Automoderated users، confirmed، مدیران، templateeditor
۶٬۰۷۱
ویرایش
جز (تمیزکاری) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
| پس از = | | پس از = | ||
}} | }} | ||
'''آقا محمد خان'''، (ح [[سال ۱۱۵۵ هجری قمری|۱۱۵۵]]-[[سال ۱۲۱۱ هجری قمری|۱۲۱۱ق]])، رئیس ایل، بنیانگذار و نخستین شاه سلسله [[قاجار]] (د ح [[سال ۱۲۱۰ هجری قمری|۱۲۱۰]]-۱۲۱۱ق/۱۷۹۵-۱۷۹۷م). او در دوره حکومت [[کریم خان زند]] در دربار وی، تحت نظر زندگی میکرد و پس از به قدرت رسیدن، [[تهران]] را به عنوان مرکز حکومت برگزید. او با اینکه از لحاظ جسمی مریض و ضعیف بود، فردی مقتدر و اهل جنگ و ستیز و همین طور علاقهمند به امور مذهبی بود. طلاکاری گنبد [[حرم امام حسین(ع)]] و [[ضریح]] نقره [[نجف]]، مرمت [[آستان قدس رضوی]] در [[مشهد]] و تعمیر چندین [[مسجد]] در [[قزوین]] و تهران به فرمان او انجام گرفت. او در سال ۱۲۱۱ق در جبهه نبرد با [[قفقاز]] توسط سه تن از لشکریان خود به قتل رسید. | '''آقا محمد خان'''، (ح [[سال ۱۱۵۵ هجری قمری|۱۱۵۵]]-[[سال ۱۲۱۱ هجری قمری|۱۲۱۱ق]])، رئیس ایل، بنیانگذار و نخستین شاه سلسله [[قاجار]] (د ح [[سال ۱۲۱۰ هجری قمری|۱۲۱۰]]-۱۲۱۱ق/۱۷۹۵-۱۷۹۷م). او در دوره حکومت [[کریم خان زند]] در دربار وی، تحت نظر زندگی میکرد و پس از به قدرت رسیدن، [[تهران]] را به عنوان مرکز حکومت برگزید. او با اینکه از لحاظ جسمی مریض و ضعیف بود، فردی مقتدر و اهل جنگ و ستیز و همین طور علاقهمند به امور مذهبی بود. طلاکاری گنبد [[حرم امام حسین(ع)]] و [[ضریح]] نقره [[نجف]]، مرمت [[آستان قدس رضوی]] در [[مشهد]] و تعمیر چندین [[مسجد]] در [[قزوین]] و تهران به فرمان او انجام گرفت. او در سال ۱۲۱۱ق در جبهه نبرد با [[قفقاز]] توسط سه تن از لشکریان خود به قتل رسید. | ||
==نسب== | ==نسب== | ||
{{قاجار}} | |||
{{اصلی|دودمان قاجار}} | {{اصلی|دودمان قاجار}} | ||
آقا محمدخان در [[استرآباد]] زاده شد. مادرش دختر اسکندرخان قوانلو بود و پدرش [[محمدحسنخان]] قُوانْلو<ref>اعتمادالسّلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۲۳</ref> و پدربزرگش فتحعلیخان (سپهسالارِ طهماسبِ دوم صفوی) است.{{سخ}} | آقا محمدخان در [[استرآباد]] زاده شد. مادرش دختر اسکندرخان قوانلو بود و پدرش [[محمدحسنخان]] قُوانْلو<ref>اعتمادالسّلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۲۳</ref> و پدربزرگش فتحعلیخان (سپهسالارِ طهماسبِ دوم صفوی) است.{{سخ}} | ||
خط ۳۸: | خط ۳۹: | ||
==نوجوانی== | ==نوجوانی== | ||
پس از کشته شدن محمدحسن خان قاجار، آقا محمد خان قاجار که پسر بزرگ وی بود، رئیس تیره قوانلو گردید و در منطقه خود لشکری فراهم آورد، ولی نتوانست در نبرد با حاکم نیرومند گرگان محمدحسینخان قاجار دَوَّلو (د ۱۱۷۷ق/۱۷۶۳م) کاری از پیش ببرد و از اینرو متواری گردید، لیکن محمدخان سوادکوهی حاکم [[مازندران]] که محل اختفای وی و یارانش را میدانست، او و یارانش را در اشرف (بهشهر) دستگیر کرد و به تهران نزد کریمخان فرستاد. وکیل پس از دلجویی از آنان، آقامحمدخان و خاندان او را ۲ سال در [[دامغان]] زیرنظر نگاه داشت، ولی به علت عدم اطمینان کافی به توصیه محمدحسینخان آنان را دوباره به تهران آورد و گروهی از جمله حسینقلیخان برادر آقامحمدخان را به [[قزوین]] تبعید کرد و دسته دیگر را که آقامحمدخان نیز در میان آنان بود، به شیراز گسیل داشت. پارهای از افراد برجسته خاندان آقامحمدخان نیز به مرور زمان خود را به [[شیراز]] رساندند و به وی پیوستند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۶.</ref> | پس از کشته شدن محمدحسن خان قاجار، آقا محمد خان قاجار که پسر بزرگ وی بود، رئیس تیره قوانلو گردید و در منطقه خود لشکری فراهم آورد، ولی نتوانست در نبرد با حاکم نیرومند گرگان محمدحسینخان قاجار دَوَّلو (د ۱۱۷۷ق/۱۷۶۳م) کاری از پیش ببرد و از اینرو متواری گردید، لیکن محمدخان سوادکوهی حاکم [[مازندران]] که محل اختفای وی و یارانش را میدانست، او و یارانش را در اشرف (بهشهر) دستگیر کرد و به تهران نزد کریمخان فرستاد. وکیل پس از دلجویی از آنان، آقامحمدخان و خاندان او را ۲ سال در [[دامغان]] زیرنظر نگاه داشت، ولی به علت عدم اطمینان کافی به توصیه محمدحسینخان آنان را دوباره به تهران آورد و گروهی از جمله حسینقلیخان برادر آقامحمدخان را به [[قزوین]] تبعید کرد و دسته دیگر را که آقامحمدخان نیز در میان آنان بود، به شیراز گسیل داشت. پارهای از افراد برجسته خاندان آقامحمدخان نیز به مرور زمان خود را به [[شیراز]] رساندند و به وی پیوستند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۶.</ref> | ||
==در دربار زندیه== | ==در دربار زندیه== | ||
منابع حاکی است که همه آنها در دربار زند با احترام روزگار میگذراند و حسینقلیخان به دستور [[کریمخان]] به حکومت دامغان منصوب گردید. وی پس از چندی از محل حکومت خود به مازندران و گرگان رفت و با جمع کردن سپاهیانی از ترکمانان و قاجاریان، با نام جهانسوزشاه ادعای سلطنت کرد و بارفروش (بابل) را مرکز حکومت خویش ساخت، اما در برابر لشکریان زند شکت خورد و گروه بسیاری از مردم مازندران به دستور [[زکیخان زند]] (پسرعموی کریمخان) کشته شدند. حسینقلیخان که او را «پادشاه بیتخت و تاج» نامیدهاند، در ۱۱۸۱ق/۱۷۶۷م توسط دو تن از غلامان خود کشته شد و این امر موجب شد که برادرش آقامحمدخان برای مدتی در دربار کریمخان در شیراز تحت مراقبت شدیدتری قرار گیرد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۶.</ref> | منابع حاکی است که همه آنها در دربار زند با احترام روزگار میگذراند و حسینقلیخان به دستور [[کریمخان]] به حکومت دامغان منصوب گردید. وی پس از چندی از محل حکومت خود به مازندران و گرگان رفت و با جمع کردن سپاهیانی از ترکمانان و قاجاریان، با نام جهانسوزشاه ادعای سلطنت کرد و بارفروش (بابل) را مرکز حکومت خویش ساخت، اما در برابر لشکریان زند شکت خورد و گروه بسیاری از مردم مازندران به دستور [[زکیخان زند]] (پسرعموی کریمخان) کشته شدند. حسینقلیخان که او را «پادشاه بیتخت و تاج» نامیدهاند، در ۱۱۸۱ق/۱۷۶۷م توسط دو تن از غلامان خود کشته شد و این امر موجب شد که برادرش آقامحمدخان برای مدتی در دربار کریمخان در شیراز تحت مراقبت شدیدتری قرار گیرد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۶.</ref> | ||
خط ۵۹: | خط ۵۸: | ||
===تهران، مرکز حکومت=== | ===تهران، مرکز حکومت=== | ||
آقامحمدخان پس از ۲ سال جنگ و نبرد پیگیر و تلاش برای یگانه ساختن تیرههای قاجار، بر بیشتر ایالات ایران چیره گردید و تهران را به سبب نزدیکی به مازندران و مراتع ایل به جای [[ساری]] مرکز حکومت خویش ساخت. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۹</ref> وی در این شهر در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م بیآنکه تاج بر سر نهد بر تخت شاهی نشست (ایرانیکا)، ولی اعتمادالسلطنه این واقعه را در ذیلِ سال ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م آورده است. و همو مینویسد در ۱۲۰۴ق/۱۷۸۹م برادرزاده خویش باباخان ([[فتحعلیخان]]) را به ولیعهدی برگزید. <ref>اعتماد السلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۴۹.</ref> | آقامحمدخان پس از ۲ سال جنگ و نبرد پیگیر و تلاش برای یگانه ساختن تیرههای قاجار، بر بیشتر ایالات ایران چیره گردید و تهران را به سبب نزدیکی به مازندران و مراتع ایل به جای [[ساری]] مرکز حکومت خویش ساخت. <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۳۹</ref> وی در این شهر در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م بیآنکه تاج بر سر نهد بر تخت شاهی نشست (ایرانیکا)، ولی اعتمادالسلطنه این واقعه را در ذیلِ سال ۱۲۰۰ق/۱۷۸۵م آورده است. و همو مینویسد در ۱۲۰۴ق/۱۷۸۹م برادرزاده خویش باباخان ([[فتحعلیخان]]) را به ولیعهدی برگزید. <ref>اعتماد السلطنه، منتظم ناصری، ۱۳۰۰ق، ج۳، ص۴۹.</ref> | ||
===نبرد با لطفعلی خان زند=== | ===نبرد با لطفعلی خان زند=== | ||
آقامحمدخان در نبردهای پراکندهای در اصفهان در برابر علیمرادخان (برادرزاده کریمخان) و جعفرخان (پسر صادقخان، برادر کریمخان) شرکت جست، اما رقیب اصلی او [[لطفعلیخان زند]] که در ۲۰ سالگی پس از تاراندن رقیبان خانگی به تخت پادشاهی نشسته بود. آقامحمدخان در دوران زدوخوردهای داخلی زندیان، شمال ایران را یکپارچه ساخت و چون از اختلافهای جانشینان کریمخان و شخصیت ایشان آگاه بود، انقراض این سلسله را در نابود کردن لطفعلیخان شجاع و بیآلایش، اما کمسیاست و بیتجربه میداسنت. از اینرو همه نیروی خود را در این راه به کار انداخت.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص ۴۷۶.</ref> | آقامحمدخان در نبردهای پراکندهای در اصفهان در برابر علیمرادخان (برادرزاده کریمخان) و جعفرخان (پسر صادقخان، برادر کریمخان) شرکت جست، اما رقیب اصلی او [[لطفعلیخان زند]] که در ۲۰ سالگی پس از تاراندن رقیبان خانگی به تخت پادشاهی نشسته بود. آقامحمدخان در دوران زدوخوردهای داخلی زندیان، شمال ایران را یکپارچه ساخت و چون از اختلافهای جانشینان کریمخان و شخصیت ایشان آگاه بود، انقراض این سلسله را در نابود کردن لطفعلیخان شجاع و بیآلایش، اما کمسیاست و بیتجربه میداسنت. از اینرو همه نیروی خود را در این راه به کار انداخت.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص ۴۷۶.</ref> | ||
===پیروزی بر زندیه=== | ===پیروزی بر زندیه=== | ||
خانقاجار یکبار در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م در [[هزارِبیضا]] (۳۰ کیلومتری شیراز) با سپاهیان زند نبرد کرد و توانست پایتخت را محاصره کند، اما نتوانست به درون آن راه یابد، پس به تهران بازگشت. بار دوم با نیروهای بیشتر و نظمی آراستهتر وارد معرکه شد و در همان هنگام با [[حاجمیرزاابراهیم کلانتر]] شیراز که با سران [[زندیه]] اختلاف پیدا کرده بود، تماسهای محرمانه برپا کرد و در نبرد [[سمیرم]] عُلّیا سپاه زندیه را شکست داد. از اینرو، چون لطفعلیخان به سوی شیراز رفت و دروازه شهر را به روی خود بسته یافت و پادگانهای پایتخت را خلع سلاح شده دید، دریافت که در نبرد سیاسی نیز شکست خورده است و حاجابراهیم کلانتر با رقیب او عهدی استوار بسته است.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص ۴۷۷.</ref> | خانقاجار یکبار در ۱۲۰۳ق/۱۷۸۸م در [[هزارِبیضا]] (۳۰ کیلومتری شیراز) با سپاهیان زند نبرد کرد و توانست پایتخت را محاصره کند، اما نتوانست به درون آن راه یابد، پس به تهران بازگشت. بار دوم با نیروهای بیشتر و نظمی آراستهتر وارد معرکه شد و در همان هنگام با [[حاجمیرزاابراهیم کلانتر]] شیراز که با سران [[زندیه]] اختلاف پیدا کرده بود، تماسهای محرمانه برپا کرد و در نبرد [[سمیرم]] عُلّیا سپاه زندیه را شکست داد. از اینرو، چون لطفعلیخان به سوی شیراز رفت و دروازه شهر را به روی خود بسته یافت و پادگانهای پایتخت را خلع سلاح شده دید، دریافت که در نبرد سیاسی نیز شکست خورده است و حاجابراهیم کلانتر با رقیب او عهدی استوار بسته است.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص ۴۷۷.</ref> | ||
===تصرف شیراز=== | ===تصرف شیراز=== | ||
آقامحمدخان با ۰۰۰‘۴۰ سپاهی عازم نبرد گردید و در «شهرک» (میان اصفهان و شیراز) با ۵۰۰۰ تن سپاه زندی روبهرو شد. در این نبرد لطفعلیخان با رشادت هرچه تمامتر خود را تا سراپرده آقامحمدخان رساند، لیکن به علت خیانت سرداران زندی و کمتجربگی خود شکست خورد، ولی خود را از معرکه بیرون آورد و به سوی [[کرمان]] رفت. آقامحمدخان پیروزمندانه به شیراز آمد و دستور داد افراد خاندان زند را اسیر کنند و همراه با استخوانهای کریمخان به تهران گسیل دارند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | آقامحمدخان با ۰۰۰‘۴۰ سپاهی عازم نبرد گردید و در «شهرک» (میان اصفهان و شیراز) با ۵۰۰۰ تن سپاه زندی روبهرو شد. در این نبرد لطفعلیخان با رشادت هرچه تمامتر خود را تا سراپرده آقامحمدخان رساند، لیکن به علت خیانت سرداران زندی و کمتجربگی خود شکست خورد، ولی خود را از معرکه بیرون آورد و به سوی [[کرمان]] رفت. آقامحمدخان پیروزمندانه به شیراز آمد و دستور داد افراد خاندان زند را اسیر کنند و همراه با استخوانهای کریمخان به تهران گسیل دارند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | ||
===کشتار در کرمان=== | ===کشتار در کرمان=== | ||
لطفعلیخان خود را به کرمان رساند، ولی به درون شهر راه نیافت. پس به [[طبس]] رفت و با کمک امیرحسینخان زنگویی ۳۰۰ سوار فراهم و آهنگ [[یزد]] کرد و با شکست علینقیخان بافقی آنجا را بگشود و روانه شیراز گشت. وی در آنجا از قاجاریان به سرکردگی حاجابراهیم کلانتر و محمدحسینخان قوانلو شکست خورد و نومیدانه روی به سوی طبس، [[بم]] و نَرْماشیر آورد. او در این پهنه به تکاپو افتاد و سپاهیانی فراهم آورد و به سوی کرمان رفت و در ۱۲۰۸ق/۱۷۹۳م شهر را گشود و خود را پادشاه نامید و سکه به نام خویش زد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | لطفعلیخان خود را به کرمان رساند، ولی به درون شهر راه نیافت. پس به [[طبس]] رفت و با کمک امیرحسینخان زنگویی ۳۰۰ سوار فراهم و آهنگ [[یزد]] کرد و با شکست علینقیخان بافقی آنجا را بگشود و روانه شیراز گشت. وی در آنجا از قاجاریان به سرکردگی حاجابراهیم کلانتر و محمدحسینخان قوانلو شکست خورد و نومیدانه روی به سوی طبس، [[بم]] و نَرْماشیر آورد. او در این پهنه به تکاپو افتاد و سپاهیانی فراهم آورد و به سوی کرمان رفت و در ۱۲۰۸ق/۱۷۹۳م شهر را گشود و خود را پادشاه نامید و سکه به نام خویش زد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۷.</ref> | ||
خط ۸۳: | خط ۷۷: | ||
===سقوط دولت زندیه=== | ===سقوط دولت زندیه=== | ||
لطفعلیخان در بم ناجوانمردانه گرفتار شد و او را کت بسته به کرمان آوردند. آقامحمدخان با شادی و کینهتوزی، خود چشمان شهریار جوان را بیرون اورد و دستور انجام جنایت دیگری نیز در حق او داد که به گفته مورخی بیگانه، نگارش آن مایه «آلودگی صفحه تاریخ» میگردد. | لطفعلیخان در بم ناجوانمردانه گرفتار شد و او را کت بسته به کرمان آوردند. آقامحمدخان با شادی و کینهتوزی، خود چشمان شهریار جوان را بیرون اورد و دستور انجام جنایت دیگری نیز در حق او داد که به گفته مورخی بیگانه، نگارش آن مایه «آلودگی صفحه تاریخ» میگردد. | ||
پس از آن لطفعلیخان با خواری به تهران گسیل گشت و به دست محمدخان قاجار دولو بیگلربیگی کشته شد و بدینسان زندیان برافتادند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | پس از آن لطفعلیخان با خواری به تهران گسیل گشت و به دست محمدخان قاجار دولو بیگلربیگی کشته شد و بدینسان زندیان برافتادند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
===بازگشت به تهران=== | ===بازگشت به تهران=== | ||
آقامحمدخان پس از فاجعه کرمان عازم قلعه بم شد و به جرم کمک رساندن مردم آن به لطفعلیخان، شهر را گشود و مردم را کشتار کرد و سپس به شیراز بازگشت. میرزاابراهیم کلانتر فارس با لقب اعتمادالدوله به عنوان صدراعظم ایران برگزیده شد و حکومت فارس به باباخان تفویض گشت و در [[شعبان]] ۱۲۰۹ق/مارس ۱۷۹۵م خانِ پیروزِ قاجار به [[تهران]] آمد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | آقامحمدخان پس از فاجعه کرمان عازم قلعه بم شد و به جرم کمک رساندن مردم آن به لطفعلیخان، شهر را گشود و مردم را کشتار کرد و سپس به شیراز بازگشت. میرزاابراهیم کلانتر فارس با لقب اعتمادالدوله به عنوان صدراعظم ایران برگزیده شد و حکومت فارس به باباخان تفویض گشت و در [[شعبان]] ۱۲۰۹ق/مارس ۱۷۹۵م خانِ پیروزِ قاجار به [[تهران]] آمد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
خط ۹۹: | خط ۹۱: | ||
==گشودن خراسان و پایان حاکمیت افشاریه== | ==گشودن خراسان و پایان حاکمیت افشاریه== | ||
در ۱۲۱۰ق/۱۷۹۵م، همه مناطق کشور بجز [[خراسان]] در قلمرو آقامحمدخان قرار داشت. در این زمان، وی به بهانه زیارت بارگاه [[امام رضا(ع)]] لشکریانش را آماده کارزار ساخت. گروهی از راه معمولی [[مشهد]] و گروهی دیگر از راه [[فیروزکوه]] و [[ساری]] و [[گرگان]] عازم شدند و در راه پس از سرکوب [[ترکمانان]] و نافرمانان محلی وام و رام ساختن آنان، از راه جاجرم و [[اسفراین]] وارد [[سبزوار]] شدند و راه را به سوی مشهد دنبال کردند. | در ۱۲۱۰ق/۱۷۹۵م، همه مناطق کشور بجز [[خراسان]] در قلمرو آقامحمدخان قرار داشت. در این زمان، وی به بهانه زیارت بارگاه [[امام رضا(ع)]] لشکریانش را آماده کارزار ساخت. گروهی از راه معمولی [[مشهد]] و گروهی دیگر از راه [[فیروزکوه]] و [[ساری]] و [[گرگان]] عازم شدند و در راه پس از سرکوب [[ترکمانان]] و نافرمانان محلی وام و رام ساختن آنان، از راه جاجرم و [[اسفراین]] وارد [[سبزوار]] شدند و راه را به سوی مشهد دنبال کردند. | ||
خط ۱۰۵: | خط ۹۶: | ||
آقامحمدخان حاکمان منطقه اعم از ترک و ترکمان و کرد و فارس را رام خود کرد و آماده لشکرکشی به [[ماوراءالنهر]] شد که تغییراتی در وضع سیاسی [[اروپا]] پیش آمد و خان بیآنکه به کارهای خراسان و ماوراءالنهر و مطیع ساختن بگیجان پایان دهد، روانه تهران شد و محمد ولیخان را با ۰۰۰‘۱۰ سوار به سرداری کل خراسان گماشت و در مشهد بداشت.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | آقامحمدخان حاکمان منطقه اعم از ترک و ترکمان و کرد و فارس را رام خود کرد و آماده لشکرکشی به [[ماوراءالنهر]] شد که تغییراتی در وضع سیاسی [[اروپا]] پیش آمد و خان بیآنکه به کارهای خراسان و ماوراءالنهر و مطیع ساختن بگیجان پایان دهد، روانه تهران شد و محمد ولیخان را با ۰۰۰‘۱۰ سوار به سرداری کل خراسان گماشت و در مشهد بداشت.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۸.</ref> | ||
==لشکرکشی دوم به قفقاز== | ==لشکرکشی دوم به قفقاز== | ||
روسها از پیش در فکر تسخیر [[قفقاز]] بودند و از اینرو با حاکمان محلی پیوندها و پیمانهای نهان و آشکار بسته، در برخی نقاط قوای نظامی مجهز مستقر کرده بودند. در نخستین حمله آقامحمدخان به [[تفلیس]] و قفقاز، حدود ۰۰۰‘۶ سرباز به فرماندهی سرهنگ گوداویچ در [[داغستان]] آماده بودند که هراکلیوس متواری از او کمک خواست. این فرمانده در برابر قدرتنمایی آقامحمدخان از دربار کاترین دوج اجازه خواست که به [[هراکلیوس]] یاری رساند. کاترین بر پایه پیمان خود با فرمانروای [[گرجستان]] اجازه داد. نیز سرداری ۲۲ ساله به نام زوبوف را با ۰۰۰‘۳۵ سپاهی روانه منطقه کرد. هر دو سپاه به دنبال پیروزی هایی در ناحیه رود ترک به هم پیوستند و حاکمان محلی را رام کردند و [[دربند]]، [[باکو]]، بخشی از [[تالش]] و شَماخی و گنجه تسخیر شد. دستهای از سپاه روس پس از عبور از جلگه شیروان وارد دشت مغان گشت و از رود ارس گذشت و [[آذربایجان (منطقه)|آذربایجان]] را تحت فشار گذاشت. سپاه دیگر پس از اشغال لنکران از راه دریا، [[بندر انزلی]] و [[رشت]] و بخشی از [[گیلان]] را به زیر سیطره خود درآورد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | روسها از پیش در فکر تسخیر [[قفقاز]] بودند و از اینرو با حاکمان محلی پیوندها و پیمانهای نهان و آشکار بسته، در برخی نقاط قوای نظامی مجهز مستقر کرده بودند. در نخستین حمله آقامحمدخان به [[تفلیس]] و قفقاز، حدود ۰۰۰‘۶ سرباز به فرماندهی سرهنگ گوداویچ در [[داغستان]] آماده بودند که هراکلیوس متواری از او کمک خواست. این فرمانده در برابر قدرتنمایی آقامحمدخان از دربار کاترین دوج اجازه خواست که به [[هراکلیوس]] یاری رساند. کاترین بر پایه پیمان خود با فرمانروای [[گرجستان]] اجازه داد. نیز سرداری ۲۲ ساله به نام زوبوف را با ۰۰۰‘۳۵ سپاهی روانه منطقه کرد. هر دو سپاه به دنبال پیروزی هایی در ناحیه رود ترک به هم پیوستند و حاکمان محلی را رام کردند و [[دربند]]، [[باکو]]، بخشی از [[تالش]] و شَماخی و گنجه تسخیر شد. دستهای از سپاه روس پس از عبور از جلگه شیروان وارد دشت مغان گشت و از رود ارس گذشت و [[آذربایجان (منطقه)|آذربایجان]] را تحت فشار گذاشت. سپاه دیگر پس از اشغال لنکران از راه دریا، [[بندر انزلی]] و [[رشت]] و بخشی از [[گیلان]] را به زیر سیطره خود درآورد.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | ||
خط ۱۲۲: | خط ۱۱۱: | ||
===وضعیت جسمی و روحی=== | ===وضعیت جسمی و روحی=== | ||
در تحلیل شخصیت آقامحمدخان افزون بر عوامل تاریخی و اجتماعی، باید وضع جسمی و روحی خاص او را نیز در نظر داشت. وی در ۶ سالگی به فرمان علیقلیخان افشار (عادلشاه، برادرزاده نادر) مقطوعالنسل گردید و به نام اختهخان شهرت یافت. این کار همچون خاری در تن و جان او خلید و او را زشت رخسار و پرآزار و دژرفتار به بار آورد. آقامحمدخان از لحاظ جسمی ضعیف و علیلالمزاج مینمود. بیماری صرع داشت و یکبار هم در ۱۲۰۵ یا ۱۲۰۶ق/۱۷۹۰ یا ۱۷۹۱م سکته کرد و ۳ روز در حال بیهوشی بود تا با درمان دو پزشک دانا، میرزامسیح تهرانی و میرزااحمد اصفهانی، بهبود یافت. با اینهمه ارادهای قوی داشت و میکوشید کاستی هایش آشکار نگردد. ولی هرکس او را از دور میدید، نوجوانی ۱۴، ۱۵ سالهاش میپنداشت.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | در تحلیل شخصیت آقامحمدخان افزون بر عوامل تاریخی و اجتماعی، باید وضع جسمی و روحی خاص او را نیز در نظر داشت. وی در ۶ سالگی به فرمان علیقلیخان افشار (عادلشاه، برادرزاده نادر) مقطوعالنسل گردید و به نام اختهخان شهرت یافت. این کار همچون خاری در تن و جان او خلید و او را زشت رخسار و پرآزار و دژرفتار به بار آورد. آقامحمدخان از لحاظ جسمی ضعیف و علیلالمزاج مینمود. بیماری صرع داشت و یکبار هم در ۱۲۰۵ یا ۱۲۰۶ق/۱۷۹۰ یا ۱۷۹۱م سکته کرد و ۳ روز در حال بیهوشی بود تا با درمان دو پزشک دانا، میرزامسیح تهرانی و میرزااحمد اصفهانی، بهبود یافت. با اینهمه ارادهای قوی داشت و میکوشید کاستی هایش آشکار نگردد. ولی هرکس او را از دور میدید، نوجوانی ۱۴، ۱۵ سالهاش میپنداشت.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹ش، ج۱، ص۴۷۹.</ref> | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۱۶: | ||
===علاقهمندی به امور مذهبی=== | ===علاقهمندی به امور مذهبی=== | ||
با همه گرفتاریها، به شکار و مطالعه هم علاقهمند بود. شبها در کنار بسترش [[شاهنامه]] میخواندند. به امور مذهبی معتقد بود. [[نماز]] و [[نافله|نوافل]] و [[نماز شب]] (گاه با گریه) بهجا میآورد و ادعیه، اذکار و [[زیارت عاشورا]] میخواند. [[روزه]] میگرفت وگاه در حال اضطرار هم روزه خویش را نمیشکست. نسبت به [[ائمه اطهار]](ع) ارادت داشت. طلاکاری گنبد حضرت [[امام حسین(ع)]] و ضریح نقره [[نجف]] اشرف، مرمت آستانقدس رضوی در [[مشهد]] و تعمیر چندین [[مسجد]] در [[قزوین]] و [[تهران]] به فرمان او انجام گرفت در عین حال، چون دیگر شاهان شراب نیز مینوشید. <ref>اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، ۱۳۴۹ش، ۲۵.</ref> | با همه گرفتاریها، به شکار و مطالعه هم علاقهمند بود. شبها در کنار بسترش [[شاهنامه]] میخواندند. به امور مذهبی معتقد بود. [[نماز]] و [[نافله|نوافل]] و [[نماز شب]] (گاه با گریه) بهجا میآورد و ادعیه، اذکار و [[زیارت عاشورا]] میخواند. [[روزه]] میگرفت وگاه در حال اضطرار هم روزه خویش را نمیشکست. نسبت به [[ائمه اطهار]](ع) ارادت داشت. طلاکاری گنبد حضرت [[امام حسین(ع)]] و ضریح نقره [[نجف]] اشرف، مرمت آستانقدس رضوی در [[مشهد]] و تعمیر چندین [[مسجد]] در [[قزوین]] و [[تهران]] به فرمان او انجام گرفت در عین حال، چون دیگر شاهان شراب نیز مینوشید. <ref>اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، ۱۳۴۹ش، ۲۵.</ref> | ||
===آقامحمدخان، مرد جنگ و ستیز=== | ===آقامحمدخان، مرد جنگ و ستیز=== | ||
آقامحمدخان فرزند ایل و مرد جنگ و ستیز بود. وی مردی شجاع، فرزانه، با تدبیر و کیاست بود. گرچه شمشیرزن بود، اما میکوشید از فکرش بیشتر استفاده کند. در سرکوبی دشمنان هر نیرنگی را روا میدانست و برای بقای سلطنت قاجار و مصلحت هایی که تشخیص میداد، به هیچکس رحم نمیکرد و عزیزترین برادران و یاران و کسان خود را در این راه سربه نیست میکرد. بسیار سنگدل و کینهجوی بود. جنایات او در کرمان و بم و تفلیس وحشتناک بود و رفتارش با [[لطفعلیخان زند]]، شرمآور. پولدوست، خسیس و آزمند بود، اما نسبت به سربازان و نظامیان و هزینههای مذهبی سختگیری نمیکرد.<ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۵۰.</ref> | آقامحمدخان فرزند ایل و مرد جنگ و ستیز بود. وی مردی شجاع، فرزانه، با تدبیر و کیاست بود. گرچه شمشیرزن بود، اما میکوشید از فکرش بیشتر استفاده کند. در سرکوبی دشمنان هر نیرنگی را روا میدانست و برای بقای سلطنت قاجار و مصلحت هایی که تشخیص میداد، به هیچکس رحم نمیکرد و عزیزترین برادران و یاران و کسان خود را در این راه سربه نیست میکرد. بسیار سنگدل و کینهجوی بود. جنایات او در کرمان و بم و تفلیس وحشتناک بود و رفتارش با [[لطفعلیخان زند]]، شرمآور. پولدوست، خسیس و آزمند بود، اما نسبت به سربازان و نظامیان و هزینههای مذهبی سختگیری نمیکرد.<ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۵۰.</ref> | ||
=== | ===سادهزیستی=== | ||
به سادهترین پوشاکها و خوراکها بسنده میکرد و از تجمل دوری میگزید <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۵۰</ref>. استقبال مردم در شهرها از او، خوشآیند وی نبود. از نگارشهای متکلف و منشیانه و فتحنامههای اغراقآمیز بیزاری میجست. برخورد و رفتارش با مردم عادی و سربازان بهتر بود تا بزرگان و گردنکشان. | به سادهترین پوشاکها و خوراکها بسنده میکرد و از تجمل دوری میگزید <ref>ملکم، تاریخ ایران، ۱۳۰۳ق، ج۲، ص۳۵۰</ref>. استقبال مردم در شهرها از او، خوشآیند وی نبود. از نگارشهای متکلف و منشیانه و فتحنامههای اغراقآمیز بیزاری میجست. برخورد و رفتارش با مردم عادی و سربازان بهتر بود تا بزرگان و گردنکشان. | ||
===آقامحمدخان، فردی مقتدر=== | ===آقامحمدخان، فردی مقتدر=== | ||
آقامحمدخان در دورهای که شیوه ملوکالطوایفی [[ایران]] را به آشوب کشانده بود، آهنگ پادشاهی کرد. هزاران ستمگر کوچک، سران طوایف چادرنشین و زورمندان شهری در سراسر ایران اغتشاشها برپا کرده بودند و بازرگانی و کشاورزی از یک سوی و فرهنگ از دیگر سو، دچار وقفه گشته بود. وی دو نیروی سلطنتی [[زندیان]] و [[افشاریان]] را به کلی برانداخت و سران بسیاری از [[عشایر]] و ایلات را یا به خود جذب کرد یا نابود گردانید. | آقامحمدخان در دورهای که شیوه ملوکالطوایفی [[ایران]] را به آشوب کشانده بود، آهنگ پادشاهی کرد. هزاران ستمگر کوچک، سران طوایف چادرنشین و زورمندان شهری در سراسر ایران اغتشاشها برپا کرده بودند و بازرگانی و کشاورزی از یک سوی و فرهنگ از دیگر سو، دچار وقفه گشته بود. وی دو نیروی سلطنتی [[زندیان]] و [[افشاریان]] را به کلی برانداخت و سران بسیاری از [[عشایر]] و ایلات را یا به خود جذب کرد یا نابود گردانید. | ||
خط ۱۴۷: | خط ۱۳۱: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس2}} | {{پانویس2}} | ||
==مآخذ== | ==مآخذ== | ||
* اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، وحید، ۱۳۴۹ش. | * اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، وحید، ۱۳۴۹ش. |