پرش به محتوا

میرزا حسینعلی نوری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خنثی‌سازی ویرایش 625057 توسط Fayaz (بحث)
imported>Fayaz
جز (اصلاح املایی و انشایی و حذف القاب←‏زندگی‌نامه)
جز (خنثی‌سازی ویرایش 625057 توسط Fayaz (بحث))
خط ۶۴: خط ۶۴:


بهاءالله به دلیل تلاش برای رهایی زرین تاج قزوینی معروف به قرة العین، تنها زن عضو «حروف حی»{{یادداشت|سید علی‌محمد باب، هجده نفر نخستین را که در آغاز ادعای بابیت به وی پیوستند، حروف حی نامید. وی مقامات تصور نکردنی به آنها نسبت داد به حدی که برخی از آنها، آن مقامات را انکار کرده و از باب فاصله گرفتند. میرزا حسین بشرویه، میرزا محمدحسن بشرویه، ملاعلی بسطامی، سید حسین یزدی، محمدعلی بارفروش و قرة العین از جمله حروف حی هستند.(روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۴۸-۵۰.)}} از زندان، شرکت در اجتماع بَدَشت{{یادداشت|ماجرای بدشت یکی از وقایع مهم در تاریخ بابیت و بهائیت به شمار می‌رود. تعدادی از بابیان در تابستان ۱۲۶۴ق به منظور رهایی علی محمد باب از زندان ماکو، در بدشت، روستایی در هفت کیلومتری شاهرود، گردهم آمدند و سه هفته در آنجا حضور داشتند.(اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۲۶۰-۲۶۵.) سه اتفاق مهم در این ایام در بدشت واقع شد: عده‌ای از بابیان همچون محمدعلی بارفروش، میرزا حسینعلی نوری و قرة العین نسخ اسلام را اعلام کردند. از همین رو، قرة العین بدون حجاب و با آرایش به مجلس مردان وارد شد و خطاب به حاضران گفت: «امروز روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد»؛ در پی اعلام نسخ اسلام، جمعی از بابیان برآشفته شدند و اعتراض عملی خود را اعلام کردند از جمله عبدالخالق اصفهانی با دست خویش گلوی خود را چاک زد و با گلوی آغشته به خون از آنجا دور شد؛ اهدای القاب از دیگر وقایع مهم ماجرای بدشت بود. محمدعلی بارفروش به «قدوس»، قرة العین به «طاهره» و میرزا حسینعلی به «بهاءالله» ملقب شدند.(روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۵۶ و۵۷.)}} و تأمین مخارج مالی آن، جایگاهی معتبر نزد بابیان یافت.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref>
بهاءالله به دلیل تلاش برای رهایی زرین تاج قزوینی معروف به قرة العین، تنها زن عضو «حروف حی»{{یادداشت|سید علی‌محمد باب، هجده نفر نخستین را که در آغاز ادعای بابیت به وی پیوستند، حروف حی نامید. وی مقامات تصور نکردنی به آنها نسبت داد به حدی که برخی از آنها، آن مقامات را انکار کرده و از باب فاصله گرفتند. میرزا حسین بشرویه، میرزا محمدحسن بشرویه، ملاعلی بسطامی، سید حسین یزدی، محمدعلی بارفروش و قرة العین از جمله حروف حی هستند.(روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۴۸-۵۰.)}} از زندان، شرکت در اجتماع بَدَشت{{یادداشت|ماجرای بدشت یکی از وقایع مهم در تاریخ بابیت و بهائیت به شمار می‌رود. تعدادی از بابیان در تابستان ۱۲۶۴ق به منظور رهایی علی محمد باب از زندان ماکو، در بدشت، روستایی در هفت کیلومتری شاهرود، گردهم آمدند و سه هفته در آنجا حضور داشتند.(اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۲۶۰-۲۶۵.) سه اتفاق مهم در این ایام در بدشت واقع شد: عده‌ای از بابیان همچون محمدعلی بارفروش، میرزا حسینعلی نوری و قرة العین نسخ اسلام را اعلام کردند. از همین رو، قرة العین بدون حجاب و با آرایش به مجلس مردان وارد شد و خطاب به حاضران گفت: «امروز روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد»؛ در پی اعلام نسخ اسلام، جمعی از بابیان برآشفته شدند و اعتراض عملی خود را اعلام کردند از جمله عبدالخالق اصفهانی با دست خویش گلوی خود را چاک زد و با گلوی آغشته به خون از آنجا دور شد؛ اهدای القاب از دیگر وقایع مهم ماجرای بدشت بود. محمدعلی بارفروش به «قدوس»، قرة العین به «طاهره» و میرزا حسینعلی به «بهاءالله» ملقب شدند.(روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۵۶ و۵۷.)}} و تأمین مخارج مالی آن، جایگاهی معتبر نزد بابیان یافت.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref>
وی بعد از اعدام علی محمد شیرازی و به دستور [[امیرکبیر]] به منظور جلوگیری از آشوب‌های احتمالی، به همراه تعدادی از پیروان باب، در [[شعبان]] یا [[شوال]]<ref>اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۵۴.</ref> [[سال ۱۲۶۷ هجری قمری|۱۲۶۷ق]] به [[کربلا]] تبعید شد؛<ref>زاهدزاهدانی، بهائیت در ایران، ‌۱۳۸۸ش، ص۱۴۵ و۱۴۶؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref> اما پس از قتل امیر کبیر دوباره به [[تهران]] بازگشت<ref>اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۵۸؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref> و در تیراندازی بابیان به سوی [[ناصرالدین شاه قاجار]] در [[شوال]] ۱۲۶۸ق دستگیر و به زندان افتاد.<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۳۴ و۳۵؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref> او پس از چهارماه حبس با حمایت سفیر [[روسیه]] آزاد شد<ref>افندی، قرن بدیع، ج۲،‌ ص۴۹؛ اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۸۱-۵۸۹؛ اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۳۶.</ref> و برای بار دوم در [[۱ ربیع‌الاول]] ۱۲۶۹ق به [[عراق]] (بغداد) تبعید شد<ref>اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۸۹؛ اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۳۶.</ref> و به عنوان منشی برادرش، میرزا یحیی صبح ازل، در میان [[بابیه|بابیان]] به فعالیت پرداخت.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۶؛‌ نجفی، بهائیان، ۱۳۸۳ش، ص۳۰۲.</ref> حسینعلی در این دوره، بسیاری از مخالفان خود را از میان برداشت.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۷.</ref> او به خاطر اختلاف با یحیی بر سر رهبری فرقه، از [[بغداد]] به کوه‌های سلیمانیه در کردستان عراق رفت و شاگردی دراویش [[نقشبندیه]] را در پیش گرفت.<ref>نگاه کنید به افندی، قرن بدیع، ج۲،‌ ص۱۱۲؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۸؛ زاهدزاهدانی، بهائیت در ایران، ‌۱۳۸۸ش، ص۱۴۹.</ref> وی پس از دو سال در سال ۱۲۷۲ق دوباره به بغداد بازگشت.<ref>عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، ص۶۹؛ زاهدزاهدانی، بهائیت در ایران، ‌۱۳۸۸ش، ص۱۴۹.</ref> گفته شده بابیان به جهت برخی رفتارهای ناشایست در سال ۱۸۶۳م (۱۲۷۹ق) توسط [[حکومت عثمانی]] به [[استانبول]] و از آنجا به اِدِرْنه تبعید شدند.<ref>موسوی‌زاده، منادیان تاریکی، ۱۳۹۳ش، ص۵۷و۵۸.</ref> بهاءالله و همراهانش پنج سال در ادرنه اقامت داشتند؛ اما با اوج گرفتن اختلافات و درگیری‌های حسینعلی و یحیی و طرفدارانشان،‌ دولت عثمانی یحیی را به جزیره ماغوسا (فاماگوستا) در قبرس و بهاءالله و پیروانش را در سال ۱۸۶۸م،<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۴۱.</ref> به عَکّا،‌ یکی از شهرهای [[فلسطین اشغالی]]، تبعید کرد.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۹ ۸۰؛ موسوی‌زاده، منادیان تاریکی، ۱۳۹۳ش، ص۶۴.</ref> بهاءالله باقی عمر خود را در عکا گذراند.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> او و پسرش عبدالبهاء در عکا، خود را متظاهر به [[احکام شرعی|احکام اسلامی]] نشان می‌دادند و حتی در [[نماز جماعت]] نیز شرکت می‌کردند.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref>
وی بعد از اعدام علی محمد شیرازی و به دستور [[امیرکبیر]] به منظور جلوگیری از آشوب‌های احتمالی، به همراه تعدادی از پیروان باب، در [[شعبان]] یا [[شوال]]<ref>اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۵۴.</ref> [[سال ۱۲۶۷ هجری قمری|۱۲۶۷ق]] به [[کربلا]] تبعید شد؛<ref>زاهدزاهدانی، بهائیت در ایران، ‌۱۳۸۸ش، ص۱۴۵ و۱۴۶؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref> اما پس از قتل امیر کبیر دوباره به [[تهران]] بازگشت<ref>اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۵۸؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref> و در تیراندازی بابیان به سوی [[ناصرالدین شاه قاجار]] در [[شوال]] ۱۲۶۸ق دستگیر و به زندان افتاد.<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۳۴ و۳۵؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref> او پس از چهارماه حبس با حمایت سفیر [[روسیه]] آزاد شد<ref>افندی، قرن بدیع، ج۲،‌ ص۴۹؛ اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۸۱-۵۸۹؛ اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۳۶.</ref> و برای بار دوم در [[۱ ربیع‌الاول]] ۱۲۶۹ق به [[عراق]] (بغداد) تبعید شد<ref>اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۸۹؛ اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۳۶.</ref> و به عنوان منشی میرزا یحیی صبح ازل، بردار وی، در میان [[بابیه|بابیان]] به فعالیت پرداخت.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۶؛‌ نجفی، بهائیان، ۱۳۸۳ش، ص۳۰۲.</ref> میرزا حسینعلی در این دوره، بسیاری از مخالفان خود را از میان برداشت.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۷.</ref> او به خاطر اختلاف با میرزا یحیی بر سر رهبری فرقه، از [[بغداد]] به کوه‌های سلیمانیه در کردستان عراق رفت و شاگردی دراویش [[نقشبندیه]] را در پیش گرفت.<ref>نگاه کنید به افندی، قرن بدیع، ج۲،‌ ص۱۱۲؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۸؛ زاهدزاهدانی، بهائیت در ایران، ‌۱۳۸۸ش، ص۱۴۹.</ref> وی پس از دو سال در سال ۱۲۷۲ق دوباره به بغداد بازگشت.<ref>عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، ص۶۹؛ زاهدزاهدانی، بهائیت در ایران، ‌۱۳۸۸ش، ص۱۴۹.</ref> گفته شده بابیان به جهت برخی رفتارهای ناشایست در سال ۱۸۶۳م (۱۲۷۹ق) توسط [[حکومت عثمانی]] به [[استانبول]] و از آنجا به اِدِرْنه تبعید شدند.<ref>موسوی‌زاده، منادیان تاریکی، ۱۳۹۳ش، ص۵۷و۵۸.</ref> بهاءالله و همراهانش پنج سال در ادرنه اقامت داشتند؛ اما با اوج گرفتن اختلافات و درگیری‌های میرزا حسینعلی و میرزا یحیی صبح ازل و طرفدارانشان،‌ دولت عثمانی میرزا یحیی را به جزیره ماغوسا (فاماگوستا) در قبرس و بهاءالله و پیروانش را در سال ۱۸۶۸م،<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۴۱.</ref> به عَکّا،‌ یکی از شهرهای [[فلسطین اشغالی]]، تبعید کرد.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۹ ۸۰؛ موسوی‌زاده، منادیان تاریکی، ۱۳۹۳ش، ص۶۴.</ref> بهاءالله باقی عمر خود را در عکا گذراند.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> او و پسرش عبدالبهاء در عکا، خود را متظاهر به [[احکام شرعی|احکام اسلامی]] نشان می‌دادند و حتی در [[نماز جماعت]] نیز شرکت می‌کردند.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref>


حسینعلی سرانجام در [[۲ ذی‌القعده|دوم ذی‌القعده]] سال ۱۳۰۹ق (۲۹ می ۱۸۹۲م) در سن ۷۵سالگی در عکا درگذشت.<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۵۰؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> محل دفن وی در منزل مسکونی وی در باغ بَهْجی در شهر عکا است که به نام «روضه مبارکه»، قبله بهائیان به شمار می‌رود.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref>
میرزا حسینعلی سرانجام در [[۲ ذی‌القعده|دوم ذی‌القعده]] سال ۱۳۰۹ق (۲۹ می ۱۸۹۲م) در سن ۷۵سالگی در عکا درگذشت.<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۵۰؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> محل دفن وی در منزل مسکونی وی در باغ بَهْجی در شهر عکا است که به نام «روضه مبارکه»، قبله بهائیان به شمار می‌رود.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref>


حسینعلی به بهاءالله مشهور است و با عناوین «جمال مبارک» و «جمال قِدَم» نیز مورد اشاره قرار می‌گیرد.<ref>لاسون،‌ «بهاءالله»، ص۷۲۶.</ref>
میرزا حسینعلی به بهاءالله مشهور است و با عناوین «جمال مبارک» و «جمال قِدَم» نیز مورد اشاره قرار می‌گیرد.<ref>لاسون،‌ «بهاءالله»، ص۷۲۶.</ref>


خانه بهاءالله در بغداد و مقبره وی در شهر عکّا از اماکن مقدس بهائیت<ref> نیازی، گذرگاه تاریکی، ۱۳۹۳ش، ص۲۸۳. </ref> و روز اعلام دعوت بهاءالله (اول عید رضوان)، درگذشت بهاءالله([[۸ خرداد]]) و
خانه بهاءالله در بغداد و مقبره وی در شهر عکّا از اماکن مقدس بهائیت<ref> نیازی، گذرگاه تاریکی، ۱۳۹۳ش، ص۲۸۳. </ref> و روز اعلام دعوت بهاءالله (اول عید رضوان)، درگذشت بهاءالله([[۸ خرداد]]) و