پرش به محتوا

طرماح بن عدی طائی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
imported>Hasanzade
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۳: خط ۶۳:
طرماح به امام گفت: با شما یارانِ اندکی می‎بینم و همین لشکریان حرّ در مبارزه با شما پیروزند و من یک روز پیش از آمدن از [[کوفه]]، مردم انبوهی را دیدم که آماده جنگ با شما می‏‌شدند و من تاکنون چنین لشکر عظیمی ندیده بودم، تو را به خدا سوگند! تا می‏توانی به آنان نزدیک مشو.<ref> الکامل، ج۴، ص۵۰؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳</ref>
طرماح به امام گفت: با شما یارانِ اندکی می‎بینم و همین لشکریان حرّ در مبارزه با شما پیروزند و من یک روز پیش از آمدن از [[کوفه]]، مردم انبوهی را دیدم که آماده جنگ با شما می‏‌شدند و من تاکنون چنین لشکر عظیمی ندیده بودم، تو را به خدا سوگند! تا می‏توانی به آنان نزدیک مشو.<ref> الکامل، ج۴، ص۵۰؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳</ref>


*اگر می‌‏خواهی به سوی قبیله من بیا، چرا که در آن‌جا کسانی هستند که تو را یاری کنند، امام در جواب فرمود: که گریختن و زن و فرزند را رها کردن برای من عار است.
*اگر می‌‏خواهی به سوی قبیله من بیا، چرا که در آن‌جا کسانی هستند که تو را یاری کنند، او گفت بیست هزار طائی را برای جنگ خدمت امام می‌آورد.<ref> الکامل، ج۴، ص۵۰؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳</ref> امام فرمود: خداوند تو و قبیله‌ات را جزای خیر دهد. ما و این گروه (اصحاب حرّ) پیمانی بسته‌‏ایم که نمی‌توانم از آن باز گردم.<ref>البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۷۴</ref>
*بیا به کوه بنی طی برویم، او گفت بیست هزار طائی را برای جنگ خدمت امام می‌آورد.<ref> الکامل، ج۴، ص۵۰؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳</ref> امام فرمود: خداوند تو و قبیله‌ات را جزای خیر دهد. ما و این گروه (اصحاب حرّ) پیمانی بسته‌‏ایم که نمی‌توانم از آن باز گردم.<ref>البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۷۴</ref>


سپس از امام اجازه خواست تا طعامی به خانواده‏‌اش برساند و بازگردد؛ ولی او در راه بازگشت، زمانی که به [[عذیب هجانات]] رسید، خبر [[شهادت]] امام حسین را شنید.<ref> الکامل، ج۴، ص۵۰</ref>
سپس از امام اجازه خواست تا طعامی به خانواده‏‌اش برساند و بازگردد؛ ولی او در راه بازگشت، زمانی که به [[عذیب هجانات]] رسید، خبر [[شهادت]] امام حسین را شنید.<ref> الکامل، ج۴، ص۵۰</ref>