پرش به محتوا

محمدتقی بافقی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Mahboobi
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
<ref>آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص۲۴۸ـ۲۴۹</ref> و در کنار دو روحانی بزرگ شهر، [[آیت اللّه کبیر]] و [[آیت اللّه فیض]] ، به احیای حوزة علمیه و اجرای خدمات دینی همت گماشت .
<ref>آقابزرگ طهرانی ، ج ۱، ص۲۴۸ـ۲۴۹</ref> و در کنار دو روحانی بزرگ شهر، [[آیت اللّه کبیر]] و [[آیت اللّه فیض]] ، به احیای حوزة علمیه و اجرای خدمات دینی همت گماشت .


در ۱۳۰۱ ش ، با آمدن [[آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائری]] به قم ، این تلاشها به نتیجه رسید. عده‌ای از علمای بزرگ شهر، از جمله بافقی ، وی را ترغیب کردند که در قم بماند و خود را وقف احیای حوزة علمیه کند. بافقی یکی از دستیاران عمدة آیت اللّه حائری شد، و خصوصاً مسئولیت تهیة لباس و رسیدگی به امور طلاب را، که تعدادشان روزبروز بیشتر می‌شد، بر عهده گرفت و نیز، در غیاب [[آیت اللّه حائری]] ، به جای او اقامة جماعت می‌کرد. علاوه بر این ، بر ساختن سه مسجد جدید نظارت داشت و‌گاه خود در کار ساختمان مشارکت می‌کرد. مجاهدت فعّالانة او در امربه معروف و نهی ازمنکر در شیوة زندگی مردم مؤثر افتاد، از جمله توانست سلمانیهای قم را متعهّد سازد که ریش مشتریان را نتراشند. یک بار، دولت خواست بافقی و سایر علما را از این کار باز دارد؛ امّا وقتی با جواب تند بافقی ، که رضاخان را با فراعنه مقایسه می‌کرد روبرو شد، موقّتاً از اصرار خود چشم پوشید. بافقی به گوشزدهای شفاهی قانع نبود، چنانکه می‌گویند چندین نامه به رضاخان نوشت و از وی خواست تا سیاستهایی را که به نظر علما مخالف با اسلام است ، تغییر دهد.
در ۱۳۰۱ ش ، با آمدن [[شیخ عبدالکریم حائری]] به قم، این تلاشها به نتیجه رسید. عده‌ای از علمای بزرگ شهر، از جمله بافقی ، وی را ترغیب کردند که در قم بماند و خود را وقف احیای حوزة علمیه کند. بافقی یکی از دستیاران عمدة آیت اللّه حائری شد، و خصوصاً مسئولیت تهیة لباس و رسیدگی به امور طلاب را، که تعدادشان روزبروز بیشتر می‌شد، بر عهده گرفت و نیز، در غیاب [[آیت اللّه حائری]] ، به جای او اقامة جماعت می‌کرد. علاوه بر این ، بر ساختن سه مسجد جدید نظارت داشت و‌گاه خود در کار ساختمان مشارکت می‌کرد. مجاهدت فعّالانة او در امربه معروف و نهی ازمنکر در شیوة زندگی مردم مؤثر افتاد، از جمله توانست سلمانیهای قم را متعهّد سازد که ریش مشتریان را نتراشند. یک بار، دولت خواست بافقی و سایر علما را از این کار باز دارد؛ امّا وقتی با جواب تند بافقی ، که رضاخان را با فراعنه مقایسه می‌کرد روبرو شد، موقّتاً از اصرار خود چشم پوشید. بافقی به گوشزدهای شفاهی قانع نبود، چنانکه می‌گویند چندین نامه به رضاخان نوشت و از وی خواست تا سیاستهایی را که به نظر علما مخالف با اسلام است ، تغییر دهد.


درگیری بافقی با رضاخان در فروردین ۱۳۰۷ به اوج رسید. در این سال ، همسر رضاخان و گروهی از زنان دربار، برای حضور در مراسم نوروزی ، روز دوشنبه ۲۹ اسفند ماه ۱۳۰۶، وارد حرم حضرت معصومه علیه االسّلام شدند <ref>بهبودی ، ص۱۹۹؛مکی ، ج ۴، ص۲۸۵</ref> و در غرفة بالای ایوان آیینه بی‌چادر نشستند. وقتی که مردم و واعظی ، به نام سیدناظم ، بافقی را از این ماجرا آگاه کردند، پیغامی برای زنان فرستاد و به حضور آنان در حرم ، بدان وضع اعتراض کرد و، چون مؤثر واقع نشد، شخصاً به آنجا آمد و از ایشان خواست تا حرم را ترک کنند. خانوادة شاه برفور به خانة تولیت رفتند و این واقعه را به تهران خبر دادند. رضاخان بی‌درنگ ، همراه با وزیر دربار و یک فوج زرهی ، از تهران روانة قم شد، نظامیان را در منظریة قم مستقر کرد و خود، همراه عده‌ای از گارد، وارد شهر شد <ref>حکمت ص۲۰۳</ref>. حرم را محاصره کردند و رضاخان با چکمه وارد حرم شد و افراد گارد، عده‌ای را مضروب و بافقی را دستگیر کردند. غیبت موقت آیت اللّه حائری از قم ، به دربار در این اقدام جرأت بخشیده بود. رضاشاه شخصاً بافقی را زیر لگد انداخت و به ناسزا گرفت <ref>دوانی ، ج ۲، ص۱۵۶</ref> و به زندان تهران فرستاد، و در یکی از جلسات هیئت دولت ؛ واقعه را برای حاضران گزارش کرد. بافقی پس از چند ماه ، بر اثر اقدام آیت اللّه حائری ، از زندان آزاد ولی به شهر ری تبعید شد و در آستان [[حضرت عبدالعظیم]] به امامت جماعت و حلّ و فصل امور دینی پرداخت . وی به لحاظ تقوا و صداقت و روحیة مساعدت به مردم از محبوبیت بسیار برخوردار بود. سرانجام ، در ۱۳۱۴ ش توانست به مشهد سفر کند.
درگیری بافقی با رضاخان در فروردین ۱۳۰۷ به اوج رسید. در این سال ، همسر رضاخان و گروهی از زنان دربار، برای حضور در مراسم نوروزی ، روز دوشنبه ۲۹ اسفند ماه ۱۳۰۶، وارد حرم حضرت معصومه علیه االسّلام شدند <ref>بهبودی ، ص۱۹۹؛مکی ، ج ۴، ص۲۸۵</ref> و در غرفة بالای ایوان آیینه بی‌چادر نشستند. وقتی که مردم و واعظی ، به نام سیدناظم ، بافقی را از این ماجرا آگاه کردند، پیغامی برای زنان فرستاد و به حضور آنان در حرم ، بدان وضع اعتراض کرد و، چون مؤثر واقع نشد، شخصاً به آنجا آمد و از ایشان خواست تا حرم را ترک کنند. خانوادة شاه برفور به خانة تولیت رفتند و این واقعه را به تهران خبر دادند. رضاخان بی‌درنگ ، همراه با وزیر دربار و یک فوج زرهی ، از تهران روانة قم شد، نظامیان را در منظریة قم مستقر کرد و خود، همراه عده‌ای از گارد، وارد شهر شد <ref>حکمت ص۲۰۳</ref>. حرم را محاصره کردند و رضاخان با چکمه وارد حرم شد و افراد گارد، عده‌ای را مضروب و بافقی را دستگیر کردند. غیبت موقت آیت اللّه حائری از قم ، به دربار در این اقدام جرأت بخشیده بود. رضاشاه شخصاً بافقی را زیر لگد انداخت و به ناسزا گرفت <ref>دوانی ، ج ۲، ص۱۵۶</ref> و به زندان تهران فرستاد، و در یکی از جلسات هیئت دولت ؛ واقعه را برای حاضران گزارش کرد. بافقی پس از چند ماه ، بر اثر اقدام آیت اللّه حائری ، از زندان آزاد ولی به شهر ری تبعید شد و در آستان [[حضرت عبدالعظیم]] به امامت جماعت و حلّ و فصل امور دینی پرداخت . وی به لحاظ تقوا و صداقت و روحیة مساعدت به مردم از محبوبیت بسیار برخوردار بود. سرانجام ، در ۱۳۱۴ ش توانست به مشهد سفر کند.