|
|
خط ۳۰: |
خط ۳۰: |
| زید به عنوان صحابی پیامبر در نوزده جنگ شرکت داشت که در هفده [[غزوه]] همراه [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|رسول خدا]] بود. اولین غزوهای که شرکت نمود، [[غزوه بنیمصطلق]] بود.<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق/ ۱۹۹۲م، ج۲، ص۵۳۵.</ref> او به دلیل کمی سن در [[غزوه بدر|بدر]] و [[غزوه احد|احد]] حاضر نشد.<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق/ ۱۹۹۲م، ج۲، ص۵۳۵.</ref> | | زید به عنوان صحابی پیامبر در نوزده جنگ شرکت داشت که در هفده [[غزوه]] همراه [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|رسول خدا]] بود. اولین غزوهای که شرکت نمود، [[غزوه بنیمصطلق]] بود.<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق/ ۱۹۹۲م، ج۲، ص۵۳۵.</ref> او به دلیل کمی سن در [[غزوه بدر|بدر]] و [[غزوه احد|احد]] حاضر نشد.<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق/ ۱۹۹۲م، ج۲، ص۵۳۵.</ref> |
|
| |
|
| زید کسی است که سخن منافقانه [[عبدالله بن ابی]] را به پیامبر(ص) رساند.<ref group="یادداشت">ماجرا چنین بود: [[جهجاه بن مسعود غفاری]]، مزدور [[عمر بن خطاب]] که اسب او را میکشید با [[سنان بن وبر جهنی|سنان بن وَبَر جُهَنی]] حلیف بنی عوف بن خزرج بر سر آب زدوخورد کردند. «جهنی» [[انصار]] را به كمك خواست و «جهجاه» [[مهاجران]] را، قبایل «[[قریش]]» و «[[اوس و خزرج|أوس]]» و «[[اوس و خزرج|خزرج]]» به كمك ایشان شتافتند و شمشیرها كشیده شد، امّا به وساطت مردانی از [[مهاجرین|مهاجر]] و [[انصار|أنصار]] ، سنان كه جهجاه او را زده بود، از حقّ خود صرف نظر كرد و نزاع از میان برخاست.
| | او پس از درگیری مهاجرین و انصار بر سر آب و تهدید [[عبدالله بن ابی]] نسبت به مهاجران، که گفته بود «به خدا قسم كه: اگر به [[مدینه]] بازگردیم، ما كه عزیزان مدینهایم، این مهاجران زبون و بیچاره را بیرون میكنیم»، سخن عبدالله بن ابی را به پیامبر(ص) گزارش کرد.<ref group="یادداشت">ماجرا چنین بود: در مسیر برگشت از غزوه بنیالمصطلق مهاجران و انصار بر سر آب زدوخورد کردند. |
| | عبدالله بن ابی از این پیشآمد خشم گرفت و در حضور جمعی از مردان قبیله خود، از جمله: زید بن ارقم، که جوانی نورس بود، گفت: آیا كار به جائی كشیده است كه اینان در سرزمین ما و در شهر ما بر ما برتری جویند و در مقابل ما ایستادگی كنند؟ .... به خدا قسم كه: اگر به [[مدینه]] بازگردیم، ما كه عزیزان مدینهایم، این مهاجران زبون و بیچاره را بیرون میكنیم. آنگاه رو به مردان قبیله خویش كرد و گفت: شما خود با خود چنین كردهاید، اینان را در شهر و خانههای خود جای دادید و هر چه داشتید میان خود و ایشان قسمت كردید، به خدا قسم: اگر مال خود را از ایشان دریغ میداشتید به جای دیگر میرفتند. |
|
| |
|
| عبدالله بن ابی از این پیشآمد خصوصاً از اینکه جهجاه، سنان را زده بود، خشم گرفت و در حضور جمعی از مردان قبیله خود، از جمله: زید بن ارقم، که جوانی نورس بود، گفت: آیا كار به جائی كشیده است كه اینان در سرزمین ما و در شهر ما بر ما برتری جویند و در مقابل ما ایستادگی كنند؟ این كاری است كه خودمان بر سر خود آوردهایم، به خدا قسم كه: مثل ما و این مهاجران قریش همان است كه گفتهاند: سمّن كلبك یأكلك (سگت را فربه كن تا تو را بخورد).
| | زید بن ارقم، گفتار عبدالله را شنید و پس از پایان جنگ به پیامبر(ص) گزارش داد. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۳۵۶-۳۶۰.</ref> پس از آن كه «عبد اللّه بن أبی» گفتار ناروای خود را انكار كرد و بر دروغ گفتن «زید بن أرقم» اصرار ورزید و قسم خورد و بزرگان أنصار هم از وی طرفداری كردند و «زید» را به عذر آن كه کودک است، به خطا و اشتباه در نقل نسبت دادند. در این هنگام [[سوره منافقون]] نازل شد و در [[آیه ۸ سوره منافقون|آیه ۸]] سخنان «عبد اللّه بن أبی» را در آن سوره بازگفت: «یقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» |
| به خدا قسم كه: اگر به [[مدینه]] بازگردیم، ما كه عزیزان مدینهایم، این مهاجران زبون و بیچاره را بیرون میكنیم. آنگاه رو به مردان قبیله خویش كرد و گفت: شما خود با خود چنین كردهاید، اینان را در شهر و خانههای خود جای دادید و هر چه داشتید میان خود و ایشان قسمت كردید، به خدا قسم: اگر مال خود را از ایشان دریغ میداشتید به جای دیگر میرفتند.
| |
| | |
| زید بن ارقم، گفتار عبدالله را شنید و پس از پایان جنگ به پیامبر(ص) گزارش داد. عمر که در آنجا بود گفت: [[عباد بن بشر]] را بفرما تا عبدالله را بکشد. رسول خدا گفت: چگونه دستوری دهم که مردم بگویند: محمد اصحاب خود را میکشد؟! | |
| | |
| در اثر گزارشی كه «زید بن أرقم» داد، رسول خدا در ساعتی كه معمولاً حركت نمیكرد دستور حركت داد، و چون خود و أصحاب به راه افتادند، «[[اسید بن حضیر]]» شرفیاب شد و سلام كرد و گفت: ای پیغمبر خدا! چرا در این ساعت نامناسب به راه افتادهای؟ گفت: مگر نشنیدهای كه «عبد اللّه بن أبی» چه گفته است؟ گفت: مگر چه گفته است؟ رسول خدا گفت: این طور پنداشته است كه هر گاه به مدینه باز گردد عزیزان مدینه (یعنی أنصار) بیچارگان مدینه (یعنی مهاجران) را بیرون خواهند كرد. «أسید بن حضیر» گفت: به خدا قسم: تو ای رسول خدا! اگر بخواهی میتوانی «عبد اللّه» را از مدینه بیرون كنی، به خدا قسم كه: ذلیل اوست و عزیز توئی. سپس گفت: ای رسول خدا! با وی مدارا كن، به خدا قسم: هنگامی خداوند تو را به سوی ما فرستاد كه قبیلهاش تاج شاهی برای او میساختند، و این طور میپندارد كه تو پادشاهی را از دست وی بیرون كردهای.
| |
| | |
| «عبد اللّه بن أبی» با خبر یافتن از گزارش «زید بن أرقم» نزد رسول خدا رفت و [[سوگند|قسم]] خورد كه: چنان سخنانی نگفته است. و چون در میان قبیله خود بزرگ و محترم بود، مردان أنصار كه در حضور رسول خدا بودند، از راه طرفداری و حمایت از او گفتند:
| |
| شاید این پسر- یعنی: زید بن أرقم- اشتباه كرده و گفتار عبد اللّه را درست حفظ نكرده، و در نقل آن گرفتار خبط و خطا شده است.آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۳۵۶-۳۶۰.</ref> پس از آن كه «عبد اللّه بن أبی» گفتار ناروای خود را انكار كرد و بر دروغ گفتن «زید بن أرقم» اصرار ورزید و قسم خورد و بزرگان أنصار هم از وی طرفداری كردند و «زید» را به عذر آن كه کودک است، به خطا و اشتباه در نقل نسبت دادند. در این هنگام [[سوره منافقون]] نازل شد و گفتار ناروای «عبد اللّه بن أبی» را در آن سوره بازگفت:
| |
| | |
| :::::{{متن قرآن|یقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَی الْمَدِینَةِ لَیخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ ۚ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یعْلَمُونَ یقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَةِ، لَیخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ|ترجمه= میگویند: «اگر به مدینه برگردیم، قطعاً آنكه عزتمندتر است آن زبونتر را از آنجا بیرون خواهد كرد.» و[لی] عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است؛ لیكن این دورویان نمیدانند.|سوره=[[سوره منافقون|منافقون]]|آیه=۸}}
| |
| | |
| و نیز:
| |
| | |
| :::::{{متن قرآن|هُمُ الَّذِینَ یقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَیٰ مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّیٰ ینفَضُّوا...|ترجمه= آنان كسانیاند كه میگویند: «به كسانی كه نزد پیامبر خدایند انفاق مكنید تا پراكنده شوند...|سوره=[[سوره منافقون|منافقون]]|آیه=۷}}
| |
| | |
| خداوند متعال در همان آغاز سوره به دروغگوئی [[منافقان]] گواهی داد و دروغ بودن قَسمهای ایشان را آشكار ساخت و رسول خود را توجه داد كه: ظاهر فریبنده این منافقان تو را مغرور نكند و او را فرمود كه: دشمن تو همین منافقانند، از ایشان برحذر باش، و گفتار نفاق آمیز ایشان را باور مكن.
| |
|
| |
|
| == دوره خلفای سهگانه == | | == دوره خلفای سهگانه == |