imported>S.j.mousavi |
imported>Hamed A.F |
خط ۵۳: |
خط ۵۳: |
| }} | | }} |
| {{دیگر کاربردها|اشعری}} | | {{دیگر کاربردها|اشعری}} |
| '''ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری''' (۲۶۰ - ۳۲۴ق/ ۸۷۴ - ۹۳۶م)، [[کلام|متکلم]] و بنیان گذار مکتبی در عقاید [[اسلام|اسلامی]] است که پیروانش [[اشاعره]] خوانده شدهاند. وی از دودمان [[ابوموسی اشعری]] بود. اشعری در [[بصره]] زاده شد و در همان شهر به درس [[ابوعلی جبائی]] (درگذشت ۳۰۳ق)، [[کلام|متکلم]] [[معتزله (اصول مذهب)|معتزلی]]، راه یافت. وی همچنین در حلقه درس [[فقیه]] [[شافعی]]، [[ابواسحاق مروزی]] (درگذشت۳۴۰ق)، حاضر میشد. | | '''ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری''' (۲۶۰ - ۳۲۴ق/ ۸۷۴ - ۹۳۶م)، [[کلام|متکلم]] و بنیانگذار مکتبی در عقاید [[اسلام|اسلامی]] است که پیروانش [[اشاعره]] خوانده شدهاند. وی از دودمان [[ابوموسی اشعری]] بود. اشعری در [[بصره]] زاده شد و در همان شهر به درس [[ابوعلی جبائی]] (درگذشت ۳۰۳ق)، [[کلام|متکلم]] [[معتزله (اصول مذهب)|معتزلی]]، راه یافت. وی همچنین در حلقه درس [[فقیه]] [[شافعی]]، [[ابواسحاق مروزی]] (درگذشت۳۴۰ق) حاضر میشد. |
|
| |
|
| مهمترین واقعه در زندگی اشعری، تحول عمیقی بود که در اندیشه او روی داد. اشعری تا ۴۰ سالگی بر مذهب [[معتزله (اصول مذهب) |اعتزال]] بود و با استادش [[ابوعلی جبائی]] پیوندی نزدیک داشت، اما پس از آن در ملأ عام رویگردانی خود را از این مکتب به اطلاع مردم رساند و مکتب [[اشاعره|اشعری]] را بنیان نهاد. | | مهمترین واقعه در زندگی اشعری، تحول عمیقی بود که در اندیشه او روی داد. اشعری تا ۴۰ سالگی بر مذهب [[معتزله (اصول مذهب) |اعتزال]] بود و با استادش [[ابوعلی جبائی]] پیوندی نزدیک داشت، اما پس از آن در ملأ عام رویگردانی خود را از این مکتب اعلام کرد و مکتب [[اشاعره|اشعری]] را بنیان نهاد. |
| == معرفی == | | == زندگینامه == |
| ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری، از نوادگان [[ابوموسی اشعری]] و بنیان گذار مکتب [[اشاعره|اشعری]] در عقاید اسلامی است. وی در سال ۲۶۰ در بصره زاده شد. در سنین جوانی در مجلس درس [[ابوعلی جبائی]] حاضر شد و در زمره [[معتزله (اصول مذهب)|معتزلیان]] درآمد. او تا ۴۰ سالگی بر همین مسلک باقی بود تا اینکه به ناگاه دچار تحول شده، مکتب [[اشاعره|اشعری]] را بنیان نهاده، به مقابله با باورهای عقیدتی پیشین خود و مکتب [[معتزله (اصول مذهب)|معتزله]] برخاست. او در سال ۳۲۴ در بغداد وفات یافت و میان کرخ و باب بصره دفن شد.<ref>شمس الدین الذهبی، تهذیب سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۸؛ الزرکلی خیرالدین، الاعلام، ج۴، ص۲۶۳؛ السبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۳۴۷</ref> | | ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق اشعری، از نوادگان [[ابوموسی اشعری]] و بنیانگذار مکتب [[اشاعره|اشعری]] در عقاید اسلامی است. وی در سال ۲۶۰ در بصره زاده شد. در جوانی در مجلس درس [[ابوعلی جبائی]] حاضر شد و از نظر فکری به [[معتزله (اصول مذهب)|معتزلیان]] پیوست. او تا ۴۰ سالگی بر مسلک فکری خود باقی بود تا اینکه دچار تحول شد. وی پس از تحول، مکتب [[اشاعره|اشعری]] را بنیان نهاد و به مقابله با باورهای عقیدتی پیشین خود و مکتب [[معتزله (اصول مذهب)|معتزله]] برخاست. او در سال ۳۲۴ در بغداد درگذشت و میان کرخ و باب بصره دفن شد.<ref>شمس الدین الذهبی، تهذیب سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۸؛ الزرکلی خیرالدین، الاعلام، ج۴، ص۲۶۳؛ السبکی عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبری، ج۳، ص۳۴۷</ref> |
|
| |
|
| == رویگردانی از معتزله == | | == رویگردانی از معتزله == |
| درباره رویگردانی او از [[معتزله (اصول مذهب)|اعتزال]] روایات گوناگونی وجود دارد و قدیمترین آنها از [[ابن ندیم]] است که میگوید روز آدینهای در مسجد جامع بصره بر بلندی قدم نهاد و با صدای رسا خود را معرفی کرد و اعلام داشت که من معتقد بودهام که [[قرآن]] مخلوق است و خداوند رؤیت نمیشود و افعال بد آدمیان مخلوق خود ایشان است. اکنون توبه کردهام و به باطل بودن [[معتزله (اصول مذهب)|معتزله]] اعتقاد پیدا کردهام و عیب و رسوایی ایشان را برملا میسازم.<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۱</ref> | | درباره رویگردانی او از [[معتزله (اصول مذهب)|اعتزال]] روایتهای گوناگونی وجود دارد که قدیمیترین آنها از [[ابن ندیم]] است. طبق روایت وی، اشعری در یکی از شبهای جمعه به مسجد جامع بصره رفته و تغییر اعتقادی و توبه خود را اعلام کرده و گفته است که معتزله را رسوا خواهد ساخت.<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۲۳۱</ref> [[ابن عساکر]] نیز چنین نقل کرده که اشعری در مسجد اعلام کرده که از راه دلایل عقلی نتوانسته است به حقیقت دست یابد و سرانجام به هدایت الهی و بازخوانی [[قرآن|کتاب]] و [[سنت]]، بطلان عقاید پیشین بر او آشکار شده است.<ref>ابن عساکر علی، تبیین الکذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ص۳۹</ref> درباره انگیزه تحول فکری اشعری روایتهای دیگری نیز وجود دارد که در پارهای از آنها از رؤیا و الهام، سخن گفته شده است.<ref>نک: ابن عساکر، ص۳۸ – ۴۳، ۹۱؛ ابن جوزی، ج۶، ص۳۳۳؛ سبکی، ج۳، ص۳۴۷-۳۴۹</ref> |
|
| |
|
| به روایت [[ابن عساکر]]، وی پس از ۱۵ روز کناره گیری از مردم به مسجد درآمد و اعلام کرد که آن مدت را به تأمل گذرانده و نتوانسته است از راه دلایل عقلی به حقیقت دست یابد و سرانجام به هدایت الهی و بازخوانی [[قرآن|کتاب]] و [[سنت]]، بطلان عقاید پیشین بر او آشکار گشته است.<ref>ابن عساکر علی، تبیین الکذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، ص۳۹</ref>
| | == مبانی کلامی == |
| {{جمع شدن}}
| |
| درباره انگیزه تحول فکری اشعری روایتهای دیگری نیز وجود دارد که در پارهای از آنها از رؤیا و الهام نیز سخن رفته است.<ref>نک: ابن عساکر، ص۳۸ – ۴۳، ۹۱؛ ابن جوزی، ج۶، ص۳۳۳؛ سبکی، ج۳، ص۳۴۷-۳۴۹</ref> مثلا سبکی در [[طبقات الشافعیة الکبری]] چنین نوشته است:
| |
| ::درباره سبب رجوع او چنین حکایت شده است که او در [[ماه رمضان]] در خواب بود، [[پیامبر (ص)]] را دید. پیامبر به او فرمود ای علی مذاهب روایت شده از من را یاری کن. هنگامی که بیدار شد، حالتی شگرف پیدا کرد و مدام در اندیشه آن خواب بوده، ناراحت بود. این خواب در دهه اول بود، دهه دوم که رسید دوباره پیامبر(ص) را در خواب دید و به او فرمود: راجع به فرمان من چه کردی؟ پاسخ داد چه باید بکنم در حالی که برای مذاهب روایت شده از شما تبیینهای درستی ارائه کردهام. پیامبر بدو فرمود: مذاهب روایت شده از من را یاری کن که آنها حق هستند. از خواب بیدار شد در حالی که شدیدا اندوهناک بود و عهد کرد که [[علم کلام|کلام]] را ترک کرده، از [[حدیث]] پیروی کند و ملازم [[قرآن]] شود. هنگامی که شب ۲۷ رمضان فرا رسید، بر او که عادت داشت این شب را [[احیا]] بکند، خوابی مستولی گشت و نتوانست خود را کنترل کند. خوابید در حالی که بر ترک احیاء آن شب افسوس میخورد. برای بار سوم پیامبر(ص) را در خواب دید و به او فرمود: درباره فرمان من چه کردی؟ پاسخ داد یا رسول الله کلام را ترک کرده، ملازم کتاب خدا و سنت تو گشتم. حضرت فرمود: من به تو دستور ندادم که کلام را رها کنی، دستور دادم که مذاهب روایت شده از من را یاری کنی که آنها حق هستند. گفت یا رسول الله چگونه مذهبی را که ۳۰ سال مسائل آن را دریافته، دلائلش را شناختهام به خاطر یک خواب رها کنم؟ حضرت فرمود: اگر من نمیدانستم که خداوند تو را با مدد خود یاری میکند، برای تبیین این وجوه نزد تو نمیآمدم. در این راه تلاش کن، خدا تو را یاری خواهد کرد. از خواب بیدار شد و گفت چیزی جز گمراهی بعد از حق نیست و شروع کرد به یاری کردن احادیث راجع به رویت، شفاعت و غیره.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۱</ref>
| |
| {{پایان جمع شدن}}
| |
| | |
| == مبانی کلامی اشعری == | |
| === معرفت ضروری و اکتسابی === | | === معرفت ضروری و اکتسابی === |
| از دیدگاه اشعری معرفت انسانی بر دو نوع است: ضروری و اکتسابی. معرفت اکتسابی علمی است که از راه نظر و استدلال عقلی به دست میآید، و معرفت ضروری همه شناختهای غیرنظری را در برمیگیرد، اعم از شناخت حسی، علم به بدیهیات و شناختی که از راه خبر موثق حاصل میگردد. <ref>ابن فورک، ص۱۳، ۱۵، ۱۷</ref> نخستین فعل واجب بر انسان نظر و استدلال برای کسب معرفت به خداوند است. از سوی دیگر معرفت به خدا، به گونهای که انسان را به آستانه تعبد برساند، معرفتی اکتسابی است و طریقی جز نظر و استدلال ندارد. این حکم به معنای نفی تقلید در معرفت خداست.<ref>اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ص۲؛ ابن فورک، ص۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ج۱ ص۲۸–۲۹</ref>
| | ابوالحسن اشعری به دو نوع معرفت انسانی اعتقاد داشته است: |
| | * معرفت اکتسابی: علمی است که از راه تفکر و استدلال عقلی به دست میآید. |
| | * معرفت ضروری: هر گونه شناختی که از راه غیر نظری به دست بیاید؛ اعم از شناخت حسی، علم به بدیهیات و شناختی که از راه خبر موثق حاصل میگردد. <ref>ابن فورک، ص۱۳، ۱۵، ۱۷</ref> |
| | به اعتقاد اشعری، تلاش برای شناخت خداوند بر انسان واجب است. از سویی معرفت به خدا، به گونهای که انسان را به آستانه تعبد برساند، معرفتی اکتسابی است و طریقی جز نظر و استدلال ندارد. بنابراین، تقلید در معرفت خدا نادرست خواهد بود.<ref>اشعری، رسالة فی استحسان الخوض فی علم الکلام، ص۲؛ ابن فورک، ص۱۵، ۲۵۱-۲۵۲؛ نسفی، ج۱ ص۲۸–۲۹</ref> |
|
| |
|
| === منشأ نخستین واجب === | | === وجوب شناخت خدا === |
| نکته مهمی که تمایز اشعری را از [[معتزله (اصول مذهب)|معتزله]] در این باره نشان میدهد، دیدگاه او در منشأ نخستین واجب، یعنی ملاک وجوب معرفت عقلی به خداست. وی بر خلاف [[معتزله (اصول مذهب)|معتزله]] علم به وجوب نظر را مستقیما مبتنی بر حکم عقل نمیداند، بلکه آن را معرفتی نقلی و حاصل از حکم شارع به شمار میآورد، بدین معنا که انسان به حکم شرع، و نه به حکم عقل، مکلف به استفاده از عقل برای شناخت خداوند گردیده است، زیرا عقل شایستگی آن را ندارد تا درباره اینکه آیا اساساً آدمی در پیشگاه خداوند به چیزی [[تکلیف|مکلّف]] است یا نه، داوری کند.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳</ref>
| | تمایز اصلی ابوالحسن اشعری با [[معتزله]] در این است که او منشأ نخستین واجب، یعنی وجوب معرفت عقلی به خدا را مبتنی بر ادله نقلی میداند؛ بدین معنا که انسان به حکم شرع، و نه به حکم عقل، مکلف به استفاده از عقل برای شناخت خداوند گردیده است و اساسا عقل شایستگی آن را ندارد که بگوید انسان در برابر خداوند تکلیفی دارد یا خیر.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۵۰، ۲۸۵، ۲۹۲ – ۲۹۳</ref> |
|
| |
|
| === حسن و قبح شرعی === | | === حسن و قبح شرعی === |
| اصل [[حسن و قبح|حسن و قبح شرعی]] که با نام اشعری شناخته میشود، مبتنی بر تمایزی است که وی میان احکام نظری و احکام عملی عقل قائل میشود و قلمرو توانایی و واقع نمایی عقل را به احکام نظری محدود میسازد. بدین گونه، از عقل نمیتوان هیچ گونه حکمی درباره نیک و بد کارها و آن چه فعل یا ترک آن بر انسان واجب است، به دست آورد.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱</ref> | | اصل [[حسن و قبح|حسن و قبح شرعی]] که با نام اشعری شناخته میشود، مبتنی بر تمایزی است که وی میان احکام نظری و احکام عملی عقل قائل میشود. او قلمرو عقل را محدود به احکام نظری میدانست. در نظر او عقل نمیتواند هیچ گونه حکمی درباره نیک و بد کارها بدهد؛ بنابراین، با عقل نمیتوان به حکم وجوب و حرمت رسید و تعیین آن به عهده شرع خواهد بود.<ref>ابن فورک، ص۳۲، ۲۸۵ – ۲۸۶؛ شهرستانی نهایةالاقدام، ص۳۷۱</ref> |
|
| |
|
| === معرفت حاصل از اخبار موثق === | | === شناخت از راه اخبار موثق === |
| اشعری معرفت حاصل از اخبار موثق را معرفتی ضروری دانسته است. از این رو همچنان که انسان درباره دادههای حسی شکی به خود راه نمیدهد و در استدلالهای خویش از آنها بهره میگیرد، خبر معتبری نیز که از امری غیرمحسوس حکایت کند، باید برای او در حکم شهود حسی باشد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۷</ref>بنابراین، تکلیف انسانها از آنجا آغاز شده است که پیامبر الهی این خبر را آورده است که اگر آنان در دعوی پیامبری او و نشانه هایش اندیشه نکنند به عذاب الاهی دچار خواهند بود. با شناختی که انسانها از راستگویی او دارند، اندیشه کردن در نشانههای پیامبری او بر آنان واجب میگردد و نتیجه این تعقل ایمان به غیب و تسلیم بیچون و چرا به احکام شرع است.<ref>ابن فورک، ص۲۳، ۲۸۵</ref>
| | به اعتقاد اشعری، شناختی که از طریق اخبار موثق به دست میآید، مانند شناخت برآمده از دادههای حسی، معرفتی ضروری است. بنابراین، همانطور که انسان درباره دادههای حسی شکی به خود راه نمیدهد و در استدلالهای خویش از آنها بهره میگیرد، دادههای به دست آمده از اخبار معتبر نیز باید در حکم شناخت حسی باشد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۷</ref> حال، پیامبر الهی خبر آورده که اگر در دعوت او و نشانههایش اندیشه نکنند به عذاب الاهی دچار خواهند شد. با شناختی که انسانها از راستگویی او دارند، اندیشه کردن در نشانههای پیامبری او بر آنان واجب میگردد و نتیجه این تعقل، ایمان به غیب و تسلیم بیچون و چرا در برابر احکام شرع خواهد بود.<ref>ابن فورک، ص۲۳، ۲۸۵</ref> تکلیف انسان در دیدگاه اشعری، اینگونه آغاز میشود. |
|
| |
|
| === استدلال از شاهد به غایب === | | === استدلال از شاهد به غایب === |
| نظر و تعقل در باب عقاید دینی به تعبیر اشعری «استدلال از شاهد به غایب» است، بدین معنا که انسان حکمی را که درباره امور معینی در جهان محسوس صادق میداند، به مورد مشابهی در جهان ناشناخته سریان دهد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۶</ref> | | از نظر ابوالحسن اشعری، استدلال عقلی در عقاید دینی، مانند «استدلال از شاهد به غایب» است. یعنی انسان در فرایند استدلال عقلی، احکام مربوط به امور محسوس و اینجهانی را به موارد مشابهی در جهان ناشناخته سریان میدهد.<ref>ابن فورک، ص۲۸۶</ref> البته اشعری اعتبار قیاس را میپذیرد و در برهانهای خویش نیز از برخی مفاهیم عقلی استفاده میکند و نتایج عقلی را مانعی برای التزام به نصوص دینی نمیداند. ولی گستره اعتبار عقل را محدود میکند. از نظر او مواردی که احکام عقلی باعث میشد معتزله دست به تأویل نصوص دینی بزنند، همان حوزههایی است که عقل اعتبار ندارد. با این وجود، توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان اصحاب حدیث و جریان عقلگرا قرار میدهد.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴</ref> |
| {{جمع شدن}}
| |
| اشعری ضمن این که با پذیرش اعتبار قیاس، برخی مفاهیم عقلی و لوازم منطقی آنها را تصدیق میکند و در برهانهای خویش به کار میگیرد، بر آن است که نشان دهد نتایج عقلی مانعی بر سر التزام به نصوص دینی نیستند. از این روست که وی حدودی برای احکام عقل قائل میشود و در مواردی که معتزله ناگزیر از تأویل بودهاند، نشان میدهد که در آنجا نمیتوان حکم غایب را به محک عقل سنجید و به شاهد استناد کرد. بدین گونه، یکی از عمدهترین ویژگیهای اشعری این است که در عین اعتقاد به اصالت متون دینی، اعتبار عقل و قیاس را میپذیرد و میکوشد با تعریف حدود کارآیی آن، بر موافقت عقل با نقل صحه بگذارد و اقوال یک سویه [[اهل حدیث|اصحاب حدیث]] را به گونهای تعدیل کند. توجه اشعری به لوازم منطقی آراء کلامی در مواردی به تفاوت عقیده او با اصحاب حدیث انجامیده است. این ویژگی وی را اغلب در موضعی میان اصحاب حدیث و جریان عقلگرا قرار میدهد.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۴</ref> | |
| {{پایان جمع شدن}}
| |
| | |
| == آراء و عقاید == | | == آراء و عقاید == |
| {{اصلی|اشاعره}} | | {{اصلی|اشاعره}} |
| === خداوند و صفات او=== | | === خداوند و صفات او=== |
| اشعری کتاب [[اللمع (کتاب)|اللمع]] را با استدلال بر وجود ذات الاهی آغاز میکند. او از [[برهان اتقان صنع]] برای اثبات وجود خدا استفاده میکند. به جز برهان اتقان صنع که مستقیماً مخلوق بودن جهان را ثابت میکند، اشعری برهان دیگری میآورد که نتیجه آن اثبات حادث بودن جهان است. {{جمع شدن}}خلاصه این برهان که شهرستان آن را روایت میکند این است که اگر جواهر، یعنی ذرات تشکیل دهنده جهان، را قدیم فرض کنیم، ناگزیر باید فرآیند اجتماع و افتراق آنها را که جهان مجموعهای از آنهاست، به ذات جواهر نسبت دهیم. حال آن که ذرات نمیتوانند بنا بر ذات خویش با هم پیوند یابند یا جدا شوند، زیرا ذره در ذات خود مقتضی هر دو حالت است. بنا بر این ترکیب جهان مبدئی غیر از اجزاء آن دارد.<ref>شهرستانی، نهایة الاقدام، ص۱۱، ابن فورک، ص۲۰۳</ref> اشعری سپس برای اثبات [[توحید]] از برهان تمانع بهره میبرد. او در اللمع به اثبات ۷ صفت ذاتی خداوند که مفاهیم صفات دیگر به آنها باز میگردد پرداخته است: عالم، قادر، حی، مرید، متکلم، سمیع و بصیر.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۵</ref> | | اشعری برای اثبات وجود خدا از [[برهان اتقان صنع]] استفاده میکند. به جز برهان اتقان صنع که مستقیماً مخلوق بودن جهان را ثابت میکند، اشعری برهان دیگری میآورد که نتیجه آن اثبات حادث بودن جهان است.<ref>شهرستانی، نهایة الاقدام، ص۱۱، ابن فورک، ص۲۰۳</ref> اشعری برای اثبات توحید خداوند، از برهان تمانع بهره میبرد. وی برای خداوند هفت صفت ذاتی برمیشمرد و معتقد است که دیگر صفات الهی، همگی به همین هفت صفت بازمیگردد: عالم، قادر، حیّ، مرید، متکلم، سمیع و بصیر.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۵</ref> |
| {{پایان جمع شدن}}
| | === قرآن و کلام الاهی === |
| === کلام الاهی === | | اشعری مانند [[اصحاب حدیث]]، کلام خداوند را قدیم و قائم به ذات او میداند. به عقیده او کلام و علم، از لوازم صفت حیات خداوند است؛ بنابراین، کلام خدا نیز مانند حیات او ازلی است. نظریه «[[کلام نفسی]]» اشعری از نتایج تأکید او بر وحدت هر یک از صفات ذاتی است. او در این نظریه، میان کلام قدیم الهی (کلام نفسی) و قرآن فرق میگذارد. از نظر او قرآن کتابی است دارای اجزاء که از حروف و کلمات تشکیل شده و نمیتواند ازلی باشد. اشعری، قرآن را ترجمهای از کلام قدیم الهی میداند که بر زبان پیامبر (ص) جاری شده است. اشعری با این تمایز، صورت مسئله دشوار و تاریخی خلق قرآن را تغییر داده است؛ بدین صورت که هر آنچه [[اصحاب حدیث]] و [[اهل سنت و جماعت]] درباره «مخلوق نبودن» قرآن گفتهاند، بر کلام نفسی صادق است.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، صص۵۷ - ۵۸</ref> |
| اشعری به سنت [[اصحاب حدیث]] کلام خداوند را صفتی قدیم و قائم به ذات او میداند که نفی کننده هر گونه معنایی است که منافی تکلم او فرض شود. به عقیده او ذات حی خداوند واجد همه صفاتی است که مفهوم حیات آنها را اقتضا دارد، مانند کلام و علم. اشعری این نکته را مبنای استدلال بر ازلی بودن کلام الاهی قرار میدهد. نظریه «[[کلام نفسی]]» اشعری از نتایج تأکید او بر وحدت هر یک از صفات ذاتی است. {{جمع شدن}}کلام ازلی همچون علم و قدرت الاهی با شمول بیپایانش، در حقیقت خود واحد و تقسیم ناپذیر است. از چنین وحدتی لازم میآید که کلام خدا در عین آن که مشتمل بر اقسام گوناگون بیان است و نیز گزارش هایی از حوادث زمانی را دربردارد، در ذات خود نتواند تقسیم پذیر و مقید به زمان باشد. اما [[قرآن]] که همواره مصداق بحث [[کلام|متکلمان]] درباره [[کلام خدا|کلام الاهی]] بوده است، مجموعهای است از حروف و کلمات به زبان قومی خاص، و چنین وصفی از کتاب خدا با حکمی که اشعری برای [[کلام خدا|کلام الاهی]] قائل میشود، سازگار نیست. از اینجاست که وی میان دو مفهوم از [[کلام خدا|کلام الاهی]] فرق مینهد: یکی [[قرآن کریم]] به عنوان کتابی شامل حروف و عبارات که از راه [[وحی]] بر زبان [[پیامبر(ص)]] جاری شده است؛ و دیگر معنایی ازلی، واحد و نامتناهی که قائم به ذات خداست، یعنی [[کلام نفسی]]، و [[قرآن]] تعبیر و ترجمه آن معناست. اشعری با این تمایز، صورت مسئله دشوار و تاریخی [[خلق قرآن]] را بدین گونه تغییر میدهد که آن چه [[اصحاب حدیث]] و [[اهل سنت و جماعت]] درباره مخلوق نبودن قرآن گفتهاند، بر [[کلام نفسی]] صادق است، اما [[قرآن]] را به هیأتی که متشکل از حروف و اجزاء است، باید حادث به اراده الاهی دانست. بدین سان، اشعری محل نزاع با [[معتزله (اصول مذهب) |معتزله]] را از مخلوق بودن یا تبودن قرآن به اثبات یا نفی مفهوم کلام نفسی تبدیل کرده است.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، صص۵۷ - ۵۸</ref> | |
| {{پایان جمع شدن}}
| |
| === رؤیت خداوند === | | === رؤیت خداوند === |
| اشعری با اعتقاد به تأویل ناپذیر بودن نصوص صریحی که تعارض با مبانی توحیدی ندارند، معتقد است که به شهادت [[قرآن]]، مؤمنان خداوند را به چشم سر میتوانند ببینند. اهمیت این بحث نزد اشعری، او را به نوشتن ۳ کتاب و رساله در این زمینه واداشته است.<ref>نک: ابن عساکر، ابن عساکر، ص۱۲۸، ۱۳۱، ۱۳۴</ref><ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۹</ref>
| | بر اساس دیدگاه اشعری، نصوص صریح دینی اگر با مبانی توحیدی در تعارض نباشند، نباید تأویل شوند؛ از این رو اعتقاد دارد که به شهادت قرآن، مؤمنان میتوانند خداوند را با همین چشم مادی ببینند. او در این باره سه کتاب و رساله نوشته است.<ref>نک: ابن عساکر، ابن عساکر، ص۱۲۸، ۱۳۱، ۱۳۴</ref><ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۵۹</ref> |
|
| |
|
| === افعال انسانی و نظریه کسب === | | === اراده انسان و نظریه کسب === |
| بحث درباره حدود [[جبر و اختیار|اختیار]] انسان و چگونگی ربط آن به خلقت عام الاهی از عمدهترین وجوه کلام اشعری است. وی با طرح [[نظریه کسب|نظریه «کسب »]] که بعدها به دست پیروانش بسط یافت، کوشیده است با حفظ عقیده به اراده و قدرت فراگیر خداوند، جایی برای آن چه از خود آدمی برمی آید و به اصل [[تکلیف]] و [[ثواب و عقاب]] معنا میبخشد، باز کند. واژه «کسب» و «اکتساب» در معنی فعل ارادی انسان، پیش از اشعری نیز سابقه داشته است.<ref>نکـ: اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۱۹۹، ۵۴۲، ۵۴۹؛ بغدادی الفرق بین الفرق، ص۱۰۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۴۷؛ و نیز نکـ: ولفسن، ص۶۶۵ - ۶۶۶</ref>اما کاربرد خاص آن ناظر به وضع دوگانه فعل ارادی است، بدین معنا که با تأکید بر مخلوق بودن فعل از سوی خداوند، «کسب» برای دلالت بر سهم انسان در افعال خویش وضع شده است. کاربرد کسب را به معنایی مشابه این، به دو شخصیت [[معتزله (اصول مذهب) |معتزلی]] مقدم بر اشعری به نامهای ضرار و نجّار نسبت دادهاند که البته رأی آنان در این خصوص از موارد اختلافشان با [[معتزله (اصول مذهب) |معتزله]] بوده است.<ref>نکـ: اشعری، مقالات الاسلامیین، ۲۸۱، ۴۰۸، ۵۶۶؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۸۹-۹۱</ref>با این همه، به سبب سهم شایانی که اشعری در تبیین و تثبیت این مفهوم داشته است، [[نظریه کسب]] را باید از دستاوردهای او به شمار آورد.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، صص۶۰ - ۶۲</ref>
| | [[جبر و اختیار|اختیار]] انسان و رابطه آن با قدرت فراگیر خداوند از عمدهترین وجوه کلام اشعری است. وی با طرح [[نظریه کسب]] که بعدها به دست پیروانش بسط یافت، کوشیده است با حفظ عقیده به اراده و قدرت فراگیر خداوند، جایی برای اراده انسان باز کند؛ ارادهای که به اصل [[تکلیف]] و [[ثواب و عقاب]] معنا میبخشد. استفاده از واژه «کسب» و «اکتساب» در معنایی که اشعری به کار برده، پیش از او نیز سابقه داشته<ref>نکـ: اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۱۹۹، ۵۴۲، ۵۴۹؛ بغدادی الفرق بین الفرق، ص۱۰۷؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۴۷؛ و نیز نکـ: ولفسن، ص۶۶۵ - ۶۶۶</ref> و به دو شخصیت معتزلی به نامهای ضرار و نجّار نسبت داده شده است، ولی به سبب سهم شایان اشعری در تبیین و تثبیت این مفهوم، باید [[نظریه کسب]] را از دستاوردهای او به شمار آورد.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، صص۶۰ - ۶۲</ref> |
|
| |
|
| === عدل الاهی === | | === عدل الاهی === |
| نظریه اشعری درباره عدل الاهی یکی از مهمترین وجوهاندیشه کلامی او و نمونهای برجسته از اختلافات مبنایی وی با معتزله است. فصلی از ''اللمع'' با عنوان «فی التعدیل و التجویز» به این موضوع اختصاص دارد، اما اثر عمیق این نگرش اشعری به مسأله عدل در ابواب دیگر کلام او نیز کم و بیش نمایان است. از دیدگاه اشعری افعال خداوند سراسر عدل و حکمت است، اما ملاک عادلانه و حکیمانه بودن آنها چیزی جز صادر شدنشان از ذات الاهی نیست. اگر فعل خدا عدل دانسته میشود، نه از آن روست که معیارهای شناخته شده انسانها از عدل بر آن صدق میکند، بلکه باید گفت چنین فعلی عین عدل و ملاک عدل است، زیرا عملی را باید جور و خلاف عدل دانست که تجاوز از حدود مقرر به شمار رود، در حالی که هیچ حقیقتی فوق ذات خدا و بیرون از ملک او نیست تا بتواند حدی برای فعل او قرار دهد.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۲</ref>
| | اشعری درباره عدل الاهی، با معتزله اختلاف مبنایی دارد و نگرش او به مسأله عدل، در ابواب دیگر کلام او نیز تأثیر عمیقی داشته است. از نظر وی، افعال خداوند سراسر عدل و حکمت است، اما ملاک عادلانه و حکیمانه بودن آنها چیزی جز صادر شدنشان از ذات الاهی نیست. یعنی اگر فعل خدا عدل دانسته میشود، بر اساس معیارهای انسانی نیست و هر عملی از خداوند سر بزند، عین عدل و حتی ملاک عدل است. به بیان دیگر، عملی را باید جور و خلاف عدل دانست که از حدود وضعشده تجاوز کرده باشد و از آنجا که هیچ حقیقتی بالاتر و فراتر از خداوند وجود ندارد، نمیتوان هیچ حد و مرزی برای خداوند وضع کرد؛ بنابراین، هر عملی از خدا صادر شود، قطعا عین عدل خواهد بود.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۲</ref> |
|
| |
|
| === ایمان === | | === ایمان === |
| در مسأله ایمان دیدگاه اشعری در مجموع به نگرش اهل سنت و جماعت نزدیک است. آنان در میان دو موضع افراطی خوارج و مرجئه، ضمن آن که برای عمل به احکام دین جایگاهی در مراتب ایمان قائل بودند، ارتکاب گناهان کبیره را دلیل بر زوال ایمان نمیشمردند. اما بررسی آراء اشعری نشان میدهد که وی در این زمینه دارای دیدگاههای ویژهای است که در مواردی با آن چه به اهل سنت و جماعت نسبت داده میشود، اختلاف دارد. اشعری ایمان را تصدیق به وحدانیت خداوند میداند، وی در این تعریف که ارزش عمل را از مفهوم ایمان خارج میسازد، به این مبنای خویش در تفسیر متون دینی استناد میکند که دلالتهای شرعی الفاظ از دلالتهای عرفی آنها جدا نیستند، بدین معنا که الفاط وارد در کتاب الاهی، هر چند کاربردهای اصطلاحی بیابند، معانی لغوی خود را حفظ میکنند، بنا بر این، آن چه در مفهوم ایمان معتبر است، چیزی بیش از معنی لغوی آن، یعنی تصدیق، نیست.<ref>اللمع، ص۷۵؛ ابن فورک، ص۱۴۹ - ۱۵۰، ۱۵۳ - ۱۵۶، ۱۹۱</ref>اما حقیقت ایمان امری قلبی است و اقرار زبانی اگر با انکار قلبی همراه باشد، ایمان نیست، هر چند حکم ظاهری و فقهی ایمان بر آن صدق کند. به همین گونه، انکار زبانی اگر با انکار قلبی همراه نباشد، کفر حقیقی نیست.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۳</ref>
| | دیدگاه اشعری درباره ایمان، در مجموع به نگرش اهل سنت و جماعت نزدیک است. اشعری ایمان را تصدیق به وحدانیت خداوند میداند و ارزش عمل را از مفهوم ایمان خارج میسازد. مبنای او برای این دیدگاه این است که الفاط کتاب الاهی، هر چند کاربردهای اصطلاحی داشته باشند، معانی لغوی خود را حفظ میکنند؛ بنابراین، برای تحقق ایمان، معنی لغوی آن یعنی «تصدیق» کفایت میکند.<ref>اللمع، ص۷۵؛ ابن فورک، ص۱۴۹ - ۱۵۰، ۱۵۳ - ۱۵۶، ۱۹۱</ref>اما حقیقت ایمان امری قلبی است و اقرار زبانی اگر با انکار قلبی همراه باشد، ایمان حقیقی نیست. هر چند حکم ظاهری و فقهی ایمان بر آن صدق میکند. به همین گونه، انکار زبانی هم اگر با انکار قلبی همراه نباشد، کفر حقیقی محسوب نمیشود.<ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۳</ref> |
|
| |
|
| === امامت === | | === امامت === |
| به گفته ابن فورک، اشعری در رسالهای که به این موضوع اختصاص داده، بر اساس اصل [[حسن و قبح|حسن و قبح شرعی]]، لزوم عقلی [[امامت]] را انکار کرده است. بر این اساس، فرستادن انبیاء نیز بر خدا واجب نبوده است. بنا بر این جز احکامی که شارع در این زمینه قرار داده است، [[تکلیف|تکلیفی]] بر عهده انسانها نیست.<ref>ص ۱۷۴، ۱۸۰ - ۱۸۱</ref>وی ضمن آن که وجود هر گونه نصی را بر [[امامت]] فردی خاص انکار میکند، بر این عقیده است که تعیین هر یک از [[خلفای چهارگانه]] مبتنی بر انتخابی بوده است که خبرگان امت ([[اهل حل و عقد]]) به عمل آوردهاند و به خاطر بیعت، اطاعت از خلیفه - که از دید اشعری لزوماً افضل اهل زمان بوده است - بر همگان واجب گردیده است.<ref>اللمع، ۸۱، ۸۳؛ ابن فورک، ۱۸۲ - ۱۸۶؛ نسفی، ج۲، ص۸۳۴</ref><ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۴</ref> | | به گفته ابن فورک، اشعری بر اساس اصل [[حسن و قبح|حسن و قبح شرعی]]، لزوم عقلی [[امامت]] را انکار کرده و فرستادن انبیاء را بر خدا واجب نمیداند. بنابراین، به جز احکامی که خود شارع درباره امامت وضع کرده، انسانها تکلیف دیگری در این باره ندارند.<ref>ص ۱۷۴، ۱۸۰ - ۱۸۱</ref> وی معتقد است هیچ گونه نصی برای [[امامت]] فردی خاص پس از پیامبر وجود ندارد و تعیین هر یک از [[خلفای چهارگانه]] نیز مبتنی بر انتخاب خبرگان امت ([[اهل حل و عقد]]) بوده و اطاعت از خلیفه منتخب آنان - که از دید اشعری لزوماً افضل اهل زمان بوده است - پس از بیعت بر همگان واجب گردیده است.<ref>اللمع، ۸۱، ۸۳؛ ابن فورک، ۱۸۲ - ۱۸۶؛ نسفی، ج۲، ص۸۳۴</ref><ref>انواری محمدجواد، اشعری، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۶۴</ref> |
|
| |
|
| === آفرینش و جهان === | | === آفرینش و جهان === |