مناظره امام رضا با عمران صابی: تفاوت میان نسخهها
←متن و ترجمه حدیث
(ویکی سازی) |
|||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
|حضرت خطاب به جمعیت فرمودند: اگر در بین شما، کسى مخالف اسلام هست و مىخواهد سؤال کند، بدون خجالت و رودربایستى سؤال کند. در این موقع، عمران صابى که یکى از متکلّمین بود، برخاست و گفت: اى دانشمند، اگر دعوت به پرسش نکرده بودى، اقدام به سؤال نمىکردم. من به کوفه، بصره، شام و جزیره سفر نموده، با متکلّمین بسیارى برخورد کردهام، ولى کسى را نیافتهام که بتواند وجود «واحد» ى را که غیر از او کس دیگرى قائم به وحدانیت نباشد، برایم ثابت کند. آیا اجازه پرسش به من میدهى؟ حضرت فرمودند: اگر در بین جمعیت عمران صابى حاضر باشد، حتماً تو هستى، گفت: بله خودم هستم. حضرت فرمودند: بپرس، ولى انصاف را از دست مده و از سخن باطل و فاسد و منحرف از حق بپرهیز. عمران گفت: | |حضرت خطاب به جمعیت فرمودند: اگر در بین شما، کسى مخالف اسلام هست و مىخواهد سؤال کند، بدون خجالت و رودربایستى سؤال کند. در این موقع، عمران صابى که یکى از متکلّمین بود، برخاست و گفت: اى دانشمند، اگر دعوت به پرسش نکرده بودى، اقدام به سؤال نمىکردم. من به کوفه، بصره، شام و جزیره سفر نموده، با متکلّمین بسیارى برخورد کردهام، ولى کسى را نیافتهام که بتواند وجود «واحد» ى را که غیر از او کس دیگرى قائم به وحدانیت نباشد، برایم ثابت کند. آیا اجازه پرسش به من میدهى؟ حضرت فرمودند: اگر در بین جمعیت عمران صابى حاضر باشد، حتماً تو هستى، گفت: بله خودم هستم. حضرت فرمودند: بپرس، ولى انصاف را از دست مده و از سخن باطل و فاسد و منحرف از حق بپرهیز. عمران گفت: | ||
بهخدا | بهخدا [[سوگند|قسم]]، اى سرورم، فقط مىخواهم چیزى را برایم ثابت کنى که بتوانم به آن چنگ بزنم و تمسّک جویم و به سراغ چیز دیگر نروم. حضرت فرمودند: آنچه مىخواهى بپرس. اهلمجلس همگى ازدحام کردند و به یکدیگر نزدیک شدند. عمران گفت: اوّلین موجود و آنچه را خلق کرد چه بود؟ حضرت فرمودند: سؤال کردى، پس خوب دقّت کن. «واحد» همیشه واحد بوده، همیشه موجود بوده، بدون اینکه چیزى بههمراهش باشد، بدون هیچگونه حدود و اَعراضى، و همیشه نیز اینگونه خواهد بود. سپس بدون هیچ سابقه قبلى، مخلوقى را با گونهاى دیگر آفرید، با اعراض و حدودى مختلف، نه آن را در چیزى قرار داد و نه در چیزى محدود نمود و نه بهمانند و مثل چیزى ایجادش کرد و نه چیزى را مثل او نمود و بعد از آن، مخلوقات را به صور مختلف و گوناگون، از جمله خالص و ناخالص، مختلف و یکسان، به رنگها و طعمهاى متفاوت آفرید، بدون اینکه نیازى به آنها داشته باشد و یا براى رسیدن به مقام و منزلتى به این خلقت محتاج باشد و در این آفرینش، در خود، زیادى یا نقصانى ندید. آیا این مطالب را مىفهمى؟ گفت، بله بهخدا، اى سرورم. | ||
حضرت ادامه دادند و بدان که اگر خداوند بهخاطر نیاز و احتیاج، مخلوقات را خلق مىکرد، فقط چیزهایى را خلق مىکرد که بتواند از آنها براى برآوردن حاجتش کمک بگیرد، و نیز در این صورت شایسته بود که چندین برابر آنچه خلق کرده بود، خلق کند؛ زیرا هر قدر اعوان و انصار بیشتر باشند، شخص | حضرت ادامه دادند و بدان که اگر خداوند بهخاطر نیاز و احتیاج، مخلوقات را خلق مىکرد، فقط چیزهایى را خلق مىکرد که بتواند از آنها براى برآوردن حاجتش کمک بگیرد، و نیز در این صورت شایسته بود که چندین برابر آنچه خلق کرده بود، خلق کند؛ زیرا هر قدر اعوان و انصار بیشتر باشند، شخص کمکگیرنده قوىتر خواهد شد، و نیز در این صورت حاجتها تمامى نداشت؛ زیرا هر آفرینشى که انجام مىداد، حاجت دیگرى در او ایجاد مىشد، و به این خاطر مىگویم: مخلوقات را از روى نیاز نیافریده است؛ بلکه با آفرینش مخلوقات، از یکى به دیگرى منتقل مىنماید و بعضى را بر بعضى دیگر برترى مىدهد، بدون اینکه محتاجِ شخص برتر باشد یا بخواهد از آن دیگرى که زیردست قرار گرفته، انتقام بگیرد، به این علّت آفرینش کرده. | ||
عمران سؤال کرد: آیا آن موجود، به خودى خود، نزد خود، معلوم بود؟(به خودش علم داشت؟) حضرت فرمودند: جز این نیست که علم و شناخت هرچیز براى تمییز آن از غیر است و براى این است که موجودیتش ثابت و شناخته شود؛ و در آنجا وجود محض بود و غیرى نبود تا تمییز لازم باشد و ضرورتى باشد که امتیاز هریک معلوم گردد. جز وجود بَحت بسیط، چیز دیگرى نبود تا لازم آید حدّ هریک معلوم گردد. آیا فهمیدى اى عمران؟ گفت: آرى اى سرور من. پس اکنون بفرما به چه چیز میدانست آنچه را مىدانست؟ یعنى به چه وسیلهاى آنچه را که دانسته، بدان آگاهى یافته است؟ آیا بهتوسط ضمیر بوده است یا چیزى غیر از آن؟ | عمران سؤال کرد: آیا آن موجود، به خودى خود، نزد خود، معلوم بود؟(به خودش علم داشت؟) حضرت فرمودند: جز این نیست که علم و شناخت هرچیز براى تمییز آن از غیر است و براى این است که موجودیتش ثابت و شناخته شود؛ و در آنجا وجود محض بود و غیرى نبود تا تمییز لازم باشد و ضرورتى باشد که امتیاز هریک معلوم گردد. جز وجود بَحت بسیط، چیز دیگرى نبود تا لازم آید حدّ هریک معلوم گردد. آیا فهمیدى اى عمران؟ گفت: آرى اى سرور من. پس اکنون بفرما به چه چیز میدانست آنچه را مىدانست؟ یعنى به چه وسیلهاى آنچه را که دانسته، بدان آگاهى یافته است؟ آیا بهتوسط ضمیر بوده است یا چیزى غیر از آن؟ | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
مولاى من، سؤال مرا قطع نکن. دلم نرم شده است. فرمودند: نماز میگذاریم و بازمىگردیم. سپس برخاستند و مأمون نیز از جاى برخاست. حضرت در داخل (اندرونى) نماز خواندند و مردم به امامت محمّد بن جعفر (عموى حضرت) در بیرون نماز گزاردند. سپس بیرون آمده و به جاى خود بازگشتند و عمران را فراخوانده، فرمودند: سؤالهایت را عنوان کن. گفت: بفرمایید: | مولاى من، سؤال مرا قطع نکن. دلم نرم شده است. فرمودند: نماز میگذاریم و بازمىگردیم. سپس برخاستند و مأمون نیز از جاى برخاست. حضرت در داخل (اندرونى) نماز خواندند و مردم به امامت محمّد بن جعفر (عموى حضرت) در بیرون نماز گزاردند. سپس بیرون آمده و به جاى خود بازگشتند و عمران را فراخوانده، فرمودند: سؤالهایت را عنوان کن. گفت: بفرمایید: | ||
آیا یکتایى خداوند به حقیقت درک مىشود یا از روى وصف؟ حضرت فرمودند: خداوند ایجادکننده یکتا، همان موجودى که از اوّل بوده است، همیشه یکتا بوده، بدون اینکه چیزى به همراهش باشد. تک است و دومى ندارد. نه معلوم است و نه مجهول. نه محکم است و نه متشابه. نه در یادهاست و نه فراموش شده و نه چیزى است که نام چیز دیگرى از اشیاء غیر از خودش بر او نهاده شود. اینطور نیست که از وقتى (خاصّ) موجود شده باشد و تا وقت (معینى) باقى بماند یا قائم به چیز دیگر بوده باشد و یا تا مرز چیز دیگرى برپا باشد. به چیزى تکیه نکرده و در چیزى پنهان نشده است و اینها همه قبل از خلقت خلق است؛ چون چیزى غیر از خودش نبوده است و هر صفتى بر او قرار دهى، همگى صفاتى است حادث و ترجمانى است که موجب فهمیدن مىشود. | آیا یکتایى خداوند به حقیقت درک مىشود یا از روى وصف؟ حضرت فرمودند: خداوند ایجادکننده یکتا، همان موجودى که از اوّل بوده است، همیشه یکتا بوده، بدون اینکه چیزى به همراهش باشد. تک است و دومى ندارد. نه معلوم است و نه مجهول. نه محکم است و نه متشابه. نه در یادهاست و نه فراموش شده و نه چیزى است که نام چیز دیگرى از اشیاء غیر از خودش بر او نهاده شود. اینطور نیست که از وقتى (خاصّ) موجود شده باشد و تا وقت (معینى) باقى بماند یا قائم به چیز دیگر بوده باشد و یا تا مرز چیز دیگرى برپا باشد. به چیزى تکیه نکرده و در چیزى پنهان نشده است و اینها همه قبل از خلقت خلق است؛ چون چیزى غیر از خودش نبوده است و هر صفتى بر او قرار دهى، همگى صفاتى است حادث و ترجمانى است که موجب فهمیدن مىشود. | ||
و بدان که ابداع، مشیت و اراده، سه اسم براى یک چیز هستند؛ و اوّلین ابداع، اراده و مشیت او، حروفى بود که آنها را اصل هر چیزى قرار داد و راهنمایى بر هر مدرک و روشنگرى بر هر امر مشتبهى نمود؛ و بهوسیله آن حروف، هر چیز اعمّ از حقّ و باطل، فعل و مفعول، یا معنى و غیرمعنى از هم جدا و شناخته مىشود و همه امور بر آنها جمع شده است و در آفرینش این حروف براى آنها، معناى متناهى و وجودى غیر از نفس آنها، قرار نداد؛ زیرا آنها با ابداع و ایجاد، بهوجود آمدهاند و نور، در اینجا، اوّلین فعل خداست؛ خدایى که خود نور آسمانها و زمین است و حروف از آن فعل، به فعلیت رسیدهاند و آنها حروفى هستند که اساس گفتار بر آنهاست و عبارات همگى از خداوند است که به خلق خود آموخته است. این حروف، سى و سه حرف هستند: بیست و هشت حرف از آنها نشانگر زبانهاى (لهجههاى) عربى است. و از بیست و هشت حرف، بیست و دو حرف، نشانگر زبانهاى سریانى و | و بدان که ابداع، مشیت و اراده، سه اسم براى یک چیز هستند؛ و اوّلین ابداع، اراده و مشیت او، حروفى بود که آنها را اصل هر چیزى قرار داد و راهنمایى بر هر مدرک و روشنگرى بر هر امر مشتبهى نمود؛ و بهوسیله آن حروف، هر چیز اعمّ از حقّ و باطل، فعل و مفعول، یا معنى و غیرمعنى از هم جدا و شناخته مىشود و همه امور بر آنها جمع شده است و در آفرینش این حروف براى آنها، معناى متناهى و وجودى غیر از نفس آنها، قرار نداد؛ زیرا آنها با ابداع و ایجاد، بهوجود آمدهاند و نور، در اینجا، اوّلین فعل خداست؛ خدایى که خود نور آسمانها و زمین است و حروف از آن فعل، به فعلیت رسیدهاند و آنها حروفى هستند که اساس گفتار بر آنهاست و عبارات همگى از خداوند است که به خلق خود آموخته است. این حروف، سى و سه حرف هستند: بیست و هشت حرف از آنها نشانگر زبانهاى (لهجههاى) عربى است. و از بیست و هشت حرف، بیست و دو حرف، نشانگر زبانهاى سریانى و عِبْرى است. و از میان آنها پنج حرف در سایر زبانهاى عجم در مناطق مختلف، زبانها، متفرّق و پراکنده است. و اینها پنج حرف هستند که از بیست و هشت حرف جدا شدهاند که در نتیجه، حروف سى و سه حرف شد. و این پنج حرف، به دلایلى است که بیش از آنچه گفتیم، جایز نیست ذکر شود. سپس حروف را بعد از احصاءنمودن و شمردن آنها «فعل» خود نمود؛ مثل این آیه شریفه: «کنْ فَیکونُ» (موجود شو، او نیز موجود شد). «کن» صفت و خلقت خداست و آنچه که از آن ایجاد مىشود، مصنوع و مخلوق است، اوّلین خلقت خداوند عزّوجلّ ابداع است. | ||
بدون وزن و حرکت است، مسموع نیست، رنگ ندارد، قابلحسّ نیست. دومین مخلوق، حروفاند که وزن و رنگ ندارند. قابل شنیدن و وصف کردن هستند، ولى قابلدیدن نیستند. سومین مخلوق چیزى است از همه انواع محسوسِ ملموس. قابل چشیدن و قابل دیدن است. و خداوند تبارک و تعالى قبل از ابداع بوده است؛ زیرا قبل از خداوند عزّوجلّ و همراه او، چیز دیگرى نبوده است؛ و ابداع قبل از حروف بوده است و حروف چیز دیگرى غیر از خود را نشان نمىدهند. | بدون وزن و حرکت است، مسموع نیست، رنگ ندارد، قابلحسّ نیست. دومین مخلوق، حروفاند که وزن و رنگ ندارند. قابل شنیدن و وصف کردن هستند، ولى قابلدیدن نیستند. سومین مخلوق چیزى است از همه انواع محسوسِ ملموس. قابل چشیدن و قابل دیدن است. و خداوند تبارک و تعالى قبل از ابداع بوده است؛ زیرا قبل از خداوند عزّوجلّ و همراه او، چیز دیگرى نبوده است؛ و ابداع قبل از حروف بوده است و حروف چیز دیگرى غیر از خود را نشان نمىدهند. | ||
مأمون سؤال کرد: چطور غیر از خود، چیز دیگرى را نشان نمىدهند؟ | مأمون سؤال کرد: چطور غیر از خود، چیز دیگرى را نشان نمىدهند؟ | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
و بدان هرآنچه که حواست آن را ایجاد کند، معنایى است که با حواسّ قابلدرک است، و هر حسى نشانگر همان چیزى است که خداوند در ادراکش برایش قرار داده است و فهم از قلب سرچشمه مىگیرد. | و بدان هرآنچه که حواست آن را ایجاد کند، معنایى است که با حواسّ قابلدرک است، و هر حسى نشانگر همان چیزى است که خداوند در ادراکش برایش قرار داده است و فهم از قلب سرچشمه مىگیرد. | ||
و بدان آن یکتایى که همیشه برپا است، بدون هیچ اندازه و حدودى، مخلوقى با اندازه و حدّ (مشخّص) آفرید، و آنچه را که آفرید، دو چیز بود: اندازه و چیز با اندازه و هیچکدام رنگ و وزن نداشت و قابل چشیدن نبود و یکى را وسیله ادراک دیگرى قرار داد و آن دو را آنگونه قرار داد که بهخودىخود درک شوند و چیزى را به صورت تک، و قائم به خود، نه غیر از خود نیافرید، چون مىخواست راهى براى استدلال بر وجود خویش و اثبات آن قرار دهد. | و بدان آن یکتایى که همیشه برپا است، بدون هیچ اندازه و حدودى، مخلوقى با اندازه و حدّ (مشخّص) آفرید، و آنچه را که آفرید، دو چیز بود: اندازه و چیز با اندازه و هیچکدام رنگ و وزن نداشت و قابل چشیدن نبود و یکى را وسیله ادراک دیگرى قرار داد و آن دو را آنگونه قرار داد که بهخودىخود درک شوند و چیزى را به صورت تک، و قائم به خود، نه غیر از خود نیافرید، چون مىخواست راهى براى استدلال بر وجود خویش و اثبات آن قرار دهد. | ||
خداوند تک است و یکتا. دومى ندارد که آن دومى بخواهد او را برپا نگاه دارد و کمکش کند و یا او را حفظ کند و مصون بدارد؛ ولى مخلوقات با اذن و خواست خداوند، بعضى، بعضی دیگر را حفظ مىکنند و نگاه مىدارند. مردم | خداوند تک است و یکتا. دومى ندارد که آن دومى بخواهد او را برپا نگاه دارد و کمکش کند و یا او را حفظ کند و مصون بدارد؛ ولى مخلوقات با اذن و خواست خداوند، بعضى، بعضی دیگر را حفظ مىکنند و نگاه مىدارند. | ||
در این مسئله با یکدیگر اختلاف کردند تا آنجا که به سرگردانى و حیرت افتادند و با استفاده از تاریکى، درصدد رهایى از تاریکى برآمدند؛ چون خداوند را با اوصاف خودشان وصف کردند (و در نتیجه بهجاى هدایتیافتن و به منزل مقصود رسیدن، به گمراهى افتادند) و از حق دور شدند؛ و اگر خداوند را با صفات خود خدا و مخلوقات را نیز با صفات خودشان وصف مىکردند، به صواب سخن گفته بودند و دچار اختلاف نمىگشتند؛ ولى از آنجا که به دنبال چیزى رفتند که در آن سرگردان مىشدند، در آن گرفتار آمدند و خداوند هر آن کس را که بخواهد به راه راست هدایت مىفرماید. | مردم در این مسئله با یکدیگر اختلاف کردند تا آنجا که به سرگردانى و حیرت افتادند و با استفاده از تاریکى، درصدد رهایى از تاریکى برآمدند؛ چون خداوند را با اوصاف خودشان وصف کردند (و در نتیجه بهجاى هدایتیافتن و به منزل مقصود رسیدن، به گمراهى افتادند) و از حق دور شدند؛ و اگر خداوند را با صفات خود خدا و مخلوقات را نیز با صفات خودشان وصف مىکردند، به صواب سخن گفته بودند و دچار اختلاف نمىگشتند؛ ولى از آنجا که به دنبال چیزى رفتند که در آن سرگردان مىشدند، در آن گرفتار آمدند و خداوند هر آن کس را که بخواهد به راه راست هدایت مىفرماید. | ||
عمران گفت: سرورم شهادت مىدهم که او همانگونه است که وصفش نمودى؛ ولى سؤال دیگرى برایم باقى مانده است. | عمران گفت: سرورم شهادت مىدهم که او همانگونه است که وصفش نمودى؛ ولى سؤال دیگرى برایم باقى مانده است. | ||
حضرت فرمودند: سؤال کن، عمران پرسید: (خدا) حکیم در چه چیزى قرار دارد؟ و آیا چیزى او را احاطه نموده است؟ و آیا از چیزى (یا جایى) نه چیزى دیگر (یا جاى دیگر) تغییر مکان مىدهد؟ یا نیازى به چیزى دارد؟ | حضرت فرمودند: سؤال کن، عمران پرسید: (خدا) حکیم در چه چیزى قرار دارد؟ و آیا چیزى او را احاطه نموده است؟ و آیا از چیزى (یا جایى) نه چیزى دیگر (یا جاى دیگر) تغییر مکان مىدهد؟ یا نیازى به چیزى دارد؟ |