پرش به محتوا

مناظره امام رضا با سلیمان مروزی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
imported>A.atashinsadaf
خط ۱۴: خط ۱۴:
آن حضرت نیز براى [[وضو]] برخاسته و به مجلس مأمون حاضر شد.
آن حضرت نیز براى [[وضو]] برخاسته و به مجلس مأمون حاضر شد.
=== بداء ===
=== بداء ===
در ابتدای مناظره، میان امام رضا (ع) و سلیمان کلامى در [[بداء]]<ref>علاّمه شعرانى در زیر نویس شرح کافى ملاّ صالح مازندرانى گوید: «بداء» به معنى از عزم برگشتن و یا پشیمان شدن از کارى که قصد انجام آن را داشته است مى‌باشد، و باید دانست که نسبت دادن آن بر خداوند روا نیست، چون ذات بارى تعالى را محلّ حوادث دانستن است، و این خود نوعى کفر است، و بدین معنى همۀ بزرگان [[شیعه]] منع کرده‌اند و آن را جایز نمى‌دانند، زیرا این از خصائص ممکنات است نه واجب الوجود، و ممکن نیست بگوییم خداوند تصمیم بر کارى گرفته بوده و بعد صرف نظر کرده و تقدیر خود را تغییر داده است، مثلاً عزم بر فلان کار را داشت و بعد سببى پیدا شده و از آن عزم برگشته است، و بدائى که شیعه بدان قائل است این چنین چیزى نیست، و بزرگان عالم تشیّع همه تصریح به بطلان چنین کلامى کرده‌اند، از جملۀ ایشان شیخ طوسى  در عدّة الاصول و تفسیر تبیان، و استادش سیّد مرتضى در «الذّریعة إلى اصول الشّریعة» و علاّمۀ حلّى در نهایة الاصول در مقصد هشتم فصل أوّل بحث چهارم گفته است: «نسخ بر خداوند جایز است، زیرا که حکم او تابع مصالح است» -تا آنجا که گوید: «و بداء بر خداوند جایز نیست زیرا دلالت بر جهل یا قبیح مى‌کند و آن دو در حقّ خداوند متعال از محالات است» ، و نظیر آن در تفسیر مجمع البیان و تفسیر أبو الفتوح رازى در چندین مورد ذکر شده که از جملۀ آنها در مجلّد أوّل أبو الفتوح (سیزده جزئى)، ص ۴ و ٢٨۶. و اینکه پاره‌اى گفته‌اند: مراد از «بداء» آنست که خداوند حکمى کرده و مى‌دانسته که در صورت پیدایش سببى آن را تغییر خواهد داد، این معنى با نسخ سازگار است نه با «بداء» و نیز اینکه گفته‌اند: «دو حکم دربارۀ یک موضوع با دو شرط مختلف جایز است، و تناقض ندارد، مثلاً خداوند حکم کرده که عمر شخصى کوتاه باشد، و اگر صدقه داد، یا صلۀ رحم کرد عمرش طولانى باشد، این اشکالى ندارد» این درست نیست، زیرا اراده و مشیّت و تقدیر و قضاء جایى بکار مى‌رود که شرطش حاصل مى‌شود، نه در آنجا که خداوند مى‌داند که آن نخواهد شد و آنچه در اخبار آمده که «بدا للّٰه کذا» معنیش این نیست که رأى خداوند تغییر کرد و از مشیّت و یا تقدیرش برگشت، بلکه مانند غضب و رضا و اسف که بخدا نسبت مى‌دهیم است، مثل آیۀ: «فَلَمّٰا آسَفُونٰا اِنْتَقَمْنٰا» و آیۀ: «نَسُوا اَللّٰهَ فَنَسِیَهُمْ» ، و آیۀ: «کَذٰلِکَ اَلْیَوْمَ تُنْسىٰ» و امثال این آیات که معنى آن معامله کردن خدا است با آنان معاملۀ ناراضى و معاملۀ کسى که فراموششان کرده، یا معاملۀ اندوهگین، یا معاملۀ پشیمان، نه آنکه العیاذ باللّٰه خداوند در واقع این صفات را پیدا کرده باشد، مثل «وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنٰا» که نتیجه دادن مکر آنها است نه فعل مکر که نسبتش بر خداوند قبیح است، و علاّمۀ مجلسى نیز لفظ «بداء» را چون در روایات آمده است تأدّباً حفظ کرده ولى معنى را به نظیر آنچه تحریر شد تأویل مى‌نماید-پایان کلام علاّمۀ شعرانى. طبرسی، ج2، ١٣٨١ ، ص382.</ref> به معنى ظهور، جارى شد، براى تغیّر و عوض شدن مصلحت، و آن حضرت در صحّت آن به آیات بسیارى از [[قرآن]] استشهاد نمود، مانند آیۀ: «خداست که آفرینش آفریدگان را آغاز مى‌کند، سپس بار دیگر آن را باز مى‌گرداند» روم: 11، و آیۀ: «در آفرینش هر چه خواهد مى‌افزاید» فاطر: 12 و آیۀ: «خداى آنچه را خواهد از میان ببرد و یا استوار بدارد» رعد: 39 و آیۀ: «و به هیچ کسى زندگانى دراز داده نشود. و از عمر هیچ کس کاسته نگردد-فاطر: 11» و آیۀ مبارکۀ: «و گروهى دیگر واپس داشتگانند براى فرمان خدا-توبه: 106» ، و امثال آنها.
در ابتدای مناظره، میان امام رضا (ع) و سلیمان کلامى در [[بداء]]<ref>علاّمه شعرانى در زیر نویس شرح کافى ملاّ صالح مازندرانى گوید: «بداء» به معنى از عزم برگشتن و یا پشیمان شدن از کارى که قصد انجام آن را داشته است مى‌باشد، و باید دانست که نسبت دادن آن بر خداوند روا نیست، چون ذات بارى تعالى را محلّ حوادث دانستن است، و این خود نوعى کفر است، و بدین معنى همۀ بزرگان [[شیعه]] منع کرده‌اند و آن را جایز نمى‌دانند، زیرا این از خصائص ممکنات است نه واجب الوجود، و ممکن نیست بگوییم خداوند تصمیم بر کارى گرفته بوده و بعد صرف نظر کرده و تقدیر خود را تغییر داده است، مثلاً عزم بر فلان کار را داشت و بعد سببى پیدا شده و از آن عزم برگشته است، و بدائى که شیعه بدان قائل است این چنین چیزى نیست، و بزرگان عالم تشیّع همه تصریح به بطلان چنین کلامى کرده‌اند، از جملۀ ایشان شیخ طوسى  در عدّة الاصول و تفسیر تبیان، و استادش سیّد مرتضى در «الذّریعة إلى اصول الشّریعة» و علاّمۀ حلّى در نهایة الاصول در مقصد هشتم فصل أوّل بحث چهارم گفته است: «نسخ بر خداوند جایز است، زیرا که حکم او تابع مصالح است» -تا آنجا که گوید: «و بداء بر خداوند جایز نیست زیرا دلالت بر جهل یا قبیح مى‌کند و آن دو در حقّ خداوند متعال از محالات است» ، و نظیر آن در تفسیر مجمع البیان و تفسیر أبو الفتوح رازى در چندین مورد ذکر شده که از جملۀ آنها در مجلّد أوّل أبو الفتوح (سیزده جزئى)، ص ۴ و ٢٨۶. و اینکه پاره‌اى گفته‌اند: مراد از «بداء» آنست که خداوند حکمى کرده و مى‌دانسته که در صورت پیدایش سببى آن را تغییر خواهد داد، این معنى با نسخ سازگار است نه با «بداء» و نیز اینکه گفته‌اند: «دو حکم دربارۀ یک موضوع با دو شرط مختلف جایز است، و تناقض ندارد، مثلاً خداوند حکم کرده که عمر شخصى کوتاه باشد، و اگر صدقه داد، یا صلۀ رحم کرد عمرش طولانى باشد، این اشکالى ندارد» این درست نیست، زیرا اراده و مشیّت و تقدیر و قضاء جایى بکار مى‌رود که شرطش حاصل مى‌شود، نه در آنجا که خداوند مى‌داند که آن نخواهد شد و آنچه در اخبار آمده که «بدا للّٰه کذا» معنیش این نیست که رأى خداوند تغییر کرد و از مشیّت و یا تقدیرش برگشت، بلکه مانند غضب و رضا و اسف که بخدا نسبت مى‌دهیم است، مثل آیۀ: «فَلَمّٰا آسَفُونٰا اِنْتَقَمْنٰا» و آیۀ: «نَسُوا اَللّٰهَ فَنَسِیَهُمْ» ، و آیۀ: «کَذٰلِکَ اَلْیَوْمَ تُنْسىٰ» و امثال این آیات که معنى آن معامله کردن خدا است با آنان معاملۀ ناراضى و معاملۀ کسى که فراموششان کرده، یا معاملۀ اندوهگین، یا معاملۀ پشیمان، نه آنکه العیاذ باللّٰه خداوند در واقع این صفات را پیدا کرده باشد، مثل «وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنٰا» که نتیجه دادن مکر آنها است نه فعل مکر که نسبتش بر خداوند قبیح است، و علاّمۀ مجلسى نیز لفظ «بداء» را چون در روایات آمده است تأدّباً حفظ کرده ولى معنى را به نظیر آنچه تحریر شد تأویل مى‌نماید-پایان کلام علاّمۀ شعرانى. طبرسی، ج۲، ١٣٨١ ، ص۳۸۲.</ref> به معنى ظهور، جارى شد، براى تغیّر و عوض شدن مصلحت، و آن حضرت در صحّت آن به آیات بسیارى از [[قرآن]] استشهاد نمود، مانند آیۀ: «خداست که آفرینش آفریدگان را آغاز مى‌کند، سپس بار دیگر آن را باز مى‌گرداند» روم: ۱۱، و آیۀ: «در آفرینش هر چه خواهد مى‌افزاید» فاطر: 12 و آیۀ: «خداى آنچه را خواهد از میان ببرد و یا استوار بدارد» رعد: ۳۹ و آیۀ: «و به هیچ کسى زندگانى دراز داده نشود. و از عمر هیچ کس کاسته نگردد-فاطر: ۱۱» و آیۀ مبارکۀ: «و گروهى دیگر واپس داشتگانند براى فرمان خدا-توبه: ۱۰۶» ، و امثال آنها.


پس سلیمان به [[مأمون]] گفت: اى أمیرالمؤمنین، از امروز به بعد به خواست خدا، «بداء» را انکار نخواهم کرد و آن را دروغ نخواهم پنداشت.
پس سلیمان به [[مأمون]] گفت: اى أمیرالمؤمنین، از امروز به بعد به خواست خدا، «بداء» را انکار نخواهم کرد و آن را دروغ نخواهم پنداشت.
۱۳۶

ویرایش