۱۷٬۲۲۳
ویرایش
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
گفته شده که نافع فردی شجاع و تیرانداز بود و از [[ابومخنف|ابومِخنَف]] نقل شده که امیرمؤمنان علی (ع) او را آیین رزم آموخته بود.<ref>وقار شیرازی، عشره کامله، ص۴۰۲.</ref> | گفته شده که نافع فردی شجاع و تیرانداز بود و از [[ابومخنف|ابومِخنَف]] نقل شده که امیرمؤمنان علی (ع) او را آیین رزم آموخته بود.<ref>وقار شیرازی، عشره کامله، ص۴۰۲.</ref> | ||
== | ==واقعه کربلا == | ||
نافع بن هلال قبل از شهادت [[مسلم بن عقیل]] از [[کوفه]] خارج شد<ref>السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۱۴۷.</ref>او یکی از چهار نفری است که در [[عذیب الهجانات]]، به امام حسین (ع) پیوستند. حضرت از او و همراهانش احوال مردم کوفه را پرسید و آنان در پاسخ گفتند: اشراف و بزرگان کوفه به جهت رشوههایی که گرفتهاند علیه شما هستند و بقیه مردم، دلشان با شما ولی شمشیرشان علیه شما است.<ref>ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۳۱.</ref> | نافع بن هلال قبل از شهادت [[مسلم بن عقیل]] از [[کوفه]] خارج شد<ref>السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۱۴۷.</ref>او یکی از چهار نفری است که در [[عذیب الهجانات]]، به امام حسین (ع) پیوستند. حضرت از او و همراهانش احوال مردم کوفه را پرسید و آنان در پاسخ گفتند: اشراف و بزرگان کوفه به جهت رشوههایی که گرفتهاند علیه شما هستند و بقیه مردم، دلشان با شما ولی شمشیرشان علیه شما است.<ref>ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۳۱.</ref> | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
در نیمههای شب [[عاشورا]]، [[امام حسین(ع)]]، برای بررسی تپهها و گردنههای اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع متوجه شد و آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد. | در نیمههای شب [[عاشورا]]، [[امام حسین(ع)]]، برای بررسی تپهها و گردنههای اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع متوجه شد و آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد. | ||
امام(ع) متوجه حضور نافع | امام(ع) متوجه حضور نافع شد و پرسید: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟» | ||
نافع گفت: «ای فرزند [[رسول خدا(ص)]]! خروج شما از خیمهگاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخته است.» | نافع گفت: «ای فرزند [[رسول خدا(ص)]]! خروج شما از خیمهگاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخته است.» | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
پس از انجام بازرسی، حضرت(ع) در راه بازگشت به نافع فرمود: «آیا نمیخواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟» | پس از انجام بازرسی، حضرت(ع) در راه بازگشت به نافع فرمود: «آیا نمیخواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟» | ||
نافع خود را به روی قدمهای امام(ع) انداخته، گفت: «شمشیری دارم که به هزار درهم میارزد و اسبی دارم که به همین اندازه میارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمیشوم.»<ref>بهبهانی، الدمعة الساکبة ج۴، | نافع خود را به روی قدمهای امام(ع) انداخته، گفت: «شمشیری دارم که به هزار درهم میارزد و اسبی دارم که به همین اندازه میارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمیشوم.»<ref>بهبهانی، الدمعة الساکبة ج۴، ص۲۷۳؛ المقرم،مقتل الحسین(ع)، ص۲۱۹.</ref> | ||
پس از آن گفتگو امام(ع) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرشان [[زینب کبری|زینب(س)]] شدند. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام(ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب(س) به امام(ع) عرض کرد: | پس از آن گفتگو امام(ع) به اردوگاه برگشتند و وارد خیمه خواهرشان [[زینب کبری|زینب(س)]] شدند. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام(ع) نشسته بود که شنید [[حضرت زینب(س)]] به امام(ع) عرض کرد: | ||
:::«آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.» | :::«آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.» | ||
امام(ع) در پاسخ فرمود: | امام(ع) در پاسخ فرمود: | ||
:::«به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به | :::«به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.» | ||
نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد [[حبیب بن مظاهر]] رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به امام(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.<ref>بهبهانی، الدمعة الساکبة ج۴، ص۲۷۳-۲۷۴.</ref> | نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد [[حبیب بن مظاهر]] رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به امام(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.<ref>بهبهانی، الدمعة الساکبة ج۴، ص۲۷۳-۲۷۴.</ref> |
ویرایش