پرش به محتوا

طرماح بن عدی طائی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۹: خط ۳۹:
بخیر رکبان و خیر سفری\\حتی تجلی بکریم النجر
بخیر رکبان و خیر سفری\\حتی تجلی بکریم النجر
أتی به الله بخیر أمری\\ثمت أبقاه بقاء الدهر<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۲.</ref>
أتی به الله بخیر أمری\\ثمت أبقاه بقاء الدهر<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۲.</ref>
|ترجمه = ای شتر من! از زجر ضربه‌هایم ناراحت مباش{{سخ}}
|ترجمه = ای شتر من! از راندن و سروصدای من بیمناک مباش{{سخ}}
مرا قبل از سپیده صبح به مقصد برسان{{سخ}}
مرا قبل از سپیده صبح به مقصد برسان{{سخ}}
با بهترین سواران و در بهترین سفرها{{سخ}}
با بهترین سواران و در بهترین سفرها{{سخ}}
خط ۵۰: خط ۵۰:


===پیشنهاد به امام حسین(ع)===
===پیشنهاد به امام حسین(ع)===
طرماح به امام گفت: با شما یارانِ اندکی می‌بینم و همین لشکریان حرّ در مبارزه با شما پیروزند و من یک روز پیش از آمدن از [[کوفه]]، مردم انبوهی را دیدم که آماده جنگ با شما می‌شدند و من تاکنون چنین لشکر عظیمی ندیده بودم، تو را به خدا سوگند! اگر می‌توانی یک وجب جلو نروی، نرو.<ref> ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳، طبری، تاریخ، ۵، ص۴۰۶.</ref>
طرماح به امام گفت: با شما یارانِ اندکی می‌بینم و همین لشکریان حرّ در مبارزه با شما پیروزند و من یک روز پیش از آمدن از [[کوفه]]، مردم انبوهی را دیدم که آماده جنگ با شما می‌شدند و من تاکنون چنین لشکر عظیمی ندیده بودم، تو را به خدا سوگند! اگر می‌توانی یک وجب جلو نروی، نرو.<ref> ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۰ ،ج۳، ص۱۶۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳، طبری، تاریخ، ۵، ص۴۰۶.</ref>


طرماح به امام پیشنهاد داد، به سوی قبیله من بیا، چرا که در آن‌جا کسانی هستند که تو را یاری کنند، او گفت بیست هزار طائی را برای جنگ خدمت امام می‌آورد. امام فرمود: خداوند تو و قبیله‌ات را جزای خیر دهد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۷۴.</ref> ما و این گروه پیمانی بسته‌ایم که نمی‌توانم از آن باز گردم.<ref> طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۰۶؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۰.</ref>
طرماح به امام پیشنهاد داد، به سوی قبیله من بیا، چرا که در آن‌جا کسانی هستند که تو را یاری کنند، او گفت بیست هزار طائی را برای جنگ خدمت امام می‌آورد. امام فرمود: خداوند تو و قبیله‌ات را جزای خیر دهد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۷۴.</ref> ما و این گروه پیمانی بسته‌ایم که نمی‌توانیم از آن باز گردیم و معلوم نیست که فرجام کار ما و اینان چیست؟.<ref> طبری، تاریخ، ج۵، ص۴۰۶؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۰.</ref>{{یاد| إِنَّهُ قَدْ كَانَ بَيْنَنَا وَبَيْنَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ قَوْلٌ لَسْنَا نَقْدِرُ مَعَهُ عَلَى الِانْصِرَافِ وَلَا نَدْرِي عَلَامَ (تَتَصَرَّفُ بِنَا وَبِهِمُ) الْأُمُورُ.}}


سپس از امام اجازه خواست تا طعامی به خانواده‌اش برساند و بازگردد؛ ولی او در راه بازگشت، زمانی که به [[عذیب هجانات]] رسید، خبر [[شهادت]] امام حسین(ع) را شنید.<ref> ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۰.</ref>
سپس از امام اجازه خواست تا طعامی به خانواده‌اش برساند و بازگردد؛ ولی او در راه بازگشت، زمانی که به [[عذیب هجانات]] رسید، خبر [[شهادت]] امام حسین(ع) را شنید.<ref> ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۵۰.</ref>
۱۸٬۳۳۸

ویرایش