پرش به محتوا

کشتار شیعیان هزاره به‌دستور عبدالرحمن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '{{یادداشت|' به '{{یاد|'
جز (ویکی سازی)
جز (جایگزینی متن - '{{یادداشت|' به '{{یاد|')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:
==حکومت عبدالرحمن==
==حکومت عبدالرحمن==
[[پرونده:عبدالرحمن خان.JPG|بندانگشتی|180px|عبدالرحمن (۱۲۲۲ـ۱۲۸۰ش)]]
[[پرونده:عبدالرحمن خان.JPG|بندانگشتی|180px|عبدالرحمن (۱۲۲۲ـ۱۲۸۰ش)]]
[[عبدالرحمن‌ خان]] (حکومت:۱۲۵۹ـ۱۲۸۰ش) با حمایت [[بریتانیا|انگلیسی‌ها]] حاکم [[کابل]] شد. پیش از او، رقیب و پسرعمویش، محمدیعقوب، فرزند شیرعلی‌خان، پس از پدرش، کمتر از یک‌سال حکومت کرد (اسفند ۱۲۵۷تا مهر ۱۲۵۸ش) و با شکست از نیروهای انگلیس و اشغال کابل و [[قندهار]]، استعفا کرد و به [[هند]] رفت.<ref>فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۰.</ref>{{یادداشت|انگلیسی‌ها که ضربات سنگینی از افغان‌ها خورده بودند و تصمیم داشتند آنجا را ترک کنند، برای انتقام یا پیشگیری از حملات افغان‌ها تصمیم گرفتند، سه ناحیه کابل و ترکستان، ناحیه قندهار و ناحیه هرات به‌صورت مستقل و جدا از هم بمانند. آنان اراده کرده بودند کابل و ترکستان را به عبدالرحمن بدهند و قندهار بخاطر همسایگی هند، دست خودشان باشد و کنترل هرات را با حفظ نظارت خودشان، به ایران بدهند. از طرف دیگر انگلستان تصمیم گرفته بود هیچ یک از فرزندان یا برادران محمدیعقوب را در سلطنت کابل نپذیرد.}} عبدالرحمن با خروج محمدیعقوب، با اجازه [[روسیه|روس‌ها]] از [[سمرقند]]، محل تبعیدش، به [[کندوز]] آمد.<ref>فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۳ـ۲۴۶.</ref>{{یادداشت|عبدالرحمن چندسال پیش از عمویش، شیرعلی‌ شکست خورده بود و در [[سمرقند]] و [[بخارا]] تحت سلطه روس‌ها پناهنده بود.(فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۳ـ۲۴۶.)}} او در توافق با فرمانده بریتانیایی، قول داد دوست انگلیس باشد، خروج امن نیروهایشان را تضمین کند و اختیار روابط خارجی امارتش را به آنان دهد. در مقابل، انگلیسی‌ها علاوه بر حکومت کابل و ترکستان ([[بلخ]]، کندوز، [[جوزجان]] و فاریاب)، وعده خروج سریع سربازان خود، عدم دخالت آنان در امور داخلی و دادن اسلحه و کمک نقدی را به عبدالرحمن دادند.<ref>فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۳ـ۲۵۰.</ref><br>
[[عبدالرحمن‌ خان]] (حکومت:۱۲۵۹ـ۱۲۸۰ش) با حمایت [[بریتانیا|انگلیسی‌ها]] حاکم [[کابل]] شد. پیش از او، رقیب و پسرعمویش، محمدیعقوب، فرزند شیرعلی‌خان، پس از پدرش، کمتر از یک‌سال حکومت کرد (اسفند ۱۲۵۷تا مهر ۱۲۵۸ش) و با شکست از نیروهای انگلیس و اشغال کابل و [[قندهار]]، استعفا کرد و به [[هند]] رفت.<ref>فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۰.</ref>{{یاد|انگلیسی‌ها که ضربات سنگینی از افغان‌ها خورده بودند و تصمیم داشتند آنجا را ترک کنند، برای انتقام یا پیشگیری از حملات افغان‌ها تصمیم گرفتند، سه ناحیه کابل و ترکستان، ناحیه قندهار و ناحیه هرات به‌صورت مستقل و جدا از هم بمانند. آنان اراده کرده بودند کابل و ترکستان را به عبدالرحمن بدهند و قندهار بخاطر همسایگی هند، دست خودشان باشد و کنترل هرات را با حفظ نظارت خودشان، به ایران بدهند. از طرف دیگر انگلستان تصمیم گرفته بود هیچ یک از فرزندان یا برادران محمدیعقوب را در سلطنت کابل نپذیرد.}} عبدالرحمن با خروج محمدیعقوب، با اجازه [[روسیه|روس‌ها]] از [[سمرقند]]، محل تبعیدش، به [[کندوز]] آمد.<ref>فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۳ـ۲۴۶.</ref>{{یاد|عبدالرحمن چندسال پیش از عمویش، شیرعلی‌ شکست خورده بود و در [[سمرقند]] و [[بخارا]] تحت سلطه روس‌ها پناهنده بود.(فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۳ـ۲۴۶.)}} او در توافق با فرمانده بریتانیایی، قول داد دوست انگلیس باشد، خروج امن نیروهایشان را تضمین کند و اختیار روابط خارجی امارتش را به آنان دهد. در مقابل، انگلیسی‌ها علاوه بر حکومت کابل و ترکستان ([[بلخ]]، کندوز، [[جوزجان]] و فاریاب)، وعده خروج سریع سربازان خود، عدم دخالت آنان در امور داخلی و دادن اسلحه و کمک نقدی را به عبدالرحمن دادند.<ref>فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۴۳ـ۲۵۰.</ref><br>
بیشتر مورخان اهل [[افغانستان]]، عبدالرحمن را دارای شخصیت سخت‌گیر و خشن و خوی استبدادی دانسته‌اند.<ref>فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۸۱ـ۲۸۵.</ref><ref>غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ۱۳۹۳ش، ص ۶۴۹تا ۶۵۳.</ref> عبدالرحمن خان، در چند سال اول حکومت خود که به مبارزه با طوایف افغان (پشتون) رقیب و تثبیت حکومت خود مشغول بود، نسبت به شیعیان غیر هزاره، سیاست مسالمت‌جویانه اتخاذ کرد و محرم ۱۳۰۷ق (۱۲۶۴ش) در مراسم یکی از تکیه‌های کابل شرکت کرد و مبلغی را کمک نمود.<ref>ریاضی هروی، عین الوقایع، ۱۳۶۹ش، ص۱۷۵.</ref>
بیشتر مورخان اهل [[افغانستان]]، عبدالرحمن را دارای شخصیت سخت‌گیر و خشن و خوی استبدادی دانسته‌اند.<ref>فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، ۱۳۶۷ش، ص۲۸۱ـ۲۸۵.</ref><ref>غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ۱۳۹۳ش، ص ۶۴۹تا ۶۵۳.</ref> عبدالرحمن خان، در چند سال اول حکومت خود که به مبارزه با طوایف افغان (پشتون) رقیب و تثبیت حکومت خود مشغول بود، نسبت به شیعیان غیر هزاره، سیاست مسالمت‌جویانه اتخاذ کرد و محرم ۱۳۰۷ق (۱۲۶۴ش) در مراسم یکی از تکیه‌های کابل شرکت کرد و مبلغی را کمک نمود.<ref>ریاضی هروی، عین الوقایع، ۱۳۶۹ش، ص۱۷۵.</ref>
===اقدامات===
===اقدامات===
خط ۴۳: خط ۴۳:
قبایل هزاره از ابتدا تا ۱۲۷۳ش، در مناطق مختلف [[هزارستان]]، مورد تهاجم نیروهای عبدالرحمن قرار گرفتند و دست به دفاع و جنگ‌های متعدد زدند که در ۱۲۷۱و۱۲۷۲ش مقاومت هزاره‌ها به کشتار و آوارگی و کاهش شدید جمعیت آنان منجر شد.<ref>تیمورخانف، تاریخ ملی هزاره‌ها، ۱۳۷۲ش، ص۱۱۷تا۱۲۱؛ پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۵و۳۱۶</ref><br>
قبایل هزاره از ابتدا تا ۱۲۷۳ش، در مناطق مختلف [[هزارستان]]، مورد تهاجم نیروهای عبدالرحمن قرار گرفتند و دست به دفاع و جنگ‌های متعدد زدند که در ۱۲۷۱و۱۲۷۲ش مقاومت هزاره‌ها به کشتار و آوارگی و کاهش شدید جمعیت آنان منجر شد.<ref>تیمورخانف، تاریخ ملی هزاره‌ها، ۱۳۷۲ش، ص۱۱۷تا۱۲۱؛ پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۵و۳۱۶</ref><br>
بین سال‌های ۱۲۶۱ تا ۱۲۶۹ هزاره‌های قبیله شَیخ‌علی و قبایل کوچکتر، واقع در شمال غرب کابل و شرق [[بامیان]]، چندبار مورد تهاجم نیروهای عبدالرحمن و قتل به‌دستور وی قرار گرفت. در نهایت، بخش بزرگی از آنان به مناطق همسایه و دورتر کوچانده شدند و مناطق آنان به پشتون‌های کوچ‌رو داده شد. اعتراض و قیام آنان به‌خاطر مالیات‌های سنگین و اذیت و آزار پیوسته ماموران حکومتی و اقوام دیگر و نیز به بازداشت افراد بانفوذشان به‌دستور عبدالرحمن بود.<ref>پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۸.</ref> همچنین این افراد مجبور بودند در هنگام عبور سربازان امیر کابل، تدارکات آنان را تهیه کنند.<ref>پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۸تا۳۲۰؛ کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، قسمت اول، ص۲۱.</ref><br>
بین سال‌های ۱۲۶۱ تا ۱۲۶۹ هزاره‌های قبیله شَیخ‌علی و قبایل کوچکتر، واقع در شمال غرب کابل و شرق [[بامیان]]، چندبار مورد تهاجم نیروهای عبدالرحمن و قتل به‌دستور وی قرار گرفت. در نهایت، بخش بزرگی از آنان به مناطق همسایه و دورتر کوچانده شدند و مناطق آنان به پشتون‌های کوچ‌رو داده شد. اعتراض و قیام آنان به‌خاطر مالیات‌های سنگین و اذیت و آزار پیوسته ماموران حکومتی و اقوام دیگر و نیز به بازداشت افراد بانفوذشان به‌دستور عبدالرحمن بود.<ref>پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۸.</ref> همچنین این افراد مجبور بودند در هنگام عبور سربازان امیر کابل، تدارکات آنان را تهیه کنند.<ref>پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۱۸تا۳۲۰؛ کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، قسمت اول، ص۲۱.</ref><br>
عبدالرحمن هم‌زمان با سرکوب هزاره‌های شیخ‌علی، در پاییز ۱۲۶۵ش به میران هزاره [[بامیان]]، [[دایکندی|دای‌کُندی]]، [[غزنی]] ، [[اُرزگان]] و [[غور]] نامه فرستاد و از آنان درخواست بیعت و اطاعت نمود.<ref>کاتب، سراج التواریخ، ج۳، </ref> برخی از میران درخواست او را نپذیرفتند.<ref>دولت آبادی، هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت، ۱۳۸۵ش، ص۶۷و۶۸.</ref> عبدالرحمن تلاش کرد با جذب میران دیگر، از آنان برای سرکوب این هزاره‌ها استفاده کند.<ref>پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۰.</ref>{{یادداشت|عبدالرحمن در بهار ۱۲۶۸ش به حاکمان غزنی و قندهار و دیگر اطراف هزاره‌جات، دستور داد هرکدام، دو نفر را مامور کنند وارد هزاره‌جات شده و تمام راه‌ها و موانع نفوذ آنجا را ببینند و در مزار شریف، به او گزارش دهند.(کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش اول، ص۴۰۲.) این ماموران از بین قزلباش‌ها و سیدهای شیعه انتخاب شدند تا شک کسی برانگیخته نشود.(پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۶)}} عبدالرحمن در تابستان ۱۲۶۹ش، پسرعمویش عبدالقدوس را والی هزاره‌ها و مستقر بامیان کرد و دستور داد با زبان یا شمشیر، آنان را به اطاعت وادارد.<ref>کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش اول، ص۴۸۰.</ref><br>
عبدالرحمن هم‌زمان با سرکوب هزاره‌های شیخ‌علی، در پاییز ۱۲۶۵ش به میران هزاره [[بامیان]]، [[دایکندی|دای‌کُندی]]، [[غزنی]] ، [[اُرزگان]] و [[غور]] نامه فرستاد و از آنان درخواست بیعت و اطاعت نمود.<ref>کاتب، سراج التواریخ، ج۳، </ref> برخی از میران درخواست او را نپذیرفتند.<ref>دولت آبادی، هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت، ۱۳۸۵ش، ص۶۷و۶۸.</ref> عبدالرحمن تلاش کرد با جذب میران دیگر، از آنان برای سرکوب این هزاره‌ها استفاده کند.<ref>پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۲۰.</ref>{{یاد|عبدالرحمن در بهار ۱۲۶۸ش به حاکمان غزنی و قندهار و دیگر اطراف هزاره‌جات، دستور داد هرکدام، دو نفر را مامور کنند وارد هزاره‌جات شده و تمام راه‌ها و موانع نفوذ آنجا را ببینند و در مزار شریف، به او گزارش دهند.(کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش اول، ص۴۰۲.) این ماموران از بین قزلباش‌ها و سیدهای شیعه انتخاب شدند تا شک کسی برانگیخته نشود.(پولادی، هزاره‌ها، ۱۳۹۰ش، ص۳۳۶)}} عبدالرحمن در تابستان ۱۲۶۹ش، پسرعمویش عبدالقدوس را والی هزاره‌ها و مستقر بامیان کرد و دستور داد با زبان یا شمشیر، آنان را به اطاعت وادارد.<ref>کاتب، سراج التواریخ، ۱۳۷۰ش، ج۳، بخش اول، ص۴۸۰.</ref><br>


===تسلط اولیه===
===تسلط اولیه===
Image-reviewer، abusefilter، autopatrolled، botadmin، دیوان‌سالاران، eliminator، import، مدیران رابط کاربری، ipblock-exempt، movedable، oversight، patroller، reviewer، rollbacker، مدیران، translationadmin
۹٬۴۳۸

ویرایش