ابوبکر بن ابیقحافه: تفاوت میان نسخهها
←آغاز خلافت
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
، [[براء بن عازب]]، [[ابی بن کعب انصاری|ابی بن کعب]]، [[حذیفة بن یمان|حذیفه بن یمان]]، [[خزیمه بن ثابت]]، [[ابوایوب انصاری|ابو ایوب انصاری]]، [[سهل بن حنیف]]، [[عثمان بن حنیف]]، [[ابو الهیثم بن تیهان|ابوالهیثم بن التیهان]]، [[سعد بن ابیوقاص| سعد بن ابی وقاص]] و [[ ابوسفیان |ابوسفیان بن حرب]].<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۳-۱۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۹۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۴۴-۶۱.</ref> از این میان جز سعد بن عباده که خود مدعی خلافت بود و کسانی چون ابوسفیان و هوادارانش که مقاصد دنیوی داشتند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸.</ref>، گروهی به استناد سابقه علی(ع) در اسلام، خدمات درخشان و قرابت و خویشی او با پیامبر یعنی همان ادلهای که در سقیفه برای اولویت ابوبکر در امر خلافت بدانها استناد شده بود و علی(ع) و بنی هاشم نیز صرفاً از باب الزام مخالفان بدان احتجاج میکردند<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶؛ نهجالبلاغه، خطبه ۶۷.</ref> خلافت را حق علی(ع) میدانستند و گروهی دیگر شیعیان علی(ع) مسأله جانشینی و رهبری جامعه اسلامی را والاترین مقام مذهبی میدانستند و با استناد به آیه «اِنَّ الله اصْطَفی آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ، ذُرّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ…»<ref>سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.</ref> و اینکه حضرت محمد(ص) و خاندان او از ذریه ابراهیماند و دارای همان فضایل و شایستگیها، و نیز آیه «اِنَّما وَلیکُمُ الله وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الّذینَ یقیمونَ الصّلوة وَ یؤتونَ الزّکوهَ وَهُمْ راکِعونَ»<ref>سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> و آیاتی دیگر<ref>نک: مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۲-۳۳؛ طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳.</ref>، همچنین به استناد اخبار متواتری چون، [[حدیث یوم الدار|حدیثدار]]<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۹-۳۲۱؛ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۱، ص۱۱۱.</ref>، [[حدیث منزلت]]<ref>گنجی، کفایة الطالب، ۱۳۶۲ش، ص۲۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۲۳-۲۴؛ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۳-۳۴؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ۱۹۵۰م، ص۳۹.</ref> و [[خطبه غدیر|حدیث غدیر]]<ref>محب طبری، ذخائر العقبی، ۱۳۵۶ق، ص۶۷-۶۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۰۸-۲۱۴؛ ج۷، ص۳۴۶-۳۵۱.</ref>، قائل به «نص و تعیین» در خلافت بودند.<ref>طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳-۱۱۴.</ref> | ، [[براء بن عازب]]، [[ابی بن کعب انصاری|ابی بن کعب]]، [[حذیفة بن یمان|حذیفه بن یمان]]، [[خزیمه بن ثابت]]، [[ابوایوب انصاری|ابو ایوب انصاری]]، [[سهل بن حنیف]]، [[عثمان بن حنیف]]، [[ابو الهیثم بن تیهان|ابوالهیثم بن التیهان]]، [[سعد بن ابیوقاص| سعد بن ابی وقاص]] و [[ ابوسفیان |ابوسفیان بن حرب]].<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۳-۱۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۹۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۴۴-۶۱.</ref> از این میان جز سعد بن عباده که خود مدعی خلافت بود و کسانی چون ابوسفیان و هوادارانش که مقاصد دنیوی داشتند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸.</ref>، گروهی به استناد سابقه علی(ع) در اسلام، خدمات درخشان و قرابت و خویشی او با پیامبر یعنی همان ادلهای که در سقیفه برای اولویت ابوبکر در امر خلافت بدانها استناد شده بود و علی(ع) و بنی هاشم نیز صرفاً از باب الزام مخالفان بدان احتجاج میکردند<ref>ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶؛ نهجالبلاغه، خطبه ۶۷.</ref> خلافت را حق علی(ع) میدانستند و گروهی دیگر شیعیان علی(ع) مسأله جانشینی و رهبری جامعه اسلامی را والاترین مقام مذهبی میدانستند و با استناد به آیه «اِنَّ الله اصْطَفی آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ، ذُرّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ…»<ref>سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.</ref> و اینکه حضرت محمد(ص) و خاندان او از ذریه ابراهیماند و دارای همان فضایل و شایستگیها، و نیز آیه «اِنَّما وَلیکُمُ الله وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الّذینَ یقیمونَ الصّلوة وَ یؤتونَ الزّکوهَ وَهُمْ راکِعونَ»<ref>سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> و آیاتی دیگر<ref>نک: مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۲-۳۳؛ طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳.</ref>، همچنین به استناد اخبار متواتری چون، [[حدیث یوم الدار|حدیثدار]]<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۹-۳۲۱؛ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۱، ص۱۱۱.</ref>، [[حدیث منزلت]]<ref>گنجی، کفایة الطالب، ۱۳۶۲ش، ص۲۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۲۳-۲۴؛ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۳-۳۴؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ۱۹۵۰م، ص۳۹.</ref> و [[خطبه غدیر|حدیث غدیر]]<ref>محب طبری، ذخائر العقبی، ۱۳۵۶ق، ص۶۷-۶۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۰۸-۲۱۴؛ ج۷، ص۳۴۶-۳۵۱.</ref>، قائل به «نص و تعیین» در خلافت بودند.<ref>طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳-۱۱۴.</ref> | ||
سعد بن عباده تا پایان عمر خود با ابوبکر و عمر بن خطاب بیعت نکرد. وی در خلافت عمر به [[شام]] کوچ کرد و در حوران نیمشبی او را کشته یافتند.<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۲-۲۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۶۱۶-۶۱۷.</ref> اما بلاذری به روایت از مدائنی، ابومخنف و کلبی آورده است که عمر مردی را به حوران گسیل کرد و بدو فرمان داد که او را تطمیع کن و به بیعت فرا خوان و اگر نپذیرفت، از خدا بر ضد او یاری خواه. آن مرد با سعد دیدار کرد و چون نتوانست از او بیعت بگیرد، با تیری وی را کشت. بلاذری سپس به روایت مشهوری که بر طبق آن «سعد به دست [[جن|جنیان]] کشته شده»، اشاره میکند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۹؛ قس: ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۶۰.</ref> | سعد بن عباده تا پایان عمر خود با ابوبکر و عمر بن خطاب بیعت نکرد. وی در خلافت عمر به [[شام]] کوچ کرد و در حوران نیمشبی او را کشته یافتند.<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۲-۲۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۶۱۶-۶۱۷.</ref> اما بلاذری به روایت از مدائنی، ابومخنف و کلبی آورده است که عمر مردی را به حوران گسیل کرد و بدو فرمان داد که او را تطمیع کن و به بیعت فرا خوان و اگر نپذیرفت، از خدا بر ضد او یاری خواه. آن مرد با سعد دیدار کرد و چون نتوانست از او بیعت بگیرد، با تیری وی را کشت. بلاذری سپس به روایت مشهوری که بر طبق آن «سعد به دست [[جن|جنیان]] کشته شده»، اشاره میکند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۹؛ قس: ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۶۰.</ref>براساس برخی گزارشها وقتی ابوقحافه، پدر ابوبکر از به قدرت رسیدن پسرش مطلع شد [[آیه ملک |آیه ۲۶ سوره آل عمران]] را خواند ولی پس از این که پرسید به چه دلیلی او به زمامداری رسید گفتند به سبب این که سنش زیاد بود؛ ابو قحافه در پاسخشان گفت من که از او سنم ببیش تر است. و در نقل دیگری ابوقحافه پرسید چرا علی را به زمامداری برنگزیدند؟ گفتند چون علی سنش کم است و ابوبکر سنش بیش تر بود و او درپاسخ گفت اگر به زیادی سن باشد من که سنم بیش تر است و افزود که در حق علی ظلم کردند زیرا که پیامبر برای او بیعت گرفته بود و به فرمان داده بود که با او بیعت کنیم. <ref>طبرسی، الاحتجاج،۱۳۸۶ق، ج۱، ص۱۱۵. | ||
</ref> | |||
==بیعت گرفتن از امام علی(ع)== | ==بیعت گرفتن از امام علی(ع)== |