لیلة المبیت: تفاوت میان نسخهها
جز
←ماجرای لیلة المبیت
Ahmadnazem (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
Ahmadnazem (بحث | مشارکتها) جز (←ماجرای لیلة المبیت) |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
==ماجرای لیلة المبیت== | ==ماجرای لیلة المبیت== | ||
پیامبر (ص) در شب اول ماه [[ربیع الاول]] به [[امام علی(ع)|علی(ع)]] فرمود: «مشرکان میخواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در جای من میخوابی تا من به [[غار ثور]] بروم؟» امام علی(ع) گفت: «در این صورت شما سالم میمانید؟» پیامبر (ص) فرمود: «آری.» علی (ع) تبسمی کرد و [[سجده شکر|سجدۀ شکر]] به جای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: «آنچه را که مأمور شدهای انجام ده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد | پیامبر (ص) در شب اول ماه [[ربیع الاول]] به [[امام علی(ع)|علی(ع)]] فرمود: «مشرکان میخواهند امشب مرا به قتل برسانند، آیا تو در جای من میخوابی تا من به [[غار ثور]] بروم؟» امام علی(ع) گفت: «در این صورت شما سالم میمانید؟» پیامبر (ص) فرمود: «آری.» علی (ع) تبسمی کرد و [[سجده شکر|سجدۀ شکر]] به جای آورد، وقتی که سر از سجده برداشت عرض کرد: «آنچه را که مأمور شدهای انجام ده که چشم، گوش و قلبم فدای تو باد...»<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۶۰</ref> سپس پیامبر (ص)، علی (ع) را در آغوش گرفت و هر دو گریه کردند و از هم جدا شدند.<ref>طوسی، امالی، ص۴۶۶</ref> | ||
وقتی علی(ع) در بستر پیامبر (ص) خوابیده بود، [[جبرئیل]] در بالای سر او و [[میکائیل]] پایین پای | وقتی علی(ع) در بستر پیامبر (ص) خوابیده بود، [[جبرئیل]] در بالای سر او و [[میکائیل]] پایین پای او آمدند و جبرئیل گفت: «خوشا به حال کسانی چون تو ای فرزند [[ابو طالب]]! که خدا در برابر [[فرشتگان]] به تو مباهات میکند.»<ref>صدوق، امالی، ص ۴۶۹؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۵، ص۱۷۴؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۲۳</ref> | ||
مشرکان از ابتدای شب، خانه پیامبر (ص) را محاصره کردند و قرار بود حمله در نیمه شب صورت گیرد، اما [[ابولهب]] گفت: در این وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند و بعدها عرب درباره ما میگویند حرمت فرزندان عموی خویش را شکستند.<ref>حلبی، سیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۲</ref> | مشرکان از ابتدای شب، خانه پیامبر (ص) را محاصره کردند و قرار بود حمله در نیمه شب صورت گیرد، اما [[ابولهب]] گفت: در این وقت، زنان و فرزندان در داخل خانه هستند و بعدها عرب درباره ما میگویند حرمت فرزندان عموی خویش را شکستند.<ref>حلبی، سیرة الحلبیة، ج۲، ص۳۲</ref> | ||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
علی (ع) درهای خانه را بست و پردهها را کشید، آنان با سنگ به علی (ع) که در بستر خوابیده بود زدند تا مطمئن شوند کسی در بستر خوابیده است و شک نداشتند که وی رسول خداست.<ref>طوسی، امالی، ص۲۹۸</ref> صبح که با شمشیرهای برهنه به خانه هجوم بردند، وقتی علی (ع) را در بستر رسول خدا (ص) مشاهده کردند، گفتند: محمد کجاست؟ علی (ع) فرمود: «مگر او را به من سپرده بودید که از من میخواهید؟ کاری کردید که او ناچار شد خانه را ترک کند.» | علی (ع) درهای خانه را بست و پردهها را کشید، آنان با سنگ به علی (ع) که در بستر خوابیده بود زدند تا مطمئن شوند کسی در بستر خوابیده است و شک نداشتند که وی رسول خداست.<ref>طوسی، امالی، ص۲۹۸</ref> صبح که با شمشیرهای برهنه به خانه هجوم بردند، وقتی علی (ع) را در بستر رسول خدا (ص) مشاهده کردند، گفتند: محمد کجاست؟ علی (ع) فرمود: «مگر او را به من سپرده بودید که از من میخواهید؟ کاری کردید که او ناچار شد خانه را ترک کند.» | ||
در این هنگام به سوی علی (ع) یورش بردند و او را آزردند و سپس از خانه بیرون | در این هنگام به سوی علی (ع) یورش بردند و او را آزردند و سپس از خانه بیرون کشیده، کتک زدند. ساعتی هم در [[مسجدالحرام]] زندانی کرده، سپس آزادش کردند.<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۹۲</ref> آنها در جهت [[مدینه]] به تعقیب پیامبر (ص) پرداختند در حالیکه [[غار ثور]] در سمت دیگر قرار داشت.<ref>مفید، ارشاد، ص۳۰</ref> | ||
همچنین برخی دیگر نقل کردهاند که وقتی گروه قریش به سوی علی (ع) رفتند، شکی نداشتند که او رسول الله (ص) است، با سنگ به سر و روی او میزدند تا این که هنگامه طلوع فجر فرا رسید و آنان ترسیدند که رسوا شوند. برای همین به صورت دسته جمعی بر وی حملهور شدند. در آن زمان خانههای مکه دارای در ورودی نبود و تنها پارچهای بر ورودی آن آویزان بود. علی (ع) وقتی آنان را مشاهده کرد که شمشیرهایشان را کشیدهاند و به سوی وی میآیند و در پیشاپیش آنها [[خالد بن ولید]] | همچنین برخی دیگر نقل کردهاند که وقتی گروه قریش به سوی علی (ع) رفتند، شکی نداشتند که او رسول الله (ص) است، با سنگ به سر و روی او میزدند تا این که هنگامه طلوع فجر فرا رسید و آنان ترسیدند که رسوا شوند. برای همین به صورت دسته جمعی بر وی حملهور شدند. در آن زمان خانههای مکه دارای در ورودی نبود و تنها پارچهای بر ورودی آن آویزان بود. علی (ع) وقتی آنان را مشاهده کرد که شمشیرهایشان را کشیدهاند و به سوی وی میآیند و در پیشاپیش آنها [[خالد بن ولید]] قرار دارد، شجاعت به خرج داد و با ترفندی شمشیر خالد را از دستش گرفت و در این حال خالد به خود میپیچید و همچون شتر نعره میکشید. بقیه افراد هنوز بر پلههای خانه بودند که علی علیهالسلام با شمشیر خالد به سراغ آنان رفت و آنان همانند گله گوسفند از مقابلش گریختند و به پشت بام فرار کردند. هنگامی که با دقت به وی نگاه کردند، فهمیدند که او علی (ع) است. | ||
گفتند: تو علی هستی؟ فرمود: بله، من علی هستم. گفتند: ما با تو کاری نداریم، ولی بگو که محمد (ص) کجاست؟ فرمود: من اطلاعی از وی ندارم. پس قریشیان با دقت و با چشمهای تیزبین سوار مرکبهای خود شدند و به جست و جوی رسول الله صلّی اللّه علیه و آله پرداختند.<ref>امالی شیخ طوسی، ص۴۶۶- ۴۶۷، حدیث ۳۵ و از او در بحار الانوار، ج۱۹، ص۵۸-۶۳ و حلیة الابرار، ص۸۳-۹۰.</ref> | گفتند: تو علی هستی؟ فرمود: بله، من علی هستم. گفتند: ما با تو کاری نداریم، ولی بگو که محمد (ص) کجاست؟ فرمود: من اطلاعی از وی ندارم. پس قریشیان با دقت و با چشمهای تیزبین سوار مرکبهای خود شدند و به جست و جوی رسول الله صلّی اللّه علیه و آله پرداختند.<ref>امالی شیخ طوسی، ص۴۶۶- ۴۶۷، حدیث ۳۵ و از او در بحار الانوار، ج۱۹، ص۵۸-۶۳ و حلیة الابرار، ص۸۳-۹۰.</ref> |