پرش به محتوا

هاجر: تفاوت میان نسخه‌ها

۹۵۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ مهٔ ۲۰۲۱
جز
رفع شبهه
جز (تمیزکاری)
جز (رفع شبهه)
خط ۲۳: خط ۲۳:
| پانویس =
| پانویس =
}}
}}
'''هاجَر''' همسر [[ابراهیم(ع)]] و مادر [[اسماعیل (پیامبر)|اسماعیل]]. هاجر کنیز پادشاه [[مصر]] بود که به [[ساره]]، همسر ابراهیم، هدیه داده شد و ساره او را به ابراهیم بخشید و پس از مدتی [[اسماعیل]] را به دنیا آورد.  
'''هاجَر''' همسر [[ابراهیم(ع)]] و مادر [[اسماعیل (پیامبر)|اسماعیل]]. هاجر کنیز پادشاه [[مصر]] بود که به [[ساره]]، همسر ابراهیم، هدیه داده شد و ساره او را به ابراهیم فروخت و پس از مدتی [[اسماعیل]] را به دنیا آورد.  


پس از تولد اسماعیل، در پی ناراحتی ساره از فرزنددار شدن هاجر و فرزنددار نشدن خود، ابراهیم به دستور [[خدا]] هاجر و فرزندش را از شام به [[مکه]] که در آن روز بیابانی خشک بود و هیچ کس در آن ساکن نبود منتقل کرد. بنا به نقل تورات، برخلاف منابع اسلامی، هجرت هاجر، پس از تولد [[اسحاق (پیامبر)|اسحاق]] و بدون همراهی ابراهیم بوده است.
پس از تولد اسماعیل، در پی ناراحتی ساره از فرزنددار شدن هاجر و فرزنددار نشدن خود، ابراهیم به دستور [[خدا]] هاجر و فرزندش را از شام به [[مکه]] که در آن روز بیابانی خشک بود و هیچ کس در آن ساکن نبود منتقل کرد. بنا به نقل تورات، برخلاف منابع اسلامی، هجرت هاجر، پس از تولد [[اسحاق (پیامبر)|اسحاق]] و بدون همراهی ابراهیم بوده است.
خط ۳۱: خط ۳۱:


==هاجر، هدیه پادشاه مصر به ساره==
==هاجر، هدیه پادشاه مصر به ساره==
بنابر روایات اسلامی، [[حضرت ابراهیم]] در حدود ۷۰ سالگی از سوی [[خداوند]] مأمور شد از [[بابل]] مهاجرت کند؛<ref>ابن اثیر، الکامل،۱۳۸۵ق، ج۱، ص۱۰۰.</ref> از این‌رو به همراه همسرش [[ساره]]، برادرزاده‌اش [[حضرت لوط]] و برخی دیگر از پیروانش به [[مصر]] رفتند. پادشاه مصر به ساره نظر سوء کرد و ابراهیم از روی [[تقیه]] خود را برادر ساره معرفی نمود. بنا بر گزارش ابن اثیر، هر بار پادشاه قصد بدی نسبت به ساره داشت، دستش خشک می‌شد. سه بار این حادثه تکرار شد تا اینکه پادشاه از ساره خواست دعا کند تا دست او به حالت اول برگردد. پس از دعای ساره پادشاه او را آزاد کرد و هاجر را که کنیزی قبطی بود به او هدیه داد.<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۱۰۱.</ref>
بنابر گزارش ابن اثیر، [[حضرت ابراهیم]] در حدود ۷۰ سالگی از سوی [[خداوند]] مأمور شد از [[بابل]] مهاجرت کند؛<ref>ابن اثیر، الکامل،۱۳۸۵ق، ج۱، ص۱۰۰.</ref> از این‌رو به همراه همسرش [[ساره]]، برادرزاده‌اش [[حضرت لوط]] و برخی دیگر از پیروانش به [[مصر]] رفتند. پادشاه مصر به ساره نظر سوء کرد و ابراهیم از روی [[تقیه]] خود را برادر ساره معرفی نمود. بنا بر گزارش ابن اثیر، هر بار پادشاه قصد بدی نسبت به ساره داشت، دستش خشک می‌شد. سه بار این حادثه تکرار شد تا اینکه پادشاه از ساره خواست دعا کند تا دست او به حالت اول برگردد. پس از دعای ساره پادشاه او را آزاد کرد و هاجر را که کنیزی قبطی بود به او هدیه داد.<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۱۰۱.</ref> [[علامه طباطبایی]] معتقد است اینکه ابراهیم ساره را خواهر خود معرفی کرده باشد با مقام [[نبوت]] سازگار نیست و از تناقاضات تورات کنونی است که در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت وارد شده است.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۲۲۶-۲۲۹.</ref> همچنین بر اساس روایتی که علامه طباطبایی از [[الکافی (کتاب)|الکافی]] نقل کرده ابراهیم در این ماجرا ساره را همسر خود معرفی کرد و هر بار که دست پادشاه خشک می‌شد به دعای ابراهیم به حالت قبل برمی‌گشت.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۲۳۱-۲۳۲.</ref>
 
==ماجرای هجرت از شام به مکه==
==ماجرای هجرت از شام به مکه==
ابراهیم از [[ساره]] فرزنددار نمی‌شد، از این رو ساره، هاجر را به او  بخشید تا شاید ابراهیم از او صاحب فرزند شود. مدتی بعد که هاجر [[اسماعیل]] را به دنیا آورد،<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۱۰۱.</ref> سبب ناراحتی ساره شد؛ چرا که خود فرزندی نداشت.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۸۸.</ref> پس از تولد اسماعیل و ناراحتی [[ساره]] از فرزنددار شدن هاجر، خداوند به ابراهیم دستور داد تا اسماعیل و مادرش را از شام به سرزمین مکه منتقل کند.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۸۸.</ref> ابراهیم آن دو را به [[مکه]] که در آن روز بیابانی خشک و بدون سکنه بود، منتقل کرد و در محلی که بعدها خانه خدا در آنجا بازسازی شد، در نزدیکی [[چاه زمزم]] فعلی گذاشت.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۸۸.</ref> نام هاجر در قرآن نیامده اما در [[سوره ابراهیم]] به ماجرای نقل مکان او از شام به مکه اشاره شده است.<ref>سوره ابراهیم، آیه ۳۷.</ref>
ابراهیم از [[ساره]] فرزنددار نمی‌شد، از این رو ساره، هاجر را به او  فروخت تا شاید ابراهیم از او صاحب فرزند شود.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۷، ص۲۳۱.</ref> مدتی بعد که هاجر [[اسماعیل]] را به دنیا آورد،<ref>ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج۱، ص۱۰۱.</ref> سبب ناراحتی ساره شد؛ چرا که خود فرزندی نداشت.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۸۸.</ref> پس از تولد اسماعیل و ناراحتی [[ساره]] از فرزنددار شدن هاجر، خداوند به ابراهیم دستور داد تا اسماعیل و مادرش را از شام به سرزمین مکه منتقل کند.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۸۸.</ref> ابراهیم آن دو را به [[مکه]] که در آن روز بیابانی خشک و بدون سکنه بود، منتقل کرد و در محلی که بعدها خانه خدا در آنجا بازسازی شد، در نزدیکی [[چاه زمزم]] فعلی گذاشت.<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۲۸۸.</ref> نام هاجر در قرآن نیامده اما در [[سوره ابراهیم]] به ماجرای نقل مکان او از شام به مکه اشاره شده است.<ref>سوره ابراهیم، آیه ۳۷.</ref>


{{جعبه نقل قول| عنوان = | نقل‌قول = هاجر خطاب به [[حضرت ابراهیم]]:{{-}}'''«آیا ما را در سرزمینی که نه انیسی، نه آبی و نه غذایی در آن هست می‌گذاری.''' ابراهیم به او گفت: '''خدایی که مرا به این کار دستور داده، شما را کفایت می‌کند.»''' <ref>قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۶۰.</ref>|تاریخ بایگانی| منبع = | تراز = چپ| عرض = ۲۳۰px| اندازه خط = 14px|رنگ پس‌زمینه =#FFF9E7| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}
{{جعبه نقل قول| عنوان = | نقل‌قول = هاجر خطاب به [[حضرت ابراهیم]]:{{-}}'''«آیا ما را در سرزمینی که نه انیسی، نه آبی و نه غذایی در آن هست می‌گذاری.''' ابراهیم به او گفت: '''خدایی که مرا به این کار دستور داده، شما را کفایت می‌کند.»''' <ref>قمی، تفسیر القمی، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۶۰.</ref>|تاریخ بایگانی| منبع = | تراز = چپ| عرض = ۲۳۰px| اندازه خط = 14px|رنگ پس‌زمینه =#FFF9E7| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = چپ}}