Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۵٬۵۰۰
ویرایش
جز (←حضور در کربلا: اصلاح لینک) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
== نسب، ولادت، فرزندان == | == نسب، ولادت، فرزندان == | ||
پدرش سعد بن مالک(ابیوقاص) بن وهیب بن عبدمناف معروف به [[سعد بن ابیوقاص]] است.<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۷.</ref> تاریخ تولد عمر بن سعد به درستی روشن نیست. برخی تولد او را در زمان [[پیامبر اسلام]] (ص) و برخی در سال کشته شدن [[عمر بن خطاب]](۲۳ق/۶۴۴م)، دانستهاند.<ref>ابن حجر، | پدرش سعد بن مالک(ابیوقاص) بن وهیب بن عبدمناف معروف به [[سعد بن ابیوقاص]] است.<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۶۰۶-۶۰۷.</ref> تاریخ تولد عمر بن سعد به درستی روشن نیست. برخی تولد او را در زمان [[پیامبر اسلام]] (ص) و برخی در سال کشته شدن [[عمر بن خطاب]](۲۳ق/۶۴۴م)، دانستهاند.<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۱.</ref> به گفته طبری وی در ۱۷ق/۶۳۸م همراه پدرش در [[فتح عراق]] شرکت داشته و آن زمان نوجوان بوده و حتی از طرف پدرش مأمور فتح [[رأس العین]] شده است.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۳۴.</ref> | ||
:'''فرزندان''' | :'''فرزندان''' | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
== قبل از حادثه کربلا == | == قبل از حادثه کربلا == | ||
=== تشویق پدر به ادعای خلافت === | === تشویق پدر به ادعای خلافت === | ||
در ۳۷ق /۶۵۷م، زمانی که ماجرای [[حکمیت]] میان [[امام علی(ع)]] و [[معاویه بن ابی سفیان]] در دومة الجندل اتفاق افتاد، عمر سعد پس از مشاهده اختلافات میان سران سپاه علی(ع) و معاویه، نزد پدرش رفت و او را تشویق به ادعای [[خلافت]] کرد، اما پدرش نپذیرفت.<ref>طبری، | در ۳۷ق /۶۵۷م، زمانی که ماجرای [[حکمیت]] میان [[امام علی(ع)]] و [[معاویه بن ابی سفیان]] در دومة الجندل اتفاق افتاد، عمر سعد پس از مشاهده اختلافات میان سران سپاه علی(ع) و معاویه، نزد پدرش رفت و او را تشویق به ادعای [[خلافت]] کرد، اما پدرش نپذیرفت.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۶۷.</ref> | ||
=== شهادت علیه حجر بن عدی === | === شهادت علیه حجر بن عدی === | ||
در ۵۱ق /۶۷۱م به درخواست [[ابن زیاد]] به همراه کسان دیگری برضد [[حجر بن عدی]] گواهی داد که حجر به فتنهانگیزی برخاسته و [[کافر]] شده است. این گواهی دستاویزی برای [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] شد تا حجر و یارانش را در [[مرج عذراء]] به شهادت برساند.<ref>طبری، | در ۵۱ق /۶۷۱م به درخواست [[ابن زیاد]] به همراه کسان دیگری برضد [[حجر بن عدی]] گواهی داد که حجر به فتنهانگیزی برخاسته و [[کافر]] شده است. این گواهی دستاویزی برای [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] شد تا حجر و یارانش را در [[مرج عذراء]] به شهادت برساند.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۲۶۹، ۲۷۲-۲۷۶.</ref> | ||
===گزارش ورود امام حسین(ع) به مکه=== | ===گزارش ورود امام حسین(ع) به مکه=== | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
{{اصلی|مسلم بن عقیل}} | {{اصلی|مسلم بن عقیل}} | ||
در ۶۰ق /۶۸۰م آنگاه که [[مسلم بن عقیل]] نماینده [[امام حسین(ع)]] به [[کوفه]] رفت تا از مردم به نفع امام بیعت بگیرد، ابن سعد نیز چون برخی از اشراف کوفه به یزید نامه نوشت و توصیه کرد که اگر میخواهد کوفه از دستش خارج نشود، [[نعمان بن بشیر]] حاکم وقت کوفه را برکنار سازد.<ref>طبری، | در ۶۰ق /۶۸۰م آنگاه که [[مسلم بن عقیل]] نماینده [[امام حسین(ع)]] به [[کوفه]] رفت تا از مردم به نفع امام بیعت بگیرد، ابن سعد نیز چون برخی از اشراف کوفه به یزید نامه نوشت و توصیه کرد که اگر میخواهد کوفه از دستش خارج نشود، [[نعمان بن بشیر]] حاکم وقت کوفه را برکنار سازد.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۳۵۶.</ref> مسلم بن عقیل پس از آنکه به دستور عُبیدالله بن زیاد دستگیر شد در مجلس عبیدالله، پنهان از دیگران به عمر بن سعد وصیت کرد، اما ابن سعد وصیت مسلم را برای عبیدالله بازگو کرده و به مسلم خیانت ورزید.<ref>دینوری، الاخبارالطوال، ۱۳۷۹ق، ص۲۴۱.</ref> | ||
==حضور در کربلا == | ==حضور در کربلا == | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
امام در جواب پاسخ داد که مردم کوفه از من دعوت کردهاند، از این روی به عراق آمدهام، حال اگر نمیخواهند برمیگردم. | امام در جواب پاسخ داد که مردم کوفه از من دعوت کردهاند، از این روی به عراق آمدهام، حال اگر نمیخواهند برمیگردم. | ||
ابن سعد پاسخ امام را به عبیدالله نوشت، اما اطرافیان عبیدالله مانند [[شمر بن ذی الجوشن]] و دیگران که طرفدار جنگ با امام حسین (ع) بودند، عبیدالله را از نشان دادن نرمش در مقابل امام منع کردند و عبیدالله برای ابن سعد که ابتدا میخواست این موضوع را با صلح فیصله دهد، نوشت که یا با حسین (ع) جنگ کند و یا فرماندهی سپاه کوفه را به شمر بن ذی الجوشن واگذارد،<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۱۷۷-۱۸۷، ۴۱۱- ۴۱۵؛ طبری، | ابن سعد پاسخ امام را به عبیدالله نوشت، اما اطرافیان عبیدالله مانند [[شمر بن ذی الجوشن]] و دیگران که طرفدار جنگ با امام حسین (ع) بودند، عبیدالله را از نشان دادن نرمش در مقابل امام منع کردند و عبیدالله برای ابن سعد که ابتدا میخواست این موضوع را با صلح فیصله دهد، نوشت که یا با حسین (ع) جنگ کند و یا فرماندهی سپاه کوفه را به شمر بن ذی الجوشن واگذارد،<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۱۷۷-۱۸۷، ۴۱۱- ۴۱۵؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۰۹-۴۱۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۳۵۱ش، ص۴۳۴-۴۳۹.</ref> اما ابن سعد در پاسخ این نامه به شمر گفت که او خود امیر سپاه خواهد بود و با حسین(ع) جنگ خواهد کرد. | ||
او در پی دستور ابن زیاد، پنج هزار سوار را بر شریعه [[فرات]] گماشت تا مانع از برداشتن آب توسط سپاه امام شوند.<ref>طبری، | او در پی دستور ابن زیاد، پنج هزار سوار را بر شریعه [[فرات]] گماشت تا مانع از برداشتن آب توسط سپاه امام شوند.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۳۱۲.</ref> | ||
===تلاش امام برای نجات عمر سعد=== | ===تلاش امام برای نجات عمر سعد=== | ||
امام حسین چند بار با عمر سعد گفتگو کرد تا او را از جنگ با خود منصرف کند. گزارش این دیدارها با اختلافاتی در منابع تاریخی نقل شده است. در یکی از این دیدارها امام توسط [[عمرو بن قرظه انصاری]] به عمر سعد پیغام داد تا شبانه میان دو لشکر با یکدیگر دیدار کنند. عمر سعد به همراه بیست سوار و امام نیز با همین تعداد به میانه میدان آمدند. امام به اصحاب خود فرمود به کناری روند و عمر سعد نیز چنین کرد. آن گاه با یکدیگر گفتگو کردند و این دیدار به درازا کشید. برخی منابع نقل کردهاند که امام به او فرمود: آیا از خدا نمیترسی که با من میجنگی در حالی که میدانی من کیستم؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی. عمر سعد گفت: از آن میترسم که خانهام را خراب کنند. امام فرمود: من برای تو خانهای مهیا میکنم. عمر گفت:اموالم را میگیرند. امام فرمود: من بهتر از آن را به تو میدهم. عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک میکرد فرمود: خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیامرزد. امید دارم از گندم عراق جز اندکی نخوری.<ref>ابناعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۲-۹۳.</ref> عمر سعد گفت: اگر گندم نباشد، جو خواهد بود.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۱، ص۲۴۵.</ref> | امام حسین چند بار با عمر سعد گفتگو کرد تا او را از جنگ با خود منصرف کند. گزارش این دیدارها با اختلافاتی در منابع تاریخی نقل شده است. در یکی از این دیدارها امام توسط [[عمرو بن قرظه انصاری]] به عمر سعد پیغام داد تا شبانه میان دو لشکر با یکدیگر دیدار کنند. عمر سعد به همراه بیست سوار و امام نیز با همین تعداد به میانه میدان آمدند. امام به اصحاب خود فرمود به کناری روند و عمر سعد نیز چنین کرد. آن گاه با یکدیگر گفتگو کردند و این دیدار به درازا کشید. برخی منابع نقل کردهاند که امام به او فرمود: آیا از خدا نمیترسی که با من میجنگی در حالی که میدانی من کیستم؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی. عمر سعد گفت: از آن میترسم که خانهام را خراب کنند. امام فرمود: من برای تو خانهای مهیا میکنم. عمر گفت:اموالم را میگیرند. امام فرمود: من بهتر از آن را به تو میدهم. عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک میکرد فرمود: خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیامرزد. امید دارم از گندم عراق جز اندکی نخوری.<ref>ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۹۲-۹۳.</ref> عمر سعد گفت: اگر گندم نباشد، جو خواهد بود.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۱، ص۲۴۵.</ref> | ||
===آغاز جنگ=== | ===آغاز جنگ=== | ||
عصر [[روز تاسوعا]] عمر سعد سوار بر اسب شد و به سپاهیان خود گفت: «ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را بشارت باد.» سپاه کوفه آماده جنگ شد. وقتی امام حسین از قصد آنان آگاه شد، درخواست کرد آن شب را برای عبادت به او مهلت دهند. عمر سعد پس از مشورت با فرماندهان سپاه خود، پذیرفت.<ref>طبری، | عصر [[روز تاسوعا]] عمر سعد سوار بر اسب شد و به سپاهیان خود گفت: «ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را بشارت باد.» سپاه کوفه آماده جنگ شد. وقتی امام حسین از قصد آنان آگاه شد، درخواست کرد آن شب را برای عبادت به او مهلت دهند. عمر سعد پس از مشورت با فرماندهان سپاه خود، پذیرفت.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۷.</ref> | ||
بنابر نقل برخی منابع صبح [[روز عاشورا]] امام در برابر سپاه کوفه ایستاد و با آنان سخن گفت و سپس عمر سعد را فراخواند و خطاب به او گفت: ای عمر بن سعد! آیا تو مرا میکشی و میپنداری که آن [[زنازاده]] فرزند زنازاده تو را حاکم [[ری]] و گرگان خواهد کرد؟ به خدا سوگند تو هرگز گوارایی آن را نخواهی چشید. عمر سعد از سخنان امام خشمگین شد و از امام رو گرداند و به لشکریانش گفت: منتظر چه هستید؟ همگی حمله کنید که لقمهای بیش نیست.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۶-۸.</ref> | بنابر نقل برخی منابع صبح [[روز عاشورا]] امام در برابر سپاه کوفه ایستاد و با آنان سخن گفت و سپس عمر سعد را فراخواند و خطاب به او گفت: ای عمر بن سعد! آیا تو مرا میکشی و میپنداری که آن [[زنازاده]] فرزند زنازاده تو را حاکم [[ری]] و گرگان خواهد کرد؟ به خدا سوگند تو هرگز گوارایی آن را نخواهی چشید. عمر سعد از سخنان امام خشمگین شد و از امام رو گرداند و به لشکریانش گفت: منتظر چه هستید؟ همگی حمله کنید که لقمهای بیش نیست.<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۶-۸.</ref> | ||
سپس عمر سعد تیری به سوی لشکر امام حسین پرتاب کرد و گفت: شاهد باشید که من نخستین کسی بودم که تیر پرتاب کردم.<ref>طبری، | سپس عمر سعد تیری به سوی لشکر امام حسین پرتاب کرد و گفت: شاهد باشید که من نخستین کسی بودم که تیر پرتاب کردم.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۲۹.</ref> | ||
===نفرین امام حسین=== | ===نفرین امام حسین=== | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
=== دستور تاختن اسب بر بدن شهدا === | === دستور تاختن اسب بر بدن شهدا === | ||
وقتی امام حسین به شدت زخمی شد و بر زمین افتاد، عمر سعد با اسب خود نزدیک آمد و بالای سر آن حضرت ایستاد و به سپاهیانش گفت: کار او را تمام کنید و سر از بدنش جدا سازید.<ref>ابناعثم، الفتوح، ص۹۱۱.</ref> | وقتی امام حسین به شدت زخمی شد و بر زمین افتاد، عمر سعد با اسب خود نزدیک آمد و بالای سر آن حضرت ایستاد و به سپاهیانش گفت: کار او را تمام کنید و سر از بدنش جدا سازید.<ref>ابناعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ص۹۱۱.</ref> | ||
او پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش دستور داد که بر بدن آنان اسب بتازند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۰۴.</ref> و در ۱۲ [[محرم الحرام]] پس از دفن اجساد کشتههای سپاه خود با خاندان حسین(ع) که اسیر شده بودند، به سوی کوفه حرکت کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۰۶-۲۰۷.</ref> و هنگامی که به نزد [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]] رفت، عبیدالله از او خواست تا نامه وی در مورد جنگ با امام حسین(ع) را پس بدهد. ابن سعد ادعا کرد آن نامه از بین رفته است و عبیدالله گفت که آن را از تو خواهم گرفت.<ref>طبری، | او پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش دستور داد که بر بدن آنان اسب بتازند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۰۴.</ref> و در ۱۲ [[محرم الحرام]] پس از دفن اجساد کشتههای سپاه خود با خاندان حسین(ع) که اسیر شده بودند، به سوی کوفه حرکت کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۰۶-۲۰۷.</ref> و هنگامی که به نزد [[عبیدالله بن زیاد]] به [[کوفه]] رفت، عبیدالله از او خواست تا نامه وی در مورد جنگ با امام حسین(ع) را پس بدهد. ابن سعد ادعا کرد آن نامه از بین رفته است و عبیدالله گفت که آن را از تو خواهم گرفت.<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۴۶۷.</ref> | ||
ابن سعد که دیگر دستش از همه جا کوتاه شده بود حالت خویش را چنین وصف کرده است: هیچ کس بدتر از من به خانه خویش باز نگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع کردهام.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۱۱.</ref> | ابن سعد که دیگر دستش از همه جا کوتاه شده بود حالت خویش را چنین وصف کرده است: هیچ کس بدتر از من به خانه خویش باز نگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال و قرابت را قطع کردهام.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۷م، ج۳، ص۲۱۱.</ref> | ||
==کشته شدن== | ==کشته شدن== | ||
ابن سعد به هنگام قیام [[سلیمان بن صرد|سلیمان بن صُرَد خزاعی کوفی]] به خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع) در ۶۵ق /۶۸۴م، از بیم کشته شدن به دست مردم شبها در دارالاماره میخوابید<ref>طبری، | ابن سعد به هنگام قیام [[سلیمان بن صرد|سلیمان بن صُرَد خزاعی کوفی]] به خونخواهی از قاتلان امام حسین(ع) در ۶۵ق /۶۸۴م، از بیم کشته شدن به دست مردم شبها در دارالاماره میخوابید<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۹۶۸م، ج۵، ص۵۸۷.</ref> و آنگاه که [[مختار بن ابی عبید ثقفی]] در ۶۶ق /۶۸۵م به خونخواهی آن حضرت قیام کرد و بر [[کوفه]] مسلط شد همراه با [[محمد بن اشعث بن قیس|محمد بن اشعث]] که او نیز از شرکت کنندگان اصلی جنگ کربلا بود، فرار کرد.<ref>دینوری، الاخبارالطوال، ۱۳۷۹ق، ص۲۹۸.</ref> اما به وقت شورش مردم کوفه بر ضد مختار، به کوفه بازگشت و با دیگر سران مخالف مختار، رهبری مردم را به دست گرفت، ولی با شکست کوفیان بار دیگر از کوفه گریخت و به سوی [[بصره]] رفت تا به [[مصعب بن زبیر]] پناهنده شود. مختار یکی از فرماندهان خود را به نام [[ابوقلوص شبامی]] به تعقیب آنان فرستاد. وی ابن سعد را دستگیر کرده به نزد مختار آورد و ابن سعد و پسرش [[حفص بن عمر بن سعد]] که او نیز در مجلس حاضر بود به دستور مختار کشته شدند. مختار پس از آتش زدن بدن آنان سرهای آن دو را برای [[محمد بن حنفیه]] به [[مدینه]] فرستاد.<ref>دینوری، الاخبارالطوال، ۱۳۷۹ق، ص۳۰۰-۳۰۱؛ یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۲۵۹.</ref> | ||
در روایت تاریخی دیگر آمده است که ابتدا مختار، ابن سعد را به شفاعت [[عبدالله ابن جَعده بن هُبیره]] مخزومی امان داد،<ref>خوارزمی، | در روایت تاریخی دیگر آمده است که ابتدا مختار، ابن سعد را به شفاعت [[عبدالله ابن جَعده بن هُبیره]] مخزومی امان داد،<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ص۲، ص۲۲۰.</ref> زیرا خواهر مختار یا به قولی دختر مختار همسر عمر بن سعد بود؛<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۹۵۷م، ج۲، ص۲۲۰.</ref> اما پس از اعتراض [[محمد بن حنفیه]] به مختار، وی به یکی از فرماندهان سپاه خویش دستور داد تا ابن سعد را در خانهاش دستگیر کرده سر از تنش برگیرد.<ref>ابن عبدربه، عقدالفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۴۰۴-۴۰۵.</ref> | ||
[[علامه مجلسی]] در [[زاد المعاد]] گفته است بنابر قولی، عمر بن سعد در [[نهم ربیع الاول]] کشته شده است.<ref>مجلسی، زاد المعاد، ۱۴۲۳ق، ص۲۵۸.</ref> | [[علامه مجلسی]] در [[زاد المعاد]] گفته است بنابر قولی، عمر بن سعد در [[نهم ربیع الاول]] کشته شده است.<ref>مجلسی، زاد المعاد، ۱۴۲۳ق، ص۲۵۸.</ref> | ||
==اختلاف اهل سنت در وثاقت وی== | ==اختلاف اهل سنت در وثاقت وی== | ||
ابن سعد از پدر خود سعد<ref>عجلی، تاریخ الثقات، ۱۴۰۵ق، ص۳۵۷.</ref> و ابوسعید خُدری روایت کرده است<ref>ابن حجر، | ابن سعد از پدر خود سعد<ref>عجلی، تاریخ الثقات، ۱۴۰۵ق، ص۳۵۷.</ref> و ابوسعید خُدری روایت کرده است<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۰</ref> و کسانی چون ابراهیم پسر وی، ابوبکر بن حفص نوه او، ابوالخطاب بصری، قتاده بن دعامه سدوسی، [[محمد بن مسلم بن شهاب زهری]]، ابواسحاق سبیعی همدانی و عمرو بن عبدالله از او روایت کردهاند.<ref>ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ۱۳۷۲ق، ج۳، ص۱۱۱؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۰.</ref> [[عجلی]] او را در شمار [[ثقه|ثقات]] آورده است.<ref>عجلی، تاریخ الثقات، ۱۴۰۵ق، ص۳.</ref> اما [[ابن ابی حاتم رازی]]<ref>ابن ابی حاتم، الجرج والتعدیل، ۱۳۷۲ق، ج۳، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref> نقل میکند که [[یحیی بن معین]] گفته است: چگونه میتوان قاتل حسین بن علی(ع) را ثقه دانست؟ [[ابن حجر]] در کتاب تقریب التهذیب،<ref>ابن حجر، تقریب التهذیب، ۱۳۹۵ق، ج۲، ص۵۶.</ref> او را «صدوق» شمرده و در کتاب تهذیب التهذیب،<ref>ابن حجر، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۵ق، ج۷، ص۴۵۱.</ref> نوشته است که محدثانی که از عمر بن سعد روایت نقل میکردهاند، مورد اعتراض دیگر راویان قرار میگرفتهاند. | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
*ابن ابیحاتم رازی، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م. | *ابن ابیحاتم رازی، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م. | ||
*ابن اعثم، محمد بن علی، الفتوح، بیروت، دارالضواء، ۱۴۱۱ق. | |||
*ابن حجر، احمد، تقریب التهذیب، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م. | *ابن حجر، احمد، تقریب التهذیب، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، ۱۳۹۵ق/۱۹۷۵م. | ||
*ابن حجر، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م. | *ابن حجر، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، ۱۳۲۵ق/۱۹۰۷م. |