کاربر ناشناس
آقا محمدخان قاجار: تفاوت میان نسخهها
تصحیح و تکمیل منابع
imported>Mortezanazarzadeh |
imported>Mortezanazarzadeh (تصحیح و تکمیل منابع) |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
==در دربار زندیه== | ==در دربار زندیه== | ||
منابع حاکی است که همه آنها در دربار زند با احترام روزگار میگذراند و حسینقلیخان به دستور [[کریمخان]] به حکومت دامغان منصوب گردید. وی پس از چندی از محل حکومت خود به مازندران و گرگان رفت و با جمع کردن سپاهیانی از ترکمانان و قاجاریان، با نام جهانسوزشاه ادعای سلطنت کرد و بارفروش (بابل) را مرکز حکومت خویش ساخت، اما در برابر لشکریان زند شکت خورد و گروه بسیاری از مردم مازندران به دستور [[زکیخان زند]] (پسرعموی کریمخان) کشته شدند. حسینقلیخان که او را «پادشاه بیتخت و تاج» نامیدهاند، در ۱۱۸۱ق/۱۷۶۷م توسط دو تن از غلامان خود کشته شد و این امر موجب شد که برادرش آقامحمدخان برای مدتی در دربار کریمخان در شیراز تحت مراقبت شدیدتری قرار گیرد. | منابع حاکی است که همه آنها در دربار زند با احترام روزگار میگذراند و حسینقلیخان به دستور [[کریمخان]] به حکومت دامغان منصوب گردید. وی پس از چندی از محل حکومت خود به مازندران و گرگان رفت و با جمع کردن سپاهیانی از ترکمانان و قاجاریان، با نام جهانسوزشاه ادعای سلطنت کرد و بارفروش (بابل) را مرکز حکومت خویش ساخت، اما در برابر لشکریان زند شکت خورد و گروه بسیاری از مردم مازندران به دستور [[زکیخان زند]] (پسرعموی کریمخان) کشته شدند. حسینقلیخان که او را «پادشاه بیتخت و تاج» نامیدهاند، در ۱۱۸۱ق/۱۷۶۷م توسط دو تن از غلامان خود کشته شد و این امر موجب شد که برادرش آقامحمدخان برای مدتی در دربار کریمخان در شیراز تحت مراقبت شدیدتری قرار گیرد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۶.</ref> | ||
آقامحمدخان نزدیک به ۱۶ سال (۱۱۷۷-۱۱۹۳ق/۱۷۶۴-۱۷۷۹م) در شیراز به سر برد.<ref>سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۳۴</ref> کریمخان با مهربانی بسیار با وی رفتار میکرد. وکیل به او اجازه داده بود که به شکارهای جرگه چندروزه برَوَد و او بیشتر با یکی از دو برادرش، جعفرقلی یا مهدیقلی، به شکار میرفت. کریمخانگاه در کارهای سیاسی با وی مشورت میکرد و با نوعی کنایه او را «پیران ویسه» (وزیرِ افراسیاب) خطاب میکرد. اعتماد وکیل به او تا انجا بود که میخواست وی را برای سرکوب کردن شورش حسینقلیخان به مازندران بفرستد. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۱، ص۳۳۷.</ref> | آقامحمدخان نزدیک به ۱۶ سال (۱۱۷۷-۱۱۹۳ق/۱۷۶۴-۱۷۷۹م) در شیراز به سر برد.<ref>سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۳۴</ref> کریمخان با مهربانی بسیار با وی رفتار میکرد. وکیل به او اجازه داده بود که به شکارهای جرگه چندروزه برَوَد و او بیشتر با یکی از دو برادرش، جعفرقلی یا مهدیقلی، به شکار میرفت. کریمخانگاه در کارهای سیاسی با وی مشورت میکرد و با نوعی کنایه او را «پیران ویسه» (وزیرِ افراسیاب) خطاب میکرد. اعتماد وکیل به او تا انجا بود که میخواست وی را برای سرکوب کردن شورش حسینقلیخان به مازندران بفرستد. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۱، ص۳۳۷.</ref> | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
[[پرونده:مرتضی قلی خان قاجار.jpg|بندانگشتی|چپ|230px|مرتضی قلی خان قاجار، برادر آقا محمد خان قاجار که به روسیه فرار کرد و از عوامل برانگیزاننده لشگرکشی روسیه به ایران در زمان [[کاترین دوم روسیه|کاترین]] و به سرکردگی زبوف بود. نگاره در موزه تور روسیه Tver Regional Picture Gallery]] | [[پرونده:مرتضی قلی خان قاجار.jpg|بندانگشتی|چپ|230px|مرتضی قلی خان قاجار، برادر آقا محمد خان قاجار که به روسیه فرار کرد و از عوامل برانگیزاننده لشگرکشی روسیه به ایران در زمان [[کاترین دوم روسیه|کاترین]] و به سرکردگی زبوف بود. نگاره در موزه تور روسیه Tver Regional Picture Gallery]] | ||
===نبرد با مرتضی قلیخان=== | ===نبرد با مرتضی قلیخان=== | ||
آقامحمدخان ۳۶ تا ۳۸ سال داشت <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۸</ref> که به مازندران رسید. در اینجا گروهی از قاجاریان به وی پیوستند. برادرش [[مرتضی قلیخان]] که پیش از وی قدرتی در منطقه به دست آورده و خود را پادشاه خوانده بود، از ورود آقامحمدخان به گرگان جلوگیری کرد. <ref>سپهر، | آقامحمدخان ۳۶ تا ۳۸ سال داشت <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۸</ref> که به مازندران رسید. در اینجا گروهی از قاجاریان به وی پیوستند. برادرش [[مرتضی قلیخان]] که پیش از وی قدرتی در منطقه به دست آورده و خود را پادشاه خوانده بود، از ورود آقامحمدخان به گرگان جلوگیری کرد. <ref>سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۳۵</ref> کشمکش میان آقامحمدخان پس از ۴ سال جنگ و شکست و پیروزی، <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۸</ref> بر برادر خود مرتضی قلیخان چیره شد. برادر به روسیه گریخت و همداستان کاترین روم برابر خان گردید. | ||
در ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م [[گیلان]] و [[مازندران]] و [[زنجان]] به زیر فرمان آقامحمدخان درآمد. در ۱۲۰۱ق/۱۷۸۶م کردستان و سال بعد یزد به قلمرو آقامحمدخان پیوست. در ۱۲۰۵ق/۱۷۹۰م، پس از جنگ و نیرنگ با افشارهای [[آذربایجان (منطقه)|آذربایجان]]، آن خِطّه نیز تسخیر شد. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۹</ref> | در ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م [[گیلان]] و [[مازندران]] و [[زنجان]] به زیر فرمان آقامحمدخان درآمد. در ۱۲۰۱ق/۱۷۸۶م کردستان و سال بعد یزد به قلمرو آقامحمدخان پیوست. در ۱۲۰۵ق/۱۷۹۰م، پس از جنگ و نیرنگ با افشارهای [[آذربایجان (منطقه)|آذربایجان]]، آن خِطّه نیز تسخیر شد. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۹</ref> | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
===نبرد با لطفعلی خان زند=== | ===نبرد با لطفعلی خان زند=== | ||
آقامحمدخان در نبردهای پراکندهای در اصفهان در برابر علیمرادخان (برادرزاده کریمخان) و جعفرخان (پسر صادقخان، برادر کریمخان) شرکت جست، اما رقیب اصلی او [[لطفعلیخان زند]] که در ۲۰ سالگی پس از تاراندن رقیبان خانگی به تخت پادشاهی نشسته بود. آقامحمدخان در دوران زدوخوردهای داخلی زندیان، شمال ایران را یکپارچه ساخت و چون از اختلافهای جانشینان کریمخان و شخصیت ایشان آگاه بود، انقراض این سلسله را در نابود کردن لطفعلیخان شجاع و بیآلایش، اما کمسیاست و بیتجربه میداسنت. از اینرو همه نیروی خود را در این راه به کار انداخت. | آقامحمدخان در نبردهای پراکندهای در اصفهان در برابر علیمرادخان (برادرزاده کریمخان) و جعفرخان (پسر صادقخان، برادر کریمخان) شرکت جست، اما رقیب اصلی او [[لطفعلیخان زند]] که در ۲۰ سالگی پس از تاراندن رقیبان خانگی به تخت پادشاهی نشسته بود. آقامحمدخان در دوران زدوخوردهای داخلی زندیان، شمال ایران را یکپارچه ساخت و چون از اختلافهای جانشینان کریمخان و شخصیت ایشان آگاه بود، انقراض این سلسله را در نابود کردن لطفعلیخان شجاع و بیآلایش، اما کمسیاست و بیتجربه میداسنت. از اینرو همه نیروی خود را در این راه به کار انداخت.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص ۴۷۶.</ref> | ||
===پیروزی بر زندیه=== | ===پیروزی بر زندیه=== | ||
خانقاجار یکبار در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م در [[هزارِبیضا]] (۳۰ کیلومتری شیراز) با سپاهیان زند نبرد کرد و توانست پایتخت را محاصره کند، اما نتوانست به درون آن راه یابد، پس به تهران بازگشت. بار دوم با نیروهای بیشتر و نظمی آراستهتر وارد معرکه شد و در همان هنگام با [[حاجمیرزاابراهیم کلانتر]] شیراز که با سران [[زندیه]] اختلاف پیدا کرده بود، تماسهای محرمانه برپا کرد و در نبرد [[سمیرم]] عُلّیا سپاه زندیه را شکست داد. از اینرو، چون لطفعلیخان به سوی شیراز رفت و دروازه شهر را به روی خود بسته یافت و پادگانهای پایتخت را خلع سلاح شده دید، دریافت که در نبرد سیاسی نیز شکست خورده است و حاجابراهیم کلانتر با رقیب او عهدی استوار بسته است. | خانقاجار یکبار در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م در [[هزارِبیضا]] (۳۰ کیلومتری شیراز) با سپاهیان زند نبرد کرد و توانست پایتخت را محاصره کند، اما نتوانست به درون آن راه یابد، پس به تهران بازگشت. بار دوم با نیروهای بیشتر و نظمی آراستهتر وارد معرکه شد و در همان هنگام با [[حاجمیرزاابراهیم کلانتر]] شیراز که با سران [[زندیه]] اختلاف پیدا کرده بود، تماسهای محرمانه برپا کرد و در نبرد [[سمیرم]] عُلّیا سپاه زندیه را شکست داد. از اینرو، چون لطفعلیخان به سوی شیراز رفت و دروازه شهر را به روی خود بسته یافت و پادگانهای پایتخت را خلع سلاح شده دید، دریافت که در نبرد سیاسی نیز شکست خورده است و حاجابراهیم کلانتر با رقیب او عهدی استوار بسته است.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص ۴۷۷.</ref> | ||
===تصرف شیراز=== | ===تصرف شیراز=== | ||
آقامحمدخان با ۰۰۰‘۴۰ سپاهی عازم نبرد گردید و در «شهرک» (میان اصفهان و شیراز) با ۵۰۰۰ تن سپاه زندی روبهرو شد. در این نبرد لطفعلیخان با رشادت هرچه تمامتر خود را تا سراپرده آقامحمدخان رساند، لیکن به علت خیانت سرداران زندی و کمتجربگی خود شکست خورد، ولی خود را از معرکه بیرون آورد و به سوی [[کرمان]] رفت. آقامحمدخان پیروزمندانه به شیراز آمد و دستور داد افراد خاندان زند را اسیر کنند و همراه با استخوانهای کریمخان به تهران گسیل دارند. | آقامحمدخان با ۰۰۰‘۴۰ سپاهی عازم نبرد گردید و در «شهرک» (میان اصفهان و شیراز) با ۵۰۰۰ تن سپاه زندی روبهرو شد. در این نبرد لطفعلیخان با رشادت هرچه تمامتر خود را تا سراپرده آقامحمدخان رساند، لیکن به علت خیانت سرداران زندی و کمتجربگی خود شکست خورد، ولی خود را از معرکه بیرون آورد و به سوی [[کرمان]] رفت. آقامحمدخان پیروزمندانه به شیراز آمد و دستور داد افراد خاندان زند را اسیر کنند و همراه با استخوانهای کریمخان به تهران گسیل دارند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | ||
===کشتار در کرمان=== | ===کشتار در کرمان=== | ||
لطفعلیخان خود را به کرمان رساند، ولی به درون شهر راه نیافت. پس به [[طبس]] رفت و با کمک امیرحسینخان زنگویی ۳۰۰ سوار فراهم و آهنگ [[یزد]] کرد و با شکست علینقیخان بافقی آنجا را بگشود و روانه شیراز گشت. وی در آنجا از قاجاریان به سرکردگی حاجابراهیم کلانتر و محمدحسینخان قوانلو شکست خورد و نومیدانه روی به سوی طبس، [[بم]] و نَرْماشیر آورد. او در این پهنه به تکاپو افتاد و سپاهیانی فراهم آورد و به سوی کرمان رفت و در ۱۲۰۸ق/۱۷۹۳م شهر را گشود و خود را پادشاه نامید و سکه به نام خویش زد. | لطفعلیخان خود را به کرمان رساند، ولی به درون شهر راه نیافت. پس به [[طبس]] رفت و با کمک امیرحسینخان زنگویی ۳۰۰ سوار فراهم و آهنگ [[یزد]] کرد و با شکست علینقیخان بافقی آنجا را بگشود و روانه شیراز گشت. وی در آنجا از قاجاریان به سرکردگی حاجابراهیم کلانتر و محمدحسینخان قوانلو شکست خورد و نومیدانه روی به سوی طبس، [[بم]] و نَرْماشیر آورد. او در این پهنه به تکاپو افتاد و سپاهیانی فراهم آورد و به سوی کرمان رفت و در ۱۲۰۸ق/۱۷۹۳م شهر را گشود و خود را پادشاه نامید و سکه به نام خویش زد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | ||
آقامحمدخان آسیمهسر و کینهتوزانه باباخان را با ۰۰۰‘۵ سوار و عنوان جهانبانی به سوی کرمان فرستاد و خود نیز با لشکری در حدود ۰۰۰‘۶۰ تن به دنبال وی روانه شد. لطفعلیخان با ۳۰۰ مرد جنگی در برابر آن ارتش نیرومند جنگید. با اینکه مردم کرمان و همین ارتش اندک بیش از ۴ ماه، از ۱۷ [[ذیقعده]] ۱۲۰۸ تا اول [[ربیع الثانی|ربیعالثانی]] ۱۲۰۹ق/۱۷ ژوئن ۱۷۹۴ تا ۲۶ اکتبر ۱۷۹۴م پایداری کردند، اما زیر فشارهای نظامی آقامحمدخان و قحطی در شهر، آخرین پناهگاه زندیان فرو ریخت و [[لطفعلیخان]] آواره [[بم]] گردید. | آقامحمدخان آسیمهسر و کینهتوزانه باباخان را با ۰۰۰‘۵ سوار و عنوان جهانبانی به سوی کرمان فرستاد و خود نیز با لشکری در حدود ۰۰۰‘۶۰ تن به دنبال وی روانه شد. لطفعلیخان با ۳۰۰ مرد جنگی در برابر آن ارتش نیرومند جنگید. با اینکه مردم کرمان و همین ارتش اندک بیش از ۴ ماه، از ۱۷ [[ذیقعده]] ۱۲۰۸ تا اول [[ربیع الثانی|ربیعالثانی]] ۱۲۰۹ق/۱۷ ژوئن ۱۷۹۴ تا ۲۶ اکتبر ۱۷۹۴م پایداری کردند، اما زیر فشارهای نظامی آقامحمدخان و قحطی در شهر، آخرین پناهگاه زندیان فرو ریخت و [[لطفعلیخان]] آواره [[بم]] گردید.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | ||
آقامحمدخان در کرمان جنایت و سنگدلی را به نهایت رساند. شمار کشتگان، کور شدگان، زنان و دخترانی را که میان ارتشیان آزمند و خشمناک تقسیم شدند، چندین هزار تن برآورد کردهاند. | آقامحمدخان در کرمان جنایت و سنگدلی را به نهایت رساند. شمار کشتگان، کور شدگان، زنان و دخترانی را که میان ارتشیان آزمند و خشمناک تقسیم شدند، چندین هزار تن برآورد کردهاند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | ||
===سقوط دولت زندیه=== | ===سقوط دولت زندیه=== | ||
لطفعلیخان در بم ناجوانمردانه گرفتار شد و او را کت بسته به کرمان آوردند. آقامحمدخان با شادی و کینهتوزی، خود چشمان شهریار جوان را بیرون اورد و دستور انجام جنایت دیگری نیز در حق او داد که به گفته مورخی بیگانه، نگارش آن مایه «آلودگی صفحه تاریخ» میگردد. | لطفعلیخان در بم ناجوانمردانه گرفتار شد و او را کت بسته به کرمان آوردند. آقامحمدخان با شادی و کینهتوزی، خود چشمان شهریار جوان را بیرون اورد و دستور انجام جنایت دیگری نیز در حق او داد که به گفته مورخی بیگانه، نگارش آن مایه «آلودگی صفحه تاریخ» میگردد. | ||
پس از آن لطفعلیخان با خواری به تهران گسیل گشت و به دست محمدخان قاجار دولو بیگلربیگی کشته شد و بدینسان زندیان برافتادند. | پس از آن لطفعلیخان با خواری به تهران گسیل گشت و به دست محمدخان قاجار دولو بیگلربیگی کشته شد و بدینسان زندیان برافتادند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
===بازگشت به تهران=== | ===بازگشت به تهران=== | ||
آقامحمدخان پس از فاجعه کرمان عازم قلعه بم شد و به جرم کمک رساندن مردم آن به لطفعلیخان، شهر را گشود و مردم را کشتار کرد و سپس به شیراز بازگشت. میرزاابراهیم کلانتر فارس با لقب اعتمادالدوله به عنوان صدراعظم ایران برگزیده شد و حکومت فارس به باباخان تفویض گشت و در [[شعبان]] ۱۲۰۹ق/مارس ۱۷۹۵م خانِ پیروزِ قاجار به [[تهران]] آمد. | آقامحمدخان پس از فاجعه کرمان عازم قلعه بم شد و به جرم کمک رساندن مردم آن به لطفعلیخان، شهر را گشود و مردم را کشتار کرد و سپس به شیراز بازگشت. میرزاابراهیم کلانتر فارس با لقب اعتمادالدوله به عنوان صدراعظم ایران برگزیده شد و حکومت فارس به باباخان تفویض گشت و در [[شعبان]] ۱۲۰۹ق/مارس ۱۷۹۵م خانِ پیروزِ قاجار به [[تهران]] آمد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
==نخستین لشکرکشی به قفقاز== | ==نخستین لشکرکشی به قفقاز== | ||
{{قاجار}} | {{قاجار}} | ||
آقامحمدخان در ۱۲۰۹ق/۱۷۹۵م پس از آسودگی خیال از جانب زندیان و دیگر مدعیان برای رام کردن ابراهیمخان جوانشیر که حاکم قراباغ در قفقاز بود، و دفع هراکلیوس (ارکلی دوم والی گرجستان) که با روسها از در همکاری درآمده و بر پایه پیمان ۱۷۸۳م (۱۱۹۷ق) سرپرستی آنان را پذیرفته بود، روانه [[قفقاز]] گردید. | آقامحمدخان در ۱۲۰۹ق/۱۷۹۵م پس از آسودگی خیال از جانب زندیان و دیگر مدعیان برای رام کردن ابراهیمخان جوانشیر که حاکم قراباغ در قفقاز بود، و دفع هراکلیوس (ارکلی دوم والی گرجستان) که با روسها از در همکاری درآمده و بر پایه پیمان ۱۷۸۳م (۱۱۹۷ق) سرپرستی آنان را پذیرفته بود، روانه [[قفقاز]] گردید.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
حاکم [[قراباغ]] پل ارس را ویران کرد تا سپاهیان قاجار نتوانند از آن بگذرند، اما به فرمان آقامحمدخان در ۲ ماه پل مرمت شد و لشکریان بدان سوی رسیدند و با تاکتیکهای نظامی حساب شده، پیشروی در ۳ جبهه آغاز گردید <ref>سپهر، | حاکم [[قراباغ]] پل ارس را ویران کرد تا سپاهیان قاجار نتوانند از آن بگذرند، اما به فرمان آقامحمدخان در ۲ ماه پل مرمت شد و لشکریان بدان سوی رسیدند و با تاکتیکهای نظامی حساب شده، پیشروی در ۳ جبهه آغاز گردید <ref>سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۷۱-۷۳.</ref>: سمت راست به سوی [[شیروان]]، سمت چپ به سوی [[ایروان]] پایتخت [[ارمنستان]] و مرکز به سوی شوشا (یا شیشه، شوشی، پناهآباد) از قراباغ. پس از یک رشته نبردهای محلی در ایروان و شوشا و شیروان، شهر [[تفلیس]] گشوده شد (۱۲۰۹ق/۱۷۹۵م). آقامحمدخان در اینجا نیز دست به جنایات هراسناک زد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
او در [[رمضان]] ۱۲۱۰ق/مارس ۱۷۹۶م در [[دشت مغان]]، محل تاجگذاری نادرشاه، تاج کیانی بر سر نهاد و در [[اردبیل]] بر مزار [[شیخصفیالدین اردبیلی]] شمشیر تشریفاتی شاهان صفوی را به میان بست.<ref>سپهر، | او در [[رمضان]] ۱۲۱۰ق/مارس ۱۷۹۶م در [[دشت مغان]]، محل تاجگذاری نادرشاه، تاج کیانی بر سر نهاد و در [[اردبیل]] بر مزار [[شیخصفیالدین اردبیلی]] شمشیر تشریفاتی شاهان صفوی را به میان بست.<ref>سپهر، ناسخ التواریخ، ۱۳۵۸ق، ج۱، ص۷۸-۷۹؛ اعتمادالسلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۶۰؛ سایکس، تاریخ ایران، ۱۳۳۳ش، ج۲، ص۴۵۹.</ref> | ||
==گشودن خراسان و پایان حاکمیت افشاریه== | ==گشودن خراسان و پایان حاکمیت افشاریه== | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
در ۱۲۱۰ق/۱۷۹۵م، همه مناطق کشور بجز [[خراسان]] در قلمرو آقامحمدخان قرار داشت. در این زمان، وی به بهانه زیارت بارگاه [[امام رضا(ع)]] لشکریانش را آماده کارزار ساخت. گروهی از راه معمولی [[مشهد]] و گروهی دیگر از راه [[فیروزکوه]] و [[ساری]] و [[گرگان]] عازم شدند و در راه پس از سرکوب [[ترکمانان]] و نافرمانان محلی وام و رام ساختن آنان، از راه جاجرم و [[اسفراین]] وارد [[سبزوار]] شدند و راه را به سوی مشهد دنبال کردند. | در ۱۲۱۰ق/۱۷۹۵م، همه مناطق کشور بجز [[خراسان]] در قلمرو آقامحمدخان قرار داشت. در این زمان، وی به بهانه زیارت بارگاه [[امام رضا(ع)]] لشکریانش را آماده کارزار ساخت. گروهی از راه معمولی [[مشهد]] و گروهی دیگر از راه [[فیروزکوه]] و [[ساری]] و [[گرگان]] عازم شدند و در راه پس از سرکوب [[ترکمانان]] و نافرمانان محلی وام و رام ساختن آنان، از راه جاجرم و [[اسفراین]] وارد [[سبزوار]] شدند و راه را به سوی مشهد دنبال کردند. | ||
حاکمان خراسان، یکی پس از دیگری وارد اردوی آقامحمدخان شدند. نادرمیرزا پدر نابینای خود را در مشهد گذاشت و از بیم خان قاجار به [[افغانستان]] گریخت و شاهرخ به پیشواز آقامحمدخان شتافت. خان قاجار پس از زیارت حرم امام برای گردآوری ثروت نادری هرکس را که دربارهاش گمانی میبرد احضار کرد و شکنجه داد. | حاکمان خراسان، یکی پس از دیگری وارد اردوی آقامحمدخان شدند. نادرمیرزا پدر نابینای خود را در مشهد گذاشت و از بیم خان قاجار به [[افغانستان]] گریخت و شاهرخ به پیشواز آقامحمدخان شتافت. خان قاجار پس از زیارت حرم امام برای گردآوری ثروت نادری هرکس را که دربارهاش گمانی میبرد احضار کرد و شکنجه داد.<ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۴۵؛ سایکس، تاریخ ایران، ۱۳۳۳ش، ج۲، ص۴۶۰.</ref> | ||
آقامحمدخان حاکمان منطقه اعم از ترک و ترکمان و کرد و فارس را رام خود کرد و آماده لشکرکشی به [[ماوراءالنهر]] شد که تغییراتی در وضع سیاسی [[اروپا]] پیش آمد و خان بیآنکه به کارهای خراسان و ماوراءالنهر و مطیع ساختن بگیجان پایان دهد، روانه تهران شد و محمد ولیخان را با ۰۰۰‘۱۰ سوار به سرداری کل خراسان گماشت و در مشهد بداشت. | آقامحمدخان حاکمان منطقه اعم از ترک و ترکمان و کرد و فارس را رام خود کرد و آماده لشکرکشی به [[ماوراءالنهر]] شد که تغییراتی در وضع سیاسی [[اروپا]] پیش آمد و خان بیآنکه به کارهای خراسان و ماوراءالنهر و مطیع ساختن بگیجان پایان دهد، روانه تهران شد و محمد ولیخان را با ۰۰۰‘۱۰ سوار به سرداری کل خراسان گماشت و در مشهد بداشت.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
==لشکرکشی دوم به قفقاز== | ==لشکرکشی دوم به قفقاز== | ||
روسها از پیش در فکر تسخیر [[قفقاز]] بودند و از اینرو با حاکمان محلی پیوندها و پیمانهای نهان و آشکار بسته، در برخی نقاط قوای نظامی مجهز مستقر کرده بودند. در نخستین حمله آقامحمدخان به [[تفلیس]] و قفقاز، حدود ۰۰۰‘۶ سرباز به فرماندهی سرهنگ گوداویچ در [[داغستان]] آماده بودند که هراکلیوس متواری از او کمک خواست. این فرمانده در برابر قدرتنمایی آقامحمدخان از دربار کاترین دوج اجازه خواست که به [[هراکلیوس]] یاری رساند. کاترین بر پایه پیمان خود با فرمانروای [[گرجستان]] اجازه داد. نیز سرداری ۲۲ ساله به نام زوبوف را با ۰۰۰‘۳۵ سپاهی روانه منطقه کرد. هر دو سپاه به دنبال پیروزی هایی در ناحیه رود ترک به هم پیوستند و حاکمان محلی را رام کردند و [[دربند]]، [[باکو]]، بخشی از [[تالش]] و شَماخی و گنجه تسخیر شد. دستهای از سپاه روس پس از عبور از جلگه شیروان وارد دشت مغان گشت و از رود ارس گذشت و [[آذربایجان (منطقه)|آذربایجان]] را تحت فشار گذاشت. سپاه دیگر پس از اشغال لنکران از راه دریا، [[بندر انزلی]] و [[رشت]] و بخشی از [[گیلان]] را به زیر سیطره خود درآورد. | روسها از پیش در فکر تسخیر [[قفقاز]] بودند و از اینرو با حاکمان محلی پیوندها و پیمانهای نهان و آشکار بسته، در برخی نقاط قوای نظامی مجهز مستقر کرده بودند. در نخستین حمله آقامحمدخان به [[تفلیس]] و قفقاز، حدود ۰۰۰‘۶ سرباز به فرماندهی سرهنگ گوداویچ در [[داغستان]] آماده بودند که هراکلیوس متواری از او کمک خواست. این فرمانده در برابر قدرتنمایی آقامحمدخان از دربار کاترین دوج اجازه خواست که به [[هراکلیوس]] یاری رساند. کاترین بر پایه پیمان خود با فرمانروای [[گرجستان]] اجازه داد. نیز سرداری ۲۲ ساله به نام زوبوف را با ۰۰۰‘۳۵ سپاهی روانه منطقه کرد. هر دو سپاه به دنبال پیروزی هایی در ناحیه رود ترک به هم پیوستند و حاکمان محلی را رام کردند و [[دربند]]، [[باکو]]، بخشی از [[تالش]] و شَماخی و گنجه تسخیر شد. دستهای از سپاه روس پس از عبور از جلگه شیروان وارد دشت مغان گشت و از رود ارس گذشت و [[آذربایجان (منطقه)|آذربایجان]] را تحت فشار گذاشت. سپاه دیگر پس از اشغال لنکران از راه دریا، [[بندر انزلی]] و [[رشت]] و بخشی از [[گیلان]] را به زیر سیطره خود درآورد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | ||
===آقامحمدخان در راه آذربایجان=== | ===آقامحمدخان در راه آذربایجان=== | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
===وضعیت جسمی و روحی=== | ===وضعیت جسمی و روحی=== | ||
در تحلیل شخصیت آقامحمدخان افزون بر عوامل تاریخی و اجتماعی، باید وضع جسمی و روحی خاص او را نیز در نظر داشت. وی در ۶ سالگی به فرمان علیقلیخان افشار (عادلشاه، برادرزاده نادر) مقطوعالنسل گردید و به نام اختهخان شهرت یافت. این کار همچون خاری در تن و جان او خلید و او را زشت رخسار و پرآزار و دژرفتار به بار آورد. آقامحمدخان از لحاظ جسمی ضعیف و علیلالمزاج مینمود. بیماری صرع داشت و یکبار هم در ۱۲۰۵ یا ۱۲۰۶ق/۱۷۹۰ یا ۱۷۹۱م سکته کرد و ۳ روز در حال بیهوشی بود تا با درمان دو پزشک دانا، میرزامسیح تهرانی و میرزااحمد اصفهانی، بهبود یافت. با اینهمه ارادهای قوی داشت و میکوشید کاستی هایش آشکار نگردد. ولی هرکس او را از دور میدید، نوجوانی ۱۴، ۱۵ سالهاش میپنداشت. | در تحلیل شخصیت آقامحمدخان افزون بر عوامل تاریخی و اجتماعی، باید وضع جسمی و روحی خاص او را نیز در نظر داشت. وی در ۶ سالگی به فرمان علیقلیخان افشار (عادلشاه، برادرزاده نادر) مقطوعالنسل گردید و به نام اختهخان شهرت یافت. این کار همچون خاری در تن و جان او خلید و او را زشت رخسار و پرآزار و دژرفتار به بار آورد. آقامحمدخان از لحاظ جسمی ضعیف و علیلالمزاج مینمود. بیماری صرع داشت و یکبار هم در ۱۲۰۵ یا ۱۲۰۶ق/۱۷۹۰ یا ۱۷۹۱م سکته کرد و ۳ روز در حال بیهوشی بود تا با درمان دو پزشک دانا، میرزامسیح تهرانی و میرزااحمد اصفهانی، بهبود یافت. با اینهمه ارادهای قوی داشت و میکوشید کاستی هایش آشکار نگردد. ولی هرکس او را از دور میدید، نوجوانی ۱۴، ۱۵ سالهاش میپنداشت.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | ||
آقامحمدخان از این امر ناراحت میشد و بسیار بدش میآمد که کسی به چهره یا چشمانش بنگرد. با اینکه میدانست دیگران به احوالش واقفند، کوشش میکرد تا ندانند یا بنمایانند که نمیدانند. از همینرو، تشکیل حرمسرا داد و زنی چند به همسری برگزید. <ref>پاکروان، آغا محمد خان قاجار، ۱۳۴۸ش، ص۶۷-۶۹.</ref> | آقامحمدخان از این امر ناراحت میشد و بسیار بدش میآمد که کسی به چهره یا چشمانش بنگرد. با اینکه میدانست دیگران به احوالش واقفند، کوشش میکرد تا ندانند یا بنمایانند که نمیدانند. از همینرو، تشکیل حرمسرا داد و زنی چند به همسری برگزید. <ref>پاکروان، آغا محمد خان قاجار، ۱۳۴۸ش، ص۶۷-۶۹.</ref> | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
===آقامحمدخان، مرد جنگ و ستیز=== | ===آقامحمدخان، مرد جنگ و ستیز=== | ||
آقامحمدخان فرزند ایل و مرد جنگ و ستیز بود. وی مردی شجاع، فرزانه، با تدبیر و کیاست بود. گرچه شمشیرزن بود، اما میکوشید از فکرش بیشتر استفاده کند. در سرکوبی دشمنان هر نیرنگی را روا میدانست و برای بقای سلطنت قاجار و مصلحت هایی که تشخیص میداد، به هیچکس رحم نمیکرد و عزیزترین برادران و یاران و کسان خود را در این راه سربه نیست میکرد. بسیار سنگدل و کینهجوی بود. جنایات او در کرمان و بم و تفلیس وحشتناک بود و رفتارش با لطفعلیخان زند، شرمآور. پولدوست، خسیس و آزمند بود، اما نسبت به سربازان و نظامیان و هزینههای مذهبی سختگیری نمیکرد. | آقامحمدخان فرزند ایل و مرد جنگ و ستیز بود. وی مردی شجاع، فرزانه، با تدبیر و کیاست بود. گرچه شمشیرزن بود، اما میکوشید از فکرش بیشتر استفاده کند. در سرکوبی دشمنان هر نیرنگی را روا میدانست و برای بقای سلطنت قاجار و مصلحت هایی که تشخیص میداد، به هیچکس رحم نمیکرد و عزیزترین برادران و یاران و کسان خود را در این راه سربه نیست میکرد. بسیار سنگدل و کینهجوی بود. جنایات او در کرمان و بم و تفلیس وحشتناک بود و رفتارش با لطفعلیخان زند، شرمآور. پولدوست، خسیس و آزمند بود، اما نسبت به سربازان و نظامیان و هزینههای مذهبی سختگیری نمیکرد.<ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۵۰.</ref> | ||
===ساده زیستی=== | ===ساده زیستی=== | ||
خط ۱۵۲: | خط ۱۵۲: | ||
آقامحمدخان در دورهای که شیوه ملوکالطوایفی [[ایران]] را به آشوب کشانده بود، آهنگ پادشاهی کرد. هزاران ستمگر کوچک، سران طوایف چادرنشین و زورمندان شهری در سراسر ایران اغتشاشها برپا کرده بودند و بازرگانی و کشاورزی از یک سوی و فرهنگ از دیگر سو، دچار وقفه گشته بود. وی دو نیروی سلطنتی [[زندیان]] و [[افشاریان]] را به کلی برانداخت و سران بسیاری از [[عشایر]] و ایلات را یا به خود جذب کرد یا نابود گردانید. | آقامحمدخان در دورهای که شیوه ملوکالطوایفی [[ایران]] را به آشوب کشانده بود، آهنگ پادشاهی کرد. هزاران ستمگر کوچک، سران طوایف چادرنشین و زورمندان شهری در سراسر ایران اغتشاشها برپا کرده بودند و بازرگانی و کشاورزی از یک سوی و فرهنگ از دیگر سو، دچار وقفه گشته بود. وی دو نیروی سلطنتی [[زندیان]] و [[افشاریان]] را به کلی برانداخت و سران بسیاری از [[عشایر]] و ایلات را یا به خود جذب کرد یا نابود گردانید. | ||
[[روسیه]] که سر تسخیر ایران را داشت آقامحمدخان با استواری، این اندیشه را نقش بر آب کرد و به جِد در راه حفظ مرزهای ایران کوشید. | [[روسیه]] که سر تسخیر ایران را داشت آقامحمدخان با استواری، این اندیشه را نقش بر آب کرد و به جِد در راه حفظ مرزهای ایران کوشید.<ref>ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ۱۳۳۸ش، ص۲۷۴.</ref> | ||
== شاهان قاجار == | == شاهان قاجار == | ||
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۳: | ||
* خانملک ساسانی، احمد، سیاستگران دوره قاجار، تهران، طهوری، ۱۳۳۸ش. | * خانملک ساسانی، احمد، سیاستگران دوره قاجار، تهران، طهوری، ۱۳۳۸ش. | ||
* دنبلی، عبدالرزاقبیک مفتون، مآثرسلطانیه، تبریز، بی نا، ۱۲۴۱ق. | * دنبلی، عبدالرزاقبیک مفتون، مآثرسلطانیه، تبریز، بی نا، ۱۲۴۱ق. | ||
* | * دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تحت نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۹ش. | ||
* سایکس، سرپرستی، تاریخ ایران، ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، وزارت فرهنگ، ۱۳۳۳ش. | * سایکس، سرپرستی، تاریخ ایران، ترجمه محمدتقی فخرداعی گیلانی، تهران، وزارت فرهنگ، ۱۳۳۳ش. | ||
* سپهر، محمدتقی لسانالملک، ناسخالتواریخ (بخش قاجار)، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۸ق. | * سپهر، محمدتقی لسانالملک، ناسخالتواریخ (بخش قاجار)، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، اسلامیه، ۱۳۵۸ق. |