و تسلیت و تبریک گفتم؛ اما چیزی از من نخواست.


آن‌گاه کسی آمد و گفت: سرور من برادرت کفن شد. برخیز و بر او نماز بخوان. جعفر بن علی و شیعیان گرد او به درون آمدند و پیشاپیش آنان سَمّان و حسن بن علی معروف به سلمه، قتیل معتصم بودند. هنگامی که به درون خانه رفتیم، پیکر حسن بن علی - که درود خدا بر او باد - را دیدم که کفن شده بود. جعفر بن علی جلو رفت تا بر پیکر برادرش نماز بخواند؛ اما هنگامی که خواست تکبیر بگوید، کودکی گندمگون با موهایی موجدار و دندان‌هایی گشاده بیرون آمد و ردای جعفر بن علی را گرفت و فرمود: «ای عمو بایست که من در نماز بر پدرم از تو سزاورترم». جعفر در حالی که رنگش دگرگون و زرد شده بود عقب رفت و کودک جلو آمد و بر ایشان نماز خواند و سپس [امام عسکری(ع)] در کنار پدرش به خاک سپرده شد.
آن‌گاه کسی آمد و گفت: سرور من برادرت [[کفن]] شد. برخیز و بر او [[نماز میت|نماز]] بخوان. جعفر بن علی و شیعیان گرد او به درون آمدند و پیشاپیش آنان سَمّان و حسن بن علی معروف به سلمه، قتیل معتصم بودند. هنگامی که به درون خانه رفتیم، پیکر حسن بن علی - که درود خدا بر او باد - را دیدم که کفن شده بود. جعفر بن علی جلو رفت تا بر پیکر برادرش نماز بخواند؛ اما هنگامی که خواست تکبیر بگوید، کودکی گندمگون با موهایی موجدار و دندان‌هایی گشاده بیرون آمد و ردای جعفر بن علی را گرفت و فرمود: «ای عمو بایست که من در نماز بر پدرم از تو سزاورترم». جعفر در حالی که رنگش دگرگون و زرد شده بود عقب رفت و کودک جلو آمد و بر ایشان نماز خواند و سپس [امام عسکری(ع)] در کنار پدرش به خاک سپرده شد.
{{سخ}}آن‌گاه فرمود: «ای بصری! جواب نامه‌هایی را که همراه داری بیاور» و من آنها را به او دادم و با خود گفتم: این، دو نشانه و فقط این همیان مانده است. سپس به سوی جعفر بن علی [کذاب] رفتم، در حالی که از خشم نفس نفس می‌زد. حاجز وشّاء به او گفت: سرور من این کودک کجاست تا بر او حجت اقامه کنیم؟ او گفت: به خدا سوگند تا کنون او را ندیده بودم و نمی‌شناسم!
{{سخ}}آن‌گاه فرمود: «ای بصری! جواب نامه‌هایی را که همراه داری بیاور» و من آنها را به او دادم و با خود گفتم: این، دو نشانه و فقط این همیان مانده است. سپس به سوی جعفر بن علی [کذاب] رفتم، در حالی که از خشم نفس نفس می‌زد. حاجز وشّاء به او گفت: سرور من این کودک کجاست تا بر او حجت اقامه کنیم؟ او گفت: به خدا سوگند تا کنون او را ندیده بودم و نمی‌شناسم!


کاربر ناشناس