confirmed، templateeditor
۱۰٬۹۰۲
ویرایش
imported>Bashiri جز (←منابع) |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''برهان فِطرَت''' از براهین وجود [[خدا|خداوند]] که میگوید [[فطرت]] خداجویی انسان، نشان از وجود خداوند دارد. گفته شده ویژگی این برهان درک مفهوم فطرت (مفهوم بنیادین برهان فطرت) توسط تمام بشر است. برخی وجود فطرت را انکار نمودهاند، به همین دلایلی بر وجود فطرت خداجویی در انسان آورده شده از جمله اینکه هر موجود مجردی، خدا را فطرتا در درون خود درک میکند و انسان نیز همینگونه است. این برهان چندگونه مختلف تقریر شده که همگی آنها فطرت را نشانهای بر وجود خداوند دانستهاند. انتقاداتی به این برهان وارد شده که مهمترین آنها عدم گرایش همه مردم به خداوند، در صورت وجود فطرت در تمامی انسانهاست. گفته شده آیه ۵۳ سوره نحل و آیات ۷۴ تا ۷۶ سوره انعام به برهان فطرت اشاره دارد. | '''برهان فِطرَت''' از براهین وجود [[خدا|خداوند]] که میگوید [[فطرت]] خداجویی انسان، نشان از وجود خداوند دارد. گفته شده ویژگی این برهان درک مفهوم فطرت (مفهوم بنیادین برهان فطرت) توسط تمام بشر است. برخی وجود فطرت را انکار نمودهاند، به همین دلایلی بر وجود فطرت خداجویی در انسان آورده شده از جمله اینکه هر موجود مجردی، خدا را فطرتا در درون خود درک میکند و انسان نیز همینگونه است. این برهان چندگونه مختلف تقریر شده که همگی آنها فطرت را نشانهای بر وجود خداوند دانستهاند. انتقاداتی به این برهان وارد شده که مهمترین آنها عدم گرایش همه مردم به خداوند، در صورت وجود فطرت در تمامی انسانهاست. گفته شده آیه ۵۳ [[سوره نحل]] و آیات ۷۴ تا ۷۶ [[سوره انعام]] به برهان فطرت اشاره دارد. | ||
این برهان با برهانی به نام اجماع عام که اولین بار در غرب و در سده یکم پس از میلاد مطرح شده بسیار نزدیک است. | این برهان با برهانی به نام اجماع عام که اولین بار در غرب و در سده یکم پس از میلاد مطرح شده بسیار نزدیک است. | ||
خط ۸: | خط ۸: | ||
=== فطرت === | === فطرت === | ||
نوشتار اصلی: [[فطرت]] | نوشتار اصلی: [[فطرت]] | ||
[[علامه طباطبایی]] معتقد است معنای فطرت، ایجاد از عدم محض (پیدایش از نیستی مطلق) است.<ref>علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳۹۱ق، ج۱۰، ص۲۹۹.</ref> [[مرتضی مطهری]] نیز فطرت را به معنای خصوصیات خلقت، معنا نموده است؛<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۶۰۲.</ref> [[جوادی آملی]] فطرت را تفاوت انسان و حیوان<ref>جوادی آملی، «فطرت در آیینه قرآن»، ص۷.</ref> و واقعیت انسان<ref>جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۵۹.</ref> و [[محمدتقی مصباح یزدی]] آن را هدایتگری در نهاد انسان دانسته است.<ref>مصباح یزدی، معارف قرآن، ۱۳۸۰ش، ص۲۶.</ref> شهید مطهری نیز معتقد است زمانی که مقولهای فطری نامیده میشود، به این معنی است که بشر نسبت به آن بیتفاوت نیست و در نهاد انسان تقاضاهایی وجود دارد که مقوله مورد نظر، پاسخگوی آنهاست نظیر [[توحید]].<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۶۰۳.</ref> | |||
[[ | |||
نتایج لازم فطرت، فطری یا فطریات نامیده شدهاند و دانشمندان علوم مختلف از این طریق به وجود فطرت اذعان نمودهاند. در منطق و عرفان فطریات گزارههایی هستند که بلافاصله پس از تصور در ذهن، دلیل آنها نیز به ذهن میآید.<ref>ابوعلی سینا، شفا فی المنطق، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۶۴؛ نسفی، الانسان الکامل، ۱۳۶۲ش، ص۶۰.</ref> عقلگرایان اروپا و همچنین یونان نیز به فطریات اشاره نمودهاند. دکارت مقولاتی را که فکر بدون حواس دارای آنهاست،<ref>دکارت، اصول فلسفه، ۱۳۶۴ش، ص۴۴.</ref> کانت گزارههای ریاضی<ref>یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ۱۳۷۶ش، ص۹۳.</ref> و افلاطون تمامی معلومات انسانی را فطری دانسته است.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱۳۶۸ش، ج۱، ص۱۹۴.</ref> | نتایج لازم فطرت، فطری یا فطریات نامیده شدهاند و دانشمندان علوم مختلف از این طریق به وجود فطرت اذعان نمودهاند. در منطق و عرفان فطریات گزارههایی هستند که بلافاصله پس از تصور در ذهن، دلیل آنها نیز به ذهن میآید.<ref>ابوعلی سینا، شفا فی المنطق، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۶۴؛ نسفی، الانسان الکامل، ۱۳۶۲ش، ص۶۰.</ref> عقلگرایان اروپا و همچنین یونان نیز به فطریات اشاره نمودهاند. دکارت مقولاتی را که فکر بدون حواس دارای آنهاست،<ref>دکارت، اصول فلسفه، ۱۳۶۴ش، ص۴۴.</ref> کانت گزارههای ریاضی<ref>یوستوس، نظریه معرفت در فلسفه کانت، ۱۳۷۶ش، ص۹۳.</ref> و افلاطون تمامی معلومات انسانی را فطری دانسته است.<ref>کاپلستون، تاریخ فلسفه، ۱۳۶۸ش، ج۱، ص۱۹۴.</ref> | ||
خط ۲۷: | خط ۲۶: | ||
یادداشت: مجرد در اینجا یعنی عناصر تشکیل دهنده هویت انسان و همچنین آنچه که در انسان دادههای حسی را درک میکند، فاقد خصوصیات ماده و یا همان روح است.(مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۱۴۳.) | یادداشت: مجرد در اینجا یعنی عناصر تشکیل دهنده هویت انسان و همچنین آنچه که در انسان دادههای حسی را درک میکند، فاقد خصوصیات ماده و یا همان روح است.(مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۱۴۳.) | ||
===دلیل شهودی=== | ===دلیل شهودی=== | ||
[[ملاصدرا]] معتقد است این دلیل با مراجعه انسان به نفس خود، شکل میگیرد؛ زیرا [[فطرت]]، تجربهای درونی در انسان است و هر انسانی با مراجعه به درون خود، آن را درک میکند. خداجویی انسان نیز به راحتی، قابل تجربه درونی است؛ انسان زمانی که در حال شناخت خود است، فطرتا به ارتباط خود به [[ | [[ملاصدرا]] معتقد است این دلیل با مراجعه انسان به نفس خود، شکل میگیرد؛ زیرا [[فطرت]]، تجربهای درونی در انسان است و هر انسانی با مراجعه به درون خود، آن را درک میکند. خداجویی انسان نیز به راحتی، قابل تجربه درونی است؛ انسان زمانی که در حال شناخت خود است، فطرتا به ارتباط خود به [[خداوند]](خالق و پرورشدهنده خود) پی میبرد. ملاصدرا تعلقات انسان به امور مادی را مانعی برای تحقق فطرت خداجویی در انسان دانسته است.<ref>ملاصدرا، اسفار، ۱۳۸۳، ج۹، ص۱۲۴.</ref> | ||
==تقریر برهان== | ==تقریر برهان== | ||
برهان فطرت به چند روش بیان شده است که چهار تقریر آن بیان میشود: | برهان فطرت به چند روش بیان شده است که چهار تقریر آن بیان میشود: | ||
خط ۳۳: | خط ۳۲: | ||
وجود واجب تعالی امری فطری است، زیرا انسان هنگام مواجهه در شرایط هولناک به طبیعت فطری خود به خدا توکل کرده و از روی غریزه به مسبب الاسباب و آنکه دشواریها را آسان میکند، روی میآورد؛ هرچند ممکن است به این گرایش فطری خود بیتوجه باشد و این بر وجود [[خدا|باریتعالی]] حکایت دارد.<ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۳۵۴ش، ص۲۳.</ref> | وجود واجب تعالی امری فطری است، زیرا انسان هنگام مواجهه در شرایط هولناک به طبیعت فطری خود به خدا توکل کرده و از روی غریزه به مسبب الاسباب و آنکه دشواریها را آسان میکند، روی میآورد؛ هرچند ممکن است به این گرایش فطری خود بیتوجه باشد و این بر وجود [[خدا|باریتعالی]] حکایت دارد.<ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۳۵۴ش، ص۲۳.</ref> | ||
===تقریر علامه طباطبایی=== | ===تقریر علامه طباطبایی=== | ||
[[ | [[علامه طباطبایی]] گفته است انسان به هنگامی که از امور مادی ناامید میشود، به [[خدا]] پناه میبرد؛ این پدیده حتی در افراد بیاعتقاد نیز روی میدهد، البته اگر فطرتشان سرکوب نشده باشد. امیدواری و مفاهیمی مانند آن(نظیر محبت، دشمنی و اراده)، اگر طرف دومی نداشته باشد؛ طلب امید و مفاهیمی مانند آن اتفاق نمیافتد؛ بنابراین [[فطرت]] انسان علتی برتر از علتهای مادی میبیند که رویدادهای مادی در آن تاثیری ندارد و آن همان کمال مطلق و [[خدا]] است.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۱ق، ج۷، ص ۲۷۲.</ref> | ||
===تقریر امام خمینی=== | ===تقریر امام خمینی=== | ||
[[ | [[امام خمینی]] معتقد است عشق به کمال مطلق در انسان وجود دارد و کمال مطلق بیتردید مبدأ هستی است و میبایست معشوق فطرت وجود داشته باشد تا فطرت انسان به آن متوجه شود. از طرفی غیرممکن است که فطرت انسانی در این زمینه خیال کرده باشد و خطا کرده باشد؛ چراکه اولا خیال، محدود و وجود عاشق، نامحدود است و ثانیا [[فطرت]] لازمه وجود است و در آن خطا راه ندارد.<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۸۴.</ref> | ||
===تقریر آیتالله جوادی آملی=== | ===تقریر آیتالله جوادی آملی=== | ||
از منظر [[ | از منظر [[جوادی آملی]] دو مفهوم عاشق و معشوق مُتَضایف هستند؛ یعنی تصور یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست و چون انسان(عاشق) وجود دارد، پس ضرورتا خداوند(معشوق) نیز موجود است.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۹۴-۲۹۹.</ref> جوادی آملی انسان را در این دنیا تشنهای به دنبال حقیقت میبیند و حقیقت را در درون خود مییابد، سپس به اندازه هستی خود حقیقت را در مییابد و به حقیقت مطلق که همان [[خدا|خداوند]] است، علاقهمند میشود.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ۱۳۹۰ش، ص۲۹۷.</ref> | ||
==برهان فطرت در قرآن== | ==برهان فطرت در قرآن== | ||
برخی از [[تفسیر قرآن|مفسران]] و [[کلام امامیه|متکلمین]] آیه ۵۳ [[سوره نحل]] و آیات ۷۴ تا ۷۶ [[سوره انعام]] مربوط به رد ماه و خورشید و ستارگان به عنوان [[خدا|خداوند]] توسط [[ | برخی از [[تفسیر قرآن|مفسران]] و [[کلام امامیه|متکلمین]] آیه ۵۳ [[سوره نحل]] و آیات ۷۴ تا ۷۶ [[سوره انعام]] مربوط به رد ماه و خورشید و ستارگان به عنوان [[خدا|خداوند]] توسط [[حضرت ابراهیم(ع)]] را نیز بخشی از اشاره [[قرآن]] به برهان فطرت دانستهاند. | ||
گفته شده عبارات قرآنی «فطر الله»، «صبغة الله»، «حنیف» و «رجعوا الی انفسهم» به فطرت اشاره دارد.<ref>عبدلی مهرجردی و دهقانی محمودآبادی،«بررسی تطبیقی برهان فطرت و اجماع عام در اثبات وجودخدا»، ص۱۷۰و۱۷۱.</ref> | گفته شده عبارات قرآنی «فطر الله»، «صبغة الله»، «حنیف» و «رجعوا الی انفسهم» به فطرت اشاره دارد.<ref>عبدلی مهرجردی و دهقانی محمودآبادی،«بررسی تطبیقی برهان فطرت و اجماع عام در اثبات وجودخدا»، ص۱۷۰و۱۷۱.</ref> | ||
== انتقادات == | == انتقادات == | ||
به این برهان اشکالاتی وارد شده است از جمله اینکه لاک می گوید: اگر خداجویی در [[فطرت]] و ضمیر انسان ریشه داشت، همه انسانها در همه شرایط به مباحث مربوط به [[الهیات]] و خداشناسی رغبت نشان می دادند در حالی که این رغبت دیده نمیشود.<ref>ادواردز، خدا در فلسفه،۱۳۷۱ش، ص۱۳۸.</ref> [[مرتضی | به این برهان اشکالاتی وارد شده است از جمله اینکه لاک می گوید: اگر خداجویی در [[فطرت]] و ضمیر انسان ریشه داشت، همه انسانها در همه شرایط به مباحث مربوط به [[الهیات]] و خداشناسی رغبت نشان می دادند در حالی که این رغبت دیده نمیشود.<ref>ادواردز، خدا در فلسفه،۱۳۷۱ش، ص۱۳۸.</ref> [[مرتضی مطهری]] نیز به پاسخ میدهد، اولا لازمه فطری بودن این نیست که تمامی وقت افراد مشغول به آن باشند، همچنان که هیچ علاقه طبیعی انسانی اینگونه نیست، مانند علاقه به هنر و زیبایی و ثانیا چون امور مورد علاقه بشری متعدد است، طبعا سرگرمی به برخی علایق از علایق دیگر میکاهد و احیانا فراموش میشود.<ref>علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ۱۳۷۹ش، ج۵، ص۴۱و۴۲.</ref> | ||
همچنین اشکال دیگری که مطرح شده است، این است که محبت و عشق و مسایلی ازین دست همیشه وجه دومی دارند و بدون آن قابل تصور نیستند اما این نشان از وجود آن در عالم خارج از ذهن ندارد.<ref>ربانی گلپایگانی، فطرت و دین، ۱۳۸۰ش، ص۱۴۹.</ref> [[ | همچنین اشکال دیگری که مطرح شده است، این است که محبت و عشق و مسایلی ازین دست همیشه وجه دومی دارند و بدون آن قابل تصور نیستند اما این نشان از وجود آن در عالم خارج از ذهن ندارد.<ref>ربانی گلپایگانی، فطرت و دین، ۱۳۸۰ش، ص۱۴۹.</ref> [[ جوادی آملی]] در پاسخ گفته است که سخن در اینجا در نسبت طرف دوم امیدوار بودن و محبت ورزیدن نیست، بلکه سخن در حقیقتی است که در نهاد فرد وجود دارد و می داند این امید به موجودی واقعی و خارجی است. جوادی آملی برای فهم بهتر عطش انسان و وجود آب را مثال می زند که عطش هرچند محل حضورش (موطنش) در درون انسان است اما رابطه ای خارج از ذهن، بین عطش و آب برقرار است و اینکه کسی به دلیل سراب اشتباه میکند، خطای در تطبیق دارد و رابطه بین عطش و آب را از متن خارج نخواهد کرد.<ref>جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا،۱۳۹۰ش، ص۲۸۹و۲۹۰.</ref> | ||
==برهان اجماع عام== | ==برهان اجماع عام== | ||
گفته شده در جهان اندیشه غرب، برهانی که به برهان فطرت نزدیک است، برهان اجماع عام نام دارد.<ref>عبدلی مهرجردی و دهقانی محمودآبادی،«بررسی تطبیقی برهان فطرت و اجماع عام در اثبات وجودخدا»، ص۱۷۰.</ref> توماس آکویناس،<ref>موسوی فراز، «برهان فطرت»، ص۴۰.</ref> ویلیام جیمز، چارلز هاج، جیمز جویس، پل تیلیخ و سِنِکا از این برهان در اثبات وجود [[خدا | گفته شده در جهان اندیشه غرب، برهانی که به برهان فطرت نزدیک است، برهان اجماع عام نام دارد.<ref>عبدلی مهرجردی و دهقانی محمودآبادی،«بررسی تطبیقی برهان فطرت و اجماع عام در اثبات وجودخدا»، ص۱۷۰.</ref> توماس آکویناس،<ref>موسوی فراز، «برهان فطرت»، ص۴۰.</ref> ویلیام جیمز، چارلز هاج، جیمز جویس، پل تیلیخ و سِنِکا از این برهان در اثبات وجود [[خدا]] استفاده کردهاند.<ref>عبدلی مهرجردی و دهقانی محمودآبادی،«بررسی تطبیقی برهان فطرت و اجماع عام در اثبات وجودخدا»، ص۱۷۱.</ref> سنکا فیلسوف رومی سده اول میلادی این برهان را اینگونه تقریر میکند:الف. اعتقاد به«خدا وجود دارد» امری فطری و غریزی است. ب. هر اعتقادی که فطری باشد درست و مطابق با واقع است. نتیجه: باور به اینکه «خدا وجود دارد» درست و مطابق با واقع است.<ref>عبدلی مهرجردی و دهقانی محمودآبادی،«بررسی تطبیقی برهان فطرت و اجماع عام در اثبات وجودخدا»، ص۱۸۲.</ref>سنکا اولین کسی بود که برهان اجماع عام را مطرح کرد.<ref>عبدلی مهرجردی و دهقانی محمودآبادی،«بررسی تطبیقی برهان فطرت و اجماع عام در اثبات وجودخدا»، ص۱۸۱.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
* [[فطرت]] | * [[فطرت]] | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس۲}} | {{پانویس۲}} |