Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۰۳۵
ویرایش
جز (←ملاصدرا و تناسخ) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
''' | ''' تَناسُخ در فلسفه و عرفان '''، به معنای انتقال روح از جسمی پس از مرگ به جسمی دیگر و بازگشت دوباره به دنیاست. برخی از متفکران اسلامی از جمله [[زکریای رازی|محمد بن زکریای رازی]] به تناسخ باور داشتند اما غالب متفکران و فلاسفه اسلامی این باور را نادرست میدانند و با ادله عقلی و روایی آن را ابطال میکنند. فهم دقیق این مسأله و اشکالات وارد به آن نیاز به آشنایی عمیق با فلسفه است. | ||
==تناسخ در عرفان== | ==تناسخ در عرفان== | ||
در تاریخ تصوف اسلامی، به سبب خلط اولیه معنای حلول و [[تناسخ]] و قوّت بحث حلول در میان صوفیه، بحث تناسخ اهمیت داشته است. وجود | در تاریخ تصوف اسلامی، به سبب خلط اولیه معنای حلول و [[تناسخ]] و قوّت بحث حلول در میان صوفیه، بحث تناسخ اهمیت داشته است. وجود فرقههایی چون [[اهل حق]] که از سویی معتقد به تناسخ بوده و از سوی دیگر عناصری از تصوف در خود دارند از دیگر وجوه اهمیت این بحث است. | ||
به سبب رواج عقیده به تناسخ، صوفیان مسلمان با این عقیده و انواع آن آشنایی داشتهاند. به خصوص مفهوم دینی [[مسخ]] در میان ایشان متداول بوده که آن را با آموزه [[تجسم اعمال]] و خُلقیات به ویژه در باطن افراد مرتبط کردهاند. [[علاءالدوله سمنانی]] (متوفی قرن هشتم) همین مسخ باطن را حجتی در رد تناسخ شمرده است. وی در محاجّه با بوداییان تناسخی به این عقیده صوفیه اشاره میکند و میگوید: | به سبب رواج عقیده به تناسخ، صوفیان مسلمان با این عقیده و انواع آن آشنایی داشتهاند. به خصوص مفهوم دینی [[مسخ]] در میان ایشان متداول بوده که آن را با آموزه [[تجسم اعمال]] و خُلقیات به ویژه در باطن افراد مرتبط کردهاند. [[علاءالدوله سمنانی]] (متوفی قرن هشتم) همین مسخ باطن را حجتی در رد تناسخ شمرده است. وی در محاجّه با بوداییان تناسخی به این عقیده صوفیه اشاره میکند و میگوید: | ||
:::سالکان طریقت در بدن واحد بر همه صورتها غلبه میکنند، وقتی صفات ناپسندی مییابند مثلاً غضب بر آنان چیره میشود، خود را به صورت حیواناتی چون سگ میبینند و وقتی به صفات نیکو آراسته شوند خود را به صورت ملائک میبینند، پس چه نیازی هست که با رفع هر صفتی از نفس، بدن هم مطابق عقیدۀ تناسخیان تغییر کند.<ref>علاءالدوله سمنانی، | :::سالکان طریقت در بدن واحد بر همه صورتها غلبه میکنند، وقتی صفات ناپسندی مییابند مثلاً غضب بر آنان چیره میشود، خود را به صورت حیواناتی چون سگ میبینند و وقتی به صفات نیکو آراسته شوند خود را به صورت ملائک میبینند، پس چه نیازی هست که با رفع هر صفتی از نفس، بدن هم مطابق عقیدۀ تناسخیان تغییر کند.<ref>علاءالدوله سمنانی، ص۲۲۴ ۲۲۵</ref> | ||
بعضی بزرگان تصوف به شرح و رد تناسخ پرداخته وگاه دلایلی عرفانی در رد آن آوردهاند، چنانکه [[عبدالعزیز نسفی]] صوفی قرن هفتم و پیرو و شارح [[ابن عربی]]، بسیاری از فصول کشف الحقایق را به بیان مذهب اهل تناسخ اختصاص داده است و هجویری و [[شیخ محمود شبستری]] (متوفی اوایل قرن هشتم) به محاجه با این عقیده پرداختهاند. اما به طور کلی باید گفت اصولاً نظام فکری صوفیان مسلمان از پذیرفتن چنین عقیدهای مانع میشود؛ حبّ الاهی و عشق صوفی به فناء فی اللّه یا اندیشۀ ترک دنیا و زهدورزی جایی برای تصور بازگشت روح به جسم و تعلق دوباره به دنیای مادّی باقی نمیگذارد. از سوی دیگر صوفیۀ متشرع به ظاهر شرع پایبند بوده و دلایل تناسخیان را باطل میدانستند. ابونصر سَرّاج (متوفی ۳۷۸) در رد استدلال تناسخیان <ref>سراج، اللمع فی التصوف، | بعضی بزرگان تصوف به شرح و رد تناسخ پرداخته وگاه دلایلی عرفانی در رد آن آوردهاند، چنانکه [[عبدالعزیز نسفی]] صوفی قرن هفتم و پیرو و شارح [[ابن عربی]]، بسیاری از فصول کشف الحقایق را به بیان مذهب اهل تناسخ اختصاص داده است و هجویری و [[شیخ محمود شبستری]] (متوفی اوایل قرن هشتم) به محاجه با این عقیده پرداختهاند. اما به طور کلی باید گفت اصولاً نظام فکری صوفیان مسلمان از پذیرفتن چنین عقیدهای مانع میشود؛ حبّ الاهی و عشق صوفی به فناء فی اللّه یا اندیشۀ ترک دنیا و زهدورزی جایی برای تصور بازگشت روح به جسم و تعلق دوباره به دنیای مادّی باقی نمیگذارد. از سوی دیگر صوفیۀ متشرع به ظاهر شرع پایبند بوده و دلایل تناسخیان را باطل میدانستند. ابونصر سَرّاج (متوفی ۳۷۸) در رد استدلال تناسخیان<ref>سراج، اللمع فی التصوف، ص۴۳۴۴۳۵</ref> خطای آنان را این دانسته که در امری بالاتر از علم بشری وارد شدهاند. | ||
==تناسخ در فلسفه== | ==تناسخ در فلسفه== | ||
تناسخ در تاریخ فلسفه اسلامی چهره دیگری به خود میگیرد. وجود فیلسوفانِ معتقد یا متمایل به تناسخ از سویی به عمق بحث و ادله آن میافزاید و از سوی دیگر به رونق ادلۀ نقض آن کمک میکند، چنانکه هر فیلسوفی مطابق نظام فلسفی خاص خود | تناسخ در تاریخ فلسفه اسلامی چهره دیگری به خود میگیرد. وجود فیلسوفانِ معتقد یا متمایل به تناسخ از سویی به عمق بحث و ادله آن میافزاید و از سوی دیگر به رونق ادلۀ نقض آن کمک میکند، چنانکه هر فیلسوفی مطابق نظام فلسفی خاص خود استدلالهایی در رد آن میآورد. همچنین به سبب دادوستدهای فلسفه و کلام، مباحث فلاسفه بر دیدگاههای متکلمان هم اثر میگذارد. | ||
===فلاسفه متمایل به تناسخ=== | ===فلاسفه متمایل به تناسخ=== | ||
احتمالاً نخستین فیلسوف معتقد به تناسخ در جهان اسلام [[زکریای رازی|محمد بن زکریای رازی]] (متوفی ۳۱۳ یا ۳۲۰) است. | احتمالاً نخستین فیلسوف معتقد به تناسخ در جهان اسلام [[زکریای رازی|محمد بن زکریای رازی]] (متوفی ۳۱۳ یا ۳۲۰) است. | ||
اخوان الصفا که در نیمه دوم قرن چهارم شهرت داشتند، همان رویکرد تحقیر عالم مادّی نزد رازی را دارند. در نظام ایشان نیز نفس در عالم مادّی هبوط کرده تا از طریق جسم خود به کمال برسد و تزکیه شود و به عالم بالا باز گردد.<ref>اخوان الصفا، ج۳، | اخوان الصفا که در نیمه دوم قرن چهارم شهرت داشتند، همان رویکرد تحقیر عالم مادّی نزد رازی را دارند. در نظام ایشان نیز نفس در عالم مادّی هبوط کرده تا از طریق جسم خود به کمال برسد و تزکیه شود و به عالم بالا باز گردد.<ref>اخوان الصفا، ج۳، ص۲۸۹۲۹۰، ۳۰۱، ۳۰۶</ref> نفوس تزکیه نیافتهای که در بند شهوت و غضب بمانند پس از مرگ از راه یافتن به عالم بالا منع میشوند و در زیر فلک قمر در دوزخ جسمانیات میمانند.<ref>اخوان الصفا، ج۳، ص۷۹۸۰</ref> | ||
مجرد بودن روح و بینیازی آن از بدن در میان تعدادی از فیلسوفان باعث شده در معاد جسمانی تشکیک کنند. ایشان عموماً هویت انسان را در روحِ جدا از جسم دانسته و جسم را آلت یا قالب یا زندان روح تلقی کردهاند. بر این اساسگاه مثل [[ابن سینا]] [[معاد جسمانی]] را به سبب آیات و روایات پذیرفتهاند وگاه مثل [[فارابی]] و اخوان الصفا و [[سهروردی]] آن را مختص | مجرد بودن روح و بینیازی آن از بدن در میان تعدادی از فیلسوفان باعث شده در معاد جسمانی تشکیک کنند. ایشان عموماً هویت انسان را در روحِ جدا از جسم دانسته و جسم را آلت یا قالب یا زندان روح تلقی کردهاند. بر این اساسگاه مثل [[ابن سینا]] [[معاد جسمانی]] را به سبب آیات و روایات پذیرفتهاند وگاه مثل [[فارابی]] و اخوان الصفا و [[سهروردی]] آن را مختص انسانهایی که به تجرد نفس نرسیدهاند شمردهاند. یکی از مشکلاتی که در منابع فلسفی درباره معاد جسمانی مطرح شده، شباهت ظاهری آن با [[تناسخ]] است. این شباهت در بازگشت نفس به بدن پس از مرگ در [[قیامت]] است. حتی [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] معاد جسمانی را تناسخِ اهل ظاهر خوانده است.<ref> زادالمسافرین ۱۳۴۱، ص۴۲۱۴۲۲</ref> در پاسخ به این اشکال تأکید شده است که بازگشت نفس به بدن در دنیا مشکل تناسخ را پیش میآورد، حال آنکه معاد جسمانی در آخرت است.<ref>غزالی، ۱۳۹۲، ص۳۰۰؛ صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۷۴ ۲۷۵؛ مازندرانی، ج۱۲، ص۳۱۵؛ سبزواری، ج۵، ص۳۵۲</ref> | ||
این ابهام دربارۀ [[ابونصر فارابی]] (متوفی ۳۳۹ق) هم دیده میشود. او <ref>فارابی، آراء اهل المدینۀ الفاضلة، | این ابهام دربارۀ [[ابونصر فارابی]] (متوفی ۳۳۹ق) هم دیده میشود. او<ref>فارابی، آراء اهل المدینۀ الفاضلة، ص۱۴۲۱۴۳</ref> درباره سرنوشت انسانهای جاهل میگوید: | ||
:::نفوس این مردم چون کامل نشده در بقا و دوام محتاج مادّه است؛ ازینرو، پس از مرگِ جسم به صورت هیئتی در انسان دیگر یا حیوان یا غیرحیوان در میآید. نفوسی که به جسم غیرانسان انتقال یابند همان نفوسی هستند که نابود میشوند، اما نفوس ناقص در بد نهای انسانی ظاهراً همواره باقیاند و الی الابد از سعادت حقیقی که مفارقت از مادّه است محروم میمانند. | :::نفوس این مردم چون کامل نشده در بقا و دوام محتاج مادّه است؛ ازینرو، پس از مرگِ جسم به صورت هیئتی در انسان دیگر یا حیوان یا غیرحیوان در میآید. نفوسی که به جسم غیرانسان انتقال یابند همان نفوسی هستند که نابود میشوند، اما نفوس ناقص در بد نهای انسانی ظاهراً همواره باقیاند و الی الابد از سعادت حقیقی که مفارقت از مادّه است محروم میمانند. | ||
باتوجه به اینکه درباره نظر فارابی در خلود نفس اختلاف نظر وجود دارد، قول به تناسخ را نیز نمیتوان با قطعیت به او نسبت داد. | باتوجه به اینکه درباره نظر فارابی در خلود نفس اختلاف نظر وجود دارد، قول به تناسخ را نیز نمیتوان با قطعیت به او نسبت داد. | ||
در مورد [[شیخ اشراق]] (متوفای ۵۸۷ق) اختلاف نظر است. وی در ضمن بحثی متذکر میشود که هم حجتهای مدافعان تناسخ ضعیف است و هم ادله مخالفان آن.<ref>همان، ج۲، ص۲۳۰</ref> [[قطب الدین شیرازی]] (متوفی ۷۱۰) شارح حکمة الاشراق نیز در درستی یا بطلان تناسخ تردید دارد.<ref>صدرالدین شیرازی، | در مورد [[شیخ اشراق]] (متوفای ۵۸۷ق) اختلاف نظر است. وی در ضمن بحثی متذکر میشود که هم حجتهای مدافعان تناسخ ضعیف است و هم ادله مخالفان آن.<ref>همان، ج۲، ص۲۳۰</ref> [[قطب الدین شیرازی]] (متوفی ۷۱۰) شارح حکمة الاشراق نیز در درستی یا بطلان تناسخ تردید دارد.<ref>صدرالدین شیرازی، ۱۳۸۰ ش، ص۴۵۷ ۴۵۸، ۴۶۹؛ برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به همو، ۱۳۶۹ ش، بخش ۱، ص۷۴۹</ref> | ||
---- | ---- | ||
در اینجا آراء ابن سینا و ملاصدرا درباره تناسخ ذکر میکنیم. | در اینجا آراء ابن سینا و ملاصدرا درباره تناسخ ذکر میکنیم. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
:::اشکال استدلال ایشان این است که نفس را قدیم فرض میکنند و در مقام احتجاج میگویند آنچه با حدوث مزاج حادث گردد صورت مادّی است.<ref>ابن سینا، رسالة اضحویة فی امرالمعاد، ص۸۸.</ref> | :::اشکال استدلال ایشان این است که نفس را قدیم فرض میکنند و در مقام احتجاج میگویند آنچه با حدوث مزاج حادث گردد صورت مادّی است.<ref>ابن سینا، رسالة اضحویة فی امرالمعاد، ص۸۸.</ref> | ||
وی سخنان نقل شده از حکمای باستان مثل فیثاغورس و افلاطون را با رمزی خواندن آن توجیه میکند و میگوید: | وی سخنان نقل شده از حکمای باستان مثل فیثاغورس و افلاطون را با رمزی خواندن آن توجیه میکند و میگوید: | ||
:::غرض ایشان از سخنانی که در ظاهر بر اثبات تناسخ دلالت دارد، اشاره به هیئتی است که از بدن در روح میماند و موجب عذاب آن میگردد؛ شهوت و غضب که مانع استکمال نفساند اگر بر نفسی غلبه کنند چنان اثر ثابتی در آن میگذارند که گویی نفس پس از جدا شدن از بدن نیز در آن است. بنابراین، نمیتوان به اتکای اخبار و حکایاتی که از بزرگان نقل میکنند به تناسخ معتقد شد. <ref>ابن سینا، رسالة اضحویة فی امرالمعاد، | :::غرض ایشان از سخنانی که در ظاهر بر اثبات تناسخ دلالت دارد، اشاره به هیئتی است که از بدن در روح میماند و موجب عذاب آن میگردد؛ شهوت و غضب که مانع استکمال نفساند اگر بر نفسی غلبه کنند چنان اثر ثابتی در آن میگذارند که گویی نفس پس از جدا شدن از بدن نیز در آن است. بنابراین، نمیتوان به اتکای اخبار و حکایاتی که از بزرگان نقل میکنند به تناسخ معتقد شد.<ref>ابن سینا، رسالة اضحویة فی امرالمعاد، ص۹۱۹۲</ref> | ||
---- | ---- | ||
===دلایل ابن سینا در رد تناسخ=== | ===دلایل ابن سینا در رد تناسخ=== | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
استدلال عمده [[ابن سینا]] در رد تناسخ چنین است: | استدلال عمده [[ابن سینا]] در رد تناسخ چنین است: | ||
:::ایجاد روح در بدن زمانی رخ میدهد که بدن به آمادگی کامل رسیده باشد. آمادگی بدن بلافاصله موجب فیضان نفس از جانب عقل فعال میگردد. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست، یعنی همواره به محض حدوث مزاج، بدن مستحق و مستعدِّ دریافت نفس میشود. حال اگر تناسخ را بپذیریم، لازم میآید که یک بدن دو نفس داشته باشد، یکی نفسی که به سبب استحقاق بدن به آن تعلق یافته و دیگر نفسی که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعی را نمیتوان پذیرفت، چون هر موجود زندهای نفس خود را واحد احساس میکند. | :::ایجاد روح در بدن زمانی رخ میدهد که بدن به آمادگی کامل رسیده باشد. آمادگی بدن بلافاصله موجب فیضان نفس از جانب عقل فعال میگردد. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست، یعنی همواره به محض حدوث مزاج، بدن مستحق و مستعدِّ دریافت نفس میشود. حال اگر تناسخ را بپذیریم، لازم میآید که یک بدن دو نفس داشته باشد، یکی نفسی که به سبب استحقاق بدن به آن تعلق یافته و دیگر نفسی که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعی را نمیتوان پذیرفت، چون هر موجود زندهای نفس خود را واحد احساس میکند. | ||
:::این فرض را هم نمیتوان کرد که نفس دومی در کار باشد که موجود زنده نسبت به آن آگاهی نداشته باشد و خود آن نفس هم به خود آگاه نباشد و اشتغالی هم به بدن نداشته باشد، چون پیوند نفس و بدن فقط به صورت علاقۀ اشتغالی ممکن است، یعنی نوع پیوند و علاقه میان نفس و بدن به گونهای است که نفس در بدن تصرف و آن را تدبیر میکند و بدن از نفس اثر میپذیرد، بنابراین موجود زنده همواره به نفس مدبّر و متصرف خود آگاه است.<ref>ابن سینا، المبدأ و المعاد، | :::این فرض را هم نمیتوان کرد که نفس دومی در کار باشد که موجود زنده نسبت به آن آگاهی نداشته باشد و خود آن نفس هم به خود آگاه نباشد و اشتغالی هم به بدن نداشته باشد، چون پیوند نفس و بدن فقط به صورت علاقۀ اشتغالی ممکن است، یعنی نوع پیوند و علاقه میان نفس و بدن به گونهای است که نفس در بدن تصرف و آن را تدبیر میکند و بدن از نفس اثر میپذیرد، بنابراین موجود زنده همواره به نفس مدبّر و متصرف خود آگاه است.<ref>ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص۱۰۸۱۰۹؛ همو، الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۳۵۶؛ همو، النفس من کتاب الشفاء، ص۳۱۸۳۲۰؛ همو، النجاة من الغرق فی بحرالضلالات، ص۳۸۶۳۸۷</ref> | ||
====دلیل دوم==== | ====دلیل دوم==== | ||
دلیل دیگر ابن سینا این است: | دلیل دیگر ابن سینا این است: | ||
:::در صورت درستی تناسخ باید تعداد بدنهای حادث شده با تعداد | :::در صورت درستی تناسخ باید تعداد بدنهای حادث شده با تعداد روحهایی که بدنی را ترک کردهاند برابر باشد و مطابق هر نابودیای، هست شدنی وجود داشته باشد، و روشن است که تعداد موجودات زنده همواره یکسان نیست.<ref>ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۳۵۷۳۵۹؛ قس فخررازی، ۱۴۰۴، ص۳۳۴؛ همو، ۱۴۰۷، ج۷، ص۲۰۷ ۲۰۸</ref> | ||
مشائیان عموماً این دلایل، به ویژه دلیل اول را پذیرفتهاند و بعضی آن را ضعیف خوانده و نقض کرده و گفتهاند این استدلال، دور صریح است؛ حدوث نفس را بر اساس لزوم تناسخ و بطلان تناسخ را با مسلّم گرفتن حدوث نفس تبیین میکند. <ref>از جمله رجوع کنید به میرک بخاری، ص۳۷۶؛ عضدالدین ایجی، ص۲۶۱</ref> <ref> برای تفصیل اشکالات رجوع کنید به فخررازی، ۱۴۰۷، ج۷، | مشائیان عموماً این دلایل، به ویژه دلیل اول را پذیرفتهاند و بعضی آن را ضعیف خوانده و نقض کرده و گفتهاند این استدلال، دور صریح است؛ حدوث نفس را بر اساس لزوم تناسخ و بطلان تناسخ را با مسلّم گرفتن حدوث نفس تبیین میکند.<ref>از جمله رجوع کنید به میرک بخاری، ص۳۷۶؛ عضدالدین ایجی، ص۲۶۱</ref><ref> برای تفصیل اشکالات رجوع کنید به فخررازی، ۱۴۰۷، ج۷، ص۲۰۲ ۲۰۸؛ همو، ۱۳۷۳ ش، ج۲، ص۳۰۱۳۰۲</ref> | ||
== ملاصدرا و تناسخ == | == ملاصدرا و تناسخ == | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
:::نفس صورت بدن است و تشخص بدن به نفس است، بنابراین لازم نیست در آخرت عین همین مادّۀ دنیوی اعاده شود تا مشکل اعاده معدوم پیش آید، بلکه تشخص هر بدنی مرهون بقای نفس آن با مادّه عام و نامعلومی است و تغییر خصوصیات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سایر امور ضرری به بقای بدن نمیرساند. بدنی که در قیامت محشور میشود غیر از بدنی نیست که در دنیا از آن قطع علاقه کرده، هرچند عین آن هم نیست. این حشر مناسب با اوصاف غالب بر هر نفس به صورتی در میآید. ظهور نفس متناسب با اوصاف و اعمال خود، در این جهان نیز هست. | :::نفس صورت بدن است و تشخص بدن به نفس است، بنابراین لازم نیست در آخرت عین همین مادّۀ دنیوی اعاده شود تا مشکل اعاده معدوم پیش آید، بلکه تشخص هر بدنی مرهون بقای نفس آن با مادّه عام و نامعلومی است و تغییر خصوصیات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سایر امور ضرری به بقای بدن نمیرساند. بدنی که در قیامت محشور میشود غیر از بدنی نیست که در دنیا از آن قطع علاقه کرده، هرچند عین آن هم نیست. این حشر مناسب با اوصاف غالب بر هر نفس به صورتی در میآید. ظهور نفس متناسب با اوصاف و اعمال خود، در این جهان نیز هست. | ||
به نظر ملاصدرا، حکمایی مثل افلاطون که تأکید بر تناسخ داشتهاند، نظرشان به این امر بوده است زیرا با دیده ملکوتی خویش دیدهاند که اعمال در نظرشان مجسم میگردد. به نظر ملاصدرا [[آیه|آیات]] و روایات بسیاری در مورد این قسم تناسخ، یعنی مسخ باطنی، آمده است. وی این قسم را تناسخ ملکوتی، در برابر تناسخ مُلکی، مینامد. اما در قسم سوم علاوه بر باطن، ظاهر فرد هم مسخ میشود همچنانکه مطابق آیات قرآن قومی از بنی اسرائیل به صورت بوزینه و خوک در آمدند. این مسخ به علت غلبۀ قوۀ نفسانی است تا جایی که مزاج و شکل فرد از صورت انسان به صورت حیوان تبدیل میشود.<ref>صدرالدین شیرازی، | به نظر ملاصدرا، حکمایی مثل افلاطون که تأکید بر تناسخ داشتهاند، نظرشان به این امر بوده است زیرا با دیده ملکوتی خویش دیدهاند که اعمال در نظرشان مجسم میگردد. به نظر ملاصدرا [[آیه|آیات]] و روایات بسیاری در مورد این قسم تناسخ، یعنی مسخ باطنی، آمده است. وی این قسم را تناسخ ملکوتی، در برابر تناسخ مُلکی، مینامد. اما در قسم سوم علاوه بر باطن، ظاهر فرد هم مسخ میشود همچنانکه مطابق آیات قرآن قومی از بنی اسرائیل به صورت بوزینه و خوک در آمدند. این مسخ به علت غلبۀ قوۀ نفسانی است تا جایی که مزاج و شکل فرد از صورت انسان به صورت حیوان تبدیل میشود.<ref>صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۳۱۲۳۳؛ همو، ۱۳۳۷ ش، سفر چهارم، ج۲، ص۴۵</ref> | ||
ملاصدرا تناسخ به معنای مشهور را به دو صورت رد میکند: | ملاصدرا تناسخ به معنای مشهور را به دو صورت رد میکند: | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
دلیل دیگر این است که نفس بدکاران در همین دنیا هم ممکن است به عللی چون ریاضت یا بیماری یا خلل در هوشیاری، پیوند با بدن را کم کند و با اتصال به عالم ملکوت از اموری آگاه شود؛ پس وقتی همه موانع جسمانی با مرگ از میان برود اینان به ملکوت میروند که هیچ کیفری در آنجا نیست. | دلیل دیگر این است که نفس بدکاران در همین دنیا هم ممکن است به عللی چون ریاضت یا بیماری یا خلل در هوشیاری، پیوند با بدن را کم کند و با اتصال به عالم ملکوت از اموری آگاه شود؛ پس وقتی همه موانع جسمانی با مرگ از میان برود اینان به ملکوت میروند که هیچ کیفری در آنجا نیست. | ||
پاسخ ملاصدرا به هر دو اشکال این است که اینان بدنهایی اخروی خواهند داشت و با همان بدنها عذاب خواهند دید.<ref>صدرالدین شیرازی، | پاسخ ملاصدرا به هر دو اشکال این است که اینان بدنهایی اخروی خواهند داشت و با همان بدنها عذاب خواهند دید.<ref>صدرالدین شیرازی، ۱۳۳۷ ش، سفر چهارم، ج۲، ص۲۶۲۹؛ همو، ۱۳۶۰ ش، ص۲۳۶؛ همو، ۱۳۸۰ ش، ص۴۴۲۴۴۳</ref> | ||
دلیل دیگر که در دفاع از تناسخ صعودی مطرح شده این است که حیوانات هم مثل انسانها در عین تغییر اجزای جسمشان در طول زندگی یکی باقی میمانند، پس باید نفس مجردی داشته باشند که حافظ حقیقت و هویتشان باشد، همچنین حیوانات حرکات و اعمالی دارند که داشتن نفس مجرد را برای آنها مسلّم میکند، مثل کندوسازی زنبورعسل یا تقلید طوطی و میمون از انسان یا وفاداری سگ به صاحبش؛ بنابراین، روا نیست که چنین نفس مجردی پس از مرگ حیوان بدون ارتقا به مرتبۀ انسانی رها شود. | دلیل دیگر که در دفاع از تناسخ صعودی مطرح شده این است که حیوانات هم مثل انسانها در عین تغییر اجزای جسمشان در طول زندگی یکی باقی میمانند، پس باید نفس مجردی داشته باشند که حافظ حقیقت و هویتشان باشد، همچنین حیوانات حرکات و اعمالی دارند که داشتن نفس مجرد را برای آنها مسلّم میکند، مثل کندوسازی زنبورعسل یا تقلید طوطی و میمون از انسان یا وفاداری سگ به صاحبش؛ بنابراین، روا نیست که چنین نفس مجردی پس از مرگ حیوان بدون ارتقا به مرتبۀ انسانی رها شود. | ||
ملاصدرا چنین پاسخ میدهد: | ملاصدرا چنین پاسخ میدهد: | ||
:::صدور این اعمال از حیوانات به معنای داشتن نفس مجرد نیست، بلکه حیوانات فرشتهای دارند که آنها را به این اعمال راهنمایی میکند؛ علاوه بر این، برخی حیوانات که به اوایلِ مرتبۀ انسانی نزدیکاند در آخرت محشور خواهند شد.<ref>صدرالدین شیرازی، ۱۳۳۷ ش، سفر چهارم، ج۲، | :::صدور این اعمال از حیوانات به معنای داشتن نفس مجرد نیست، بلکه حیوانات فرشتهای دارند که آنها را به این اعمال راهنمایی میکند؛ علاوه بر این، برخی حیوانات که به اوایلِ مرتبۀ انسانی نزدیکاند در آخرت محشور خواهند شد.<ref>صدرالدین شیرازی، ۱۳۳۷ ش، سفر چهارم، ج۲، ص۲۲۲۵؛ همو، ۱۳۶۰ش، ص۲۳۷؛ همو، ۱۳۸۰ش، ص۴۴۳ ۴۴۴</ref> | ||
ملاصدرا تناسخ بیپایان را که لازمه جسمانی بودن نفس است با این دلیل رد میکند که منافی روش حکماست، زیرا طبق اصول حکما انتقال صور و اعراضِ منطبع در جسم از محلی به محل دیگر محال است، حال آنکه نفسی که جسمانی و منطبع در جسم فرض شده در صورت تناسخ باید انتقال بیابد.<ref>صدرالدین شیرازی، | ملاصدرا تناسخ بیپایان را که لازمه جسمانی بودن نفس است با این دلیل رد میکند که منافی روش حکماست، زیرا طبق اصول حکما انتقال صور و اعراضِ منطبع در جسم از محلی به محل دیگر محال است، حال آنکه نفسی که جسمانی و منطبع در جسم فرض شده در صورت تناسخ باید انتقال بیابد.<ref>صدرالدین شیرازی، ۱۳۳۷ ش، سفر چهارم، ج۲، ص۷؛ همو، ۱۳۶۰ ش، ص۲۳۸</ref> | ||
===نفوس حیوانی=== | ===نفوس حیوانی=== | ||
مطلب دیگری که ملاصدرا رد میکند اشکالاتی است که معتقدان به تناسخ بر دلیل ابن سینا وارد کردهاند و به نظر وی نتیجه ضعف دلیل است. در اشکال بر دلیل [[ابن سینا]] میتوان گفت: | مطلب دیگری که ملاصدرا رد میکند اشکالاتی است که معتقدان به تناسخ بر دلیل ابن سینا وارد کردهاند و به نظر وی نتیجه ضعف دلیل است. در اشکال بر دلیل [[ابن سینا]] میتوان گفت: | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
:::بدن پس از حصول مزاج نیازی به افاضۀ نفس از مبدأ فیاض ندارد بلکه ممکن است نفسی که مرتبه نباتی و حیوانی را طی کرده از بدن دیگری به آن منتقل شود و به مرتبۀ نفس انسانی برسد. اگر در مخالفت با این سخن گفته شود که مزاج انسان برای افاضه نفس انسانی سزاوارتر است، میتوان گفت درست به همین سبب، نفسی که به بدن انسان منتقل میشود درجات نباتی و حیوانی را طی کرده و به مرتبه انسانی رسیده است. | :::بدن پس از حصول مزاج نیازی به افاضۀ نفس از مبدأ فیاض ندارد بلکه ممکن است نفسی که مرتبه نباتی و حیوانی را طی کرده از بدن دیگری به آن منتقل شود و به مرتبۀ نفس انسانی برسد. اگر در مخالفت با این سخن گفته شود که مزاج انسان برای افاضه نفس انسانی سزاوارتر است، میتوان گفت درست به همین سبب، نفسی که به بدن انسان منتقل میشود درجات نباتی و حیوانی را طی کرده و به مرتبه انسانی رسیده است. | ||
این سخن را ملاصدرا با مثال اجسام فلکی نقض میکند. اجسام فلکی شریفاند بیآنکه از نبات و حیوان، نفسی به آنها رسیده باشد. اما اصل سخن که مزاج انسانی حاصل نمیشود مگر بعد از مزاج حیوانی و مزاج حیوانی حاصل نمیشود مگر بعد از مزاج نباتی، مورد قبول ملاصدراست. منتها بر اساس نظریۀ حرکت جوهری، هر نفس انسانی مراتب نباتی و حیوانی را طی میکند تا به درجه انسانی برسد و به گفته ملاصدرا اگر کسی بخواهد این تحولات و استکمالات جوهری را تناسخ بنامد مشکلی پیش نمیآید.<ref>صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰ ش، | این سخن را ملاصدرا با مثال اجسام فلکی نقض میکند. اجسام فلکی شریفاند بیآنکه از نبات و حیوان، نفسی به آنها رسیده باشد. اما اصل سخن که مزاج انسانی حاصل نمیشود مگر بعد از مزاج حیوانی و مزاج حیوانی حاصل نمیشود مگر بعد از مزاج نباتی، مورد قبول ملاصدراست. منتها بر اساس نظریۀ حرکت جوهری، هر نفس انسانی مراتب نباتی و حیوانی را طی میکند تا به درجه انسانی برسد و به گفته ملاصدرا اگر کسی بخواهد این تحولات و استکمالات جوهری را تناسخ بنامد مشکلی پیش نمیآید.<ref>صدرالدین شیرازی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۳۵۲۳۶</ref> | ||
===حرکت جوهری=== | ===حرکت جوهری=== | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
طبق این نظریه، نفس در ابتدای حدوث خود، امری بالقوه است دارای حرکت ذاتی جوهری. بدن نیز چنین است. بین نفس و بدن یک ترکیب اتحادی طبیعی وجود دارد که موجب میشود هر دو باهم از قوه به فعل برسند. درجات قوه و فعل در هر نفس به ازای درجات قوه و فعل در بدن خاص آن است. همۀ نفوس در مدت حیات جسمانی خود از قوه به فعل میرسند و برحسب اعمال نیک یا بد خود، نوعی تحصل و فعلیت در وجوبِ وجود مییابند، چه این تحصل و فعلیت در نیکبختی باشد چه در بدبختی. بنابراین، وقتی نفس بالفعل شد محال است که بار دیگر در حد قوۀ محض شود، همانطور که محال است حیوان پس از بلوغ به نطفه باز گردد. حرکت جوهری به قسر یا به طبع، به اراده یا به اتفاق، بازگشت پذیر نیست. | طبق این نظریه، نفس در ابتدای حدوث خود، امری بالقوه است دارای حرکت ذاتی جوهری. بدن نیز چنین است. بین نفس و بدن یک ترکیب اتحادی طبیعی وجود دارد که موجب میشود هر دو باهم از قوه به فعل برسند. درجات قوه و فعل در هر نفس به ازای درجات قوه و فعل در بدن خاص آن است. همۀ نفوس در مدت حیات جسمانی خود از قوه به فعل میرسند و برحسب اعمال نیک یا بد خود، نوعی تحصل و فعلیت در وجوبِ وجود مییابند، چه این تحصل و فعلیت در نیکبختی باشد چه در بدبختی. بنابراین، وقتی نفس بالفعل شد محال است که بار دیگر در حد قوۀ محض شود، همانطور که محال است حیوان پس از بلوغ به نطفه باز گردد. حرکت جوهری به قسر یا به طبع، به اراده یا به اتفاق، بازگشت پذیر نیست. | ||
حال اگر نفسِ تناسخ یافتهای به بدنی تعلق بگیرد، چه آن بدن در حالت جنینی باشد چه غیر آن، لازم میآید که نفس در مرتبۀ فعل و بدن در مرتبۀ قوه باشد. این امر محال است چون ترکیب نفس و بدن، ترکیبی اتحادی و طبیعی است، در حالی که بین دو امری که یکی بالقوه و دیگری بالفعل باشد، ترکیب طبیعی محال است.<ref>1337 ش، سفر چهارم، ج۲، | حال اگر نفسِ تناسخ یافتهای به بدنی تعلق بگیرد، چه آن بدن در حالت جنینی باشد چه غیر آن، لازم میآید که نفس در مرتبۀ فعل و بدن در مرتبۀ قوه باشد. این امر محال است چون ترکیب نفس و بدن، ترکیبی اتحادی و طبیعی است، در حالی که بین دو امری که یکی بالقوه و دیگری بالفعل باشد، ترکیب طبیعی محال است.<ref>1337 ش، سفر چهارم، ج۲، ص۲۳</ref> ملاصدرا.<ref>صدرالدین شیرازی،۱۳۳۷ش، سفر چهارم، ج۲، ص۳</ref> همین استدلال را با بیان فلاسفۀ مشاء نیز شرح میدهد. به نظر وی این، برهان عامی است که همۀ اقسام تناسخ را از جهت نزول یا صعود باطل میکند. | ||
به این ترتیب ملاصدرا مفهوم دینی مسخ و مفهوم عرفانی تجسم اعمال را در نظام فلسفی خود در میآمیزد و با تأویل سنّتی دیرین در فلسفه غرب و حکمت شرق، تناسخ به معنای مشهور را نفی میکند. پس از ملاصدرا کسانی که نظام فلسفی او را پذیرفتهاند از همین بیان برای رد تناسخ استفاده کردهاند.<ref>از جمله رجوع کنید به آشتیانی، شرح بر زادالمسافر ملاصدرا، | به این ترتیب ملاصدرا مفهوم دینی مسخ و مفهوم عرفانی تجسم اعمال را در نظام فلسفی خود در میآمیزد و با تأویل سنّتی دیرین در فلسفه غرب و حکمت شرق، تناسخ به معنای مشهور را نفی میکند. پس از ملاصدرا کسانی که نظام فلسفی او را پذیرفتهاند از همین بیان برای رد تناسخ استفاده کردهاند.<ref>از جمله رجوع کنید به آشتیانی، شرح بر زادالمسافر ملاصدرا، ص۱۱۳۱۱۵</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس|اندازه=ریز|۴}} | |||
{{پانویس|اندازه=ریز| | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۱: | ||
* همو، فضائح الباطنیة، چاپ عبدالرحمان بدوی، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۴. | * همو، فضائح الباطنیة، چاپ عبدالرحمان بدوی، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۴. | ||
* محمدبن محمد فارابی، کتاب آراء اهل المدینة الفاضلة، چاپ البیرنصری نادر، بیروت ۱۹۸۲. | * محمدبن محمد فارابی، کتاب آراء اهل المدینة الفاضلة، چاپ البیرنصری نادر، بیروت ۱۹۸۲. | ||
* محمدبن عمر فخررازی، البراهین در علم کلام، چاپ محمدباقر سبزواری، تهران | * محمدبن عمر فخررازی، البراهین در علم کلام، چاپ محمدباقر سبزواری، تهران ۱۳۴۱۱۳۴۲ش. | ||
* محمدبن عمر فخررازی، شرح عیون الحکمة، چاپ احمد حجازی احمدسقا، تهران ۱۳۷۳ش. | * محمدبن عمر فخررازی، شرح عیون الحکمة، چاپ احمد حجازی احمدسقا، تهران ۱۳۷۳ش. | ||
* محمدبن عمر فخررازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین من العلماء و الحکماء و المتکلمین، چاپ طه عبدالرؤوف سعد. | * محمدبن عمر فخررازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین من العلماء و الحکماء و المتکلمین، چاپ طه عبدالرؤوف سعد. | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۰: | ||
* ناصرخسرو، زادالمسافرین ناصرخسرو علوی، تهران، ۱۳۴۱. | * ناصرخسرو، زادالمسافرین ناصرخسرو علوی، تهران، ۱۳۴۱. | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
== پیوند به بیرون == | == پیوند به بیرون == |