Image-reviewer، abusefilter، autopatrolled، botadmin، دیوانسالاران، eliminator، import، مدیران رابط کاربری، ipblock-exempt، movedable، oversight، patroller، reviewer، rollbacker، مدیران، translationadmin
۹٬۴۳۸
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '{{پانویس|۲}}' به '{{پانوشت}} == یادداشت == {{یادداشتها}}') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - '{{یادداشت|' به '{{یاد|') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
چنانکه در دیوان دعبل آمده، وی در [[سال ۱۴۸ هجری قمری|سال ۱۴۸ق]] متولد شد، ولی ابن حجر در «لسان»، سال تولد وی را ۱۴۲ق ذکر میکند. وی اصالتاً [[کوفه|کوفی]] است و گفته شده که از [[قرقیس]] بوده است. او ساکن [[بغداد]] بود.<ref>دیوان دعبل الخزاعی، ص۵.</ref> | چنانکه در دیوان دعبل آمده، وی در [[سال ۱۴۸ هجری قمری|سال ۱۴۸ق]] متولد شد، ولی ابن حجر در «لسان»، سال تولد وی را ۱۴۲ق ذکر میکند. وی اصالتاً [[کوفه|کوفی]] است و گفته شده که از [[قرقیس]] بوده است. او ساکن [[بغداد]] بود.<ref>دیوان دعبل الخزاعی، ص۵.</ref> | ||
دعبل در سال ۲۴۶<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۷</ref> یا ۲۴۷ ق/۸۶۱م<ref>ابن معتز، طبقات شعراء المحدثین، ص۹۷</ref> کشته شد و دلیل قتلش هجو خلفای عباسی بود.<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۷</ref> {{ | دعبل در سال ۲۴۶<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۷</ref> یا ۲۴۷ ق/۸۶۱م<ref>ابن معتز، طبقات شعراء المحدثین، ص۹۷</ref> کشته شد و دلیل قتلش هجو خلفای عباسی بود.<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۷</ref> {{یاد|علامه امینی، در جلد دوم [[الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب|الغدیر]] درباره کشته شدن او نوشته: | ||
:::او ۹۷ سال و چند ماه عمر کرده است. آوردهاند که او [[مالک بن طوق]] را به اشعاری هجو کرد و چون هجویهاش به مالک رسید وی را طلبید و شاعر گریخت و به [[بصره]] که [[اسحاق بن عباس عباسی]] فرماندارش بود آمد. اسحاق نیز از هجویه دعبل درباره نزار آگاهی داشت و چون شاعر به شهر درآمد، کسی را به دستگیری وی گماشت و نطع و شمشیر خواست تا گردن دعبل را بزند. دعبل در انکار آن قصیده سوگند به طلاق میخورد و به هر قسمی که او را از کشته شدن میرهاند، متوسل میشد و آن چکامه را ساخته و پرداخته دشمنانش میدانست، که به قصد کشته شدن او گفته و به وی نسبت دادهاند. اسحاق چوبدستی خواست و با آن دعبل را تا میتوانست زد و او را به کارهای تحقیر آمیزی وادار نمود. او بعد از این کار دعبل را رها کرد و دعبل به [[اهواز]] گریخت. مالک، ده هزار درهم به مردی داد تا او را ناآگاهانه بکشد. آن مرد او را در روستایی از نواحی [[شوش|سوس]](شوش)<ref> لغتنامه دهخدا؛ ج۹، سوس </ref> پیدا کرد و بعد از نماز عشاء با چوبدستی که سرش زهرآگین بود به پشت پای دعبل زد و فردای آن روز دعبل از دنیا رفت.}} درباره مکان دفن او اختلاف است: «سوس»(شوش)، زویله و اهواز.<ref>نک:امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۸</ref>دعبل وصیت کرد که قصیده مدارس آیات را در قبرش بگذارند. <ref>تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، صدر، ص۱۹۵، به نقل از: طهرانی، مطلع الانوار، ۱۴۳۷ق، ج۱۱، ص۱۰۱.</ref>{{ | :::او ۹۷ سال و چند ماه عمر کرده است. آوردهاند که او [[مالک بن طوق]] را به اشعاری هجو کرد و چون هجویهاش به مالک رسید وی را طلبید و شاعر گریخت و به [[بصره]] که [[اسحاق بن عباس عباسی]] فرماندارش بود آمد. اسحاق نیز از هجویه دعبل درباره نزار آگاهی داشت و چون شاعر به شهر درآمد، کسی را به دستگیری وی گماشت و نطع و شمشیر خواست تا گردن دعبل را بزند. دعبل در انکار آن قصیده سوگند به طلاق میخورد و به هر قسمی که او را از کشته شدن میرهاند، متوسل میشد و آن چکامه را ساخته و پرداخته دشمنانش میدانست، که به قصد کشته شدن او گفته و به وی نسبت دادهاند. اسحاق چوبدستی خواست و با آن دعبل را تا میتوانست زد و او را به کارهای تحقیر آمیزی وادار نمود. او بعد از این کار دعبل را رها کرد و دعبل به [[اهواز]] گریخت. مالک، ده هزار درهم به مردی داد تا او را ناآگاهانه بکشد. آن مرد او را در روستایی از نواحی [[شوش|سوس]](شوش)<ref> لغتنامه دهخدا؛ ج۹، سوس </ref> پیدا کرد و بعد از نماز عشاء با چوبدستی که سرش زهرآگین بود به پشت پای دعبل زد و فردای آن روز دعبل از دنیا رفت.}} درباره مکان دفن او اختلاف است: «سوس»(شوش)، زویله و اهواز.<ref>نک:امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۴۸</ref>دعبل وصیت کرد که قصیده مدارس آیات را در قبرش بگذارند. <ref>تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، صدر، ص۱۹۵، به نقل از: طهرانی، مطلع الانوار، ۱۴۳۷ق، ج۱۱، ص۱۰۱.</ref>{{یاد| و کان قد أوصی عند موته أن توضع فی لَحْده قصیدته المعروفة بمدارس آیات.}} | ||
==خاندان== | ==خاندان== | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
از بزرگان این خاندان، [[عبدالله بن بدیل]] و برادرانش، [[عبدالرحمن بن بدیل بن ورقاء|عبدالرحمن]] و [[محمد بن بدیل بن ورقاء|محمد]]، فرستادگان پیامبر به [[یمن]] بودهاند. این سه تن و برادر دیگرشان [[عثمان بن بدیل بن ورقاء|عثمان]]، از لشگریان [[علی(ع)]] در [[نبرد صفین|صفین]] بودهاند. برادر دیگرشان، [[نافع بن بدیل بن ورقاء|نافع]]، در زمان پیامبر(ص) [[شهید]] شد.<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۱۹</ref> | از بزرگان این خاندان، [[عبدالله بن بدیل]] و برادرانش، [[عبدالرحمن بن بدیل بن ورقاء|عبدالرحمن]] و [[محمد بن بدیل بن ورقاء|محمد]]، فرستادگان پیامبر به [[یمن]] بودهاند. این سه تن و برادر دیگرشان [[عثمان بن بدیل بن ورقاء|عثمان]]، از لشگریان [[علی(ع)]] در [[نبرد صفین|صفین]] بودهاند. برادر دیگرشان، [[نافع بن بدیل بن ورقاء|نافع]]، در زمان پیامبر(ص) [[شهید]] شد.<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۱۹</ref> | ||
[[معاویه]] در جنگ صفین پس از به شهادت رسیدن عبدالله گفت: گذشته از مردان [[قبیله خزاعه|خزاعه]]، اگر زنانشان هم میتوانستند با من میجنگیدند.<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۲۱</ref>. علی(ع) با شنیدن خبر شهادت عبدالله درباره او گفت: «خدایش رحمت کند! در زندگیاش به همراه ما با دشمنانمان جنگید و در مرگش نیز نسبت به ما خیرخواهی کرد».<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۲۲</ref>{{ | [[معاویه]] در جنگ صفین پس از به شهادت رسیدن عبدالله گفت: گذشته از مردان [[قبیله خزاعه|خزاعه]]، اگر زنانشان هم میتوانستند با من میجنگیدند.<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۲۱</ref>. علی(ع) با شنیدن خبر شهادت عبدالله درباره او گفت: «خدایش رحمت کند! در زندگیاش به همراه ما با دشمنانمان جنگید و در مرگش نیز نسبت به ما خیرخواهی کرد».<ref>امینی، الغدیر، ج۲، ص۵۲۲</ref>{{یاد|جاهد معنا عدوَّنا في الحياة ونصح لنا في المماة}} | ||
'''فرزندان''' | '''فرزندان''' |
ویرایش