کاربر:H.shamloo/صفحه تمرین۱

از ویکی شیعه

تیتر

پیدایی مجاهدین خلق حاصل تنش میان دولت و جامعه در نیمه دهه ۱۹۷۰ میلادی (۱۳۵۰ شمسی) بود.[۱] ایده های شریعتی با سرعت تمام در میان روشنفکران جوان در حال گسترش بود. برخی از پیروان او یک سازمان چریکی به نام مجاهدین خلق تشکیل دادند.[۲]

شرکت مجاهدین خلق و فدائیان خلق در درگیری های مسلحانه منجر به انقلاب اسلامی[۳]

عدم شرکت و تحریم انتخابات همه پرسی قانون اساسی در ۱۲ آذرماه ۱۳۵۸ش از سوی مجاهدین خلق.[۴]

مجاهدین شمار متعددی از مقامات سرشناس کشور از جمله رئیس دیوان عالی کشور، سخنگوی مجلس خبرگان، رئیس دادگاه انقلاب، فرمانده ژاندارمری، سردبیر روزنامه کیهان، چهارتن از وزرای کابینه، ده تن از معاونین وزرای مختلف، بیست و هشت نماینده مجلس، دو امام جمعه، رئیس جمهور (محمدعلی رجایی) و نخست وزیر او (محمدجواد باهنر) را ترور کردند.[۵]

تیتر

پیشینه سازمان مجاهدین خلق ایران نیز همچون سازمان فدائیان خلق به اوایل دهه ۱۳۴۰ش باز می‌گردد. در حالی که اعضای سازمام فدائیان خلق اغلب از حزب توده و جناح مارکسیست جبهه ملی بودند، اعضای سازمان مجاهدین را جناح مذهبی جبهه ملی به خصوص نهضت آزادی تشکیل می دادند.[۶]

این سازمان در سال ۱۳۴۵ش توسط شش تن از اعضای پیشین نهضت آزادی و از فارغ التحصیلان دانشگاه تهران تشکیل شد: محمد حنیف نژاد (۱۳۱۷-) ، سعید محسن، محمد عسکری زاده، رسول مشکین فام، علی اصغر بدیع زادگان و احمد رضایی.[۷]

حنیف نژاد از یک خانواده روحانی اهل تبریز بود که در دوران دانشگاه به نهضت آزادی پیوست و پس از قیام پانزده خرداد مدتی به زندان افتاد و در زندان با سید محمود طالقانی و مهدی بازگان آشنا شد. او پس از آزادی از زندان با آشنایی با انقلاب های چپ با نگاه انتقادی به نهضت آزادی به خاط مشی میانه رو با برخی هم فکرانش سازمان مجاهدین را پایه گزاری کرد.[۸]

سعید محسن از یک خانواده روحانی اهل زنجان و فارغ التحصیل دانشکده فنی دانشگاه تهران بود که در دانشگاه عضو نهضت آزادی شد. او پس از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ به زندان افتاد.[۹]

باقی اعضای هسته اولیه در خانواده های مختلف از نظر طبقات اجتماعی رشد کرده بودند.[۱۰]

هسته اولیه سازمان به تدریج در دیگر استان های ایران رشد کرد و شعبه هایی تشکیل داد. مدتی بعد شش تن از اعضای آن برای آموزش نظامی چریکی نزد سازمان آزادی بخش فلسطین به اردن رفتند.[۱۱]

مفسران و نظریه پردازان سازمان به ویژه حنیف نژاد و رضایی، اسلام را مطابق با دیدگاه نهضت آزادی تفسیر کردند و به تدریج به همان چیزی رسیدند که علی شریعتی رسیده بود. در واقع، اندیشه های شریعتی و مجاهدین آنچنان به هم نزدیک بود که بسیاری شریعتی را الهام بخش مجاهدین می دانستند. هرچند که سازمان مجاهدین پیش از سخنرانی های شریعتی در حسینیه ارشاد، در سال ۱۳۴۶ش، مبانی نظری خود را ترتیب داده بود. با این حال روشن است که در سال های بعدی دیدگاه ها و تفسیرهای شریعتی درباره جنبه های انقلابی تشیع تأثیر غیرمستقیم چشمگیری بر سازمان مجاهدین داشت.[۱۲]

نخستین اثر نظری مجاهدین کتاب نهضت حسینی نوشته احمد رضایی بود. بحث اصلی کتاب این بود که نظام توحیدی مورد نظر پیامبر نوعی نظام توحیدی بی طبقه بود که برای صلاح عامه گام برمی داشت. از دیدگاه رضایی ائمه شیعه(ع) به ویژه امام حسین(ع) علیه زمین داران فئودال و سرمایه داران تاجرپیشه استثمارگر و همچنین خلفای غاصبی که به هدف راستین نظام توحیدی خیانت کرده بودند قیام کردند. به نظر مجاهدین، این وظیفه همه مسلمانان بود که مبارزه را تا برقراری جامعه بی طبقه و نابودی هرگونه ظلم، به ویژه امپریالیسم، سرمایه داری و روحانیت محافظه کار، ادامه دهند.[۱۳]

متن برای جعبه نقل قول ایران بین دو انقلاب ص ۶۰۵.

سازمان مجاهدین عملیات نظامی خود را از مرداد ماه ۱۳۵۰ش آغاز کرد. نخستین عملیات بر هم زدن جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، با بمب گذاری در تأسیسات برق تهران و تلاش برای ربودن هواپیمار ایران ایر بود که به دستگیری نه تن از مجاهدین انجامید. با تخلیه اطلاعاتی یکی از این دستگیرشدگان بر اثر شکنجه شصت و شش عضو دیگر دستگیر شدن و ظرف چن ماه همه اعضای اولیه کادر رهبری گروه یا اعدام شدند یا در درگیری های خیابانی جان خود را از دست دادند. با این حال گروه به حیات خود ادامه داد، عضوگیری کرد، از نهضت آزادی کمک مالی گرفت، به تداوم فعالیت های حسینه ارشاد کمک کردند، نشریه مخفی جنگل را منتشر کرد. آنان طی چهار سال چندین عملیات و ترور را سامان دادند؛ عملیاتی چون دستبرد به بانک ها و ترورهایی مانند ترور رئیس پلیس تهران.[۱۴]

شرح باقی عملیات ها و ترورهای مجاهدین[۱۵]

اعضای مجاهدین از نسل جوان طبقه روشنفکر بود که بیشتر فرزندان تجار، بازاریان، روحانیان و دیگر اعضای طبقه متوسط سنتی بودند.[۱۶]

همه اعضای مجاهدین بدون استثناء شیعه بودند.[۱۷]

اغلب اعضای سازمان مجاهدین از بین دانشجویان رشته های علوم تجربی مهندسی و کشاورزی بودند.[۱۸]

ایدئولوژی ارائه شده از سوی مجاهدین خلق با ایدئولوژی گروه مارکسیست فدائیان خلق تفاوت چندانی نداشت و در آن صورت‌بندی مارکسیستی از وضعیت جامعه ایران و راه برون رفت از آن با اتکا به مبارزه مسلحانه دیده می شد.[۱۹] نزدیکی عقاید مجاهدین به چریک‌های غیرمذهبی مارکسیست طوری بود که رژیم پهلوی از آنان با عنوان «مارکسیست‌های اسلامی» یاد می‌کرد و ادعا می کرد که اسلام تنها پوششی برای پنهان کردن عقاید مارکسیستی آنهاست.[۲۰] در پاسخ مجاهدین می گفتند:‌ گرچه مارکسیسم را چونان روش پیشرفته تحلیل اجتماعی می پذیرد، ماتریالیسم را مردود می داند و اسلام را سرچشمه الهام فرهنگ و ایدئولوژی خود قلمداد می کند.

ربط اسلام و مارکسیسم از نظر مجاهدین برای جعبه نقل قول[۲۱]

هدف آنان از مبارزه سرنگونی رژیم شاهنشاهی و ایجاد جامعه بی طبقه توحیدی با پایان دادن به وابستگی به غرب، ایجاد اقتصادی غیر وابسته، دادن آزادی بیان به توده ها، توزیع دوباره ثروت قلمداد شده است.[۲۲]

سازمان مجاهدین، پس از سال ۱۳۵۱ش، به مارکسیسم گرایش بیشتری پیدا کرد.[۲۳]

مجاهدین علاوه بر مطالعه بر روی انقلاب ها اعضای خود را برای کار به کارخانه ها می فرستادند.[۲۴]

در اواخر سال ۱۳۵۳ش برخی از سران مجاهدین از ضرورت ترکیب مارکسیسم و اسلام سخن می گفتند. سرانجام در اردیبهشت ۱۳۵۴ش بیشتر رهبران سازمان که هنوز آزاد بودند به پذیرش مارکسیسم و مارکسیست- لنینیست شدن سازمان رای دادند. کادر رهبری سازمان اعلام کرد که پس از ده سال زندگی مخفی و چهارسال مبارزه مسلحانه و و دو سال بازاندیشی ایدئولوژیکی گسترده، به این نتیجه رسیده است که نه اسلام، بلکه مارکسیسم فلسفه راستین است؛ زیرا اسلام ایدئولوژی طبقه متوسط است ولی مارکسیسم ایدئولوژی رستگاری و رهایی طبقه کارگر است.[۲۵]

نامه مجتبی طالقانی به پدرش درباره اسلام و مارکسیسم[۲۶]

با این چرخش ایدئولوژیک شکاف عمیقی در سازمان مجاهدین پدید آمد که به درگیری و تسویه های داخلی منجر شد. از اردیبهشت ۱۳۵۴ش سازمان مجاهدین به دو جناح رقبی تقسیم شده بود که هر یک نشریه، تشکیلات و فعالیت های ویژه خود را داشتند.[۲۷]

شرح فعالیت های خرابکاری و ترور مجاهدین در سال ۱۳۵۴[۲۸]

در اواخر سال ۱۳۵۵ش هر دو جناح اسلام و مارکسیست مجاهدین متحمل ضربات سنگین از سوی رژیم پهلوی شدند به طوری که دست به تجدیدنظر در تاکتیکهای خود زدند. جناح مجاهدین اسلامی به فعالیت های خود در دانشگاه ها ادامه داد و آثار خود و شریعتی را منشر کردند.[۲۹]

گرچه سازمان مجاهدین، مانند سایر سازمان های چریکی ضد حکومت، نتوانست رژیم را سرنگون کند، تأثیر چشم گیری در تضعیف رژیم و درگیر کردن آن داشتند؛ تجربیات آنان در کنار سلاح‌های انبارشده‌شان از زمان آزادشدن بیشتر زندانیان سیاسی در نیمه دوم سال ۵۶ش تأثیر چشم گیری در درگیری های منجر به سقوط حکومت پهلوی در بهمن ۱۳۵۷ش داشت.[۳۰]

تیتر

سازمان مجاهدین خلق ایران (مارکسیست-لنینیست) در سال ۱۳۵۴ش از درون سازمان مجاهدین مسلمان ایجاد شد. اکثریت سازمان که معمولاً مجاهدین مارکسیست نامیده می شدند، به دیگران پیوستند تا در بهمن ۱۳۵۸ش، سازمان پیکار را به وجود آوردند.[۳۱]

روشنفکران مسلمان مبارز در سال ۱۳۴۴ش سازمان مجاهدین خلق ایران را تشکیل دادند.[۳۲]

مجاهدین برداشت خاص خود را از اسلام انقلابی و ارتباط آن با مبارزه مسلحانه و انقلاب داشتند: بهترین توصیف از برداشت پایه گذاران مجاهدین از اسلام را تجدیدنظر طلبی دانسته شده است. نظر آنان این بود که اسلام را با مفاهیم مدرن و تب انقلابی دهه ۱۳۴۰ش تطبیق دهند و برای این کار مارکسیسم را انتخاب کردند.[۳۳]

اقتباس از مارکسیسم و تجدیدنظرطلبی در اسلام سنتی را موجب اصلی عدم پشتیبانی مستقیم امام خمینی از آنان تلقی شده است. مجاهدین مسلمان طی جلساتی با آیت الله خمینی، بین سالهای ۱۳۵۰-۱۳۵۲ش نظرات خود را توضیح دادند و تقاضای پشتیبانی کردند که امام خمینی به‌دلیل عدم اعتقاد به مبارزه مسلحانه و نیز توجه آنان به مارکسیسم از حمایت آنان خودداری کرد.[۳۴] دو عضو مجاهد که به دیدار امام خمینی رفتند بعداً از سردمداران تغییر ایدئولوژی سازمان به مارکسیست شدند.[۳۵] سالها بعد امام خمینی اظهار کرد که او خیلی زود دریافته که گرچه مجاهدین مسلمان به قرآن تکیه می کنند، در واقع بر ضد اسلام هستند.[۳۶]

در شهریور ۱۳۵۰ش، پیش از آنکه مجاهدین بتوانند دست به عملیات مسلحانه بزرگی دست بزنند، نیروهای امنیتی توانستند ضربه سنگین و گسترده ای به آنان بزنند. ۶۹ عضو از جمله ۱۱ تن از رهبران محاکمه شدند که سازمان با خلأ قدرت روبه رو و مجبور به تجدید سازمان شد: سازمان به سه شاخه مجزا (تئوریک، کارگری، نظامی) تقسیم شد و در رأس هر کدام یکی از اعضای شورای رهبری قرار گرفت. با دستگیری و کشته‌شدن دو نفر از اعضای شورای رهبری مجید شریف واقفی (۱۳۲۸-۱۳۵۴ش) و محمدتقی شهرام (۱۳۲۷-۱۳۵۴ش) جای آنها را پر کردند.[۳۷]

بین سالهای ۵۱ تا ۵۴ ش که مجاهدین به حملات خود به رژیم شدت بخشیدند، شاخه تئوریک زیر نظر تقی شهرام به بازبینی وضعیت اسلام در سازمان پرداخت. او به زودی به آنجا رسید که در روش مبارزه باید اسلام را در مرتبه دوم پس از مارکسیسم قرار داد. شهرام توانست که یکی دیگر از شاخه نظامی سازمان را با خود همراه کند ولی برای همراه کردن شاخه کارگری، به‌رهبری شریف واقفی و معاونت مرتضی صمدیه لباف با مشکل روبه‌رو شد. رهبران دو شاخه تئوریک و نظامی وقتی از متقاعد کردن شریف واقفی ناامیدشدند تصمیم به حذف او گرفتند. از سوی دیگر شریف واقفی تلاش کرد وفاداران به ایدئولوژی اسلامی در سازمان را دوباره سازماندهی کند. این برنامه شریف واقفی از سوی همسر سازمانیش که مارکسیست شده بود فاش شد. در اردیبهشت ۱۳۵۴ش به ابتکار عمل تقی شهرام شریف واقفی کشته شد و جسدش سوزانده و در اطراف تهران رها شد. صمدیه لباف هم در درگیری با جناح شهرام زخمی شد و در بیمارستان توسط ساواک شناسایی و بعدا اعدام شد.[۳۸]

این تصفیه خونین در درون سازمان مجاهدین خلق بین جناح مسلمان و مارکسیست ایجاد دشمنی کرد که هرگز برطرف نشد. رژیم پهلوی نیز از این تقابل میان سازمان نهایت بهرهبرداری تبلیغاتی را کرد؛ زیرا این رخداد تأییدی بود بر مارکسیست اسلامی خوانده شدن مجاهدین از سوی شاه.[۳۹]

مجاهدین مارکسیست در شهریور ۱۳۵۴ش تغییر ایدئولوژی خود به مارکسیسم را اعلام کردند و کنترل بخش عمده ای از سازمان را تا انقلاب اسلامی به دست گرفتند؛ با اینکه اقلیت مسلمان سازمان مدعی بود که تنها ۲۰ درصد طرفدار انشعاب سازمان هستند. از سوی دیگر اکثر اعضای برجسته سازمان مارکسیست شدند.[۴۰] مجاهدین مارکسیست در بیانیه خود روشن کردند که تغییر موضوع عقیدتی از بالا به پایین بوده و کسانی که حاضر به «اصلاح» خود نشدند در حدود ۵۰ درصد تصفیه شدند.[۴۱]

سازمان در نخستین اطلاعیه علنی درباره تغییر ایدئولوژیک خود نوشت: در آغاز گمان می کردیم می توانیم مارکسیسم و اسلام را ترکسب دهیم و فلسفه جبر تاریخ را بدون ماتریالیسم و دیالکتیک بپذیریم. اینک دریافتیم که چنین پنداری ناممکن است... ما مارکسیسم را انتخاب کردیم زیرا راه درست و واقعی برای رهاساختن طبقه کارگر زیر سلطه است.[۴۲]

درک مجاهدین مارکسیست از مارکسیسم در هنگام پیدایش آن در بهترین حالت کودکانه، سطحی، و کم مایه و درکشان از جامعه و تاریخ ایران بسیار محدود و بازده تئوریک آنان ناچیز بوده است. این ویژگی ها در سازمان باقی ماند و پس از انقلاب سازمان پیکار وارث آن شد.[۴۳]

مجاهدین مارکسیست در بیانیه تغییر ایدئولوژیک درباره تصفیه ها ساکت ماندند و در عوض اعلام کردند که از سال ۵۳ اکثریت مسلمان به این نتیجه رسیده بودند که مبارزه سازمان با رژیم به بن بست رسیده است.[۴۴]

برجسته ترین عملیات مجاهدین مارکسیست در فاصله تغییر موضع تا روزهای انقلاب ۱۳۵۷ش، قتل یک سرلشکر ساواک و دو مستشار نظامی امریکایی و تلاش ناموفق برای ترور یک دیپلمات امریکایی بود. مجاهدین مارکسیست در رخدادهای انقلابی که به سرنگونی رژیم انجامید شرکت کردند اما به اعتراف خودشان نقش آنها در مقایسه با فداییان غیرنظامی و حاشیه‌ای بود.[۴۵]

تیتر

علی شریعتی به روشنی با مجاهدین خلق همدلی داشت. مجاهدین خلق گروهی بودند که پایبند اسلام بودند امام به نوعی مارکسیسم غیر ماتریالیستی روی آورده بودند.[۴۶]

مجاهدین خلق مبارزه مسلحانه را نوعی ضرورت اخلاقی و شهادت‌طلبی دینی می‌دانستند که دلیلی بر اصالت انقلابی و دوری از خیانت سیاسی بود.[۴۷]

بیژن جزنی، تئوری پرداز مارکسیسم فدایی خلق، مجاهدین را متهم به استفاده ابزاری از تشیع به عنوان ایدئولوژی بسیج انقلابی توده ها کرده بود و فروپاشی تئوریک آنان را پیش بینی کرده بود. از نظر او مرجعیت توده مذهبی که مجاهدین در پی جذب آنان بودند در دست مراجع مذهبی شیعه بود که می توانستند با یک حکم تکفیر علیه مجاهدین آنان را دچار فروپاشی کنند.[۴۸]

تیتر

در اینجا [ایران] جریان‌های پیچیده و گمراه کننده‌ای وجود دارد که توجه و آگاهی حضرتعالی ضرورت دارد: ... جریان دوم، جریان به اصطلاح گروه مسمّی به مجاهدین است. اینها در ابتدا یک گروه سیاسی بودند ولی تدریجاً به صورت یک انشعاب مذهبی دارند در می‌آیند، درست مانند خوارج که در ابتدا حرکتشان یک حرکت سیاسی بود، بعد به صورت یک مذهب با یک سلسله اصول و فروع درآمدند. کوچکترین بدعت اینها این است که به قول خودشان به «خودکفایی» رسیده‌اند و هر مقام روحانی و هر مرجع دینی را نفی می‌کنند. از همین جا می‌توان تا آخر خواند. دیگر اینکه در عین اظهار وفاداری به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفرصادق علیه‌السلام نزد اینها مقدس و محترم است. البته اینها آنهایی هستند که بر مسلک سابق خود باقی هستند [از قبیل مسعود رجوی و یارانش در زندان]، آنها که تغییر موضع [یعنی اعلام تغییر ایدئولوژی] کردند [از قبیل تقی شهرام وبهرام آرام و ...] تکلیفشان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره آنها مع‌الواسطه است، ولی افراد متدین و فهیمی که سالها با آنها در زندان بوده‌اند، هستند و من معتقدم حضرتعالی از آنها -نه فقط از یک نفر آنها- جدا جدا بخواهید نظریات خود و مشهودات خود را بنویسند و خدمت‌تان ارسال دارند. و عجیب این است که هنوز هستند برخی دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهای اینها را توجیه و تأویل می‌کنند.[۴۹]

یکی از نگرانی های مطهری در نامه خود به امام خمینی این بود که رژیم شاه، مارکسیست ها، شریعتی و مجاهدین در حمله به روحانیت با هم همسو شده اند. از نظر او مجاهدین و شریعتی حمله به روحانیت را به قصد نابودی آن و به این دلیل انجام می دهند که مذهب به عنوان قدرتی توده ای را مصادر کنند و در جهت مقاصد خود تفسیر کنند.[۵۰]

تیتر

مجاهدین نماینده افراطی جریان اسلام انقلابی پس از عبور از یک جریان ملی-اسلامی بودند.[۵۱]

چند نفر از شاگردان جوان مهندس بازرگان، از طیف دانشجو و با پیشینه بیشتر بازاری، سازمان را تشکیل دادند.[۵۲]

بیشتر اعضای اصلی مجاهدین از پیروان فکری نهضت آزادی بودند که به تدریج از مشی سیاسی آنان روی گردان شده و چاره را در مبارزه مسلحانه با رژیم شاه دیدند. این افراد در میان تجربه های مبارزاتی ملی- مذهبی از یک سو و تجربه های مارکسیستی از سوی دیگر باید راهی برای مبارزه بر می گزیدند.[۵۳]

گفته شده که مجاهدین را باید فرزندان دو شکست دانست: شکست نهضت ملی در کودتای ۲۸ مردا ۱۳۳۲ش و شکست قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش. علاوه بر این عنصر رادیکالیسم که در آن دوره در جهان شایع بود را در پیدایش آنان دخیل دانست.[۵۴] و جنبش های انقلابی مارکسیستی که دوره اوج خود را در آن سالها طی می کرد. پیدایش مجاهدین معلول برخورد خشن رژیم با مخالفان در جریان نهضت اسلامی دهه چهل شمسی دانسته شده است.[۵۵]

جعفریان معتقد است که تشکیل دهندگان مجاهدین خلق به صورت سازمانی با روحانیت سنتی شیعه ارتباطی نداشتند و با افکار مذهبی ولی ضد سنتی بازرگان انس داشتند.[۵۶]

در سال ۱۳۴۴ش سازمان مجاهدین خلق، نامی که بعداً به آن داده شد را پایه گذاری کردند. محمد حنیف نژاد، سعید محسن، عبدالرضا نیک بین رودسری معروف به عبدی هسته اولیه مجاهدین را تشکیل دادند.[۵۷]

رهبر اولیه سازمان محمد حنیف نژاد بود.[۵۸] فعالیت سازمان به طور رسمی از شهریور ۱۳۴۴ش با انجام کارهای مطالعاتی و تئوریک در زمینه جهان‌شناسی، سیاست و اقتصاد آغاز شد. آنان به دلیل ناکافی دانستن تفسیر رسمی روحانیت از دین با ایجاد گروه های بحث و با الهام از مهندس بازرگان به تدوین ایدئولوژی دینی و سیاسی خود پرداختند و کوشیدند تا متونی آموزشی در این رابطه تدوین کنند.[۵۹]

در سازمان به جز قرآن و نهج البلاغه، از متون تفسیری و حدیثی شیعه کتابی مورد استفاده قرار نمی گرفت. حتی اندیشه های علامه طباطبایی و مرتضی مطهری هم مورد بی اعتنایی کامل بود. تنها برخی نوشته های تفسیری آیت الله طالقانی و آثار مهدی بازرگان بخصوص کتاب راه طی شده طرف توجه آنان بود.[۶۰]

عزت الله سحابی: محمدآقا [محمد حنیف نژاد] آن زمان متوجه شده بود که ماشینی را ساخته و به راه انداخته است که به طور مرتب هم کار می کند ولی به سمت چپ منحرف می شود.[۶۱]

منابع مطالعاتی سازمان قرآن، نهج البلاغه و کتاب راه های طی شده مهندس بازرگان بود. کتاب راه های طی شده طرف علاقه شدید حنیف نژاد و سعید محسن بود. اساس این کتاب این بود که راه انبیاء و راه بشر یکی است؛ مجاهدین خلق از این گزاره چنین نتیجه گرفته بودند که راه راه مارکس و لنین هم مانند راه انبیاء است.[۶۲]

گفته شده که بازرگان در حکم پدر معنوی و فکری مجاهدین بود. اندیشه های او تا سال ۱۳۵۲ش محور اندیشه دینی سازمان بود و به گفته یکی از سران سازمان گسست فلسفی از اندیشه های بازرگان در نیمه دهه ۵۰ رخ داد.[۶۳]

مجاهدین تلاش می کردند به یافته های مارکسیستی رنگی مذهبی بزنند و با آیه ای قرآن برای آن توجیهی پیدا کنند.[۶۴]

مجاهدین در زمینه تجارب مبارزاتی برخی از آثار جنبش های ملی در کشورهای عربی، چون فلسطین و الجزایر را ترجمه کردند.[۶۵]

آشنایی مجاهدین با آثار مارکسیستی موجب شیفتگی سران آنان نسبت به این ایدئولوژی شد. به طوری که از حنیف نژاد نقل شده که می گفت: یک مارکسیست خوب نمی تواند مسلمان خوبی نباشد. یا کسی دیگر از آنان گفته بود که به نظر ما مائو (رهبر انقلاب کمونیستی چین) یک موحد است و فی سبیل الله گام بر می دارد. حنیف نژاد محو اندیشه های مائو (کمونیسم چینی) شده بود.[۶۶]

حنیف نژاد: بدون آشنایی با فرهنگ انقلابی عصر حاضر درک عظمت آیات قرآن هیچ ممکن نیست. در اینجا حتماً کتب زیر را بخوانید: کتابچه سرخ مائو، امپریالیسم و کلیه مرتجعین تاریخ ببر کاغذی هستند، [هر سه کتاب های مائو][۶۷]

دو دیدگاه متضاد در فرهنگ آموزشی سازمان بود: ماتریالیسم و مذهب؛ این فرهنگ نه ماتریالیستی بود و نه مذهبی. [۶۸]

به گفته یکی از اعضا، سازمان دارای گروه ایدئولوژیک بود. سازمان بر اساس برخی آثار مارکسیستی و مائوایستی تألیفاتی آموزشی انجام داده بود. آموزش سازمان در چهار قسمت خلاصه می شد: یک قسمت ایدئولوژی که کتاب های مهندس بازرگان خوانده می شد، سپس پرسش و پاسخ از این کتاب ها و بعد تفسیر قرآن و نهج البلاغه[۶۹]

به گفته یکی از اعضای مجاهدین، متون مذهبی (قرآن و نهج البلاغه) از دیدگاهی روشنفکرانه بازشکافی می شد به طوری که برداشتی نوین از مفاهیم اسلامی ارائه می شد که با تفسیری که در مساجد توسط روحانیت سنتی ارائه می شد متفاوت بود.[۷۰]

اینکه برای سازمان مبارزه اصل بود یا حرکت در مسیر مکتب، آنان بعد از اینکه تغییر ایدئولوژی به مارکسیسم دادند ادعا کردند که اصل برای آنان مبارزه بوده و آنان پس از برداشت راهکارهالی مبارزه از جنبش های چپ روز جهان آن را با معارف قرآن تطبیق می دادند. از نظر جعفریان این ادعا درباره دوران چهارساله ابتدایی اولیه آن نادرست است و برای آنان مذهب دغدغه ای جدی بوده و آنها سالها با برداشتی نادرست درباره آن تأمل کردند و به تدوین ایدئولوژی سازمان پرداختند.[۷۱]

نخستین کتاب سازمان «متدولوژی شناخت» که دیدگاه‌های موجود در آن تفاوتی با دیدگاه های مارکسیستی نداشت. این کتاب نوشته حسین روحانی از اعضای عقیدتی سازمان بود. این کتاب حاصل مطالعات جمعی بود که در نهایت زیرنظر حنیف نژاد تألیف شده بود.[۷۲]

جلال الدین فارسی نقل کرده که جزوه شناخت مجاهدین را در سال ۱۳۵۱ش در بغداد و نجف در دست برخی اشخاص و حتی طلاب دیده است. جلال الدین فارسی این کتاب را برای امام خمینی می برد و امام هم نظر او (کتابی مارکسیستی با پوسته ای اسلامی) را تأیید می کند.[۷۳]

امام خمینی به فارسی می گوید که مطهری هم از من خواسته تا مجاهدین را تأیید کنم ولی من نکردم. جعفریان احتمال می دهد که این موضوع مربوط به وایل کار مجاهدین بوده باشد چون مطهری با اولین برخورد با این کتاب در برابر آن موضع گرفته است.[۷۴] به نقل از جعفریان عده دیگری هم به مارکسیستی بودن معارف پایه ای کتاب شناخت اذعان کرده بودند.[۷۵]

دومین کتاب راه انبیاء راه بشر نوشته محمد حنیف نژاد که بر اساس تئوری بازرگان در کتاب راه طی شده است با این تفاوت که صورتی مارکسیستی پیدا کرده است.[۷۶] در این کتاب شیوه های مبارزه عیناً از آثار مائو نقل شده است.[۷۷]

سومین اثر کتاب تکامل نوشته علی میهن دوست مشهور به علی عقیدتی است که خلاصه ای یک کتاب مارکسیستی به نام حیات، طبیعت و منشأ و تکامل آن است که از مطالب کتاب یک ماتریالیست انگلیسی هم در آن استفاده شده بود. در این کتاب راه تکامل (بر اساس نظریه ماتریالیسم تاریخی) و راه خدا یکی انگاشته شده بود.[۷۸]

یکی دانستن راه خدا و راه تکامل یکی از نظریه های بنیادی سازمان بود که در تعریف کفر و ایمان به کار آنها می آمد. از نظر آنان با این نظریه می شد که مارکس و مائو را موحد دانست و گفت که آنان در راه خدا گام می زدند چون آنان در راه تکامل بشر تلاش می کردند.[۷۹]

اقتصاد به زبان ساده تألیف محمود عسکری زاده که نوعی تبیین اقتصادی از منظری مارکسیستی بود.[۸۰]

کتاب امام حسین یا راه امام حسین(ع) با نام اصلی سیمای یک مسلمان که تحت سرپرستی احمد رضایی تألیف شد.[۸۱]

سعید محسن جزوه ای به نام مقدمه‌ای بر مطالعات مارکسیستی نگاشت که بعد از انقلاب دستمایه نگارش دینامیزم قرآن توسط مسعود رجوی قرار گرفت اساس آن تطبق آیات محکم و متشابه قرآن با بحث روبنا و زیربنا در جهان نگری مارکسیستی بود.[۸۲] جعفریان تغییر نام این کتاب را شگفت و نمودی از نگاه مجاهدین به مارکسیسم و اسلام می داند.[۸۳]

جزوه مبارزه چیست نوشته عبدی نیک‌بین که در آن مبارزه اصلاحی نفی و بر حرکت توده ها به وسیله مبارزه مسلحانه تأکید شده و لازمه این مبارزه دانستن علم مبارزه که همان مارکسیسم است دانسته شده است.[۸۴]

به‌گفته یکی از اعضای مجاهدین، سازمان معتقد بود که باید اسلام اصیل و بی پیرایه را از منبع اصلی آن قرآن و تا حدی نهج البلاغه گرفت و آن هم نه بر اساس استنباطات مفسرین، و بعد بر اساس استنباط سازمان که مجهز به علم مبارزه (مارکسیسم) بود. [۸۵]

به‌گفته یکی از اعضای مجاهدین، سازمان اصول پنجگانه دین و مذهب را قبول داشت با این توضیح که در مورد نبوت و امامت قائل به عصمت پیامبر(ص) و ائمه(ع) نبود و معتقد بود که آنان دچار خطا اشتباه می‌شوند. درباره غیبت امام زمان هم سکوت می‌کردند. مجاهدین مهمترین اصل دیالکتیک (تقدم ماده بر روح) را رد می کردند، ولی در باقی اصول بنیادی ماتریالیسم (از جمله ماتریالیسم تاریخی) با مارکسیست ها هم نظر بودند.[۸۶]

نگاه روحانیان سنتی و در عین حال مبارز این بود که آثار مجاهدین آثاری مارکسیستی با لعابی اسلامی است.[۸۷]

جاذبه مارکسیسم در دهه چهل و پنجاه شمسی در ایران موجب شد تا مجاهدین سعی کنند از این جاذبه در نگاه خود برای جذب جوانان به سوی سازمان خود استفاده کنند.[۸۸]

سران مجاهدین قائل بودند برخی از اصول مارکسیسم (مانند حرکت) از معارف دینی بوده و مؤمنان نسبت به آن فضل تقدم داشته اند.[۸۹]

مجاهدین علمی بودن مارکسیسم را به عنوان علم مبارزه پذیرفتند و از سوی دیگر به دلیل خاستگاه و علایق مذهبی تلاش کردند آن را با دین تلفیق کنند. این تلفیق استراتژی اصلی آنان برای تدوین ایدئولوژی سازمان بود.[۹۰] و اساس تناقض ایدئولوژی آنان هم همین تلفیق بود که بعدا خود را نشان داد.[۹۱]

نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس و بازتاب آن در ایجاد طبقات اجتماعی مهم ترین دیدگاه مجاهدین برای تحلیل وضعیت جامعه ایران در آن زمان بود. آنان تلاش می کردند که مباحث مذهبی را در بستر این ایدههای بنیادی مارکسیستی تفسیر کنند؛ مثلا آیه ۴۰ سوره حج را بر اساس نظریه طبقاتی اجتماع و نزاع این طبقات و پیروزی نهایی طبقه کارگر تبیین می کردند.[۹۲]

مجاهدین در جریان مبارزه علیه رژیم تفاوتی میان مسلمان و مارکسیسم نمی‌گذاشتند. [۹۳]

دین شناسی سازمان مشتمل بر یک هسته و یک پوسته بود: هسته مارکسیستی و پوسته ای اسلامی که بزرگ شدن این هسته شکستن آن پوسته محتوم بود.[۹۴]

جعفریان به تلاش بازماندگان سازمان برای کم کردن نقش دین در مجاهدین اولیه تأکید کرده، به این شکل که آنان می کوشند که اثبات کنند مجاهدین از ابتدا در پی مبارزه و فعالیت سیاسی بودند و هیچ تأکیدی بر اسلام نداشتند.[۹۵]

جزوات سیاسی اقتصادی از جمله جزوه روستا و انقلاب سفید هم از دیگر جزوات آنان بود که درباره بررسی شرایط انقلابی (آبانماه ۱۳۵۱ش) روستاهای ایران نوشته شده بود.[۹۶]

همچنین کتاب «سازمان‌دهی و تاکتیک‌ها» در تابستان ۱۳۵۳[۹۷]

درباره ارتباط سازمان مجاهدین و روحانیت یکی از سران مجاهدین گفته بود که به نظر من مجاهدین از آغاز امر آخوندیسم و دستگاهی به نام روحانیت را قبول نداشت.[۹۸]

مجاهدین در عین اینکه معتقد بودند که باید از برخی روحانیان شیعه استفاده، اسلامشناسی حوزوی را قبول نداشتند و آن را برای مبارزه کافی نمی دانستند. پیشینه این عدم اعتقاد پیدایش نسلی از اسلام‌شناسان و مدعیان آن بود که روحانی نبودند. نمونه آنها مهدی بازرگان بود که اسوه اسلام‌شناسی مجاهدین به شمار می رفت.[۹۹]

از روحانیانی که سازمان با آنها ارتباط فکری داشتند از سید هادی خسروشاهی، سید علی خامنه ای، علی حجتی کرمانی، سید محمد حسینی بهشتی در عین اینکه می دانستند که سازمان به لحاظ ایدئولوژی دارای انحرافاتی است از نظر سازمانی آنان را تأیید می کردند و حتی به آنان کمک هم می‌کردند.[۱۰۰]

اینکه سازمان از همان ابتدا به فکر تدوین ایدئولوژی بودند نشان می دهد که آنان به روحانیت و مرجعیت اعتقادی نداشتند و نگاهی ابزاری به آنان داشتند.[۱۰۱] این عدم اعتقاد هم مانند مشی بازرگان بود که در عین احترام به روحانیت به آنان به عنوان یک صنف اجتماعی اعتقادی نداشت.[۱۰۲]

هیچ گزارشی از ارتباط سازمان با امام خمینی قبل از ارتباط دو نماینده آنان در نجف در اوایل دهه پنجاه گزارش نشده است.[۱۰۳]

آیت الله گرامی: مجاهدین به هیچ وجه قبول نداشتند که یک روحانی به آنها خوراک فکری بدهد و کلا ضد روحانیت بودند.[۱۰۴]

آنان معتقد بودند تبعیت از روحانیت کار درستی نیست ، بلکه این روحانیت است که باید از قشر پیشرو (مجاهدین) تبعیت کنند.[۱۰۵]

از برخی مرتبطان با سازمان در زندان نقل شده که آنان خواندن کتابهای مرتضی مطهری و محمدحسین طباطبایی را ممنوع کرده بودند و استدلالشان این بود که آنان افکار ضدمارکسیستی دارند، پس دوست امپریالیسم هستند.[۱۰۶]

یکی از مظاهر بی اعتقادی آنان به اسلام حوزوی عدم اعتقاد آنان به رساله عملیه و کلیت فقه بود.[۱۰۷] آنان تقلید را قبول نداشتند و بر اساس آنچه خود به آن می رسیدند عمل شرعی را انجام می دادند. از ربانی شیرازی نقل شده که در سال پنجاه مجاهدین را در زندان دیده که در عین اینکه مسائل اسلامی را بلد نیستند و نماز و وضو را با اشتباه انجام می دهند ولی نماز را در عین غلط بودن با آب و تاب می خوانند.[۱۰۸] گفته شده که آنان به مرور زمان درباره انجام برخی اعمال مذهبی دچار سستی شدنو معتقد بودند برخی اعمال ورزشی جایگزینی بهتری برای این اعمال است.[۱۰۹]

جعفریان معتقد است که این ضعف دینی و فقهی احتمالا مربوط به نسل دوم و سوم مجاهدین و مقارن با تغییر ایدئولوژی در سال ۵۴ش باشد.[۱۱۰]

از یکی از سران مجاهدین و سران بعدی پیکار: به مسئله تقلید اعتقادی نداشتند و مرجع آنان سازمان بود. مشرک را کسی می دانستند که سد راه خدا و سد راه تکامل باشد نه کسی که به خدا اعتقادی ندارد. جنبه های سیاسی و اجتماعی مارکسیسم را به صورت التقاطی قبول داشتند. به کمونیست ها به عنوان مبارزان انقلابی احترام می گذاشتند و حاضر به همکاری با آنان بودند چون آنان را مشرک نمی دانستند چون آنان مبارزان راه مردم و علیه امپریالیسم (تجلی سد راه تکامل) مبارزه می کردند. سرمایه داران را علی رغم ادعای مسلمانی مسلمان نمی دانستند؛ چرا که آنها به عنوان سدکنندگان راه خدا و راه تکامل بودند.[۱۱۱]

در مجموع القای این اندیشه که روحانیون یکسره از مجاهدین حمایت می کردند برخلاف واقعیت تاریخی است. در این باره باید با تقسیم بندی دوره های زمانی دشواری موضع گیری های متفاوت را حل کرد. آنچه چتر حمایتی روحانیت را به طور قاطع برداشت آغاز تحول در باروهای دین سازمان بود. تا پیش از آن تقریبا حمایت روحانیون انقلابی تهران به جز مواردی استثنائی قاطع و جدی بود.[۱۱۲]

اینکه قبل از ۱۳۵۰ش به جز برخی روحانیون، مانند سید محمود طالقانی و سید ابوالفضل موسوی زنجانی، روحانیان از تشکیلات این سازمان با خبر بوده باشند مشخص نیست. اما پس از سال ۵۰ و لو رفتن سازمان ارتباط سازمان با روحانیان جدی تر شد و این به دلیل نیاز فزاینده سازمان برای فعالیت به پول بود. روحانیت هم با ارتباطی که با بازار داشت می توانست به آنان یاری مالی برساند. سازمان به گونه ای سامان یافت که بدون حمایت مالی روحانیان و بازار نمی توانست کار جدی انجام دهد.[۱۱۳]

از سوی دیگر روحانیان مبارز هم با دیدن مجاهدین سر شوق آمده به حمایت از آنان پرداختند و به فعالیت های آنان امیدوارانه نظر داشتند. این امید چنان بود که به حمایت قاطع از آنان پرداختند و نه تنها از نظر مالی بلکه از نظر تبلیغاتی و تشکیلاتی هم آنان را یاری کردند. این رویه ادامه داشت تا اینکه برخی روحانیان و نیروهای مذهبی در زندان فهمیدند که وضعیت سازمان به لحاظ عقیدتی مناسب نیست و در حال تمایل به سوی مارکسیسم هستند. آنان به خصوص از طرز رفتار دوستانه آنان با کمونیست ها این موضوع را فهمیدند.[۱۱۴]

در جریان ربایش یک هواپیمای ایراین در مسیر عراق توسط مجاهدین در عین خواهش سید محمود طالقانی از امام خمینی برای وساطت آنان برای آزادی امام خمینی حاضر به وساطت نشد.[۱۱۵]

جعفریان: شاید مهم ترین نقطه ضعف مجاهدین همین بود که امام با موقعیتی که در امر مبارزه داشت آنان را تأیید نکرد. با این حال روحانیان مبارز از و بازاریان متدین همچنان از آنان حمایت می کردند.[۱۱۶]

شهید بهشتی آنان را بازوی انقلاب اسلامی می دانست و مهدوی کنی و هاشمی هم از آنان حمایت می کردند.[۱۱۷]

طبق گزارش های ساواک پس از محکومیت سران مجاهدین در سال ۵۰ شماری از روحانیان به منزل مراجع رفتند و از آنان خواستند تا به احکام دادگاه اعتراض کنند. محلاتی و الهوتی در این زمینه فعال بودند. در ارتباط با این حرکت چند تن از روحانیان مبارز دستگیر شدند: کسانی چون مهدی ربانی املشی، محمدعلی گرامی، محمد یزدی، احمد جنتی و احمد آذری قم. زمانی که خبر اعدام برخی سران مجاهدین اعلام شد برخی علمای شیرزا ، از جمله بهاء الدین محلاتی و عبدالحسین دستغیب ضمن نامه ای به سید هادی میلانی از او خواستند تا اقدامی کند: اینها حافظ و قاری قرآن اند و در روزگار تاریک مبلغ اسلامند. همه جوانند، همه اهل نمازند.[۱۱۸]

حمایت مالی روحانیان از مجاهدین چنان جدی بود که از سال ۱۳۵۱ش مورد توجه ساواک قرار گرفت؛ در اتهامات سید محمود طالقانی و حسینعلی منتظری کمک به مجاهدین ثبت شده است. ربانی گلپایگانی هم از کمک کنندگان مالی بوده است.[۱۱۹]

شهید حقانی: در حوزه علمیه قم عده ای از طلاب سرسختانه از سازمان مجاهدین خلق حمایت می کردند.[۱۲۰]

آقای ربانی از سال ۵۴ و اطلاع از چرخش عقیدتی سازمان از کمک به آنان خودداری کرد. او از قول امام خمینی نقل کرده که به گروه های چریک و مسلح کمک مالی نکنید و سهم امام را در جهت نشر کتب مفید دینی خرج نمایید.[۱۲۱]

تغییر ایدئولوژی سازمان موجب سرخوردگی بعضی از روحانیان شده بود که از آنان حمایت مالی و تبلیغاتی می‌کردند. از سال ۵۶ اطلاعاتی درباره فعالیت شدید برخی روحانیان که قبلاً حامی مجاهدین بودند در دست است.[۱۲۲]

ربانی شیرازی کتاب حرکت طبیعی از دیدگاه دو مکتب علیه اندیشه‌های التقاطی مجاهدین می نویسد.[۱۲۳]

ربانی شیرازی: مجاهدین بر تن مارکسیسم لباس اسلامی پوشانده بودند و اسلام را روبنا و مباحث اقتصادی و سیاسی اسلام را مربوط به ۱۴ قرن پیش می دانستند.[۱۲۴]

حسین راستی کاشانی از فعالین روحانیان بود که به عنوان نماینده امام نقش مهمی در جدا کردن بچه های مذهبی از مجاهدین داشت.[۱۲۵]

درگیری مذهبی ها و مجاهدین مورد استقبال ساواک و دستگاه پهلوی بود.[۱۲۶]

در سال ۵۱ که صحبت از اعدام مجاهدین بود کسانی چون بهشتی از سید موسی صدر می خواهند که برای نجات آنان با شاه گفت و گو کند. وساطت او مورد قبول شاه قرار نمی گیرد و این ماجرا یکی از دلایل بدبینی بعدی شاه نسبت به موسی صدر می شود.[۱۲۷]

اعترافات صریح و سریع افراخته، با توجه به حجم وسیع اطلاعات او، یکی از عوامل اصلی از هم پاشیده شدن سازمان و هوادارانی بود که به آنان کمک می کردند.[۱۲۸]

افزون بر حمایت مقطعی روحانیان از مجاهدین، برخی از فرزندان آنان پیش از انقلاب و در آستانه آن به آنان پیوستند.[۱۲۹]

از جمع مجاهدین اولیه همه اعدام شدند به جز مسعود رجوی که به‌دلیل فعالیت‌های برادرش و به نقلی دخالت شوروی به حبس ابد محکوم شد.[۱۳۰]

کمک های روحانیان به مرور و با تغییر مشی عقیدتی سازمان کم شد تا در تغییر رسمی ایدئولوژی به کل قطع گردید.[۱۳۱]

هاشمی از جمله کسانی بود که از آنان حمایت قاطع داشت و زمانی از امام خواست تا از آنان حمایت کند.[۱۳۲] ولی با اطلاع از انحرافات آنان این حمایت ها کاسته و قطع شد.[۱۳۳]

منتظری هم برای جلب حمایت امام خمینی برای مجاهدین به امام نامه نوشته بود. او بعداً در مطالعه آثار آنان علائم «کمونیسم‌زدگی» را می یابد. منتظری: سازمان مجاهدین خلق در ابتدا بر اساس اسلام تشیع تشکیل یافت ولی چون آنان به سراغ اهل علم دین نرفتند و اهل علم هم به آنان توجه نکردند منحرف شدند. منتظری از تمسخر نیروهای مذهبی در زندان توسط مجاهدین نقل هایی آورده است.[۱۳۴]

از نظر جعفریان، تغییرات سازمان نه یک انحراف بلکه نتیجه قهری اصولی بود که از ابتدا پایه‌گذاری شده بود. از نظر او کار سران سازمان نوعی فرصت‌طلبی برای به دام جوانان مذهبی داشتند. آنان در تغییر ایدئولوژی هم روشی خشن و غیر دموکراتیک در پیش گرفتند.[۱۳۵]

پیام سازمان به روحانیان در سال ۵۶ش: شما صلاحیت نظردادن در مسائل اجتماعی را ندارید، زیرا همیشه دنباله رو هستید. حد خودتان را بشناسید و پا از گلیم خود بیرون نگذارید.[۱۳۶]

جعفریان: مهم ترین نقص مجاهدین در دوران اوج محبوبیتشان در سال ۵۰-۵۱ نداشتن حمایت امام خمینی بود؛ هرچند آنان به این موضوع زیاد بها نمی دادند. با این حال سازمان از نفوذ امام و وججه اجتماعی سیاسی او آگاه بود به همین دلیل برای گرفتن تأییدیه از امام شروع به فعالیت کرد. اولین مورد جریان هواپیماربایی بود که امام از پیشنهاد وساطت را نپذیرفت. فرستادن دو تن از نیروهای سازمان برای گرفتن تأییدیه از امام خمینی. دو نیرویی که بعدا کمونیست شدند و بعد از انقلاب خشن ترین گروه سازمان کمونیستی ایران را تشکیل دادند: سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر.[۱۳۷]

به گفته دعایی که خود از علاقمندان سازمان و حتی عضو آن بود، نامه ای متعدد افرادی چون طالقانی سید ابوالفضل زنجانی، رفسنجانی، مطهری، منتظری نتوانست نظر امام برای عدم تأیید را تغییر دهد. او از هاشمی نقل می کند که گفت در جریان مجاهدین همه ما لغزیدیم جز امام خمینی.[۱۳۸]

برخی سران مجاهدین سابقه طلبگی و ارتباط با روحانیان مشهور را داشتند. نمونه تراب حق شناس که کتاب علل گرایش به مادیگری را ویرایش کرد.[۱۳۹]

دعایی کتاب شناخت مجاهدین را با هزینه خود در نجف چاپ کرد.[۱۴۰]

به گفته نمایندگان مجاهدین در دیدار با امام آنان در بهمن سال ۵۰ جلسات مرتبی به مدت ۱۰ ساعت با امام داشتند که آنان نظراتشان را ارائيه کردند و امام نهایتا به آنان گفت: اقا این مطلب را پیش خودتان داشته باشید، من اعتقادی به مبارزه مسلحانه ندارم.[۱۴۱]

آنان در جلسات خود دو کتاب امام حسین و راه انبیاء راه بشر را به امام می دهند. امام تبیین آنان از معاد را مادی قلمداد می کند.[۱۴۲]

در سال ۵۶ش امام به یکی از روحانیان گفته بود چون آینده مجاهدین برای من روشن نبود از نظر عدم انحراف آنان را تأیید نکردم.[۱۴۳]

در بهشت زهرا به توصیه مطهری از خوشآمد گویی والدین بعضی از کشته شدگان مجاهدین جلوگیری شد.[۱۴۴]

متهم بودن مجاهدین موجب شد که بعد از انقلاب مسعود رجوی اعتقاد سازمان را به اصول دین تبیین کند.[۱۴۵]

مجاهدین از اواخر ۴۹ و طی سال ۵۰ وارد مرحله نوینی شدند و کوشیدند بر اساس مشی مبارزه مسلحانه مهره های اصلی رژیم و برخی مستشاران خارجی را ترور کنند.[۱۴۶]

روحانیت هم که در اثر فعالیت گسترده مارکسیست‌ها منفعل شده بودند، کمک مالی بیشتری به مجاهدین رساندند.[۱۴۷]

نخستین عملیات مجاهدین قراربود رد جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله صورت گیرد. آنان در پی آن بودند که از چریک های فدائی عقب نمانند و تلاش برای این موضوع موجب لو رفتن سازمان و دستگیری گسترده آنان شد از جمله سه نفر از اعضای مرکزیت سازمان شد. برخی شمار دستگیرشدگان را ۷۰ و برخی ۱۲۰ نفر نوشته اند. این دستگیری ها تا ابان ۱۳۵۰ش ادامه یافت. به این رخداد ضربه شهریور ۵۰ می گویند.[۱۴۸]

اولین ضربه از سوی واسطه تهیه اسلحه که از اعضای حزب توده بود به سازمان وارد شده بود. او رابط ساواک بود و ساواک با کمک او توانست ضربه شهریور ۵۰ را به آنان وارد کند.[۱۴۹] در این مرحله سازمان بدون اینکه عملیات موفقیت آمیزی داشته باشد لو رفت.

ضربه ۵۰ چنان سنگین بود که سران سازمان به یقین کردند که سازمان کاملا از میان رفته است.[۱۵۰]

بعدا در تحلیل ضربه ۵۰ گفته شد که عدم توجه به مسائل امنیتی عامل این ضربه بوده است.[۱۵۱]

به‌گفته یکی از اعضای سابق مجاهدین، گاه مرکزی که جنبه مردمی هم داشت و نباید ویران می شد هدف قرار می گرفت.[۱۵۲]

پس از اعدام اعضای برجسته کارد مرکزی سازمان در ۴ خرداد سال ۱۳۵۱ش سازمان در اختیار احمد رضایی و بهرام آرام قرار گرفت. کشته شدن رضایی سازمان را از نظر رهبری دچار کمبود کرد. در همین دوران بود که کسانی چون جایگزینی تقی شهرام و شریف واقفی به عضویت کارد مرکزی قرار گرفتند.

در آثار به‌جای‌مانده از برخی اعضای سازمان، کسی مانند کاظم ذوالانوار، نشان تدین جدی آنان وجود دارد.[۱۵۳]

تقی شهرام دارای خصلت های اخلاقی ناپسند و چپ‌گرایی بود.[۱۵۴] برخی از سران سازمان درباره عقاید نامناسب شهرام هشدار می دهند.. شرایط او باعث ورودش به اعضای کادر مرکزی می شود.[۱۵۵]

شهرام تربیت مذهبی نداشت و از نظر معاضرت کاملاً غیرمذهبی بزرگ شده بود. او در زندان ساری تحت تأثیر یک فرد مارکسیست قرار گرفت.[۱۵۶] او در ضربه اول دستگیر شد و به ده سال زندان محکوم شد ولی توانست در سال ۵۲ از زندان بگریزد.[۱۵۷]

جایگاه شهرام در از هم پاشیدن سازمان و مارکسیست کردن أآن به اندازه ای است که برخی گفته اند که او عامل سیا یا ساواک بوده است.[۱۵۸]

ورود او به مرکزیت سازمان آغاز ارتداد در سازمان بود.[۱۵۹]

از سال ۵۲ سازمان شروع به انجام عملیات نظامی در سطوح مختلف انفجار و ترور کرد. این موضوع جدذیدت ساواک را برانگیخت که موجب دستگیری بسیاری از مجاهدین طی سال ۵۳ و اوائل ۵۴ شد.[۱۶۰]

مجید شریف واقفی مسئول شاخه کارگری، شهرام سیاسی و آرام شاخه نظامی بود. شریف واقفی فردی متدین بود که به دلایل سازمانی تا مدتی شهرام را تحمل و با او کار کرد. مقارن با تغییر ایدئولوژی معاون شریف واقفی، صمدیه لباف، که فردی عمیقاً مذهبی بود، واقفی را به ایستادگی بیشتر فرا خواند. در جریان درگیری های درونی شریف واقفی تسلیم خواسته های بهرام و آرام نشد.[۱۶۱]

اطلاعات شریف از سوی همسر کمونیستش به شهرام و آرام می رسید و آنان متقاعد شدند که او را حذف کنند. همسر شریف واقفی او را بر سر قراری برای ترور هدایت کرد. شریف واقفی کشته شد و صمدیه لباف زخمی شد به دست ساواک افتاد و بعدا اعدام شد. ماجرای ترور بعد از دستگیری عاملان و پیدا شدن جسد شریف واقفی برملا شد و ساواک تبلیغ بسیاری علیه سازمان با این رخداد انجام داد.[۱۶۲]

پانویس

  1. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ۱۳۸۹ش، ص۲۶۵.
  2. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ۱۳۸۹ش، ص۲۶۵-۲۶۶.
  3. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ۱۳۸۹ش، ص۲۸۸.
  4. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ۱۳۸۹ش، ص۳۹۹.
  5. آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ۱۳۸۹ش، ص۳۱۷.
  6. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۳.
  7. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۳.
  8. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۴.
  9. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۴.
  10. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۴-۶۰۵.
  11. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۵.
  12. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۵.
  13. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۵.
  14. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۶.
  15. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۶.
  16. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۶.
  17. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۶.
  18. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۷.
  19. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۷.
  20. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۷.
  21. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۸.
  22. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۷.
  23. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۸.
  24. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۸.
  25. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۹.
  26. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۰۹.
  27. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۱۰.
  28. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۱۰.
  29. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۱۰.
  30. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ۱۳۸۲ش، ص۶۱۱.
  31. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۲.
  32. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۲.
  33. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۲.
  34. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۳.
  35. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۴.
  36. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۳.
  37. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۳.
  38. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۳-۱۳۴.
  39. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۴.
  40. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۴.
  41. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۵.
  42. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۵.
  43. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۶.
  44. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۶.
  45. بهروز، شورشیان آرمان‌خواه، ۱۳۹۵ش، ص۱۳۷.
  46. نولته، اسلام‌گرایی، ۱۳۹۹ش، ص۲۷۰.
  47. متین، هم شرقی هم غربی، ۱۳۹۹ش، ص۳۴۲.
  48. متین، هم شرقی هم غربی، ۱۳۹۹ش، ص۳۴۴-۳۴۵.
  49. شیخ شهید
  50. متین، هم شرقی هم غربی، ۱۳۹۹ش، ص۳۴۷.
  51. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۰.
  52. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۰.
  53. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۰-۶۶۱.
  54. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۱.
  55. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۱.
  56. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۱.
  57. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۳-۶۶۴.
  58. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۴.
  59. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۵.
  60. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۵.
  61. سحابی، نیم قرذن خاطره و تجربه، ص۳۲۳.
  62. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۶.
  63. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۶-۶۶۷.
  64. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۷.
  65. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۸.
  66. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۹.
  67. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۶۹.
  68. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۰.
  69. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۰.
  70. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۱.
  71. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۱.
  72. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۱-۶۷۲.
  73. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۲-۶۷۳.
  74. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۳.
  75. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۳-۶۷۴.
  76. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۴-۶۷۵.
  77. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۵.
  78. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۶.
  79. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۷.
  80. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۸.
  81. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۸.
  82. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۸.
  83. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۹.
  84. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۷۹.
  85. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۰-۶۸۱.
  86. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۱.
  87. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۱.
  88. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۱.
  89. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۱.
  90. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۲.
  91. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۲.
  92. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۲.
  93. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۳.
  94. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۴.
  95. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۴.
  96. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۵.
  97. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۵.
  98. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۵.
  99. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۶.
  100. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۶-۶۸۷.
  101. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۷.
  102. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۷.
  103. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۷.
  104. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۷.
  105. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۹.
  106. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۸.
  107. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۸.
  108. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۸.
  109. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۸.
  110. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۸.
  111. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۸۹.
  112. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۰.
  113. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۰-۶۹۱.
  114. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۱.
  115. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۲.
  116. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۲.
  117. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۲.
  118. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۳.
  119. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۵.
  120. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۵.
  121. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۵.
  122. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۹۶-۶۹۷.
  123. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۶.
  124. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۷.
  125. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۷.
  126. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۶.
  127. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۸.
  128. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۸.
  129. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۸.
  130. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۹.
  131. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۹.
  132. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۶۹۹.
  133. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۰.
  134. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۰
  135. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۰.
  136. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۱.
  137. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۲.
  138. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۳.
  139. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۳.
  140. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۳.
  141. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۵.
  142. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۵.
  143. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۶.
  144. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۷.
  145. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۷.
  146. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۷.
  147. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۷-۷۰۸.
  148. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۸.
  149. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۸-۷۰۹.
  150. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۹.
  151. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۹.
  152. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۰۹.
  153. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۰.
  154. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۱.
  155. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۱.
  156. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۲.
  157. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۲.
  158. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۲.
  159. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۳.
  160. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۳.
  161. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۳.
  162. جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران، ۱۳۹۶ش، ص۷۱۴.

منابع

  • آبراهامیان، یرواند، اسلام رادیکال مجاهدین ایرانی، ترجمه فرهاد مهدوی، آلمان، نشر نیما، ۱۳۸۶ش.
  • آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۲ش.
  • آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمدابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی، ۱۳۸۹ش.
  • احمدی، محمدعلی، گفتمان چپ در ایران (دوره قاجار و پهلوی اول)، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۷ش.
  • بهروز، مازیار، شورشیان آرمان‌خواه (ناکامی چپ در ایران)، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۵ش.
  • جعفریان، رسول، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی-سیاسی ایران (از روی‌کارآمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۲۰-۱۳۵۷ش)، تهران، نشر علم، ۱۳۹۶ش.
  • جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، ۱۳۴۴-۱۳۸۴ش، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۸۵ش.
  • حق‌بین، مهدی، منافقین خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۳ش.
  • رهنما، علی، مسلمانی در جست‌و‌جوی ناکجا (زندگی‌نامه سیاسی علی شریعتی)، ترجمه کیومرث قرقلو، تهران، گام نو، ۱۳۸۳ش.
  • زال، محسن، سازمان مسعود (انسان‌شناسی سازمان مجاهدین خلق دوره بعد از انقلاب ۵۷)، تهران، انتشارات کویر، ۱۳۹۸ش.
  • زال، محسن، چریک مجاهد خلق (انسان‌شناسی سازمان مجاهدین خلق ایران دوره پیش از انقلاب ۵۷)، تهران، نشر ماهریس، ۱۴۰۰ش.
  • صدرا، محمد، روحانیت و اندیشه‌های چپ در ایران معاصر، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۹۸ش.
  • کدی، نیکی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، نشر علم، ۱۳۹۰.
  • متین، افشین، هم شرقی هم غربی (تاریخ روشنفکری مدرنیته ایران)، ترجمه حسن فشارکی، تهران، انتشارات شیرازه کتاب ما، ۱۳۹۹ش.
  • ملایری، مصطفی، قمار دیگر (خاطرات یک مجاهد خلق)، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۴۰۱ش.
  • نولته، ارنست، اسلام‌گرایی (سومین جنبش مقاومت رادیکال)، ترجمه مهدی تدینی، تهران، نشر ثالث، ۱۳۹۹ش.