امام رضا علیهالسلام: تفاوت میان نسخهها
جز
←نماز عید فطر
AliMurtazo (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
AliMurtazo (بحث | مشارکتها) جز (←نماز عید فطر) |
||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
===نماز عید فطر=== | ===نماز عید فطر=== | ||
ماجرای نماز عید فطر امام رضا(ع) در کتابهای حدیثیای چون [[الکافی (کتاب)|کافی]] و [[عیون اخبار الرضا (کتاب)|عُیونُ اَخبارِ الرِّضا]] گزارش شده است.<ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.</ref> طبق این | ماجرای نماز عید فطر امام رضا(ع) در کتابهای حدیثیای چون [[الکافی (کتاب)|کافی]] و [[عیون اخبار الرضا (کتاب)|عُیونُ اَخبارِ الرِّضا]] گزارش شده است.<ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱.</ref> طبق این گزارش، پس از ولایتعهدی امام رضا، [[مأمون عباسی|مأمون]] از او خواست [[نماز عید|نماز عید فطر]] را اقامه کند؛ اما او شرطش از پذیرش ولایتعهدی، مبنی بر دخالتنکردن در امور خلافت را به مأمون یاد آورد و آن را نپذیرفت؛ اما پس از اصرار مأمون، امام به او گفت پس من مانند [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|رسول خدا]] و [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] به نماز خواهم رفت و مأمون پذیرفت.<ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷، ج۱، ص۴۸۹؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۵۰.</ref> | ||
صبح روز عید، امام رضا غسل کرد، عمامهٔ سفید بر سر بست و همراه با یارانش، با پای برهنه بیرون آمد و شروع به [[تکبیر|تکبیرگفتن]] کرد. سپس راه افتاد و مردم با او همراه شدند. هر ده قدم که برمیداشت میایستاد و سه بار تکبیر میگفت. تمام شهر تحت تأثیر این رفتار امام، به گریه و ضجه افتاده بود. خبر به گوش مأمون رسید. [[فضل بن سهل]]، وزیر مأمون، به او گفت اگر رضا با این حالت به محل نماز برسد، مردم شهر با او همراه میشوند و برضد تو میشورند. مصلحت آن است که از او بخواهی تا برگردد. بدین ترتیب، مأمون کسی را نزد امام فرستاد و از او خواست برگردد. امام هم کفشهایش را پوشید و به خانه برگشت.<ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱. </ref> | صبح روز عید، امام رضا غسل کرد، عمامهٔ سفید بر سر بست و همراه با یارانش، با پای برهنه بیرون آمد و شروع به [[تکبیر|تکبیرگفتن]] کرد. سپس راه افتاد و مردم با او همراه شدند. هر ده قدم که برمیداشت میایستاد و سه بار تکبیر میگفت. تمام شهر تحت تأثیر این رفتار امام، به گریه و ضجه افتاده بود. خبر به گوش مأمون رسید. [[فضل بن سهل]]، وزیر مأمون، به او گفت اگر رضا با این حالت به محل نماز برسد، مردم شهر با او همراه میشوند و برضد تو میشورند. مصلحت آن است که از او بخواهی تا برگردد. بدین ترتیب، مأمون کسی را نزد امام فرستاد و از او خواست برگردد. امام هم کفشهایش را پوشید و به خانه برگشت.<ref>کلینی، کافی، ۱۴۰۷، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱. </ref> |