|
|
خط ۴۲: |
خط ۴۲: |
|
| |
|
| از نظر برخی محققان، ملاصدرا، بر مبناى نظریه حرکت جوهرى، نحوه ایجاد و بقاى نفس را بهگونهاى تعریف میکند که اثبات تناسخ ناممکن مىشود.<ref>مینایی، «تناسخ»، ص۹۴.</ref> به گزارش منابع، طبق این نظریه نفس و بدن در ابتداى پیدایش خود امورى بالقوه و داراى حرکت جوهرى ذاتى هستند.<ref>مینایی، «تناسخ»، ص۹۴.</ref> آنها با گذراندن حیات طبیعی از قوه خارج میشوند و در جهت سعادت یا شقاوت به فعلیت میرسند.<ref>مینایی، «تناسخ»، ص۹۴.</ref> از نظر ملاصدرا تناسخ مانند بازگشت موجودی از حالت فعلیت به قوه است که امری محال است؛ چنان که محال است که مثلاً حیوان پس از بلوغ به مرحله نطفه باز گردد.<ref>مینایی، «تناسخ»، ص۹۴.</ref> | | از نظر برخی محققان، ملاصدرا، بر مبناى نظریه حرکت جوهرى، نحوه ایجاد و بقاى نفس را بهگونهاى تعریف میکند که اثبات تناسخ ناممکن مىشود.<ref>مینایی، «تناسخ»، ص۹۴.</ref> به گزارش منابع، طبق این نظریه نفس و بدن در ابتداى پیدایش خود امورى بالقوه و داراى حرکت جوهرى ذاتى هستند.<ref>مینایی، «تناسخ»، ص۹۴.</ref> آنها با گذراندن حیات طبیعی از قوه خارج میشوند و در جهت سعادت یا شقاوت به فعلیت میرسند.<ref>مینایی، «تناسخ»، ص۹۴.</ref> از نظر ملاصدرا تناسخ مانند بازگشت موجودی از حالت فعلیت به قوه است که امری محال است؛ چنان که محال است که مثلاً حیوان پس از بلوغ به مرحله نطفه باز گردد.<ref>مینایی، «تناسخ»، ص۹۴.</ref> |
|
| |
| ===دلیل اول: تعلق دو نفس به یک بدن===
| |
| * مقدمه۱. اجسام نباتی، حیوانی و انسانی، دارای نفس است.
| |
| * مقدمه۲. جسمی که نفس دارد، موقعی که آمادگی برای پذیرش روح و نفس را داشت، آن روح از جانب خدا به او داده میشود.
| |
| * مقدمه۳. هر بدن و جسمی، نفسی مختص به خود دارد و نمیتواند بدون نفس باشد؛
| |
| * مقدمه۴. در فرایند تناسخ، بدنی که نفس میخواهد به آن بپیوندد، بر اساس مقدمات قبلی، خودش یک نفس دارد و حالا نیز یک روح و نفس جدید به او تعلق میگیرد؛
| |
| * مقدمه۵. خاصیت و ویژگی نفس، تدبیر کارهای بدن و برطرف کردن نیازهای آن و دستور دادن به آن است؛
| |
| * در نتیجه، اگر تناسخ درست باشد و اتفاق بیفتد، لازمهاش این است که یک بدن، دارای دو روح و دو نفس بشود و چون هر نفس، تدبیر و کارکرد خاص خود را دارد، دو نفس در یک بدن ممکن نیست، زیرا هر یک میخواهد به صورتی دستور دهد و لازمه آن، بینظمی و از بین رفتن انسان است.
| |
| علاوه بر اینکه، وجود دو نفس در یک بدن، خلاف چیزی است که هر کسی در درون خود مییابد که یک نفس بیشتر ندارد.<ref>حلی، کشف المراد، ص۱۱۳</ref><ref>ملاصدرا، اسفار، ج ۹، ص۱۰۹.</ref>
| |
|
| |
| ===دلیل دوم: عدم هماهنگی میان نفس و بدن===
| |
| * مقدمه۱. ترکیب بدن و نفس یک ترکیب واقعی و حقیقی است نه یک ترکیب ساختگی و از قبیل ترکیبهای صنعتی یا ترکیبهای شیمیایی؛
| |
| * مقدمه۲. در جایی که ترکیب میان اجزا، ترکیب حقیقی باشد، یک نحوه وحدت و اتصالی میان اجزاء ایجاد میشود؛
| |
| * مقدمه۳. نتیجه این وحدت میان اجزا این است که نفس انسانی، هماهنگ با تکامل بدن پیش میرود؛
| |
| * مقدم۴.نفس در نتیجه وحدت و هماهنگیای که با تکامل بدن پیدا کرده است، به مرور از حالت جنینی به [[انسان کامل]] تبدیل و یکسره در حال تکامل است؛
| |
| * حال، در فرض تناسخ، بدنی که تکامل یافته است همراه با یک نفسی میشود که کمالاتی را به دست آورده است و در این صورت، هماهنگی و اتحادی میان آنها ایجاد نمیشود و هر یک دیگری را کنار میزند و در نتیجه در این صورت، هماهنگیای بین نفس و بدن ایجاد نمیشود و نفس نمیتواند در بدنی که خودش کامل شده، کاری را انجام دهد.<ref>ملاصدرا، اسفار، ج ۹، ص۳۲.</ref>
| |
|
| |
| ===دلیل سوم: لزوم تساوی===
| |
| اگر تناسخ درست باشد، باید تعداد موجودات زنده همیشه یکسان باشد تا روح با فوت یک بدن بلافاصله وارد بدن دیگری شود، چرا که روح بدون بدن حتی در دیدگاه اهل تناسخ ناممکن است، در این صورت لازم است تعداد موجودات زنده همواره یکسان باشد و روشن است که تعداد موجودات زنده یکسان نیست. علاوه بر اینکه سؤال میشود ارواح اولیه چگونه پدید آمدند و در میان ایشان تفاوتها و سختیها و راحتیها چگونه قابل توجیه است؟
| |
|
| |
| ===دلیل چهارم: عدم امکام جریان حکمت تناسخ در برخی افراد===
| |
| اگر وضع فعلی هرکس حاصل کارهای گذشتۀ اوست و افراد برحسب اعمال خود به درجات پایینتر یا بالاتر میروند، در مورد عالیترین درجه خیر و پایینترین درجه شر این مشکل پیش میآید که امکان فرا رفتن یا فرود آمدن سلب میشود. یعنی اگر پیامبر یا فرشته که در عالیترین مرتبه خیر قرار دارند ثوابی کنند، درجه بالاتری وجود ندارد که به پاداش عملشان به آن برسند، و اگر پایینترین مرتبۀ شر مرتکب گناهی شود مرتبه فروتری وجود ندارد که کیفر گناهش شود.<ref>شهرستانی، نهایة الاقدام، ص۳۹۵.</ref>
| |
|
| |
| ===دلیل پنجم: نادرست بودن حکمت تناسخ===
| |
| یکی از دلایل تناسخیان، توجیه رنجهایی بود که علت آن را متوجه نشده و برای توجیه آن گناهان زندگی قبلی را مطرح میکردند. ولی با توجه به فلسفه زندگی در دنیا و [[امتحان الهی|امتحانهای الهی]] و اینکه برخی رنجها مقدمهای برای رسیدن به کمالات نفسانی و ثوابهای آینده است، دلیل آنها پایه و اساس خود را از دست میدهد.
| |
|
| |
| بنابراین اگر همه رنجها و مصیبتها نتیجه کردارهای زشت گذشتۀ فرد باشد باید هر مصیبت دیدهای را بتوانیم سرزنش و تحقیر کنیم در حالی که اهانت و تحقیر کودکان و حیوانات کاری غیرمعقول است و رنجهای بسیاری افراد از جمله پیامبران معصوم الهی در جهت رشد و کمال ایشان است نه پیامد گناهان زندگی سابق.<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی، ج ۱۳، ص۴۰۵-۴۰۸؛ قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص۴۸۷؛ طوسی، الاقتصاد، ص۸۸-۸۹.</ref>
| |
|
| |
| ===دلیل ششم: ناکافی بودن حکمت تناسخ===
| |
| اگر رنج، کیفر گناه است، بنابراین باید با [[توبه]] شخص گناهکار یا راضی شدن صاحب حق، این رنجها نیز پایان بیابد و مثلاً بیمار با توبه بهبود یابد. در حالیکه چنین نیست و این سختیها با توبه از بین نمیرود.<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی، ج ۱۳، ص۴۱۰</ref>
| |
|
| |
| علاوه براینکه رنجی هم که انسان برای به واسطه خطای خود یا به جهت دفع کردن ضرری از خود متحمل میشود، هرگز نمیتواند کیفر محسوب شود، مثلاً انسان خود را در طلب علم و ادب یا در تجارت یا درمان به زحمت میافکند اما این کار را برای سود میکند.<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۱۴-۴۱۵</ref>
| |
|
| |
| ===دلیل هفتم: فراگیر نبودن حکمت تناسخ===
| |
| بسیاری از کافران و فاسقان در راحت و نعمت به سر میبرند، پس اگر مطابق سخن تناسخیان این افراد پاداش نیکیهای گذشتۀ خود را میبینند و باید آنان را تکریم کنیم و به آنان احترام بگذاریم نه اینکه آنان را به واسطه طمع کاری و بدکاری سرزنش کنیم.<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۰۹.</ref>
| |
|
| |
| بنابراین، اینکه رنجها به واسطه گناهان سابق ماست و لذتها به واسطه نیکیهای سابق، عمومیت ندارد.
| |
|
| |
| === دلیل هشتم: به یاد نیاوردن بدن سابق===
| |
| در صورت قبول تناسخ باید حداقل بخشی از گذشته خود را در بدن سابق به یاد آوریم، در حالی که اصلا هیچ کسی چنین چیزهایی را به یاد نمیآورد.
| |
|
| |
| البته ممکن است گفته شود که چون این انتقال طول کشیده است یا اینکه به واسطه انتقال، یک زمانی بین کارهای عقل و پردازشهای آن وقفه افتاده است، به همین جهت، بدن سابق خود را به یاد نمیآوریم.
| |
|
| |
| جوابی که در برابر این احتمال داده شده این است که امور مهم در زندگی هر فردی، امری نیست که به واسطه گذر زمان از یادها بروند. حال این چه زندگی سابقی در همین دنیاست که به یاد هیچ کسی نمیآید.<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۱۳، ص۴۱۱-۴۱۲؛ قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۴۸۷-۴۸۸؛ نیز نک: طوسی، الاقتصاد، ص۸۸-۸۹؛ محقق حلّی، ص۱۰۹؛ هفتادوسه ملت، ص۳۱.</ref>
| |
|
| |
|
| == تناسخ در عرفان اسلامی == | | == تناسخ در عرفان اسلامی == |