Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۰۳۵
ویرایش
جز (←همسر و فرزندان) |
جز (←همسر و فرزندان) |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
علی(ع) او را به همسری ابوثعلبه حبشی درآورد. فضه، از او یک پسر به دنیا آورد. بعداز مرگ ابوثعلبه، فضه با ابوملیک غطفانی [[ازدواج]] کرد و پس از این ازدواج پسرش از ابوثعلبه از دنیا رفت.<ref>حسون، اعلام النساء المؤمنات، ۱۳۷۹ش، ص۶۹۷.</ref> فضه از ابوملیک دارای فرزندانی شد،<ref>مغنیة، الحسین و بطلة کربلاء، ص۲۸۷.</ref> دختری به نام شهرة بنت مسکة بنت فضّة که کرامتی هم برای او نقل میکنند، از نوادگان اوست.<ref>حائری، تسلیة المجالس، ج۱، ص۵۲۹.</ref> در بعضی از منابع، از شکایت شوهر دوم از وی نزد [[عمر بن خطاب]] سخن به میان رفته و او به نفع فضه قضاوت کرده است.<ref>مغربی، شرح الأخبار، ج ۲، ص۳۲۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبیطالب، ج ۳، ص۱۸۳.</ref> | علی(ع) او را به همسری ابوثعلبه حبشی درآورد. فضه، از او یک پسر به دنیا آورد. بعداز مرگ ابوثعلبه، فضه با ابوملیک غطفانی [[ازدواج]] کرد و پس از این ازدواج پسرش از ابوثعلبه از دنیا رفت.<ref>حسون، اعلام النساء المؤمنات، ۱۳۷۹ش، ص۶۹۷.</ref> فضه از ابوملیک دارای فرزندانی شد،<ref>مغنیة، الحسین و بطلة کربلاء، ص۲۸۷.</ref> دختری به نام شهرة بنت مسکة بنت فضّة که کرامتی هم برای او نقل میکنند، از نوادگان اوست.<ref>حائری، تسلیة المجالس، ج۱، ص۵۲۹.</ref> در بعضی از منابع، از شکایت شوهر دوم از وی نزد [[عمر بن خطاب]] سخن به میان رفته و او به نفع فضه قضاوت کرده است.<ref>مغربی، شرح الأخبار، ج ۲، ص۳۲۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبیطالب، ج ۳، ص۱۸۳.</ref> | ||
[[مالک بن دینار]] میگوید: زمانی که برای زیارت خانه خدا راهی [[حج]] بودیم، زنی لاغر اندام را دیدم که بر حیوانی لاغر و ناتوان سوار است ولی حیوان در راه بازماند. من او را سرزنش کردم که چرا با چنین مرکبی توشه سفر بسته است و میخواهد راهی بدین درازی را بپیماید، اما زن سر به آسمان بلند کرد و گفت: «نه در خانهام گذاردی و نه به خانهات رساندی. سوگند به عزت و جلالت اگر کسی غیر از تو چنین کاری با من کرده بود، شکایتش را پیش تو میآوردم.» ناگهان شخصی در بیابان پیدا شد که در دستش افسار | [[مالک بن دینار]] میگوید: زمانی که برای زیارت خانه خدا راهی [[حج]] بودیم، زنی لاغر اندام را دیدم که بر حیوانی لاغر و ناتوان سوار است ولی حیوان در راه بازماند. من او را سرزنش کردم که چرا با چنین مرکبی توشه سفر بسته است و میخواهد راهی بدین درازی را بپیماید، اما زن سر به آسمان بلند کرد و گفت: «نه در خانهام گذاردی و نه به خانهات رساندی. سوگند به عزت و جلالت اگر کسی غیر از تو چنین کاری با من کرده بود، شکایتش را پیش تو میآوردم.» ناگهان شخصی در بیابان پیدا شد که در دستش افسار ناقهای بود و آماده تا آن زن را به مقصد برساند. من که از این ماجرا، کمالات زن را دیدم، دانستم پرهیزکاری است که نزد خدایش مقام بلندی دارد، پرسیدم تو کیستی؟ گفت: من شهره، دخترِ مسکه دختر فضه کنیز فاطمه زهرا(ع) هستم.<ref>مجلسی، بحارالأنوار، ۱۳۶۳ش، ج ۴۳، ص۴۷.</ref> | ||
==ویژگیها== | ==ویژگیها== |