پرش به محتوا

شیخ مرتضی انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ویکی سازی
جز (ویکی سازی)
جز (ویکی سازی)
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
نقل شده است که حتّی بعد از این که [[صاحب جواهر]] او را جانشین خود معرّفی کرد و همه نیز [[مرجعیت]] او را پذیرا شدند، خود امتناع ورزید و گفت، [[سعید العلماء مازندرانی]] که اکنون در مازندران است از من اعلم است. از این رو نامه‌ای برای سعید العلما نوشت و این نکته را به او گوشزد کرد که، در درس [[شریف العلما]] که میرفتیم فهم و استفاده شما بیشتر بود؛ لذا شما هستید که باید مرجعیت را به دست بگیرید. سعید العلما در پاسخ نوشت، اگر چه در آن زمان فهم من قوی‌تر بود امّا مدّتها است که من از مباحثات علمی به دور بوده‌ام و شما به عکس در حال تحقیقات علمی بوده اید؛ لذا شما ترجیح دارید. شیخ تنها با چنین پاسخی است که راضی می‌شود مرجعیت را بپذیرد.<ref>امین، اعیان الشیعة، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۱۱۷.</ref>
نقل شده است که حتّی بعد از این که [[صاحب جواهر]] او را جانشین خود معرّفی کرد و همه نیز [[مرجعیت]] او را پذیرا شدند، خود امتناع ورزید و گفت، [[سعید العلماء مازندرانی]] که اکنون در مازندران است از من اعلم است. از این رو نامه‌ای برای سعید العلما نوشت و این نکته را به او گوشزد کرد که، در درس [[شریف العلما]] که میرفتیم فهم و استفاده شما بیشتر بود؛ لذا شما هستید که باید مرجعیت را به دست بگیرید. سعید العلما در پاسخ نوشت، اگر چه در آن زمان فهم من قوی‌تر بود امّا مدّتها است که من از مباحثات علمی به دور بوده‌ام و شما به عکس در حال تحقیقات علمی بوده اید؛ لذا شما ترجیح دارید. شیخ تنها با چنین پاسخی است که راضی می‌شود مرجعیت را بپذیرد.<ref>امین، اعیان الشیعة، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۱۱۷.</ref>


طبق نقلی، پس از فوت حاج [[شیخ محمد حسن نجفی]] "صاحب جواهر"، مردم به شیخ انصاری مراجعه کردند و از او رساله عملیه می‌خواستند. شیخ انصاری فرمود: [[سعید العلماء مازندرانی]] که در بابل زندگی می‌کند از من، اعلم است و با بودن او، من رساله عملیه در اختیار مردم نمی‌گذارم. به همین جهت، خود شیخ انصاری نامه‌ای به سعیدالعلماء نوشته و از او خواستند که به نجف مشرف شود و زعامت حوزه علمیه تشیع را بر عهده بگیرد.
طبق نقلی، پس از فوت حاج [[شیخ محمد حسن نجفی]] "صاحب جواهر"، مردم به شیخ انصاری مراجعه کردند و از او [[رساله عملیه]] می‌خواستند. شیخ انصاری فرمود: [[سعید العلماء مازندرانی]] که در بابل زندگی می‌کند از من، اعلم است و با بودن او، من رساله عملیه در اختیار مردم نمی‌گذارم. به همین جهت، خود شیخ انصاری نامه‌ای به سعیدالعلماء نوشته و از او خواستند که به [[نجف]] مشرف شود و زعامت حوزه علمیه تشیع را بر عهده بگیرد.


سعیدالعلماء، در جواب نامه شیخ انصاری نوشت: درست است که من وقتی در نجف بودم و با شما مباحثه می‌کردم، از شما در فقه قوی‌تر بودم، ولی چون مدتهاست که در بابل زندگی می‌کنم و جلسه بحثی ندارم تارک شده‌ام، و شما را از خود اعلم می‌دانم؛ لذا باید مرجعیت را خود شما قبول فرمایید. شیخ انصاری در عین حال فرمود: من یقین به لیاقت خود برای این مقام ندارم، لذا اگر مولایم حضرت ولی عصر(ع) به من اجازه اجتهاد بدهند و مرا برای این مقام، تعیین کنند، من آن را قبول خواهم کرد!
سعیدالعلماء، در جواب نامه شیخ انصاری نوشت: درست است که من وقتی در نجف بودم و با شما [[مباحثه]] می‌کردم، از شما در [[فقه]] قوی‌تر بودم، ولی چون مدتهاست که در بابل زندگی می‌کنم و جلسه بحثی ندارم تارک شده‌ام، و شما را از خود اعلم می‌دانم؛ لذا باید [[مرجعیت]] را خود شما قبول فرمایید. شیخ انصاری در عین حال فرمود: من یقین به لیاقت خود برای این مقام ندارم، لذا اگر مولایم حضرت [[ولی عصر(عج)]] به من [[اجازه اجتهاد]] بدهند و مرا برای این مقام، تعیین کنند، من آن را قبول خواهم کرد!


روزی معظم له در مجلس درس نشسته بود و شاگردان هم اطرافش نشسته بودند، دیدند شخصی که آثار عظمت و جلال از قیافه‌اش ظاهر است وارد شد، به شیخ انصاری رو کرد و فرمود: نظر شما درباره زنی که شوهرش مسخ شده باشد چیست؟ (به خاطر این که مسخ در این امت، وجود ندارد این مساله، در هیچ کتابی عنوان نشده است!) لذا شیخ انصاری عرض کرد: چون در کتابها این بحث عنوان نشده، من هم نمی‌توانم جواب عرض کنم. فرمود: حالا به فرض یک چنین کاری انجام شد و مردی مسخ گردید، زنش باید چه کند؟!
روزی معظم له در مجلس درس نشسته بود و شاگردان هم اطرافش نشسته بودند، دیدند شخصی که آثار عظمت و جلال از قیافه‌اش ظاهر است وارد شد، به شیخ انصاری رو کرد و فرمود: نظر شما درباره زنی که شوهرش مسخ شده باشد چیست؟ (به خاطر این که مسخ در این امت، وجود ندارد این مساله، در هیچ کتابی عنوان نشده است!) لذا شیخ انصاری عرض کرد: چون در کتابها این بحث عنوان نشده، من هم نمی‌توانم جواب عرض کنم. فرمود: حالا به فرض یک چنین کاری انجام شد و مردی مسخ گردید، زنش باید چه کند؟!
خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:
آن آقا سه مرتبه فرمود: «انت المجتهد! انت المجتهد! انت المجتهد!» یعنی تو مجتهدی. و پس از این کلام، آن آقا برخاست و از جلسه درس بیرون رفت.
آن آقا سه مرتبه فرمود: «انت المجتهد! انت المجتهد! انت المجتهد!» یعنی تو مجتهدی. و پس از این کلام، آن آقا برخاست و از جلسه درس بیرون رفت.


شیخ انصاری می‌دانست که او حضرت ولی عصر(ع) است و به او اجازه اجتهاد داده‌اند، لذا فوراً به شاگردان فرمود: این آقا را دریابید. شاگردان برخاستند و هر چه گشتند، کسی را ندیدند. لذا شیخ انصاری بعد از این جریان، حاضر شد که رساله عملیه‌اش را به مردم بدهد تا از او تقلید کنند.<ref> ملاقات با امام زمان، ج ۱، ص۲۸۵، به نقل از کتاب گنجینه دانشمندان، ج۸.</ref>
شیخ انصاری می‌دانست که او حضرت [[ولی عصر(عج)]] است و به او [[اجازه اجتهاد]] داده‌اند، لذا فوراً به شاگردان فرمود: این آقا را دریابید. شاگردان برخاستند و هر چه گشتند، کسی را ندیدند. لذا شیخ انصاری بعد از این جریان، حاضر شد که رساله عملیه‌اش را به مردم بدهد تا از او [[تقلید]] کنند.<ref> ملاقات با امام زمان، ج ۱، ص۲۸۵، به نقل از کتاب گنجینه دانشمندان، ج۸.</ref>
[[پرونده:فرائد الاصول چاپ کنگره.jpg|150px|بندانگشتی|[[فرائد الاصول]] یا کتاب رسائل در [[علم اصول]]]]
[[پرونده:فرائد الاصول چاپ کنگره.jpg|150px|بندانگشتی|[[فرائد الاصول]] یا کتاب رسائل در [[علم اصول]]]]


confirmed، templateeditor
۱۱٬۷۰۰

ویرایش