کاربر ناشناس
ابوذر غفاری: تفاوت میان نسخهها
جز
←تبعید به شام
imported>Mgolpayegani جز (←فضائل و مناقب) |
imported>Mgolpayegani جز (←تبعید به شام) |
||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
وی در شام به کارهای [[معاویة بن ابیسفیان|معاویه]] اعتراض میکرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار را برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون ندادهاید، میپذیرم ولی اگر پاداش است نیازی بدان ندارم، و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء [سبز] را در دمشق بنانهاد ابوذر گفت:ای معاویه! اگر این کاخ از پول خداست خیانت است و اگر از پول خودت است اسراف است. | وی در شام به کارهای [[معاویة بن ابیسفیان|معاویه]] اعتراض میکرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار را برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون ندادهاید، میپذیرم ولی اگر پاداش است نیازی بدان ندارم، و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء [سبز] را در دمشق بنانهاد ابوذر گفت:ای معاویه! اگر این کاخ از پول خداست خیانت است و اگر از پول خودت است اسراف است. | ||
بدین طریق در شام دائماً به معاویه میگفت: بخدا سوگند! کارهایی را کردهای که من آنها را نمیشناسم؛ بخدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدایند و نه در سنت پیامبرش(ص)؛ من حقی را میبینم که خاموش میشود؛ باطلی را میبینم که زنده میشود و راستگویی را میبینم که تکذیب میشود.... تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر دستور بازداشت وی را صادر کرد و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهفتید و قطعاً رسول خدا(ص) تو را [[لعن]] کرد و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی؛ رسول خدا(ص) به من گفت، در حالی که بر او میگذشتم و خودم شنیدم که میگفت: '''خدایا او [معاویه] را لعن کن و سیرش نکن مگر با خاک'''. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، صص ۲۵۶- | بدین طریق در شام دائماً به معاویه میگفت: بخدا سوگند! کارهایی را کردهای که من آنها را نمیشناسم؛ بخدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدایند و نه در سنت پیامبرش(ص)؛ من حقی را میبینم که خاموش میشود؛ باطلی را میبینم که زنده میشود و راستگویی را میبینم که تکذیب میشود.... تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر دستور بازداشت وی را صادر کرد و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهفتید و قطعاً رسول خدا(ص) تو را [[لعن]] کرد و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی؛ رسول خدا(ص) به من گفت، در حالی که بر او میگذشتم و خودم شنیدم که میگفت: '''خدایا او [معاویه] را لعن کن و سیرش نکن مگر با خاک'''. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، صص ۲۵۶-۲۵۸؛ امین، اعیان الشیعة، ج۴، ص۲۳۷.</ref> | ||
همچنین گفتهاند وی در شام، مردم را به فضایل [[پیامبر(ص)]] و [[اهل بیت(ع)]] او توصیه میکرد. [[معاویه]]، مردم را از مجالست با وی نهی کرد، و به [[عثمان]] نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به [[مدینه]] روانه کرد.<ref>امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۳۷. </ref> | همچنین گفتهاند وی در شام، مردم را به فضایل [[پیامبر(ص)]] و [[اهل بیت(ع)]] او توصیه میکرد. [[معاویه]]، مردم را از مجالست با وی نهی کرد، و به [[عثمان]] نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به [[مدینه]] روانه کرد.<ref>امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۳۷. </ref> |