۱۷٬۱۱۲
ویرایش
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (←تشکیک: ویرایش) |
Shamsoddin (بحث | مشارکتها) جز (افزایش شناسه) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش ۲|ماه=[[خرداد]]|روز=[[۱۲]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=Shamsoddin }} | {{در دست ویرایش ۲|ماه=[[خرداد]]|روز=[[۱۲]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=Shamsoddin }} | ||
{{امام علی}} | {{امام علی}} | ||
'''حدیث ولایت''' حدیثی از [[پیامبر (ص)]] که یکی از دلایل [[شیعیان]] برای اثبات [[امامت]] [[علی بن ابیطالب (ع)]] است. این حدیث با عبارتهای مختلفی در منابع شیعه و سنی نقل شده که مشهورترین آنها عبارت «هو ولی کل مؤمن بعدی؛ او [علی] ولی هر مؤمنی پس از من است» است. | '''حدیث ولایت''' حدیثی از [[پیامبر (ص)]] که یکی از دلایل [[شیعیان]] برای اثبات [[امامت]] [[علی بن ابیطالب (ع)]] است. این حدیث با عبارتهای مختلفی در منابع [[شیعه]] و [[سنی]] نقل شده که مشهورترین آنها عبارت «هو ولی کل مؤمن بعدی؛ او [علی] ولی هر مؤمنی پس از من است» است. | ||
شیعیان کلمه ولی را در این حدیث آمده، به معنای امام و سرپرست میدانند و به وسیله آن امامت و ولایت حضرت علی(ع) را اثبات میکنند و بر این باورند که ولی در لغت به همین معناست و در موارد متعددی از سوی [[شیخین]]، [[صحابه]]، [[تابعین]] و برخی از علمای اهل سنت نیز در همین معنا به کار رفته است. اما اهلسنت مدعیاند که کلمه ولی به معنای دوست و سرپرست بوده و ارتباطی با مسأله ولایت و امامت حضرت علی ندارد. | |||
== متن== | == متن== | ||
خط ۱۰: | خط ۱۲: | ||
== محتوا== | == محتوا== | ||
به باور شیعیان محتوای این حدیث مسأله [[امامت]] و [[ولایت]] حضرت علی(ع) است.<ref>میلانی، تشیید المراجعات، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۱۶۴. </ref> آنان واژه ولی را به معنای سرپرست، | به باور شیعیان محتوای این حدیث مسأله [[امامت]] و [[ولایت]] حضرت علی(ع) است.<ref>میلانی، تشیید المراجعات، ۱۴۲۷ق، ج۳، ص۱۶۴. </ref> آنان واژه ولی را به معنای سرپرست، [[امام]]، رهبر و [[خلیفه]] میدانند.<ref>رحیمی اصفهانی، ولایت و رهبری، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۱۱۹-۱۲۱.</ref> اما اهلسنت بر این باورند که این حدیث دلالتی بر مسأله جانشینی علی بن ابیطالب ندارد بلکه منظور از کلمه ولی در آن، دوستی و یاری دادن است.{{مدرک}} شیعیان برای اثبات مدعای خود میگویند: واژه ولی در لغت به معنای سرپرست، رهبر، خلیفه و امام است و در صدر [[اسلام]] و پس از آن نیز این واژه به معنای خلیفه و سرپرست به کار میرفته است. آنان همچنین به کاربرد ولی توسط [[خلیفه اول]]،<ref>مسلم، صحیح مسلم، کتاب الجهاد و السیر باب حکم الفی ء: ج۳، ص۱۳۷۸، ح۱۷۵۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref> [[خلیفه دوم]]،<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۱۲؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۹۰، ۵۷۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، مکتبه معارف، ج۷، ص۷۹، ۸۲.</ref> [[صحابه]]،<ref>ابن بیشیبه المصنف، دارالفکر، ج۸، ص۵۷۴؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۵، ص۶۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۰، ص۴۱۳؛ ابن تیمیه، منهاج السنه، ج۷، ص۴۶۱.</ref> [[معاویه]]،<ref>طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۴۵؛ ابنجوزی، المنتظم، ج۵، ص۲۷۸-۲۷۹.</ref> [[تابعین]]،<ref>مروج الذهب، ج۱، ص۴۰۱؛ زکیصفت، جمهره الخطب العرب، ج۲، ص۱۹۶.</ref> و برخی از علمای اهلسنت<ref> ابن سعد طبقات الکبری، ج۵، ص۳۱۹.</ref> در معنای خلیفه و سرپرست استناد میکنند.{{یادداشت|بر پایه روایتی که از خلیفه دوم در صحیح مسلم نقل شده، ابوبکر خود را ولی و خلیفه پیامبر میدانست (مسلم، صحیح مسلم، ج۳، کتاب الجهاد و السیر باب حکم الفیء، ص۱۳۷۸، ح۱۷۵۷.) در خطبههایی که ابوبکر برای صحابه ایراد میکرد، خود را به عنوان ولی و ولی امر مسلمین معرفی مینمود.(بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸.) | ||
همچنین ابوبکر برای انتصاب خلیفه دوم از لفظ ولی استفاده کرد(ابن حبان الثقات، ۱۳۹۵ق، ج۲ ص ۱۹۲-۱۹۳.) او پس از انتصاب عمر به جانشینی خود، به فرماندهان نظامی نوشت که من عمر را ولی شما قرار دادم.( ابن اثیر، معجم جامع الاصول، ج۴، ص۱۰۹.) صحابه نیز در اعتراضی که به انتصاب خلیفه دوم از سوی ابوبکر داشتند دو واژه ولی و خلَف را در کنار هم قرار دادند.(ابن بیشیبه، المصنف، دارالفکر ج ۸، ص۵۷۴؛ هندی، کنزالعمال، ج۵، ۶۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۰، ص۴۱۳.) | همچنین ابوبکر برای انتصاب خلیفه دوم از لفظ ولی استفاده کرد(ابن حبان الثقات، ۱۳۹۵ق، ج۲ ص ۱۹۲-۱۹۳.) او پس از انتصاب عمر به جانشینی خود، به فرماندهان نظامی نوشت که من عمر را ولی شما قرار دادم.( ابن اثیر، معجم جامع الاصول، ج۴، ص۱۰۹.) صحابه نیز در اعتراضی که به انتصاب خلیفه دوم از سوی ابوبکر داشتند دو واژه ولی و خلَف را در کنار هم قرار دادند.(ابن بیشیبه، المصنف، دارالفکر ج ۸، ص۵۷۴؛ هندی، کنزالعمال، ج۵، ۶۷۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۰، ص۴۱۳.) | ||
خط ۱۹: | خط ۲۱: | ||
== اعتبار== | == اعتبار== | ||
عبدالقادر بغدادی و ابن حجر عسقلانی گفتهاند که این حدیث را ترمذی با سندی قوی از عمران بن حصین از رسول خدا نقل کرده است.<ref>بغدادی، خزانه الادب، ۱۹۹۸م، ج۶، ص۶۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۶۹.</ref> متقی هندی نیز آن را صحیح دانسته است.<ref> متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۱۹ق، ج۱۱، ص۲۷۹، ح۳۲۹۴۱.</ref> [[حاکم نیشابوری]] آن را حدیث صحیح السندی دانسته که مسلم و بخاری آن را در [[صحیحین]] نیاوردهاند.<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۳۴، ح۴۶۵۲.</ref> همچنین شمس الدین ذهبی و ناصرالدین البانی آن را صحیح دانستهاند.<ref> المستدرک بتعلیق ذهبی، کتاب معرفة الصحابه قسم ذکر اسلام امرالمومنین علی(ع)، ج۳، ص۱۴۳، ح۴۶۵۲؛ البانی، السلسلة الصحیحه، ج۵، ص۲۲۲.</ref> | عبدالقادر بغدادی و ابن حجر عسقلانی گفتهاند که این حدیث را [[ترمذی]] با سندی قوی از عمران بن حصین از رسول خدا نقل کرده است.<ref>بغدادی، خزانه الادب، ۱۹۹۸م، ج۶، ص۶۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۵۶۹.</ref> متقی هندی نیز آن را صحیح دانسته است.<ref> متقی هندی، کنزالعمال، ۱۴۱۹ق، ج۱۱، ص۲۷۹، ح۳۲۹۴۱.</ref> [[حاکم نیشابوری]] آن را حدیث صحیح السندی دانسته که مسلم و بخاری آن را در [[صحیحین]] نیاوردهاند.<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۳۴، ح۴۶۵۲.</ref> همچنین شمس الدین ذهبی و ناصرالدین البانی آن را صحیح دانستهاند.<ref> المستدرک بتعلیق ذهبی، کتاب معرفة الصحابه قسم ذکر اسلام امرالمومنین علی(ع)، ج۳، ص۱۴۳، ح۴۶۵۲؛ البانی، السلسلة الصحیحه، ج۵، ص۲۲۲.</ref> | ||
== منابع== | == منابع== | ||
این حدیث در کتابهایی همچون صحیح | این حدیث در کتابهایی همچون [[صحیح ترمذی]]، مسند احمد بن حنبل؛<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۴، ص۴۳۷.</ref> جامع الاحادیث سیوطی؛<ref>سیوطی، جامع الاحادیث، ج۱۶، ص۲۵۶، ح۷۸۶۶ و ج۲۷ ص۷۲.</ref> کنزالعمال؛<ref>متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۳، ص۶۲.</ref> مسند ابیداود؛<ref> طیالسی، مسند ابیداود، دارالمعرفه، ص۳۶۰.</ref> [[فضائل الصحابه]]؛<ref>ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ۶۰۵، ۶۲۰، ۶۴۹.</ref> آلآحاد و المثانی؛<ref> ابوبکر شیبانی، الآحاد و المثانی، ۱۴۱۱ق، ج۴، ص۲۷۸.</ref>[[سنن نسائی]]؛<ref>نسائی، السنن الکبری، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۳۲.</ref> مسند ابویعلی؛<ref>ابویعلی موصلی، مسند ابییعلی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۹۳.</ref> مسند رویانی؛<ref>رویانی، مسند الرویانی، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۱۲۵.</ref>صحیح ابن حبان؛<ref>ابن حبان، صحیح ابن حبان، ۱۴۱۴ق، ج۱۵، ص۳۷۳.</ref> المعجم الکبیر طبرانی؛<ref>طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۴ق، ج۱۸، ص۱۲۸، ج۱۲، ص۷۸.</ref> الشریعه؛<ref> آجری، الشریعه، ۱۴۲۰ق، ج۴، ص۲۰۲۱،۱۴۸۸.</ref> تاریخ مدینه دمشق؛<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۱۹۹.</ref>البدایه و النهایه؛<ref> ابن کثیر، البدایه و النهایه، مکتبه معارف، ج۷، ۱۴۰۸ق، ص۳۷۴.</ref> الاصابه؛<ref>ابن حجر، الاصابه، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۵۶۷.</ref> الجوهره فی نسب النبی و اصحابه العشره؛<ref> تلمسانی، الجوهره، ج۱، ص۲۹۲.</ref> الوافی بالوفیات؛<ref>صفدی، الوافی بالوفیات، ۱۴۲۰ق، ج۲۱، ص۱۷۸.</ref>خزانه الادب و لب لباب لسان العرب؛<ref> بغدادی، خزانه الادب، ۱۹۹۸م، ج۶، ص۶۸. </ref>[[الغدیر]]؛<ref>امینی، الغدیر، ۱۳۹۷ق، ج۱، ص۵۱.</ref> الجوهره فی نسب الامام علی و آله؛<ref> بری، الجوهره فی نسب الامام علی و آله، ۱۴۰۲ق، ص۶۴.</ref> الاستیعاب؛<ref> ابن عبدالبر، استیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۰۹۱. </ref> و [[کشف الغمه]]<ref> اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ص۱۷۷.</ref> آمده است. | ||
== تشکیک== | == تشکیک== | ||
مبارکفوی مدعی است کلمه «بعدی» که در برخی از نسخههای این حدیث نیست، از سوی راویان [[شیعی]] | مبارکفوی مدعی است کلمه «بعدی» که در برخی از نسخههای این حدیث نیست، از سوی راویان [[شیعی]] به آن اضافه شده است. او برای اثبات ادعای خود به [[مسند احمد بن حنبل]] استناد میکند که در آن، این حدیث با سندهای متعددی آمده اما در هیچ یک از آنها این اضافه وجود ندارد.<ref>مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج۱۰، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> البته [[احمد حنبل]] این حدیث را در مسند<ref>ابن حنبل، مسند، مؤسسة قرطبه، ج۱، ص۳۳۰، ج۴، ص۴۳۷.</ref> و [[فضائل الصحابه]] با همین اضافه آورده است.<ref>ابن حنبل، فضائل الصحابه، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۶۸۴، ح۱۱۶۸.</ref> | ||
همچنین مبارکفوری مدعی است این حدیث را فقط [[جعفر بن سلیمان]] و [[ابن اجلح کندی]] شیعی روایت کردهاند. که به دلیل شیعه بودن، روایات آنها پذیرفته نیست او شیعیان را اهل [[بدعت]] میداند و میگوید اگر بدعتگزار روایتی نقل کند که باعث تقویت مذهبش شود، روایت او پذیرفته نمیشود.<ref>مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج۱۰، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> در حالی که به گفته البانی، تنها معیار پذیرش حدیث نزد [[اهلسنت]]، راستگویی و دقت راوی در نقل حدیث است و مذهب راوی تأثیری در پذیرش یا عدم پذیرش حدیث او ندارد از همین رو است که [[محمد بن اسماعیل بخاری|بخاری]] و [[مسلم بن حجاج نیشابوری|مسلم]] در [[صحیحین]] احادیثی را از راویانی که مذهبشان مخالف مذهب اهلسنت بوده مثل [[خوارج]] و شیعه روایت کردهاند.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۲۲.</ref> البانی گفته است که این حدیث در منابع اهلسنت با سندهای دیگری نقل شده که در سلسله سند آن راوی شیعی وجود ندارد.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۲۲.</ref> | همچنین مبارکفوری مدعی است این حدیث را فقط [[جعفر بن سلیمان]] و [[ابن اجلح کندی]] شیعی روایت کردهاند. که به دلیل شیعه بودن، روایات آنها پذیرفته نیست او شیعیان را اهل [[بدعت]] میداند و میگوید اگر بدعتگزار روایتی نقل کند که باعث تقویت مذهبش شود، روایت او پذیرفته نمیشود.<ref>مبارکفوری، تحفة الاحوذی، ج۱۰، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> در حالی که به گفته البانی، تنها معیار پذیرش حدیث نزد [[اهلسنت]]، راستگویی و دقت راوی در نقل حدیث است و مذهب راوی تأثیری در پذیرش یا عدم پذیرش حدیث او ندارد از همین رو است که [[محمد بن اسماعیل بخاری|بخاری]] و [[مسلم بن حجاج نیشابوری|مسلم]] در [[صحیحین]] احادیثی را از راویانی که مذهبشان مخالف مذهب اهلسنت بوده مثل [[خوارج]] و شیعه روایت کردهاند.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۲۲.</ref> البانی گفته است که این حدیث در منابع اهلسنت با سندهای دیگری نقل شده که در سلسله سند آن راوی شیعی وجود ندارد.<ref>البانی، السلسلة الصحیحة، ج۵، ص۲۲۲.</ref> | ||
خط ۳۷: | خط ۳۹: | ||
== تکنگاری== | == تکنگاری== | ||
حدیث الولایه؛ سید علی حسینی میلانی مرکز حقائق الاسلامیه ۱۴۲۱ق. | حدیث الولایه؛ سید علی حسینی میلانی مرکز حقائق الاسلامیه ۱۴۲۱ق. | ||
== جستارهای وابسته== | |||
*[[آیه ولایت]] | |||
== پانویس== | == پانویس== | ||
{{پانویس۲}} | {{پانویس۲}} |
ویرایش