Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۴٬۲۶۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '==پانویس==↵{{پانویس2}}' به '== پانویس == {{پانوشت}} == یادداشت == {{یادداشتها}}') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Mkhaghanif (بحث | مشارکتها) جز (←معنای لغوی: تغییر ساختار و تلخیص و ویرایش) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
ماهیت رازآمیز و پاسخ کوتاه پیامبر به پرسشکنندگان درباره ذوالقرنین و نیز کنجکاوی مسلمانان برای آگاهی از جزئیات داستان و بهویژه هویت این شخص به بحثهای مفصّل و اختلافات جدّی میان عالمان اسلامی دامن زده است. آنچه بیش از هر چیز ذهن عالمان مسلمان را مشغول کرد، تطبیق ذوالقرنین بر اسکندر مقدونی بود که به لحاظ شخصیتش، آرای متفاوت و گاه متناقضی را درباره مسائل مرتبط با ذوالقرنین پدید آورد. | ماهیت رازآمیز و پاسخ کوتاه پیامبر به پرسشکنندگان درباره ذوالقرنین و نیز کنجکاوی مسلمانان برای آگاهی از جزئیات داستان و بهویژه هویت این شخص به بحثهای مفصّل و اختلافات جدّی میان عالمان اسلامی دامن زده است. آنچه بیش از هر چیز ذهن عالمان مسلمان را مشغول کرد، تطبیق ذوالقرنین بر اسکندر مقدونی بود که به لحاظ شخصیتش، آرای متفاوت و گاه متناقضی را درباره مسائل مرتبط با ذوالقرنین پدید آورد. | ||
== در متون مقدس == | == در متون مقدس == | ||
نام ذوالقرنین سه بار در داستان او در قرآن آمده است. روایت نسبتاً کوتاه قرآن از سرگذشت ذوالقرنین از داستانهای اسرارآمیز قرآن است که در پی دو داستان دیگر با همین ویژگی یعنی داستان [[اصحاب کهف]] و [[داستان موسی و خضر]] در [[سوره کهف]] قرار دارد. تصویر قرآن از ذوالقرنین فردی مؤمن به خدا و [[روز قیامت]] است که حکومتی عظیم داشته و خداوند اسباب پیشرفت را در اختیار او گذاشته است. براساس این آیات ۸۳ تا ۱۰۲ سوره کهف، گروهی از مردم از پیامبر درباره ذوالقرنین سؤال میکنند که خلاصه مضمون پاسخ پیامبر این است که: | |||
روایت نسبتاً کوتاه قرآن از سرگذشت ذوالقرنین از داستانهای اسرارآمیز قرآن است که در پی دو داستان دیگر با همین ویژگی یعنی داستان [[اصحاب کهف]] و [[داستان موسی و خضر]] در [[سوره کهف]] قرار دارد. تصویر قرآن از ذوالقرنین فردی مؤمن به خدا و [[روز قیامت]] است که حکومتی عظیم داشته و خداوند اسباب پیشرفت را در اختیار او گذاشته است. براساس این آیات | |||
:::«ذوالقرنین در زمین سفر کرد تا به محل غروب خورشید رسید. در آنجا قومی را دید، ستمکاران آن قوم را از عذابی سخت ترساند و به نیکوکاران وعده پاداش و آسانگیری داد. سپس از راهی دیگر به محل طلوع خورشید رفت و در آنجا قومی را یافت که هیچ پوششی جز پرتو خورشید نداشتند. سپس راهی دیگر را دنبال کرد تا اینکه به میان دو کوه رسید و در آنجا مردمی را یافت که نمیتوانستند هیچ سخنی را بفهمند. این قوم از ذوالقرنین خواستند تا برای در امانبودن از فساد یأجوج و مأجوج برای آنها سدی بسازد. او نیز سدی از آهن و مس مذاب ساخت و مانع هجوم یأجوج و مأجوج شد.» | :::«ذوالقرنین در زمین سفر کرد تا به محل غروب خورشید رسید. در آنجا قومی را دید، ستمکاران آن قوم را از عذابی سخت ترساند و به نیکوکاران وعده پاداش و آسانگیری داد. سپس از راهی دیگر به محل طلوع خورشید رفت و در آنجا قومی را یافت که هیچ پوششی جز پرتو خورشید نداشتند. سپس راهی دیگر را دنبال کرد تا اینکه به میان دو کوه رسید و در آنجا مردمی را یافت که نمیتوانستند هیچ سخنی را بفهمند. این قوم از ذوالقرنین خواستند تا برای در امانبودن از فساد یأجوج و مأجوج برای آنها سدی بسازد. او نیز سدی از آهن و مس مذاب ساخت و مانع هجوم یأجوج و مأجوج شد.» | ||
بنابر روایاتِ اسباب نزول، پرسشکنندگان گروهی از یهودیان یا گروهی از مشرکان [[مکه]] بودند که به تلقین یهودیان، برای آزمون نبوت پیامبر اسلام درباره ذوالقرنین و موضوعاتی دیگر از ایشان سؤال کردند.<ref>طبری؛ احمدبن محمد ثعلبی، تفسیر الثعلبی، ذیل اسراء: ۸۵؛ طوسی، التبیان، ذیل کهف: ۸۳</ref> | بنابر روایاتِ اسباب نزول، پرسشکنندگان گروهی از یهودیان یا گروهی از مشرکان [[مکه]] بودند که به تلقین یهودیان، برای آزمون نبوت پیامبر اسلام درباره ذوالقرنین و موضوعاتی دیگر از ایشان سؤال کردند.<ref>طبری؛ احمدبن محمد ثعلبی، تفسیر الثعلبی، ذیل اسراء: ۸۵؛ طوسی، التبیان، ذیل کهف: ۸۳</ref> | ||
== | == معنای لغوی == | ||
براساس معنای مشهور «قَرن» در زبان عربی (شاخ)، ذوالقرنین را میتوان به «صاحب دو شاخ» ترجمه کرد، اما با توجه به دیگر معانی ذکرشده برای قرن<ref> جوهری، الصحاح: تاج اللغة؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن؛ ابنمنظور، ذیل «قرن»</ref>و نیز بسته به اینکه این لقب بر چه شخصیتی منطبق شده باشد معانی نمادین و وجوه نامگذاری مختلفی را برای ذوالقرنین ذکر کردهاند. | |||
پیش از قرآن مفهوم ذوالقرنین بهمعنای «صاحب دو شاخ» با لفظ عبری «قرانئیم» در متون مقدس یهودیان سابقه داشته و در یکی از رؤیاهای دانیالنبی از قوچی با دو شاخ سخن رفته است.<ref>باب هشتم کتاب دانیالنبی (۳۷)، او در رؤیا میبیند که قوچی با دو شاخ بلندش به سمت مغرب و شمال و جنوب شاخ میزند و هیچ حیوان وحشی نمیتواند در برابر او مقاومت کند؛ ناگهان بز نری با تکشاخی میان چشمانش به او حمله میکند، هر دو شاخش را میشکند و او را از بین میبرد. جبرئیل رؤیای دانیال را این گونه تعبیر میکند که آن قوچ پادشاهان ماد و پارس است و آن بز نر پادشاه یونان.باب هشتم کتاب دانیال نبی، ۲۰:۸ ۲۱؛ برای تفصیل بیشتر ← فتحاللّه مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۳۰۳۲</ref> در شعر عربی پیش از اسلام، تعبیر ذوالقرنین در اشاره به برخی پادشاهان یمن و حیره بهکار رفته، چنانکه مُنذربن ماء السماء لَخمی، ملقب به صَعب، ذوالقرنین خوانده شده است.<ref>ابنحبیب، کتاب المُحَبَّر، ص ۳۶۵۳۶۶؛ نیز ← د.اسلام، چاپ دوم، ذیل «الاسکندر» و در شعر امرؤالقیس ذوالقرنین ظاهراً در اشاره به همین صعب بهکار رفته است:ابنمنظور، ذیل قرن</ref> | |||
=== وجه نامگذاری === | |||
درباره وجه نامگذاری ذوالقرنین نیز اقوال متنوع و متعددی قریب به بیست وجه ذکر شده است. که در دو دسته مادی و انتزاعی قرار میگیرند: دسته نخست از این اقوال جنبه مادی دارد و با شاخ یا چیزی شبیه به آن مرتبط است، ازجمله اینکه جلوی سرش دو زائده گوشتی شبیه شاخ بود؛ تاجش دو شاخ داشت؛ قومش دو طرف سرش را شکستند؛ یا دو گیسوی بافته زیبا در دو طرف سرش داشت. دسته دوم جنبه انتزاعی و نمادین دارد و با دیگر معانی واژه قرن در ارتباط است، ازجمله اینکه در مدت حیاتش دو نسل مردم از بین رفتند؛ بر سرزمین ایران و روم پادشاهی کرد؛ به شرق و غرب عالم راه یافت؛ هم از طرف پدر و هم از طرف مادر شریف و نجیبزاده بود؛ در خواب دیده بود که دو طرف قرص خورشید را گرفته است؛ یا اینکه علم ظاهر و باطن به او عطا شدهبود<ref>ثعلبی، قصصالانبیاء، ص ۳۲۲؛ زَبیدی، تاج العروس، ذیل «قرن»؛ آلوسی، روح المعانی، ذیل کهف: ۸۳؛ نیز برای اقوال و منابع دیگر ← رضوان مساح، «ذوالقرنینها و بررسی واژه ذوالقرنین از دیدگاه زبانشناسی تاریخی»، آینه پژوهش، سال۲۰،ش ۵ ص ۴۵</ref>. | |||
==ذوالقرنین، پادشاه یا پیامبر؟== | |||
در منابع شیعی روایتهای گوناگونی درباره نبوت ذوالقرنین نقل شده است؛ ذوالقرنین در بعضی از روایتها پیامبر و پادشاه<ref>ابوحمزه ثمالی، تفسیر القرآن الکریم، ص ۲۴۰؛ عیاشی، کتاب التفسیر، ج ۲، ص ۳۴۰</ref> و در جایی فقط پادشاهی مؤمن معرفی شده است<ref>ابنبابویه، الخصال، ج ۱، ص ۲۵۵؛ نیز برای روایتی از [[امامعلی(ع)]] در منابع اهلسنّت ← جاحظ، کتاب الحیوان، ج ۱، ص ۱۸۸</ref>؛ در جایی نیز صرفاً بنده محبوب خدا<ref>ابنبابویه، الخصال، ج ۲، ص ۳۹۳-۳۹۴ </ref>و در جایی فقط فردی عالم<ref>کلینی، ج ۱، ص ۲۶۹ </ref> دانسته شده است. مجلسی که گزیدهای از اخبار و احادیث منابع شیعی را در اینباره گرد آورده<ref> مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۲، ص۱۷۲-۲۱۵</ref>، در پایان نقل آنها مینویسد که ذوالقرنین نخستین پادشاه بعد از [[نوح]] و بنده صالح خدا بوده است.<ref> مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۲، ص۲۱۱.</ref> | در منابع شیعی روایتهای گوناگونی درباره نبوت ذوالقرنین نقل شده است؛ ذوالقرنین در بعضی از روایتها پیامبر و پادشاه<ref>ابوحمزه ثمالی، تفسیر القرآن الکریم، ص ۲۴۰؛ عیاشی، کتاب التفسیر، ج ۲، ص ۳۴۰</ref> و در جایی فقط پادشاهی مؤمن معرفی شده است<ref>ابنبابویه، الخصال، ج ۱، ص ۲۵۵؛ نیز برای روایتی از [[امامعلی(ع)]] در منابع اهلسنّت ← جاحظ، کتاب الحیوان، ج ۱، ص ۱۸۸</ref>؛ در جایی نیز صرفاً بنده محبوب خدا<ref>ابنبابویه، الخصال، ج ۲، ص ۳۹۳-۳۹۴ </ref>و در جایی فقط فردی عالم<ref>کلینی، ج ۱، ص ۲۶۹ </ref> دانسته شده است. مجلسی که گزیدهای از اخبار و احادیث منابع شیعی را در اینباره گرد آورده<ref> مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۲، ص۱۷۲-۲۱۵</ref>، در پایان نقل آنها مینویسد که ذوالقرنین نخستین پادشاه بعد از [[نوح]] و بنده صالح خدا بوده است.<ref> مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۱۲، ص۲۱۱.</ref> | ||
بنابر روایتی از اهل تسنن، [[پیامبر اسلام]] از نبی بودن یا نبودن ذوالقرنین اظهار بیاطلاعی کرده است.<ref>ثعلبی، قصصالانبیاء، ص ۳۲۴؛ عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب، ص ۲۸۳.</ref> ثعلبی<ref>ثعلبی، قصصالانبیاء، ص ۳۲۴</ref> پس از نقل این حدیث نوشته است که چنانچه این حدیث صحیح باشد، پرداختن به این مسئله کاری بیهوده است، اما بعدها درباره این مسئله اختلاف پدید آمد و گروهی او را نبی غیرمرسل دانستند که بهنظر ثعلبی قول صحیح است و گروهی دیگر او را نه نبی که بندهای صالح و پادشاهی عادل شمردند. [[فخر رازی]]<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ذیل کهف: ۸۳۸۵ </ref>نیز از اختلاف درباره نبوت ذوالقرنین خبر داده و اگرچه خودش در این باره اظهارنظر صریحی نکرده، قول به نبوت ذوالقرنین را با استناد به سه فقره از آیات مربوط به او<ref> مثلاً «قُلنا یا ذَا القَرنَین...»</ref> مدلّل | بنابر روایتی از اهل تسنن، [[پیامبر اسلام]] از نبی بودن یا نبودن ذوالقرنین اظهار بیاطلاعی کرده است.<ref>ثعلبی، قصصالانبیاء، ص ۳۲۴؛ عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب، ص ۲۸۳.</ref> ثعلبی<ref>ثعلبی، قصصالانبیاء، ص ۳۲۴</ref> پس از نقل این حدیث نوشته است که چنانچه این حدیث صحیح باشد، پرداختن به این مسئله کاری بیهوده است، اما بعدها درباره این مسئله اختلاف پدید آمد و گروهی او را نبی غیرمرسل دانستند که بهنظر ثعلبی قول صحیح است و گروهی دیگر او را نه نبی که بندهای صالح و پادشاهی عادل شمردند. [[فخر رازی]]<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ذیل کهف: ۸۳۸۵ </ref>نیز از اختلاف درباره نبوت ذوالقرنین خبر داده و اگرچه خودش در این باره اظهارنظر صریحی نکرده، قول به نبوت ذوالقرنین را با استناد به سه فقره از آیات مربوط به او<ref> مثلاً «قُلنا یا ذَا القَرنَین...»</ref> مدلّل ساخته است، و به نظر میرسد که متمایل به همین دیدگاه است. قُرطُبی<ref> قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل کهف: ۸۳۹۱</ref> در ضمن نقل اقوال مرتبط با این مسئله نوشته است که گفتهاند ذوالقرنین پیامبری برگزیده است که خداوند بهدست او زمین را فتح کرد و گفتهاند که او با [[فرشته]]ای به نام رباقیل ملاقات میکرد. | ||
==زمانه زندگی== | === زمانه زندگی === | ||
زمانه زندگی ذوالقرنین در منابع اسلامی نیز محل اختلاف بوده است و محدودههای زمانی بسیار متفاوتی برای او ذکر کردهاند. گاه او را از نسلهای نخستین و از فرزندان | زمانه زندگی ذوالقرنین در منابع اسلامی نیز محل اختلاف بوده است و محدودههای زمانی بسیار متفاوتی برای او ذکر کردهاند. گاه او را از نسلهای نخستین و از فرزندان یافث بن نوح و گاه همروزگار [[ابراهیم]] و [[اسماعیل]] دانستهاند و گاه گفتهاند که [[حضرت خضر|خضر]] وزیر، پسرخاله و پرچمدار سپاه او بوده و در نوشیدن از چشمه آب حیات بر او پیشی گرفته است. زمانه او را بهاختلاف دوره بعد از موسی، سیصد سال پیش از میلاد [[مسیح]]، و [[دوره فترت|دوران فترت]] بعد از عیسی نیز آوردهاند<ref>مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج ۱، ص ۴۵۸؛ ابنجوزی، زاد المسیر، ذیل کهف: ۸۳؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل کهف: ۸۳۹۱</ref>. او همعصر و شاگرد ارسطو نیز دانسته شده است<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ذیل کهف: ۸۳۸۵</ref>. | ||
ابنکثیر برای رفع بخشی از ناهمگونی اطلاعات منابع در این باب از دو اسکندر ملقب به ذوالقرنین سخن به میان آورده و خطاهای نویسندگان پیشین را نتیجه یکیانگاشتن آن دو دانسته است. بهنوشته او<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۲، ص ۱۲۵</ref>، ذوالقرنین اول، پسر نخستین قیصر روم و از دودمان | ابنکثیر برای رفع بخشی از ناهمگونی اطلاعات منابع در این باب از دو اسکندر ملقب به ذوالقرنین سخن به میان آورده و خطاهای نویسندگان پیشین را نتیجه یکیانگاشتن آن دو دانسته است. بهنوشته او<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۲، ص ۱۲۵</ref>، ذوالقرنین اول، پسر نخستین قیصر روم و از دودمان سام بن نوح، بندهای مؤمن و درستکار و پادشاهی عادل بوده و خضر وزیرش بوده است. اما ذوالقرنین دوم همان اسکندر مقدونی است که نسبش به ابراهیم میرسد؛ او فردی مشرک بوده که ارسطو وزیرش بوده و حدود سیصد سال پیش از مسیح میزیسته است. میان این دو ذوالقرنین حدود دو هزار سال فاصله هست.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۲، ص ۱۲۵</ref> | ||
==تطبیق ذوالقرنین بر افراد== | ==تطبیق ذوالقرنین بر افراد== | ||
در ادوار مختلف، برخی نویسندگان کوشیدهاند هویت ذوالقرنین را معین کنند<ref>برای نمونه ← عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب، ص ۲۸۰-۲۸۶؛ آلوسی، روح المعانی، ج ۱۶، ص ۲۴۴۵</ref>. در منابع متأخر و بهویژه پژوهشهای معاصر، یافتههای باستانشناسی و زبانشناسی و دقت در متون کهن تاریخی بر اظهارنظرها تأثیر گذاشته است. | |||
===فردی گمنام=== | ===فردی گمنام=== | ||
خط ۳۹: | خط ۳۶: | ||
===اسکندر مقدونی=== | ===اسکندر مقدونی=== | ||
گذشته از حدیثی نبوی<ref> عبداللّهبن جعفر حِمْیری، قرب الاسناد، ص ۳۲۲؛ طبری، ذیل کهف: ۸۳۸۵</ref>، به نظر میرسد که وهْببن مُنَبّه (متوفی ۱۱۰ و از جاعلان معروف حدیث) یکی از نخستین افرادی است که در منابع اسلامی قول به اسکندر بودن ذوالقرنین به او منسوب است<ref>ثعلبی، قصصالانبیاء، ص ۳۲۴؛ ابنجوزی، زاد المسیر، ذیل کهف: ۸۳</ref>. بسیاری از مفسران سرشناس اهلسنّت در سدههای متقدم و پس از آن، ظاهراً تردیدی در این تطبیق نداشتهاند و بحثی در این باره نکردهاند<ref> مقاتلبن سلیمان، تفسیر مقاتل؛ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ذیل کهف: ۸۳</ref>. بازتاب این تصور در دیگر گونههای منابع اسلامی نیز بهسادگی یافت میشود<ref>جاحظ، کتاب الحیوان، ج ۷، ص ۲۴۵؛ شهرزوری، نزهةالارواح، ج ۱، ص ۲۵۰۳۰۰؛ ابنخلدون، ج۱، مقدمه، ص ۱۰۰</ref>.بدین سبب، در شعر فارسی ذوالقرنین با نام اسکندر عجین شده است.<ref> سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۷۷۶</ref><ref>مولوی، مثنوی معنوی، ج ۱، دفتر۲، بیت ۴۵-۴۶؛ سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۸۳۸؛ حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، ص ۳۹۰؛ نیز ← فروزانفر، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، ص ۱۵۳-۱۵۴</ref><ref> سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۱۸۳</ref> | گذشته از حدیثی نبوی<ref> عبداللّهبن جعفر حِمْیری، قرب الاسناد، ص ۳۲۲؛ طبری، ذیل کهف: ۸۳۸۵</ref>، به نظر میرسد که وهْببن مُنَبّه (متوفی ۱۱۰ و از جاعلان معروف حدیث) یکی از نخستین افرادی است که در منابع اسلامی قول به اسکندر بودن ذوالقرنین به او منسوب است<ref>ثعلبی، قصصالانبیاء، ص ۳۲۴؛ ابنجوزی، زاد المسیر، ذیل کهف: ۸۳</ref>. بسیاری از مفسران سرشناس اهلسنّت در سدههای متقدم و پس از آن، ظاهراً تردیدی در این تطبیق نداشتهاند و بحثی در این باره نکردهاند<ref> مقاتلبن سلیمان، تفسیر مقاتل؛ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ذیل کهف: ۸۳</ref>. بازتاب این تصور در دیگر گونههای منابع اسلامی نیز بهسادگی یافت میشود<ref>جاحظ، کتاب الحیوان، ج ۷، ص ۲۴۵؛ شهرزوری، نزهةالارواح، ج ۱، ص ۲۵۰۳۰۰؛ ابنخلدون، ج۱، مقدمه، ص ۱۰۰</ref>.بدین سبب، در شعر فارسی ذوالقرنین با نام اسکندر عجین شده است.<ref> سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۷۷۶</ref><ref>مولوی، مثنوی معنوی، ج ۱، دفتر۲، بیت ۴۵-۴۶؛ سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۸۳۸؛ حافظ، دیوان، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، ص ۳۹۰؛ نیز ← فروزانفر، مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی، ص ۱۵۳-۱۵۴</ref><ref> سعدی، کلیات سعدی، چاپ بهاءالدین خرمشاهی، ص ۱۸۳</ref> | ||
مهمترین دلیل این تطبیق شهرت فراوان اسکندر به پادشاهی جهانگیر در تاریخ بوده که فقط وصف کشورگشاییهای او با ذوالقرنین قرآن منطبق بوده است<ref> فخررازی، التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۳</ref>. در مجموع، دلایلی همچون رواج متونی حاوی افسانهپردازی درباره اسکندر در اوایل دوره اسلامی و وجود برخی مشابهتها میان مندرجات این متون با داستان قرآن و نیز قداستیافتن اسکندر در اسکندریه عصر یونانیمآبی و در نخستین جوامع مسیحی، از اسباب رواج این تصور در میان مفسران و مورخان مسلمان شمرده شده است<ref> مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۲۸۲۹</ref>. | |||
در رد این دیدگاه، گفتهاند که ذوالقرنین قرآن فردی مؤمن به خدا و روز جزاست که با عدل و رفق رفتار میکردهاست، اما اسکندر فردی از [[صابئین]] معرفی شده است. افزونبراین، در هیچ یک از تواریخ به سدی ساخته اسکندر مقدونی، با مشخصاتی که قرآن ذکر کرده، اشارهای نشدهاست.<ref>طباطبائی، ج ۱۳، ص ۳۸۳-۳۸۴؛ نیز ← مجتبایی، «ذوالقرنین: اسکندر یا کوروش ؟»، ص ۲۹-۳۰ </ref> | |||
===کوروش هخامنشی=== | ===کوروش هخامنشی=== | ||
این نظر نخستین بار در میانه قرن سیزدهم قمری (نوزدهم میلادی) در پژوهشهای غربی مطرح شد، | این نظر نخستین بار در میانه قرن سیزدهم قمری (نوزدهم میلادی) در پژوهشهای غربی مطرح شد، عمده دلایل طرفداران این دیدگاه عبارت است از: | ||
::::۱. عدالت، رعیت پروری و سخاوت و مروت او در جنگها بر اساس عهد عتیق و مورخانی همچون هرودت(متوفی ۴۲۵ق.م) و گزنفون(متوفی ح ۳۵۴ق.م) و تطبیق شخصیت او با اوصاف قرآنی ذوالقرنین. | |||
::::۱. | |||
::::۲. سفرهای کوروش به مغرب برای فتح پایتخت لیدیا و به مشرق برای مقابله با قبایل صحرانشین با سفرهای ذوالقرنین به مغرب و مشرق در قرآن تطبیق میکند. | ::::۲. سفرهای کوروش به مغرب برای فتح پایتخت لیدیا و به مشرق برای مقابله با قبایل صحرانشین با سفرهای ذوالقرنین به مغرب و مشرق در قرآن تطبیق میکند. | ||
::::۳. کوروش در سفر به شمال ایران به درخواست اهالی آنجا سدی آهنی بر تنگه داریال، واقع در سلسله جبال قفقاز، ساخت که این سد با سد ساخته ذوالقرنین در برابر حملات یأجوج و مأجوج تطبیقپذیر است. | ::::۳. کوروش در سفر به شمال ایران به درخواست اهالی آنجا سدی آهنی بر تنگه داریال، واقع در سلسله جبال قفقاز، ساخت که این سد با سد ساخته ذوالقرنین در برابر حملات یأجوج و مأجوج تطبیقپذیر است. |