confirmed، protected، templateeditor
۷٬۷۱۲
ویرایش
(←شهادت) |
|||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
روزی که [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] خویشان نزدیک خود را برای دعوت به [[اسلام]] گردآورد ([[حدیث یوم الدار|یوم الإنذار]])، حمزه نیز حضور داشت.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۹ـ۳۲۰</ref> حمزه حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، همچون [[ابوطالب]]، از پیامبر اکرم(ص) در مقابل آزار مشرکان حمایت میکرد. طبق برخی از نقلهای تاریخی، حمزه توهینهای [[ابولهب]] و سایر مشرکان به پیامبر(ص) را تلافی میکرد.<ref>رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۹</ref> | روزی که [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] خویشان نزدیک خود را برای دعوت به [[اسلام]] گردآورد ([[حدیث یوم الدار|یوم الإنذار]])، حمزه نیز حضور داشت.<ref>طبری، تاریخ الطبری، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۹ـ۳۲۰</ref> حمزه حتی در زمانی که هنوز مسلمان نشده بود، همچون [[ابوطالب]]، از پیامبر اکرم(ص) در مقابل آزار مشرکان حمایت میکرد. طبق برخی از نقلهای تاریخی، حمزه توهینهای [[ابولهب]] و سایر مشرکان به پیامبر(ص) را تلافی میکرد.<ref>رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۹</ref> | ||
=== مسلمان شدن === | === مسلمان شدن === | ||
روزی [[ابوجهل]] نزدیک [[صفا و مروه|کوه صَفا]] به [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] برخورد و سخنانی ناشایست به وی گفت. پیامبر(ص) بدو پاسخی نداد. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید. دیری نگذشت که حمزه از شکار به [[مکه]] بازگشت. عادت حمزه چنان بود که چون از شکار برمی گشت، [[کعبه]] را طواف میکرد، سپس به انجمنهای [[قبیله قریش|قریش]] میرفت و با آنان سخن میگفت. قریش حمزه را به سبب جوانمردیهایش دوست میداشتند. این بار که حمزه به عادت خود به دیدن آشنایان مشغول بود، آن کنیز نزد او رفت و گفت: نبودی تا ببینی ابوجهل به برادرزاده ات چه گفت. حمزه به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که در [[مسجدالحرام]] در میان مردم نشسته است. کمان خود را بر سر وی کوفت، چنان که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: «تو محمد را دشنام میدهی، مگر نمیدانی من به دین او درآمدهام. هر چه او بگوید من هم میگویم ». [[بنی مخزوم]] خواستند به یاری ابوجهل برخیزند، اما وی گفت: حمزه را بگذارید، چه من برادرزاده او را دشنامهای ناخوشایند دادهام. این پیشامد سبب شد که حمزه در شمار مسلمانان درآید. از آن پس، قریش چون دیدند محمد پیشتیبانی قوی مانند حمزه دارد و او را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، کمتر متعرض وی شدند. <ref> ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۲۹۱ـ۲۹۲.</ref> | روزی [[ابوجهل]] نزدیک [[صفا و مروه|کوه صَفا]] به [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|پیامبر(ص)]] برخورد و سخنانی ناشایست به وی گفت. پیامبر(ص) بدو پاسخی نداد. کنیزی در آنجا بود و این ماجرا را دید. دیری نگذشت که حمزه از شکار به [[مکه]] بازگشت. عادت حمزه چنان بود که چون از شکار برمی گشت، [[کعبه]] را طواف میکرد، سپس به انجمنهای [[قبیله قریش|قریش]] میرفت و با آنان سخن میگفت. قریش حمزه را به سبب جوانمردیهایش دوست میداشتند. این بار که حمزه به عادت خود به دیدن آشنایان مشغول بود، آن کنیز نزد او رفت و گفت: نبودی تا ببینی ابوجهل به برادرزاده ات چه گفت. حمزه به سروقت ابوجهل رفت، او را دید که در [[مسجد الحرام|مسجدالحرام]] در میان مردم نشسته است. کمان خود را بر سر وی کوفت، چنان که سر ابوجهل زخمی بزرگ برداشت. سپس گفت: «تو محمد را دشنام میدهی، مگر نمیدانی من به دین او درآمدهام. هر چه او بگوید من هم میگویم ». [[بنی مخزوم]] خواستند به یاری ابوجهل برخیزند، اما وی گفت: حمزه را بگذارید، چه من برادرزاده او را دشنامهای ناخوشایند دادهام. این پیشامد سبب شد که حمزه در شمار مسلمانان درآید. از آن پس، قریش چون دیدند محمد پیشتیبانی قوی مانند حمزه دارد و او را از آسیب آنان نگاه خواهد داشت، کمتر متعرض وی شدند. <ref> ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۲۹۱ـ۲۹۲.</ref> | ||
براساس روایتی از [[امام سجاد علیهالسلام|امام سجاد(ع)]]، عامل [[اسلام]] آوردن حمزه، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچهدان شتری را روی سر پیامبر(ص) انداختند.<ref>رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۹، ج۲، ص۳۰۸.</ref> با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلامِ حمزه از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ۱۳۸۵ش، ج۳، ص۲۸۰.</ref> | براساس روایتی از [[امام سجاد علیهالسلام|امام سجاد(ع)]]، عامل [[اسلام]] آوردن حمزه، غیرت او در ماجرایی بود که مشرکان بچهدان شتری را روی سر پیامبر(ص) انداختند.<ref>رجوع کنید به کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۴۴۹، ج۲، ص۳۰۸.</ref> با این حال، برخی از محققان معتقدند اسلامِ حمزه از ابتدا، مبتنی بر آگاهی و شناخت بوده است.<ref>عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ۱۳۸۵ش، ج۳، ص۲۸۰.</ref> | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
اسلام آوردن وی را در سال دوم یا ششم [[بعثت]] و قبل از مسلمان شدن [[ابوذر غفاری|ابوذر]] دانستهاند.<ref>ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۹.</ref> مسلمان شدن حمزه در گرویدن خویشان او به اسلام مؤثر بود.<ref> رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۲۳.</ref> | اسلام آوردن وی را در سال دوم یا ششم [[بعثت]] و قبل از مسلمان شدن [[ابوذر غفاری|ابوذر]] دانستهاند.<ref>ابن عبدالبرّ، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۶۹.</ref> مسلمان شدن حمزه در گرویدن خویشان او به اسلام مؤثر بود.<ref> رجوع کنید به ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۳، ص۱۲۳.</ref> | ||
آگاهی ما از زندگی حمزه، پس از اسلام آوردن تا [[هجرت به مدینه|هجرت]]، ناچیز است. پس از آنکه پیامبر(ص) دعوت خود را آشکار ساخت، حمزه نیز به دعوت علنی پرداخت.<ref>رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۲۳</ref> وی در کنار پیامبر(ص) ماند و به [[حبشه]] مهاجرت نکرد.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۳۴۳.</ref> در سه سالی که مشرکان [[بنیهاشم|بنی هاشم]] را در [[شعب ابی طالب]] محاصره کردند، حمزه با مسلمانان همراه بود.<ref>رجوع کنید به ابن اسحاق، السیر و المغازی، ۱۳۹۸ق، ص۱۶۰ـ۱۶۱.</ref> در دومین [[بیعت عقبه]]، در سال دوازدهم بعثت، که جمعی از مردم [[مدینه]] با پیامبر(ص) پیمان بستند، حمزه همراه [[امام علی علیهالسلام|علی(ع)]] حاضر و مراقب بود تا مشرکان بدانجا نزدیک نشوند.<ref> قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ص۲۷۳.</ref> | آگاهی ما از زندگی حمزه، پس از اسلام آوردن تا [[هجرت به مدینه|هجرت]]، ناچیز است. پس از آنکه پیامبر(ص) دعوت خود را آشکار ساخت، حمزه نیز به دعوت علنی پرداخت.<ref>رجوع کنید به بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۱۲۳</ref> وی در کنار پیامبر(ص) ماند و به [[حبشه]] مهاجرت نکرد.<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۳۴۳.</ref> در سه سالی که مشرکان [[بنیهاشم|بنی هاشم]] را در [[شعب ابیطالب|شعب ابی طالب]] محاصره کردند، حمزه با مسلمانان همراه بود.<ref>رجوع کنید به ابن اسحاق، السیر و المغازی، ۱۳۹۸ق، ص۱۶۰ـ۱۶۱.</ref> در دومین [[بیعت عقبه]]، در سال دوازدهم بعثت، که جمعی از مردم [[مدینه]] با پیامبر(ص) پیمان بستند، حمزه همراه [[امام علی علیهالسلام|علی(ع)]] حاضر و مراقب بود تا مشرکان بدانجا نزدیک نشوند.<ref> قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ص۲۷۳.</ref> | ||
=== حضور در مدینه === | === حضور در مدینه === |