پرش به محتوا

فضل بن حسن طبرسی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
از صاحب [[ریاض العلماء]] چنین نقل شده است که مشهور است طبرسی دچار سکته شد، گمان بردند که وفات یافته است. پس او را دفن کردند. طبرسی به هوش آمد و خود را در قبر دید. [[نذر]] کرد که اگر خدا او را از این بلا نجات دهد، کتابی در [[تفسیر قرآن]] تألیف کند. از قضا، شخصی [[قبر]] او را نبش کرد. هنگامی که نبش قبرکننده به درآوردن کفن‌های او مشغول شد، طبرسی دست او را گرفت. آن شخص ترسید. طبرسی قصه را برای او تعریف کرد. نبش قبر کننده او را بر دوش گرفته، به خانه رساند. طبرسی کفن خود و اموالی به نبش قبر کننده بخشید و آن شخص نیز از کار خود [[توبه]] کرد. طبرسی نیز در عمل به نذر خود کتاب [[مجمع البیان]] را تألیف کرد.<ref>امین، اعیان الشیعة، ۱۴۰۶ق، ج۸، ص۴۰۰.</ref>
از صاحب [[ریاض العلماء]] چنین نقل شده است که مشهور است طبرسی دچار سکته شد، گمان بردند که وفات یافته است. پس او را دفن کردند. طبرسی به هوش آمد و خود را در قبر دید. [[نذر]] کرد که اگر خدا او را از این بلا نجات دهد، کتابی در [[تفسیر قرآن]] تألیف کند. از قضا، شخصی [[قبر]] او را نبش کرد. هنگامی که نبش قبرکننده به درآوردن کفن‌های او مشغول شد، طبرسی دست او را گرفت. آن شخص ترسید. طبرسی قصه را برای او تعریف کرد. نبش قبر کننده او را بر دوش گرفته، به خانه رساند. طبرسی کفن خود و اموالی به نبش قبر کننده بخشید و آن شخص نیز از کار خود [[توبه]] کرد. طبرسی نیز در عمل به نذر خود کتاب [[مجمع البیان]] را تألیف کرد.<ref>امین، اعیان الشیعة، ۱۴۰۶ق، ج۸، ص۴۰۰.</ref>


با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و [[عبدالله بن عیسی افندی|افندی]] از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد. ولی افندی این داستان را بدون سند نقل می‌کند و محدث نوری هم تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از ریاض العلماء نقل نشده است.<ref>نوری، مستدرک الوسائل، الخاتمة، ج۳، ص ۷۰.</ref> آیت الله سبحانی نیز می گوید اگر چنین چیزی صحت داشت طبرسی آن را در مقدمه کتاب خود می‌نوشت و دیگران نیز آن را نقل می‌کردند. غیر از این که این ماجرا به افراد دیگری مثل ملا فتح‌الله کاشانی و فرزند ملا صالح مازندرانی نیز نسبت داده شده است.<ref>سبحانی تبریزی، الشیخ الطبرسی امام المفسرین، ص۴۵-۴۷</ref>
با توجه به این که طبرسی عالم قرن ششم است و [[عبدالله بن عیسی افندی|افندی]] از علمای قرن دوازدهم است این داستان نیاز به سند دارد. ولی افندی این داستان را بدون سند نقل می‌کند و محدث نوری هم تصریح دارد که این داستان در هیچ منبعی قبل از ریاض العلماء نقل نشده است.<ref>نوری، مستدرک الوسائل، الخاتمة، ج۳، ص ۷۰.</ref> [[آیت الله سبحانی]] نیز می گوید اگر چنین چیزی صحت داشت طبرسی آن را در مقدمه کتاب خود می‌نوشت و دیگران نیز آن را نقل می‌کردند. غیر از این که این ماجرا به افراد دیگری مثل ملا فتح‌الله کاشانی و فرزند ملا صالح مازندرانی نیز نسبت داده شده است.<ref>سبحانی تبریزی، الشیخ الطبرسی امام المفسرین، ص۴۵-۴۷</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۲۱۵

ویرایش