پرش به محتوا

عبدالرحمن بن محمد بن اشعث کندی: تفاوت میان نسخه‌ها

←‏دشمنی ابن اشعث با شیعه: اصلاح متن، لینک گذاری
imported>Naimi
imported>M.bahrami
(←‏دشمنی ابن اشعث با شیعه: اصلاح متن، لینک گذاری)
خط ۱۰: خط ۱۰:
==دشمنی ابن اشعث با شیعه==
==دشمنی ابن اشعث با شیعه==


زمانی که [[مسلم بن عقیل]] در [[کوفه]] پنهان شده بود، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث محل اختفای او را یافت و به [[عبیدالله بن زیاد]] خبر داد و این اولین نقش او در عرصه سیاست بود که ایفا کرد. [[محمد بن اشعث]]، پدر وی نیز در جنگ با [[مسلم بن عقیل|مسلم]] نقش فرماندهی سپاه عبیدالله را داشت.<ref>طبری، پیشین، ج ۵، ص ۳۷۰.</ref>
زمانی که [[مسلم بن عقیل]] در [[کوفه]] پنهان شده بود، عبدالرحمن بن محمد بن اشعث محل اختفای او را یافت و به [[عبیدالله بن زیاد]] خبر داد و این اولین ایفای نقش او در عرصه سیاست بود. [[محمد بن اشعث]]، پدر وی نیز در جنگ با [[مسلم بن عقیل|مسلم]] نقش فرماندهی سپاه عبیدالله را داشت.<ref>طبری، پیشین، ج ۵، ص ۳۷۰.</ref>


در جنگ بین [[مختار]] و [[مصعب بن زبیر]]، عبدالرحمن، پدر و برادرانش در جبهه [[زبیریان]] بودند. کشته شدن پدرش در این جنگ او را در دشمنی با [[شیعه]] مصمم‌تر و کینه‌توزتر نمود؛ به‌طوری‌که نظر مثبت خود را برای کشتن اسیران [[شیعه]] هم قبیله‌ای خویش اعلام کرد.<ref>طبری، همان، ج ۶، ص ۱۱۶.</ref>
در جنگ بین [[مختار]] و [[مصعب بن زبیر]]، عبدالرحمن، پدر و برادرانش در جبهه [[زبیریان]] بودند. کشته شدن پدرش در این جنگ او را در دشمنی با [[شیعه]] مصمم‌تر و کینه‌توزتر نمود؛ به‌طوری‌که نظر مثبت خود را برای کشتن اسیران [[شیعه]] هم قبیله‌ای خویش اعلام کرد.<ref>طبری، همان، ج ۶، ص ۱۱۶.</ref>
خط ۲۰: خط ۲۰:


===در حکومت امویان===
===در حکومت امویان===
در سال ۸۰ق، [[حجاج بن یوسف]] او را به ولایت [[سیستان]] گماشت و وی را مأمور سرکوب [[خوارج]] و جنگ با رتبیل، پادشاه مناطق شرق سیستان، کرد. گفته‌شده عبدالرحمن در نظر [[حجاج بن یوسف|حجاج]] منفور بود و این نفرت را ابراز می‌کرد و گاه با او به مشاجره لفظی می‌پرداخت.
در سال [[سال ۸۰ هجری قمری|۸۰ق]]، [[حجاج بن یوسف]] او را به ولایت [[سیستان]] گماشت و وی را مأمور سرکوب [[خوارج]] و جنگ با رتبیل، پادشاه مناطق شرق سیستان، کرد. گفته‌شده عبدالرحمن در نظر [[حجاج بن یوسف|حجاج]] منفور بود و این نفرت را ابراز می‌کرد و گاه با او به مشاجره لفظی می‌پرداخت.


====شورش بر ضد امویان====
====شورش بر ضد امویان====
حجاج سپاهی بزرگ و بسیار آراسته با او به [[سیستان]] فرستاد؛ به‌طوری‌که به «جیش الطواویس»، به معنی سپاه طاووس‌ها، معروف شد. حجاج اموال زیادی نیز به این لشکرکشی اختصاص داد. او چندین نامه به عبدالرحمن نوشت و او را به جنگ تشویق  کرد. عبدالرحمن این شتاب را به فال نیک نگرفت و دانست حجاج نقشه هلاک او را کشیده است.[۱۰] گفته شده عموی عبدالرحمن بن اشعث نزد حجاج آمده و به وی هشدار داد که وی را به [[سیستان]] نفرستد، چرا که وی تمرد خواهد کرد؛ اما حجاج بر کار خود پافشاری کرد.<ref>طبری، پیشین، ص ۳۶۷۲.</ref>
حجاج سپاهی بزرگ و بسیار آراسته با او به [[سیستان]] فرستاد؛ به‌طوری‌که به «جیش الطواویس»، به معنی سپاه طاووس‌ها، معروف شد. حجاج اموال زیادی نیز به این لشکرکشی اختصاص داد. او چندین نامه به عبدالرحمن نوشت و او را به جنگ تشویق  کرد. گفته شده عموی عبدالرحمن بن اشعث نزد حجاج آمده و به وی هشدار داد که وی را به [[سیستان]] نفرستد، چرا که وی تمرد خواهد کرد؛ اما حجاج بر کار خود پافشاری کرد.<ref>طبری، پیشین، ص ۳۶۷۲.</ref>


پس از رسیدن ابن اشعث به [[سیستان]]، رتبیل به وی نامه‌ای نوشت و خواستار ترک مخاصمه و پرداخت خراج شد؛ اما وی نپذیرفت و به داخل سرزمین ایشان نفوذ کرد. هر منطقه‌ای را که می‌گرفت عامل و نگهبانانی بر آنجا می‌گماشت، و در مسیرها برید و در مناطق حساس پادگان قرار می‌داد و سلطه خود را محکم می‌ساخت. سپس با رتبیل، به شرط گرفتن خراج، صلح کرد.<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ، ج ۲، ص ۸۰۰.</ref>
پس از رسیدن ابن اشعث به [[سیستان]]، رتبیل به وی نامه‌ای نوشت و خواستار ترک مخاصمه و پرداخت خراج شد؛ اما وی نپذیرفت و به داخل سرزمین ایشان نفوذ کرد. هر منطقه‌ای را که می‌گرفت عامل و نگهبانانی بر آنجا می‌گماشت، و در مسیرها برید و در مناطق حساس پادگان قرار می‌داد و سلطه خود را محکم می‌ساخت. سپس با رتبیل، به شرط گرفتن خراج، صلح کرد.<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ، ج ۲، ص ۸۰۰.</ref>


پس‌ازآن نامه‌ای به [[حجاج بن یوسف|حجاج]] نوشت و او را از پیروزی‌هایی که به دست آورده باخبر نموده و تصمیم خود را مبنی بر بازگشت به سیستان اعلام کرد؛ اما حجاج این را نپذیرفت و خواهان ادامه نبرد و پیشروی ایشان شد. عبدالرحمن تمرد نموده و این اصرار حجاج را برای این دانست که خواهان کشته شدن اوست، پس سپاهیان خود را علیه حجاج شوراند و ایشان نیز که دور از خانواده و در اثر جنگ‌های پی‌درپی خواهان بازگشت بودند با عبدالرحمن هم‌داستان شده و با او بر عزل [[عبدالملک بن مروان]] از خلافت و برای جنگ با [[حجاج بن یوسف|حجاج]] بیعت کردند.<ref>طبری، پیشین، ص ۳۶۷۹ - ۳۶۸۰.</ref>
پس‌ از آن نامه‌ای به [[حجاج بن یوسف|حجاج]] نوشت و او را از پیروزی‌هایی که به دست آورده باخبر نموده و تصمیم خود را مبنی بر بازگشت به سیستان اعلام کرد؛ اما حجاج این را نپذیرفت و خواهان ادامه نبرد و پیشروی ایشان شد. عبدالرحمن تمرد نموده و این اصرار حجاج را برای این دانست که خواهان کشته شدن اوست، پس سپاهیان خود را علیه حجاج شوراند و ایشان نیز که دور از خانواده و در اثر جنگ‌های پی‌درپی خواهان بازگشت بودند با عبدالرحمن هم‌داستان شده و با او بر عزل [[عبدالملک بن مروان]] از خلافت و برای جنگ با [[حجاج بن یوسف|حجاج]] بیعت کردند.<ref>طبری، پیشین، ص ۳۶۷۹ - ۳۶۸۰.</ref>


پس‌ازاین در سال ۸۱ هجری ابن اشعث به همراه سپاه به [[فارس]] و [[کرمان]] وارد شد و مردم این شهرها را علیه [[عبدالملک بن مروان]] خلیفه [[امویان|اموی]]، و حجاج فراخواند. ایشان نیز با او همراهی نموده و بیعت کردند. وی خود را «القحطانی» نامید و در نامه‌ها خود را «عبدالرحمن ناصر امیرالمؤمنین» می‌خواند.<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ، ج ۲، ص ۸۰۰.</ref>
پس‌ازاین در سال ۸۱ هجری ابن اشعث به همراه سپاه به [[فارس]] و [[کرمان]] وارد شد و مردم این شهرها را علیه [[عبدالملک بن مروان]] خلیفه [[امویان|اموی]]، و حجاج فراخواند. ایشان نیز با او همراهی نموده و بیعت کردند. وی خود را «القحطانی» نامید و در نامه‌ها خود را «عبدالرحمن ناصر امیرالمؤمنین» می‌خواند.<ref>مقدسی، مطهر بن طاهر؛ آفرینش و تاریخ، ج ۲، ص ۸۰۰.</ref>


====جنگ با حجاج====
====جنگ با حجاج====
خط ۳۵: خط ۳۵:
ازاین‌رو آنها به [[کوفه]] رفتند و در آنجا مورد استقبال مردم و بزرگان قرار گرفتند. عبدالرحمن در این شهر برای مردم سخن گفت و از حجاج به‌عنوان کافر و کسی که حکم الهی را زیر پای نهاده و خداوند را به خشم آورده یاد کرد و ایشان را علیه او فراخواند.دینوری، <ref>ابوحنیفه احمد بن داود؛ اخبار الطوال، ص ۳۶۰.</ref> بسیاری از قراء که گفته شده تعدادشان به هزار تن می‌رسید، همراه اشراف [[کوفه]] با او بیعت کردند.
ازاین‌رو آنها به [[کوفه]] رفتند و در آنجا مورد استقبال مردم و بزرگان قرار گرفتند. عبدالرحمن در این شهر برای مردم سخن گفت و از حجاج به‌عنوان کافر و کسی که حکم الهی را زیر پای نهاده و خداوند را به خشم آورده یاد کرد و ایشان را علیه او فراخواند.دینوری، <ref>ابوحنیفه احمد بن داود؛ اخبار الطوال، ص ۳۶۰.</ref> بسیاری از قراء که گفته شده تعدادشان به هزار تن می‌رسید، همراه اشراف [[کوفه]] با او بیعت کردند.


سپاه بزرگی از مردم [[بصره]] و [[کوفه]] جمع شد و در منطقه‌ای به نام «[[دیر جماجم]]» سنگر گرفتند. سپاه حجاج نیز در «دیرقره» مستقر شدند. تعداد جنگجویان ابن اشعث، بیست هزار نفر گفته شده است. جنگ سختی میان دو جبهه درگرفت.
سپاه بزرگی از مردم [[بصره]] و [[کوفه]] جمع شد و در منطقه‌ای به نام «[[دیر جماجم]]» سنگر گرفتند. سپاه حجاج نیز در «دیرقره» مستقر شدند. تعداد جنگجویان ابن اشعث، بیست هزار نفر گفته شده است. جنگ سختی میان دو جبهه درگرفت.


ابتدا جنگ به نفع سپاه [[عراق]] بود. [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] که از این اوضاع به وحشت افتاده بود، برادرش، عبدالله، را همراه نامه‌ای به‌سوی [[عراق]] فرستاد تا با ابن اشعث مذاکره نماید که اگر او خواهان عزل حجاج است، وی را عزل کند و ابن اشعث دست از جنگ و مخالفت بردارد. حجاج از این موضوع باخبر شده و هراسناک گشت. ازاین‌روی نامه‌ای برای [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] فرستاد و به او خاطرنشان کرد که در صورت عزل او، ابن اشعث وی را نیز عزل خواهد کرد. وی توانست عبدالملک را قانع کرده و به نبرد با عبدالرحمن ادامه دهد.<ref>طبری، پیشین، ص ۳۶۹۲.</ref>
ابتدا جنگ به نفع سپاه [[عراق]] بود. [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] که از این اوضاع به وحشت افتاده بود، برادرش، عبدالله، را همراه نامه‌ای به‌سوی [[عراق]] فرستاد تا با ابن اشعث مذاکره نماید که اگر او خواهان عزل حجاج است، وی را عزل کند و ابن اشعث دست از جنگ و مخالفت بردارد. حجاج از این موضوع باخبر شده و هراسناک گشت. ازاین‌روی نامه‌ای برای [[عبدالملک بن مروان|عبدالملک]] فرستاد و به او خاطرنشان کرد که در صورت عزل او، ابن اشعث وی را نیز عزل خواهد کرد. وی توانست عبدالملک را قانع کرده و به نبرد با عبدالرحمن ادامه دهد.<ref>طبری، پیشین، ص ۳۶۹۲.</ref>
کاربر ناشناس