احمد بن منیر طرابلسی: تفاوت میان نسخهها
imported>A.atashinsadaf |
imported>A.atashinsadaf جز ←در حلب |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
==در حلب== | ==در حلب== | ||
پس از اين تبعيد ابن منير به [[حلب]] رفت<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، | پس از اين تبعيد ابن منير به [[حلب]] رفت<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج2، ص789، التاريخ الكبير، ج2، ص97</ref> و گويا در همين روزگار بود كه با [[ابن قیسرانی]] شاعر همروزگار خويش آشنايى يافت و بين آن دو پيوندی رقابتآميز پديد آمد كه تا پايان عمرِ آنان استوار بود.<ref>عمادالدين، قسم شعراء الشام، ج1، ص76؛ ابن خلكان، ج1، ص156؛ صفدی، ج8، ص193</ref> | ||
==بازگشت دوباره به دمشق== | ==بازگشت دوباره به دمشق== | ||
پس از مرگ تاجالملوك (526ق/1132م) و آغاز فرمانروايى [[اسماعیل ابن بوری]]، دلبستگى ابن منير به [[دمشق]]، بار ديگری وی را بدانجا كشانيد، اما اين بار نيز گرفتار خشم اسماعيل بن بوری شد، چندانكه سلطان بر مصلوب كردن وی عزم كرد. وی ناچار در [[مسجد]] «وزير» پنهان شد و باز از دمشق گريخت،<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789</ref> | پس از مرگ تاجالملوك (526ق/1132م) و آغاز فرمانروايى [[اسماعیل ابن بوری]]، دلبستگى ابن منير به [[دمشق]]، بار ديگری وی را بدانجا كشانيد، اما اين بار نيز گرفتار خشم اسماعيل بن بوری شد، چندانكه سلطان بر مصلوب كردن وی عزم كرد. وی ناچار در [[مسجد]] «وزير» پنهان شد و باز از دمشق گريخت،<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789</ref> |
نسخهٔ ۸ ژوئن ۲۰۱۴، ساعت ۱۱:۳۴
ابوالحسين احمد بن منير طرابلسى، مشهور به اِبْنِ مُنير ملقب به مهذبالدين و عينالزمان (473- 548ق/1080-1153م)، شاعر هجوسرای شيعى بود. وی در آغاز آهنگ هجوسرايى نداشت، اما از هنگام ورود به دمشق، از آنجا كه مذهب شیعه داشت، مورد كينه بدخواهان قرار گرفت. به وی تهمت بىاحترامى به صحابه نيز زدهاند، اما در ديوان او شعری كه چنين معنايى از آن برآيد، ديده نمىشود. وی فرمانروايان سنى را به عنوان مسلمانانى كه در برابر صليبيان پايداری مىكردهاند، بسيار ستوده است.
زادگاه و نسب
وی در طرابلس شام به دنيا آمد. پدرش كه به رفوگری اشتغال داشت،[۱] چندان به خاندان اهل بیت(ع) عشق مىورزيد كه اشعار عونى شاعر شيعى را در ستايش خاندان پیامبر(ص) در بازارهای طرابلس به صدايى خوش مىخواند.[۲] احتمالاً ابن منير چندی شغل پدر را پيشه خود ساخته بود، چه گاه وی را شاعرِ «رفّاء» (رفوگر) ناميدهاند.[۳] با اين حال وی به تحصيل پرداخت و سپس شاعری پيشه كرد.
اساتید
از استادان وی آگاهى نداريم، اما احتمالاً نزد استادان دارالعلم طرابلس، از جمله ابو عبدالله طلیللی، دانش آموخت.[۴] گويند هم آنان بودند كه وی را به رفض و غلو در تشیع رهنمون شدند،[۵] اما بىشك جامعه شيعى مذهب طرابلس آن روزگار در اين امر تأثير فراوان داشته است.[۶] وی لغت و ادب را نيك فراگرفت، قرآن كريم و جمهره ابن درید را از بر كرد[۷] و چندان دانش آموخت تا به استادی رسيد و حلقه درسى پيرامون او تشكيل گرديد.[۸]
در طرابلس
ظاهراً وی 30 سال نخست زندگى خويش را در طرابلس گذراند و پس از سقوط آن شهر به دست صليبيان (503ق/1109م)، احتمالاً به همراه گروهى از مردم شهر به دمشق رفت.[۹]
در دمشق
با ورود به دمشق، زندگى پركشاكش وی آغاز شد. او كه به سبب مذهب و نيز زبان گزندهاش، مورد كينه رقيبان بود، اتابك طغتكين را مدح گفت تا شايد به او نزديك گردد، اما بدخواهان از نادانى سلطان ترك زبان بهره جستند و همان مديحه را وسيله سعايت قرار دادند.[۱۰] طغتكين بر وی خشم گرفت و در صدد مجازاتش برآمد، اما يوسف بن فيروز كه حاجب حرم بود.[۱۱] وی را از مهلكه رهانيد و همراه كاروان بريد به بغداد فرستاد.
در بغداد
ابن منير در بغداد با بسياری از بزرگان علم و سياست، از جمله شریق موسوی، نقيب علويان كه برخى وی را با شریف رضی و نيز شریف مرتضی اشتباه كردهاند،[۱۲] فقيه عبدالوهاب بن عبدالواحد، شيخ حنبليان و معروف به شرفالسلام[۱۳] و نيز ابن صدقه وزير المسترشد بالله دوستى و پيوند يافت و در قصيدهای ابن صدقه را ستود.[۱۴]
بازگشت به دمشق
پس از مرگ طغتکین (522ق) ابن منير بار ديگر به دمشق بازگشت و ظاهراً كوشيد تا ضمن تقرب به تاج الملوک بوری بن طغتکین،[۱۵] با ریشخند و هجا از دشمنان خويش انتقام كشد، اما بخت با وی يار نشد و سلطان به جرم هجو بزرگان دمشق او را به زندان افكند و فرمان به قطع زبان وی داد. اين بار نيز یوسف بن فیروز در برابر سلطان به شفاعت برخاست و سلطان از وی درگذشت، اما فرمان داد كه دمشق را ترك گويد.
در حلب
پس از اين تبعيد ابن منير به حلب رفت[۱۶] و گويا در همين روزگار بود كه با ابن قیسرانی شاعر همروزگار خويش آشنايى يافت و بين آن دو پيوندی رقابتآميز پديد آمد كه تا پايان عمرِ آنان استوار بود.[۱۷]
بازگشت دوباره به دمشق
پس از مرگ تاجالملوك (526ق/1132م) و آغاز فرمانروايى اسماعیل ابن بوری، دلبستگى ابن منير به دمشق، بار ديگری وی را بدانجا كشانيد، اما اين بار نيز گرفتار خشم اسماعيل بن بوری شد، چندانكه سلطان بر مصلوب كردن وی عزم كرد. وی ناچار در مسجد «وزير» پنهان شد و باز از دمشق گريخت،[۱۸]
تشویق مسلمانان در جنگ با صلیبیان
اندكى بعد به خدمت عمادالدين زنگى درآمد و قصيدههای بسياری در ستايش او و پيروزيهايش بر صليبيان سرود.[۱۹] اين اشعار كه بخش بزرگى از سرودههای برجای مانده اوست، برای تشويق مسلمانان در جنگ با صليبيان سخت به كار مىآمد[۲۰] و از اين روی در ممدوح نيز كارگر مىافتاد و برای ابن منير مقام و احترامى شايسته به ارمغان مىآورد. وی دست كم در دو نبرد عمادالدين با صليبيان در ركاب وی بود.[۲۱]
درگذشت
پس از عمادالدين، وی به فرزند او نورالدين پيوست و تا پايان عمر در خدمت او بود. در 546ق/1151م نورالدين دمشق را به سبب سازش مجيرالدين آبق با صليبيان، محاصره كرد در محاصره دوم دمشق وی حاضر بود و با پيروزی و سرفرازی وارد دمشق شد و سپس همراه سپاه نورالدين به حلب بازگشت و چندی بعد در همانجا درگذشت.[۲۲]
شاعری دارای شخصيت دوگانه
چنين مىنمايد كه وی نيز چون بسياری از همگنان خويش دارای شخصيتى دوگانه بوده است. از سويى شعر او مورد پسند بزرگان دین بوده است و حتى برخى از آنان در شمار راويان شعر وی درآمدهاند[۲۳] و از سوی ديگر بسياری به سرزنش وی پرداختهاند. وی با تكيه بر پيروزيهای مسلمانان بر صليبيان به ستايش ممدوحان خويش پرداخته و اشعار خود را به انواع صنعتهای بديعى آراسته است.[۲۴]
خصوصیات اشعار ابن منیر
- ابن منير در مديحههای خود در كنار شاعرانى چون ابن حيوس و ابن خياط (ه م م) كه با وی همروزگار بودهاند، قرار مىگيرد، وی در اين اشعار به ويژه در مدايحى كه تقديم عمادالدين و نورالدين زنگى مىكرد،[۲۵] شاعری جدی و با وقار جلوه مىكند، چنانكه حتى هجوهای او نيز از متانتى ويژه برخوردار است.[۲۶]
- در سنت هجوسرايى شعر عرب، وی را نمىتوان با شاعران پيشين در يك صف نهاد، چه وی در آغازگويى آهنگ هجوسرايى نداشت، اما از هنگام ورود به دمشق، از آنجا كه آيين شيعه داشت، مورد كين بدخواهان قرار گرفت. اين امر از اشارات ابن عديم[۲۷] درباره بسياریِ دشمنان وی و نيز در سعايت آنان نزد طغتكين آشكار است. شايد ناليدن وی از مردم روزگار[۲۸] و نيز برخى اشارتها به همدستى روزگار و مردم برضد او،[۲۹] بىارتباط با اين رويدادها نبوده است.
- در مآخذ نيز «خبيث اللسان» بودن را با شيعه بودنش درآميختهاند.[۳۰] و با قرار دادن وی در برابر ابن قيسرانى به عنوان سنى پرهيزگار[۳۱] بر اين نكته تأكيد ورزيدهاند.
- به وی تهمت بىاحترامى به صحابه نيز زدهاند،[۳۲] اما در ديوان او شعری كه چنين معنايى از آن برآيد، ديده نمىشود، وی فرمانروايان سنى را به عنوان مسلمانانى كه در برابر صليبيان پايداری مىكردهاند، بسيار ستوده است.[۳۳] از اينرو، مىتوان گفت كه ابن منير هنگامى كه در دمشق مورد آزار قرار مىگرفت، خشم خويش را با سرودن هجاهای تند بر دشمنانش فرو مىريخت، شايد از همين رو در گزارش سفر نخست وی به دمشق نشانهای از سرودن اشعار هجوآميز در دست نيست.
هجاهای ابن ندیم
هجاهای او بر دو گونه است:
- برخى از آنها چنانكه گفته شد، بسيار سخيف است و ظاهراً اين اشعار همانهاست كه وی در هجو دشمنان مىسروده، و در همين سرودههاست كه او به گفته ابن عساكر از واژههای عاميانه سود جسته است.[۳۴]
- در برخى ديگر از اين اشعار، مثلاً هجو مردی بخيل،[۳۵] غرض وی نوعى شوخى و مطايبه است كه گويا از ويژگيهای شخصيت او بوده است، چنانكه حتى در برابر فرمانروايان نيز از اينگونه شوخيها پرهيز نمىكرده است.[۳۶]
دوستی با ابن قيسرانی
برخوردهای وی با ابن قیسرانی نيز بيشتر آميخته به طنز و شوخى بوده است. اين دو با يكديگر دوستى داشتند،[۳۷] اما چنانكه عمادالدين كاتب با هوشمندی اشاره كرده است، چونان دو اسب ميدان مسابقه با يكديگر به رقابت برخاسته بودند.[۳۸] اين رقابت و هم چشمى كه آن را با رقابتهای جرير و فرزدق قياس كردهاند، همواره با نوعى هجو و سرزنش متقابل همراه بوده است.[۳۹]
دیوان ابن منیر
ديوان ابن منير را، چنانكه تدمری[۴۰] اشاره كرده است، بايد از دست رفته تلقى كرد، اما مجموعهای از اشعار وی كه در مآخذ گوناگون پراكنده است، نخستين بار به كوشش سعود محمود عبدالجابر در كويت به چاپ رسيده است.
پانویس
- ↑ تدمری، ص34-35
- ↑ ر.ک:ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج2، ص788، التاريخ الكبير، ج2، ص97
- ↑ ذهبى، سير، ج2، ص224، العبر، ج3، ص5
- ↑ تدمری، ص11-12
- ↑ ابن فضلالله، ج15،ص518-519
- ↑ ر.ک:ناصرخسرو، ص17؛ تدمری، ص25
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج2، ص788؛ ابن عديم، ص147
- ↑ ابن مستوفى، ج1، ص291
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/77؛ تدمری، 14
- ↑ ابن عديم، 149- 150
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/788-789، التاريخ الكبير، 2/97
- ↑ ابن حجه، ص327؛ انطاكى، ج1، ص363؛ صنعانى، ج1، ص79؛ بحرانى، ج1، ص426
- ↑ ابن رجب، ج1، ص237، 239
- ↑ تدمری، ص35، 134-136
- ↑ ابن منير، ص172
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج2، ص789، التاريخ الكبير، ج2، ص97
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، ج1، ص76؛ ابن خلكان، ج1، ص156؛ صفدی، ج8، ص193
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789
- ↑ ر.ک:ابن منير، 194-203
- ↑ هرفى، 267
- ↑ ر.ک:ابن منير، 192، 195، 197- 198؛ ركابى، 50
- ↑ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، 2/789، التاريخ الكبير، 2/97- 98
- ↑ ر.ک:عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/79-80، 85 -87؛ عبدالقادر قرشى، 1/335؛ تدمری، 15-17
- ↑ هرفى، 269، 273، 276؛ تدمری، 51
- ↑ ابوشامه، 1/69 -95
- ↑ هرفى، 274- 278
- ↑ ابن عدیم، ص 149-150
- ↑ ابن عدیم، ص 127
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/77، 79
- ↑ ابن عساكر، التاريخ الكبير، 2/97؛ ابن فضلالله، 15/518؛ ر.ک:: امينى، 4/332
- ↑ ر.ک:عمادالدين، همان، 1/76؛ ذهبى، سير، 20/224
- ↑ ابن فضلالله،15/518؛ ابن خلكان، 4/458
- ↑ ابوشامه، 1/69 -95
- ↑ تاريخ مدينة دمشق، 2/788، التاريخ الكبير، 2/97
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/90
- ↑ ر.ک:ابن عديم، 157
- ↑ ابن ظافر، 257
- ↑ ابن ظافر،، 1/76
- ↑ عمادالدين، قسم شعراء الشام، 1/79؛ ياقوت، 19/64 - 65؛ ابن خلكان، 1/158-159؛ تدمری، 31-32
- ↑ تدمری، ص 6
منابع
- ابن جوزی، يوسف، مرآة الزمان فى تاريخ الاعيان، حيدرآباد دكن، 1370ق.
- ابن حجه، ابوبكر، ثمرات الاوراق، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1971م.
- ابن خلكان، وفيات؛ ابن رجب، عبدالرحمان، ذيل على طبقات الحنابلة، به كوشش هنری لائوست و سامى دهان، دمشق، 1370ق/1951م.
- ابن شاكر كتبى، عيون التواريخ، به كوشش فيصل السامر و نبيله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1397ق.
- ابن ظافر، على، بدائع البدائه، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1970م.
- ابن عديم، احمد، بغية الطلب فى تاريخ حلب، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز.
- ابن عساكر، على، التاريخ الكبير، به كوشش عبدالقادر افندی بدران، دمشق، 1330ق.
- همو، تاريخ مدينة دمشق، نسخة عكسى موجود در كتابخانة مركز.
- ابن فضلالله عمری، احمد، مسالك الابصار فى ممالك الامصار، به كوشش فؤاد سزگين، فرانكفورت، 1408ق/1988م.
- ابن قلانسى، ابويعلى حمزه، ذيل تاريخ دمشق، بيروت، 1908م.
- ابن مستوفى، مبارك، تاريخ اربل، به كوشش سامى بن السيد خماس الصفار، بغداد، 1980م.
- ابن منير، احمد، ديوان، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، بيروت، 1986م.
- ابن وردی، عمر، تتمة المختصر فى اخبار البشر، به كوشش احمد رفعت بدراوی، بيروت، 1389ق/1970م.
- ابوشامه، عبدالرحمان، الروضتين فى اخبار الدولتين، قاهره، 1287ق.
- امينى، عبدالحسين، الغدير، بيروت، 1387ق/1967م.
- انطاكى، داوود، تزيين الاسواق فى اخبار العشاق، بيروت، 1406ق/1986م.
- بحرانى، يوسف، الكشكول، نجف، 1406ق/1985م.
- تدمری، مقدمه و حاشيه بر ديوان.
- حرعاملى، محمد، امل الا¸مل، به كوشش احمد حسينى، بغداد، 1385ق.
- خوانساری، محمدباقر، روضات الجنان فى احوال العلماء و السادات، قم، 1390ق.
- ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسى، بيروت، 1405ق/1985م.
- ذهبى، محمد، العبر، به كوشش محمد سعيد بن بسيونى زغلول، بيروت، 1405ق/1985م.
- ركابى، جودت، الادب العربى من الانحدار الى الازدهار، دمشق، 1403ق/1983م.
- سمعانى، عبدالكريم، الانساب، به كوشش عبدالرحمان بن يحيى معلمى، حيدرآباد دكن، 1382ق/1962م.
- صفدی، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش محمد يوسف نجم، ويسبادن، 1391ق/1971م.
- صنعانى، يوسف، نسمة السحر فى ذكر من تشيع و شعر، نسخه عكسى موجود در كتابخانة مركز.
- عبدالقادر قرشى، الجواهر المضية فى طبقات الحنفية، حيدرآباد دكن، 1332ق.
- على خان مدنى، انوار الربيع فى انواع البديع، به كوشش شاكر هادی شكر، 1389ق/1969م.
- عمادالدين كاتب، خريدة القصر و جريدة العصر، قسم شعراء الشام، به كوشش شكری فيصل، دمشق، 1375ق/1955م.
- عمادالدين كاتب، خريدة القصر و جريدة العصر، قسم شعراء المغرب، به كوشش محمد مرزوقى و ديگران، تونس، 1966م.
- ناصرخسرو، سفرنامه، به كوشش نادر وزين پور، تهران، 1362ش.
- هرفى، محمد، شعر الجهاد فى الحروب الصليبية، بيروت، 1400ق/1980م.
- ياقوت، ادبا.
پیوند به بیرون
این مقاله با تلخیص از دائره المعارف بزرگ اسلامی اخذ شده است.